#تمرین
#طنز
#مونولوگ
#دیالوگ
تصور کنید این توله سگ ها، تصویر سمت چپ را دیدند. حس آن ها را، در قالب #مونولوگ یا #دیالوگ بنویسید.
مثلاً:
_وای خدا مرگم بده. توی گلوش گیر نکنه؟!
+ما یه تیکه استخون نداریم. اونوقت این به این، یه استخون گنده داره میخوره!
#احف3
#990906
♦️نشانی باغ
https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741
♦️نمایشگاه باغ
@anarstory
#نیم_ساعت_نوشتن
فقط نوزده سالش بود . بی قراری می کرد. شب ها خواب نداشت . اذان صبح که می زد چشم های به خون گرفته او بود وچشم نگران مادرش..
چله می گرفت . پشت سرهم . نماز استغاثه میخواند بلکه فرجی شود . حس جامانده را داشت از قافله .سختش بود . ازدورن درجوش وخروش بودو درظاهر آرام . درونش داشت به جایی می رفت که نباید می رفت . جایی نزدیکای چاه یاس . قریب به سقوط ... هیئت رفته بود . طبق قرار همیشگی اش .سفینه النجات است دیگر... سخنران شروع کرده بود و او درعالم دیگربود. یک جمله اورا از آن جهان بیرون کشید.
- شهادت هدف نیست . هدف خدمت است .این وسط کاربه شهادت هم ختم شد فدا سراسلام ...
چندسال گذشت . برو بیایی پیداکرده بود. مشهورشده بود . نه درنزد خاکیان . درنزداهل آسمان ...راهش را پیداکرده بود. گاهی می خندید به اصرار های بچگانه و جاهلانه ای که داشت . قدوبالایی ، برو رویی پیداکرده بود .قربان صدقه های مادرش و اصرار برای زن گرفتنش شروع شده بود . زیربارنمی رفت ؛ اما اهل دل شکستن هم نبود. روزبه روز نورانی تر وشناس ترودرنزدزمین گمنام تر ...
شب بود و خستگی از سرو رویش می بارید . هنوز به چهارراه نرسیده بودکه چهارجوان دید. هم قد وسن خودش . کسی را دوره کرده بودند . صدای خنده های کشیده و مست شان گوشش را کر کرد . فکراین را نکرد که انها بیشترند . فکرمادرش را نکردکه چشم به راهش بود . فکرعروسش رانکرد که جدیدا بد به او وابسته شده بود. یک چیزرادید . دختری بی پناه درمیان چنگال گرگان ...
جلو رفت . بیشتراز انکه بخورد، زد . زورش به انها می چربید .دخترک فرار کرد . می خواست چیزی بگوید که تیغ نامردی گلویش رابوسید .یاحسینی سرداد . بس نبود اما، هوای مادر را کرده بود . هنوز زبانش به ذکر یازهرا بازنشده بود که پهلوهایش هم دریده شد .مقاوتش قد نداد . قد وبالایش کفاف نداد .
دربند نبود . نگاهش فقط یک جا را می کاوید . جای خالی دخترک...
فکرش را نمی کرد اینجا و اینگونه...
همه چیزجلوی چشمانش آمد اما نه خاطراتش . دغدغه اش آن زمان یک چیزبود وبس . تااخرین قطره جانش خدمت کرده بود؟؟
#فتحاللهی
#990906