💎•﴿ باغ انار ﴾•💎
#باغنار2🎊 #پارت23🎬 _این چرا اینجوری خوابیده؟! احف از حالت نشسته، به حالت نیمه نشسته و خوابیده در آ
#باغنار2🎊
#پارت24🎬
احف که از ورود ناگهانی بانو شبنم شوکه شده بود، آب دهانش را قورت داد و گفت:
_ببخشید که برای بودن توی خونهی خودمم باید از شما اجازه بگیرم. در ضمن این سوال رو من باید بپرسم. حالا کاری داشتید؟!
بانو شبنم لبخند زورکیای زد.
_ببخشید! آخه واسم سوال شد که چرا گوسفندا رو نبردید چِرا. راستش اومدم یه کم شیر بدوشم!
احف لبانش را تَر کرد و پس از مکثی کوتاه گفت:
_اولاً امشب مراسم سال استاده و امروز رو به خودم مرخصی دادم. دوماً اگه شیر میخوایید، باید برید طبقهی پایین، یعنی طویله. چون گوسفندا اونجان!
_که اینطور. حالا میرم!
سپس بانو شبنم با شیطنت ادامه داد:
_ماشالله خوشتیپ کردیدا. کجا به سلامتی؟!
اما احف از خوشتیپی، فقط موهای مرتبش را داشت و با یک زیرپیراهنی و یک پیژامه، جلوی آینه ایستاده بود.
_راستش دارم میرم پلیس +۱۰؛ یه کم کار دارم اونجا.
بانو شبنم با دست زد به صورتش.
_وای خدا مرگم نده. پلیس برای چی دیگه؟! نکنه دزدی کردین؟! آخ استاد، کجایی که ببینی طناز باغت دزد شد!
_چی دارید میگید واسه خودتون؟!
_مگه دروغ میگم؟! نکنه...نکنه قاچاق کردید؟! نکنه همین گوسفندا رو قاچاقی از لب مرز آوردین؟! وای که اگه اینا رو قاچاقی آورده باشید، شیر و گوشتش حرومه و من ازتون نمیگذرم!
و هربار احف دهانش را باز میکرد تا بگوید که برای چه کاری میرود، بانو شبنم امانش نمیداد و ناله سر میداد.
_اِی خدا! نه بانو، نه! من نه دزدی کردم، نه قاچاق! من فقط دارم میرم که دفترچه پست کنم. همین!
بانو شبنم ابروهایش را بالا داد.
_دفترچه؟! دفترچه بیمه رو مگه پست میکنن؟! اصلاً مگه چوپانی هم بیمه داره؟! اگه داره که من به شوهرم آقا سید مرتضی هم بگم که بیاد توی کار چوپانی. والا همه چی داره این کار. بیخود نبوده شغل انبیاء، چوپانی بوده!
احف به پیشانیاش زد که بانو نورسان، داخل اتاق شد و با لحن اعتراضی گفت:
_چه خبرتونه؟! صداتون تا اونور باغ داره میاد. یه کم آرومتر!
سپس خطاب به بانو شبنم گفت:
_شبنمی تو اومدی شیر بیاری یا بسازی؟!
_شیر رو ولش کن بابا. ایشون میخواد بره پلیس دفترچه پست کنه. اینقدر خُل شده که نمیدونه واسه پست کردن دفترچه، باید بره ادارهی پست؛ نه پلیس!
احف خندهی تلخی کرد.
_بابا من میخوام برم خدمت مقدس سربازی. برای رفتن هم، باید برم پلیس +۱۰ تا مدارکم رو بهشون بدم و اعزام بشم.
با آمدن اسم خدمت، اشک در چشمان بانو شبنم حلقه زد.
_خدای من! یعنی اینقدر طناز باغ بزرگ شده که میخواد بره به وطنش خدمت کنه؟! کِی بود مگه مادرش از شیر گرفتتش و بهش تاتی تاتی کردن یاد داد؟!
احف دیگر از خزعبلات بانو شبنم کلافه شده بود که دخترمحی داخل اتاق شد و گفت:
_نورسان کجا رفتی تو؟! اومدی شبنمی رو بیاری یا بسازی؟!
احف از وضعیت موجود آهی کشید.
_لطفاً همتون بفرمایید بیرون تا من لباسام رو عوض کنم. داره دیرم میشه.
بانو شبنم دست دخترمحی را گرفت و داشت از اتاق خارج میشد که بانو نورسان گفت:
_به سلامتی انشاءالله. فقط زود برگردید. چون خیلی کار داریم. در ضمن اومدنی چندتا مرغ هم بخرید که واسه شام مراسم لازم داریم.
با شنیدن این حرف، بانو شبنم از رفتن منصرف شد و به جای سابقش برگشت.
_مرغ چرا، وقتی گوسفندای ایشون ول ول دارن این زیر میچرخن؟! در ضمن مگه بانو نسل خاتم اون روز اعلام نکردن گوشت مراسم به عهدهی احف و گوسفندهایش؟!
بانو نورسان که متوجهی عصبانیت احف از بانو شبنم شده بود، فکر میکرد با این حرف، احف مثل دینامیت منفجر میشود که البته پیشبینیاش درست از آب در نیامد. چون احف با لحن ملایمی گفت:
_گرچه گذشتن از گوسفندای نازنینم، خیلی برام سخته؛ ولی خب برای شادی روح استاد و برای اینکه ازم راضی باشن، حاضرم ابراهیموار، اسماعیل درونم رو قربونی کنم و شام مراسم امشب، با گوشتِ گوسفند من طبخ بشه!
هرسه از سخنان احف، کف کرده بودند که دخترمحی دم گوش بانو شبنم گفت:
_فکر کنم باز صنعتی و سنتی رو باهم زده!
بانو شبنم چیزی نگفت که نورسان لبخندی زد.
_دمتون گرم. چوپان شمایید، چوپان دروغگو باید جلوتون لُنگ بندازه. پس بیزحمت یه قاتل هم سر راه پیدا کنید که سرِ این گوسفندتون رو بِبُره!
با این حرف، دخترمحی پِقی زد زیر خنده.
_خدایا یه پولی به ما بده، یه عقلی به این! آخه قاتل؟! عزیزم اسم اینایی که سر گوسفند رو میبُرن و بعدش قیمه قیمش میکنن، قصابه، قصاب!
_حالا هرچی. میشه انجامش بدید؟!
احف سرش را خاراند.
_الان زنگ میزنم به مهندس. اون توی این کار مهارت داره. فکر کنم الان توی کائنات باشه.
سپس تلفن را برداشت که نورسان از او تشکر کرد و هرسه از اتاق احف بیرون آمدند!
احف روی صندلی پلیس +۱۰ نشست و به چهرهی خانوم روبهرو خیره شد.
_خب آقای احف، انگیزتون از رفتن به خدمت چیه؟!
احف نفس عمیقی کشید. سپس به کمرش کش و قوسی داد و لبخندی زد...!
#پایان_پارت24✅
📆 #14020129
🆔 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344