eitaa logo
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
876 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
1.2هزار ویدیو
159 فایل
﷽؛اینجا با هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می‌کنیم. با هم ساقه می‌زنیم و برگ می‌دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از افراگل
✍ نخلستان‌‌ و حبیب توقع چنین جشن مفصلی را نداشتم .خیلی از حبیب خوشم آمد؛بیشتر، وقتی که فهمیدم برای شام سفارش داده از بیرون چلوکباب بیاورند آن زمان کمتر کسی از این کارها می‌کرد. بیشتر مهمان‌ها هم از قشر مستضعف و دوستان بسیجی‌اش بودند. بعدها از حبیب در مورد آن شب پرسیدم، لب‌هایش از هم کش آمد. سرخ و سفید شد. سرش را پایین انداخت. صدایی خفیف از ته گلویش شنیده شد: _ راستش به نیت ظهور، جشن عروسی‌مان را گرفته‌بودیم. برای همین بهترین غذا را سفارش دادیم. چقدر دلم برای نگاه معصومانه‌اش و صدای محجوبانه‌اش تنگ شده است. بعدها فهمیدم حبیب، لحظه لحظه زندگی‌اش به یاد امام زمان (علیه‌السلام) بوده است. از همان اولش معلوم بود حبیب آسمانی‌ست. از جنس بشر خاکی نیست. در حالی‌که در جمع دوستانش شاد بود و همه از بودن در کنارش لذت می‌بردند، مناجات شبانه‌اش در کنار نخلستان‌های جنوب تماشایی بود. چقدر دلش می‌خواست مثل ارباب بی‌کفن لب تشنه شهید شود. همان هم شد. وقتی چند روز در محاصره بودند و راههای ارتباطی‌شان با عقب قطع شد. افرادی که زنده ماندند از لب‌های خشکیده‌اش گفتند. از اینکه بارها به خط دشمن زد و آذوقه و آب آورد‌؛ ولی همه را به مجروحین و دیگران ‌داد سخن گفتند. سرانجام وقتی به هدف گلوله تانک دشمن رسید، در حالی‌که لب‌هایش به ذکر یاحسین تکان می‌خورد، سرش از تن جدا اُفتاد.
هدایت شده از AKRAℳ_SADAⓉ
🌸🌸دوست داشتن صادقانه🌸🌸 توقع چنین جشن مفصلی را نداشتم،خیلی از حبیب خوشم آمد،بیشتر وقتی که فهمیدم برای شام سفارش داده از بیرون چلو کباب بیاورند آن زمان کمتر کسی از این کارها می کرد.... مادر همیشه می گفت ک حبیب صادقانه مرا دوست دارد می گفت او حتی حاضر است ک از جانش برای من بگذرد،آنقدر با اطمینان درمورد حبیب می گفت ک گاهی فکر می کردم مادر حبیب را بیشتر از من دوست دارد،گاهی هم به حرف هایش می خندیدم ،نمی دانم چرا ولی همیشه با خودم فکر می کردم ک حبیب مرا دوست ندارد،و نمی تواند مرا خوشبخت کند،اما بعد از گذشت سه سال وقتی چنین رفتاری از او دیدم فهمیدم که همه تصورات من اشتباه بوده،و حبیب مرد تر از تصورات من است، آنجا بود ک حرف های مادر را درک کردم،آری مادر راست می گفت،حبیب برای اینکه من همیشه خوشحال باشم هرکاری می کرد....
حبیب من توقع چنین جشن مفصلی را نداشتم .خیلی از حبیب خوشم آمد؛بیشتر ،وقتی که فهمیدم برای شام سفارش داده از بیرون چلوکباب بیاورند آن زمان کمتر کسی از این کارها می‌کرد. هر چند با خودم عهد کرده‌بودم که دیگر حتی در ذهنم اسم او را نیاورم، اما او، آن قدر نرم و آهسته جلو آمد که عهد کردم عهد پیشین را فراموش کنم. اصلا همان موقع که نوشین، دور از چشم شیرین ماجرا را تعریف‌کرد، نظرم در مورد حبیب عوض‌شد. در دلم از خودم و کارهایم خجالت‌کشیدم. چقدر ناجوانمردانه کسی را که می‌خواست از خطر نجاتم دهد، از خودم رانده‌بودم.
. برادرها، خواهرها، عاشق شوید.
