eitaa logo
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
886 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
1.2هزار ویدیو
152 فایل
﷽؛اینجا با هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می‌کنیم. با هم ساقه می‌زنیم و برگ می‌دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
مشاهده در ایتا
دانلود
شکارچی به آن سو رفت و کناب هارا بر زمین انداخت و کتابخانه را از جا کند .یک اتاق کوچکی درست پشت کتابخانه قرار داشت با تعجب به آن چشم دوختم که انگور و منگول را دیدم که به سمتم سم برداشتن و خود را در آغوشم قایم کردند و پشم هایم را لیس زدند . منگول_بعععع بععععع ننه ننه!!! ببخشید که به حرفت گوش ندادیم و درو واسه کسی باز کردیم _اشکال نداره حالا که سالمید همه چی رو فراموش کنید ولی یادتون باشه هیچ وقت نباید درو رو غریبه ها باز کنید شکارچی رو به من کرد و گفت :بهتره بریم اینجا دیگه امن نیست سریع از آنجا خارج شدیم ولی شکارچی همراه ما نیامد و گفت اینجا یه کاره نیمه کاره برایش مانده که باید انجام دهد آن هم اینست که باید دندان های گرگی را بکند و دمش را بچیند که دیگر برای ساکنان محله مزاحمت ایجاد نکند 🍃 پایان🍃 ﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه می زنیم و برگ می دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
بسم الله الرحمن الرحیم یا نور 🔳برنامهِ برگی کارگاه های در هفته آخر ماه. 🔹🔸یکشنبه 🔻24اسفند99 🖊طرح و پیرنگ ▫️باغبانِ گرامی خانم فرجام پور ساعت 19:00 🔹🔸 شنبه 🔻30اسفند99 🖊بررسی روایت و دلنوشته و تفاوتش با قالب داستان در داستان نویسی ▫️باغبانِ گرامی آقای حیدر جهان کهن ساعت20:00 ویژه بانوان باغِ انار آنهایی که در ناربانو نیستند لینک محل برگزاری را از @Yamahdy_Adrekny بگیرید. 🇮🇷🌷 ﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه می زنیم و برگ می دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
Noor, [13.03.21 00:21] [In reply to عِمران واقفی] آدمهای ساده و قانعی هستن. زحمتکش و صبورن از قشر مح
نمونه‌ای از آشنایی‌زدایی در داستان نمونه‌ای از داستان کوتاه حقیقت نایافتنی نوشتهٔ سالوادور دِ ماداریاگا ترجمهٔ ناصر پاکدامن . وقایع این داستان از دید سگی شهری برای سگی دهاتی روایت می‌شود. «اگر فقط بلدی بلرزی پس وقتی سروکلۀ گرگ از این‌طرف‌ها پیدا شود چه می‌‌کنیم؟» پاردو با شنیدن کلمۀ «گرگ» از جایش بلند شد. گوش‌هایش مثل برگ‌های کاکتوس سیخ شده بود. غرغرکنان گفت: «دورو! معنی پارس دهنت را بفهم و بعد واق بزن. اگر سروکلۀ گرگ پیدا شود می‌‌بینی که زود می‌‌آیم به معرکه! اما این چوب تق‌تقی‌هایی که آدم‌ها دارند، نه واقعاً من که نمی‌توانم تحملشان کنم.» دورو که دماغش لای پاهایش بود جواب داد: «پیداست چوب تق‌تقی! ما تو دهات اسمشان را «نی قاتل» گذاشتیم. حتماً نمی‌دانی که توشان خالیست. بهت بگویم که هر وقت دیدی آدمی یکی از آن‌ها را به‌طرف پوزه‌ات گرفته، بدان که دیگر به درد هیچی نمی‌خوری مگر به درد لاشخورها.» 💠 نمونه‌ای از آشنایی‌زدایی در آثار بیژن نجدی از نویسنده‌هایی که در نوشتن داستان‌هایش، به خصوص به آشنایی‌زدایی نظر داشته است، بیژن نجدی است. در مجموعه داستان یوزپلنگانی که با من دویده‌اند آشنایی‌زدایی را در سطح زبانی و روایت در بیشتر داستان‌هایش به کار گرفته است. نمونه‌هایی از داستان کوتاه سپرده به زمین [۵] جمعه، پشت پنجره بود. با همان شباهت باورنکردنی‌اش به تمام جمعه‌های زمستان. یکی از سیم‌های برق زیر سیاهی پرنده‌ها، شکم کرده بود و بخاری هیزمی با صدای گنجشک می‌سوخت. طاهر کنار سفره نشست و رادیو را روشن کرد(...