eitaa logo
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
903 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.2هزار ویدیو
151 فایل
﷽؛اینجا با هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می‌کنیم. با هم ساقه می‌زنیم و برگ می‌دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام این فایل هر چند برای سالیانی گذشته است ولی هنوز برای کسانی که تازه در عرصه کتاب و کتابخوانی وارد شده اند و یا در این عرصه فعالیت دارند،جذاب و مفید خواهد بود......از جذابیت های این فایل مصور بودن آن است.از 30 نویسنده برتر کشور معرفی شده در فایل،حداقل یک اثر از 10 نفر آنها خوانده ام.از بین معرفی 120 کتاب هم با ده تا از این کتاب ها اشنا هستم و 28 تا از کتاب های این لیست را خوانده ام.بیشترین آنها مربوط به سید مهدی شجاعی و رضا امیر خانی است....معرفی اجمالی کتاب ها هم از مزیت دیگر این فایل است....با این حال این فایل حدود50 صفحه دارد.این اثر حاصل تلاش دانشجویان انجمن اسلامی دانشگاه شاهد می باشد. امیدوارم از دیدن و خواندن این فایل لذت ببرید.... @delneveshtetalabe @pooyanevisi @anarstory
به نام خدا ده ساله بودم. شبی زمستانی پدرم عبای مشکی به دوش، وارد خانه شد. او لبخند می زد ولی ما تعجب کرده بودیم. عبایی روی کاپشن. اصلا عبا کجا بوده!؟ پدربزرگ هایم طلبه نبودند، ولی به ادب و آداب نماز مقید بودند و موقع نماز عبا به همراه داشتند. پدرِ پدر عبا را هدیه داده بود. از آن روز این عبای سنگین و گرم، شد جزءِ پوشش های زمستانی خانه ما. یادگار پدربزرگ کنار سجاده. پدربزرگ، عصر یک روز تابستانی فوت کرد. اولین تجربه از دست دادن یک عزیز، در 13 سالگی برایم رقم خورد. یادم هست که سواد خواندن و نوشتن داشت و صوت خوش، قانع و بی توقع از دیگران و طبعی بسیار منیع. به خلاف پدربزرگ که تصویری زیاد واضح و با جزییاتی از او در ذهن ندارم، تصویر مادربزرگ و خاطراتش در ذهنم زنده است. نمازِ شب که می خواند، از توی رختخواب، خواب و بیدار نگاهش می کردم. چه با صبر و حوصله میخواند! خاطراتی که با خنده و سُرخی روی گونه از قدیم و پدربزرگ(پسرعمویش) تعریف می کرد. از 3 فرزندش که فوت کردند و یکی را از دیگری بیشتر دوست می داشت. مَثل های قدیمی تعریف می کرد و گاهی از خاطرات کودکی عمه و عمو ها می گفت؛از بیماری ها و ازدواجها و...از اعتقاد پاکش به امام زاده ای که سایه گنبد مخروطی شکلش، در حیاط خانه مادربزرگ پهن می شد. مادربزرگ یک قانون نانوشته داشت که به شدّت اجرا می شد: مِنّت خدای را عزّو جَل که.......هر دیداری که با نوه ها تازه میشود، موجب نشاط است و هر خداحافظی مظهر ناز. پس در هر دیدار دو بوسه موجود است و بر هر بوسه شکری واجب. قانون نانوشته برای نوه های کوچکتر، سریع اجرا می شد؛ مخصوصا اگر اطرافش نامحرمی نبود. نوه های بزرگتر هم کم کم از این نعمت محروم می شدند، این بود که گاهی ما نوه های کوچکتر جُورِ آنها را هم می کشیدیم. از طرفی دیگر برخی از نوه ها، نوه دار شدن بودند و این نعمت شامل نوه ی نوه ها می شد. این ‌اواخر‌ بوسیدن سر و کله نوه ها هم به گزینه های روبوسی مادربزرگ اضافه شده بود. خانه شان دو اتاق داشت. یکی اتاق پدربزرگ و دیگری برای مادربزرگ. در هر دو هم رادیو روشن بود. کمدی اتاق مادربزرگ همیشه تنقلات داشت. گاهی حاجی بادومی، گاهی نقل و گاهی شکلات آبنباتی. خداحافظی بدون همراهی تنقلات معنا نداشت. رفتن به بالاخانه ی اتاق مادربزرگ آرزوی نوه های کوچکتر و تجدید خاطره برای نوه های بزرگتر بود. خودشان رفتند...خانه شان هم همین طور....ولی خاطرات شیرین زندگی با آنها باقی است خدایشان بیامرزاد....!!! @delneveshtetalabe