هدایت شده از انارهای عاشق رمان
🌙🍃🌙🍃 🍃🌙🍃 🌙🍃 🍃 شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِّلنَّاسِ وَبَيِّنَاتٍ مِّنَ الْهُدَىٰ وَالْفُرْقَانِ فَمَن شَهِدَ مِنكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ وَمَن كَانَ مَرِيضًا أَوْ عَلَىٰ سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِّنْ أَيَّامٍ أُخَرَ يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَلَا يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ وَلِتُكْمِلُوا الْعِدَّةَ وَلِتُكَبِّرُوا اللَّهَ عَلَىٰ مَا هَدَاكُمْ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ [ ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ ] ﻣﺎﻩ ﺭﻣﻀﺎﻥ ﻛﻪ ﻗﺮﺁﻥ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻧﺎﺯﻝ ﺷﺪﻩ ، ﻗﺮﺁﻧﻲ ﻛﻪ ﺳﺮﺍﺳﺮﺵ ﻫﺪﺍﻳﺘﮕﺮ ﻣﺮﺩم ﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﺍﺭﺍﻱ ﺩﻟﺎﻳﻠﻲ ﺭﻭﺷﻦ ﻭ ﺁﺷﻜﺎﺭ ﺍﺯ ﻫﺪﺍﻳﺖ ﻣﻰ ﺑﺎﺷﺪ ، ﻭ ﻣﺎﻳﻪ ﺟﺪﺍﻳﻲ [ ﺣﻖ ﺍﺯ ﺑﺎﻃﻞ ] ﺍﺳﺖ . ﭘﺲ ﻛﺴﻲ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﻣﺎﻩ [ ﺩﺭ ﻭﻃﻨﺶ ] ﺣﺎﺿﺮ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﺎﻳﺪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺭﻭﺯﻩ ﺑﺪﺍﺭﺩ ، ﻭ ﺁﻧﻜﻪ ﺑﻴﻤﺎﺭ ﻳﺎ ﺩﺭ ﺳﻔﺮ ﺍﺳﺖ ، ﺗﻌﺪﺍﺩﻱ ﺍﺯ ﺭﻭﺯﻫﺎﻱ ﻏﻴﺮ ﻣﺎﻩ ﺭﻣﻀﺎﻥ ﺭﺍ [ ﺑﻪ ﺗﻌﺪﺍﺩ ﺭﻭﺯﻩ ﻫﺎﻱ ﻓﻮﺕ ﺷﺪﻩ ، ﺭﻭﺯﻩ ﺑﺪﺍﺭﺩ ] . ﺧﺪﺍ ﺁﺳﺎﻧﻲ ﻭ ﺭﺍﺣﺖ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﻣﻰ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻧﻪ ﺩﺷﻮﺍﺭﻱ ﻭ ﻣﺸﻘﺖ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ . ﻭ [ ﻗﻀﺎﻱ ﺭﻭﺯﻩ ] ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ : ﺷﻤﺎ ﺭﻭﺯﻩ ﻫﺎﻳﻲ ﺭﺍ [ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻋﺬﺭ ﺷﺮﻋﻲ ﺍﻓﻄﺎﺭ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻳﺪ] ﻛﺎﻣﻞ ﻛﻨﻴﺪ، ﻭ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﻫﺪﺍﻳﺖ ﻓﺮﻣﻮﺩﻩ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﻤﺎﺭﻳﺪ ، ﻭ ﻧﻴﺰ ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻳﻦ ﻛﻪ ﺳﭙﺎﺱ ﮔﺰﺍﺭﻱ ﻛﻨﻴﺪ . 💐 بقره، آیه ۱۸۵💐 ╭─┈┈ │𝗛𝗮𝘀𝗵𝘁𝗮𝗴 ➺ │𝗝𝗼𝗶𝗻 ➺ @ANARASHEGH ╰─────────────
هو الحی پدربزرگم، دیگر در این جهان نیست. بعد از چند ماه بیماری در سن هفتاد و هفت سالگی رفت. برایش فاتحه‌ای بفرستید.
نیمی از ما هوای آسمان دارد و نیمی از ما هوای زمینِ خاکی. هوای نمناک است. مثل رَحِم. جایی برای تولد.