با یازده درجه زیر صفر، سردترین نقطه کشور)، استکان چای را برداشت. ملیحه صورتش را به طرف پنجره برگرداند و گفت: «گوش کن، انگار بیرون خبری شده» اتاق آن‌ها، بالکنی رو به تنها خیابان سنگفرش دهکده داشت که صدای قطار هفته‌ای دو بار از آن بالا می‌آمد، از پنجره می‌گذشت و روی تکه شکسته‌ای از گچ‌بری‌های سقف تمام می‌شد. روزهایی که طاهر دل و دماغ نداشت که روزنامه‌های قدیمی را بخواند و بوی کاغذ کهنه حالش را به‌هم می زد و ملیحه دست و دلش نمی‌رفت که از لای دندان‌های مصنوعی آواز فراموش شده‌ای از "قمر" را بخواند، آن‌ها به بالکن می‌رفتند تا به صدای قطاری که هرگز دیده نمی‌شد گوش کنند. «با تو هستم طاهر، ببین چه خبره؟ » طاهر استکان را روی سفره گذاشت و با دهان پر از نان و پنیر خیس به بالکن رفت. عده ای به طرف ته خیابان می دویدند. ملیحه گفت: چی شده؟ این طرف و آن طرف شصت سالگیش بود. لاغر. لب هایش خمیدگی گریه را داشت. دیگر نمی توانست آخرین بند انداختن صورتش را به یاد آورد. طاهر گفت : نمی دانم. ملیحه گفت: نکنه باز هم یه جسد؟.....حتما باز یه جسد پیدا کردن. حتا اگر ملیحه نمی گفت( باز هم یه جسد...) آن‌ها صبحانه را با به خاطر آوردن یک روز چسبنده تابستان می خوردند و به خاطر انتخاب یک اسم با هم بگو مگو می کردند. روزی که آفتاب از مرز خراسان گذشته، روی گنبد قابوس کمی ایستاده و از آن جا به دهکده آمده بود تا صبحی شیری رنگ را روی طناب رخت ملیحه پهن کند... طاهر در رختخوابی پر از آفتاب یکشنبه با همان موسیقی هر روزهء صدای پای ملیحه از خواب بیدار شد. کم مانده بود که در چوبی با دست های ملیحه باز شود که شد. پیش از آنکه ملیحه نان را روی سفره پهن کند گفت: پاشو طاهر، پاشو. طاهر گفت: چی شده؟ ملیحه گفت: توی نانوایی می گن یه جسد افتاده زیر پُل. طاهر گفت: یه چی؟ ملیحه گفت: یه مرده...همه دارن میرن مرده تماشا، پاشو دیگه. آن‌ها پیاده به طرف پل رفتند. عده ای روی پل ایستاده بودند و پایین را نگاه می کردند. سر و صدای مردم کمتر از تعداد آنها بود. باد توت پزان به طرف درخت توت می رفت. چند پسر جوان روی لبه پل نشسته بودند و پاهایشان به طرف صدای آب، آویزان بود. ژاندارم ها دور یک جیپ حلقه زده بودند. تا ملیحه و طاهر به پل برسند آنها جسد را توی جیپ گذاشتند و رفتند. [۸] 🌀 نمونه‌ای از آشنایی‌زدایی در شعر سهراب سپهری فراوان از این شگرد استفاده کرده است. به عنوان مثال می توان به ترکیباتی مثل هندسهٔ دقیق اندوه یا سجود سبز محبت یا این قطعه اشاره کرد: خانه‌هاشان پر داوودی بود چشممان را بستیم دستشان را نرساندیم به سر شاخهٔ هوش جیبشان را پر عادت کردیم[۹] ﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه می زنیم و برگ می دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
✅ در مصلی نماز جمعه اشکذر؛ 💢 تقدیر دانش آموزی از نویسنده متعهد یزدی+تصاویر 📌 همزمان با 22 اسفند روز بزرگداشت شهدا در مصلی نماز جمعه به همت دانش آموزان اشکذری از محمدعلی جعفری نویسنده متعهد یزدی تقدیر به عمل آمد. http://hvasl.ir/news/304023 🆔 @hvasl_ir نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344 🇮🇷 https://eitaa.com/Farhangyazd
دومين جشنواره ملي داستان كوتاه شهيد محمد شهسواري جنوب كرمان، با موضوع دفاع مقدس، ايثار و شهادت، و شهيدمحمدشهسواري᛫ بخش ويژه سردار شهيد حاج قاسم سليماني آخرين مهلت ارسال آثار پايان اسفندماه 99 وب سايت: jk᛫farhang᛫gov᛫ir پست الكترونيك:shahsavarishahid@gmail᛫com
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
7 رمان جذاب 7 مضمون عالی 7 لبیک به مسلم حسین... کجایند لبیک گویان؟