قاتلان بدون مجازات (قاتلان خاموش) چند روزی است از یک کشتار دسته جمعی در کشور میگذرد ولی کشتاری خاموش. کمتر کسی در مورد آن نوشته و افراد کمی در مورد آن شنیده اند. قسمت عمده قتل به گردن زنان بوده است. آن هم مادران. 1401/01/01 روز این قتل بوده است. البته برخی از مقتولین تا چند روز بعد هم زنده مانده اند و احتمالا تا چند روز دیگر هم زنده بمانند. امروز(دوشنبه ۱۵فروردین ۱۴۰۱) شنیدم مادری که بعد از 25 سال بچه دار شده است، در یک بیمارستان خصوصی شهر، و با اصرار خودش، بچه اش را در تاریخ 1 فروردین 1401 و‌پیش از موعد به دنیا اورده است. و بعد از چند روز طفلی که هنوز موعد تولدتش نبوده است، و چند روزی با دستگاه ادامه حیات داشته، مُرده است. ما فقط یک کلمه می گوییم مُردن؛ ولی: اگر مرگ را در قیاس یک کشور ببنیم که با مشکلات جمعیتی و از سوی دیگر با مشکلات اقتصادی خانواده ها مواجه است و از سوی دیگر هزینه های مادی و غیر مادیِ نگه داری یک فرزند ناقص، که زودتر از موعد به دنیا امده است را در نظر بگیریم، مساله فقط مُردن نخواهد بود، بلکه قاتلانی در کار هستند که فاجعه ای اجتماعی به راه انداخته اند. خوب است از خودمان سوال کنیم: 💢 متولدین تاریخ های زیر در کجای جهان هستند؟ 💢 زندگی موفقی دارند؟ 💢 به دلیل تاریخ تولد رند داشتن، موفقیتی در زندگی کسب کرده اند؟ 💢 آیا اوضاع مالی خوب و یا خوشبختی فعلی در زندگی شان، ناشی از رُند بودن تاریخ تولدشان است؟ 💢 روزانه چند نفر از رُند بودن تاریخ تولد این افراد مطلع می شود!؟(بنا بر نظر برخی که رند بودن را افتخار میدانند.) 💢 تاثیر رُند بودن تاریخ تولد، غیر از ثبت در شناسنامه چه اثری در زندگی این افراد داشته است!؟ 1399/09/09 1398/08/08 1397/07/07 . . . . 1388/08/08 . . 1355/05/05 آیا دچار جاهلیت مدرن نشده ایم!؟ https://eitaa.com/joinchat/3042705412C34cb363564 @delneveshtetalabe
با خنده روی دوش ملکِ کنار دستی اش زد و گفت:« این بشر چقدر خودش رو جدی گرفته!؟» ملکِ قلم به دست، خندید و گفت:«آره بابا! با دو کلمه نوشتن چقدر مغرور شده.» به ملک قلم به دست گفت:«برای این بشر، بنویس» آقای بشر! زور نزن! ضعیفی... برای کمال قدم بردار! ولی برای آنچه که دست یافتنی نیست، مبارزه نکن. امروزِ تو نشان از باخت تو در دیروز است؛دیروزی که ادّعای قهرمانی داشتی. همان وقتی که فکر میکردی روی قلّه ایستاده ای، کف درّه ای بودی. قدم بردار! ولی با او که کامل مطلق است مسابقه نده. بخوان بنویس خط بزن ویرایش کن ولی قلمت را به او بسپار... تحدّی* نکن زمین، قبرستانِ نویسندگان و نوشته هایشان است. بنویس فکر کن قلم بزن متن را جابجا کن کم کن زیاد کن هر کاری که فکر میکنی نوشته ات را زیباتر میکند انجام بده، ولی بدان که همگام و همراه با ندامت هستی. و این را فردا خواهی فهمید.... فردا ! ناامیدی در مسیر رشد و کمال معنا ندارد؛ ولی فراموش نکن که از دایره نقص بیرون نخواهی رفت. اوست که یوسف درون چاه را، به تخت سلطنت می نشاند. پس نه در تهِ چاه بودن، ناامیدت کند و نه تخت سلطنت مغرور. پی‌نوشت: *تحدی:مبارزه طلبی @delneveshtetalabe