هدایت شده از سجادی
" اکراه " از همان صبح زود که آمده‌ایم تا همین الان که شبِ دیری شده و کم‌کم بساط رفتنمان را داریم جمع می‌کنیم و می‌گذاریم توی صندوق‌های ماشین‌هایمان، دارد توی گوشمان می‌خواند. گاهی هم دستی بالا می‌برد و سینه‌ای هم می‌زند. همه‌‌ی ما حتی اگر شده برای یک‌بار با او همراهی کنیم، با او تکرار کرده‌ایم که: « مکن ای صبح طلوع ...» درستش آن است که به یاد پادکست استرالیا بیفتم آنجا که می‌گوید:« ای صبحدم یکدم مدم...»، ولی به یاد قوطی‌ها می‌افتم: « نسل ما دارد پا روی گِل می‌کشد...» به این فکر می‌کنم که اکراه‌های زندگی آدم‌ها از کِی شروع می‌شود و تا کی ادامه دارد و کجا تمام می‌شود؟ حالا یکی هم نداند فکر می‌کند منظورم از اکراه، همین مسخره‌بازی‌ای است که امیرمحمد سرِ ما در آورده و آرزو می‌کند که صبح روز چهاردهم فروردین هزار و چهارصد و یک، فرا نرسد و او بعد از دو سال خوردن و خوابیدن توی خانه، نرود سر کلاس حضوری. نه منظورم از اکراه، بیشتر اکراهی‌ست که پای روح و جسم آدم دنبال جایی برای گیر انداختن خودش باشد تا بلکه جلوتر نرود و کاری را انجام ندهد و وقتی هم افتاد توی مسیر انجام دادنش، هی به خدا غر بزند که از دست تو خدا...چه قدر آدم را اذیت می‌کنی با امتحان‌هایت؟! شاید اولینش همان زمانی‌ست که جیغان و‌ گریان پا می‌گذاریم روی این کره‌ی خاکی...و البته که تا بیاید پایمان واقعا به خاکش برسد خیلی زمان می‌برد. اکراه‌های بعدی بستگی به نظر خدا دارد که در مورد ما چه خواسته‌باشد، مثلاً بزرگترین اکراه دوران دبستان من این بود که بنشینم کنار دختری که جلوی مقنعه‌اش، درست از زیر چانه، گزارشی بود از هر آنچه در طی چند روز اخیرش خورده‌بود! اکراهی که خواهرم‌ توی کودکی داشت این بود که توی غذا، پیازداغ‌های درشت بروند زیر دندانش و او وسط غذا خوردن، مجبورشود آن‌ها را قورت‌بدهد؛ همین قدر کوچک و بی‌اهمیت! اکراه‌های ما، با ما بزرگ و بزرگتر شدند تا جایی که به آنها عادت کردیم. تا جایی که گاهی فکر می‌کنیم اگر کاری را با رضایت کامل انجام بدهیم حتماً ایرادی دارد آن کار. اصلا آب سرد اکراه وقتی مدام به صورت خواب آلود آدم می‌خورد، تازه متوجه می‌شود که دنیای بدون اکراه، یک چیز که نه، یک چیزهایی کم دارد، حتی اگر شده برای خواباندن پف نخوابیده‌ی پشت چشم‌های خواب آلودمان. یکی اکراه دارد که از خانواده‌اش دور شود‌. یکی اکراه دارد که برود سر کاری که به خیال خودش دور از شأن و شخصیتش است و یکی اکراه دارد که ... هر کسی اکراه خودش را دارد توی هر مرحله از زندگی‌اش. و اما بزرگترین و آخرین اکراهی که آدم‌ها دارند...اکراه برای رفتن از این دنیاست. والبته که همه‌ی آدم‌ها آن را ندارند... و البته‌تر که خوش‌ به حال آنهایی که آن را ندارند. اینکه پا روی زمین بکشی و از خدا بخواهی که مدتی هر چند کوتاه به تو بدهد تا کارهای عقب افتاده‌ات را انجام بدهی ...اینکه بترسی از جایی که می‌خواهند تو را ببرند ...اینکه اشتیاق برای رفتن نداشته‌باشی ...اینکه اصلا تو را بِبَرند...یعنی خودت نروی... قبول داری این اکراه آخری بدجوری یک جوری است؟ شاید توی آن لحظه به خودت بگویی ای کاش همه‌ی اکراه‌های عالم را به من می‌دادند ولی این اکراه آخر را از من می‌گرفتند ومن با اشتیاق می‌رفتم...ای کاش...
قاتلان بدون مجازات (قاتلان خاموش) چند روزی است از یک کشتار دسته جمعی در کشور میگذرد ولی کشتاری خاموش. کمتر کسی در مورد آن نوشته و افراد کمی در مورد آن شنیده اند. قسمت عمده قتل به گردن زنان بوده است. آن هم مادران. 1401/01/01 روز این قتل بوده است. البته برخی از مقتولین تا چند روز بعد هم زنده مانده اند و احتمالا تا چند روز دیگر هم زنده بمانند. امروز(دوشنبه ۱۵فروردین ۱۴۰۱) شنیدم مادری که بعد از 25 سال بچه دار شده است، در یک بیمارستان خصوصی شهر، و با اصرار خودش، بچه اش را در تاریخ 1 فروردین 1401 و‌پیش از موعد به دنیا اورده است. و بعد از چند روز طفلی که هنوز موعد تولدتش نبوده است، و چند روزی با دستگاه ادامه حیات داشته، مُرده است. ما فقط یک کلمه می گوییم مُردن؛ ولی: اگر مرگ را در قیاس یک کشور ببنیم که با مشکلات جمعیتی و از سوی دیگر با مشکلات اقتصادی خانواده ها مواجه است و از سوی دیگر هزینه های مادی و غیر مادیِ نگه داری یک فرزند ناقص، که زودتر از موعد به دنیا امده است را در نظر بگیریم، مساله فقط مُردن نخواهد بود، بلکه قاتلانی در کار هستند که فاجعه ای اجتماعی به راه انداخته اند. خوب است از خودمان سوال کنیم: 💢 متولدین تاریخ های زیر در کجای جهان هستند؟ 💢 زندگی موفقی دارند؟ 💢 به دلیل تاریخ تولد رند داشتن، موفقیتی در زندگی کسب کرده اند؟ 💢 آیا اوضاع مالی خوب و یا خوشبختی فعلی در زندگی شان، ناشی از رُند بودن تاریخ تولدشان است؟ 💢 روزانه چند نفر از رُند بودن تاریخ تولد این افراد مطلع می شود!؟(بنا بر نظر برخی که رند بودن را افتخار میدانند.) 💢 تاثیر رُند بودن تاریخ تولد، غیر از ثبت در شناسنامه چه اثری در زندگی این افراد داشته است!؟ 1399/09/09 1398/08/08 1397/07/07 . . . . 1388/08/08 . . 1355/05/05 آیا دچار جاهلیت مدرن نشده ایم!؟ https://eitaa.com/joinchat/3042705412C34cb363564 @delneveshtetalabe
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
چگونگی ادای نماز براساس روایات، سه شیوه برای نماز لیلة الدفن نقل شده است.[۵] صورت اول: بنابر این ص
نور لطفا امشب برای پدربزرگم نماز لیلة الدفن بخوانید. این هم روش خواندنش👆 نجاتعلی دهقان‌نیری فرزند محمد
4_5987629248976782747.mp3
18.73M
خاطرات یک شاه ﷽؛اینجا با هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه می‌زنیم و برگ می‌دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
هدایت شده از خاتَم(ص)
عزیزانمان باز می‌گردند . بعد از مدتها دوری. به سوی خانه‌ی اولشان. به سمت مافوق...به سوی « الیه »... این، قانون لا یتغیر عالم است... وقتی عزیزی می‌رود، یکی در وجودمان دو دوتا چهارتا می‌کند. حساب هبوط و صعود را می‌نماید و درنهایت لباس سپید به دستمان می‌دهد و رفتنشان را تولد می‌نامد... و دیگری جای خالیشان را نشانمان می‌دهد و خاطراتشان را در ذهنمان زنده می‌کند و لباس سیاه بر تنمان می‌پوشاند... و رفتنشان را « مردن » می‌نامد... و ما در کشمکش بین این کی و آن دیگری، بزرگ می‌شویم ... مسافرتان «انا لله» را به« انا الیه راجعون» متصل می‌کند...مانده‌ام تبریک بگویم یا تسلیت؟... امیدوارم فرشتگان الهی، پرهایشان را با ندای « ادخلوها بسلام آمنین» فرش راهش نمایند... و امید که صبر، زینت بخش جانهای داغدیدگانش باشد به تقدیم هفتاد هزار « لا اله الا الله» برای بدرقه کردنش...