eitaa logo
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
871 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
1.2هزار ویدیو
154 فایل
﷽؛اینجا با هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می‌کنیم. با هم ساقه می‌زنیم و برگ می‌دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از به هوای سیل
💠🔷💠🔷💠🔷💠🔷 سوال:❓ملائکه در شب قدر کجا نازل میشوند؟ همیشه فکر میکردم شب قدر یعنی شب نزول قرآن . ارزش شب قدر را به نزول قران میدانستم اما یک شب قدر حرفهایی را از یک استاد یاد گرفتم که همه چیز را در ذهنم به هم ریخت . اون استاد سوره قدر را تفسیر میکرد میگفت : 🍃آیا نزول قرآن شب قدر را شب قدر کرده ؟ یا اینکه شب قدر شب قدر بوده و قرآن در آن نازل شده است ؟ مثل کسی که ازدواج خود را که یک کار مهمی است در یک وقت با برکتی قرار میدهد برکت ان وقت به ازدواج نیست . نزول قران یک کار مهم و بزرگی است اما در شب قدر اتفاق افتاده…. انا انزلناه فی لیلة القدر . یعنی اول شب شب قدر بوده و بعد قرآن در آن نازل شده . دلیل بهتر آیات بعدی است که شروع میکند به توضیح چیستی شب قدر . لیلة القدر خیر من الف شهر تنزل الملائکة و الروح فیها باذن ربهم من کل امر سلام هی حتی مطلع الفجر . «انزلناه» فعل ماضی است یعنی نازل کردیم و تمام شد . اما در معرفی شب قدر میگوید «تنزل» فعل مضارع است یعنی هنوز نازل میکنیم یک عملی در این شب هر سال تکرار میشود و در توضیح عظمت این شب این عمل را بیان میکنند . «الملائکه» یعنی «کل ملائکه» این الف و لام در زبان عربی معنای «کل »میدهد . «الروح» همان رئیس ملائکه است در ان شب همه اینها متوجه زمین اند و فرود میآیند .چه واقعه ای رخ میدهد ؟ چه شده که همه دارودسته خدا در صحنه عالم متوجه زمین اند ؟ هر سال ؟ همه ؟ از تمام آسمانها؟ به سوی زمین ؟ یعنی هر خبری هست اینجاست و در عوالم بالا خبری نیست ! سوال اینجاست که اینها کجا نازل میشوند؟ منزل علیه کیست؟ به کجا میایند ؟ برای پاسخ خوب است اول بپرسیم اینها برای چه میآیند ؟ «من کل امر .» یعنی چه ؟ یعنی برای تصمیم گیری برای همه چیز . این امر امر تکوینی است یعنی هر موجودی . از این جا باید فهمید کجا میآیند؟ «من کل امر .» «امر» چیست ؟ این امر دو جای دیگر در قرآن آمده: یکی «انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون» و دیگری «ائمة یهدون بامرنا .» علامه طباطبایی از اولی این را استفاده میکند که معنای این «امر» هر شیئی است که وجود داشته باشد امر تکوینی . و از آن استفاده میکند که آیه «ائمة یهدون بامرنا» فصل امامت را بیان میکند یعنی وجه تمایز ائمه را نشان میدهد که آنها هدایت تکوینی میکنند همه موجودات عالم را . و در شب قدر تکلیف کل امر است که مشخص میشود . .... عزیزان ! آن رئیس حقیقی و ذاتی عالم آن خدای لا یزال همه را به سراغ فرمانده زمینی و خلیفه خود میفرستد همه متوجه *ولی عصر* ارواحنا فداه هستند. اوست که قرار است همه تصمیمات منجز و معلق عالم یعنی قضا و قدر به دست او برسد . شب شب اوست. یعنی چی ؟ یعنی رفیق من! اگر تا به صبح مناجات کنی و قران سر بگیری اما از او غافل باشی بیراهه میروی . هیچ عملی بی رنگ فریاد درونی «یا صاحب الزمان» فایده ای ندارد بقیه همه بیراهه رفتن است . مردم! بدانید باید به چه چیز بچسبید . کدام ریسمان را چنگ بزنید . بعد با بیانی طعنه آمیز گفت : همه میایند پایین تو میخواهی تنها بروی بالا؟! این ایام همه عطش دارند اما نمی دانند کدام حلقه را باید بگیرند . آن حلقه گم شده تو امام است چه بفهمی چه نفهمی . یک عده خوابند و اصلا در حرکت نیستند یک عده اما در حرکتند ولی جهت را نمی دانند . راه اینجاست و بقیه راهها مسدود است . شاید حسابی در کار بوده که شهادت مرد ولایت و امامت علی مظهر خلافت خدا در این شب ها رخ میدهد . استاد میگفت : حقیقت دین معرفت امام است معرفت امام و حجت خدا . شب قدر شب تجلی خلافت خلیفة الله است . خلافت او در این شب تجلی میکند . تمام گردانندگان عالم هستی «من کل امر » بر او نازل میشوند . بله حالا آن گردانندگان تحفه قران را پیش پیامبر آوردند جبرئیل دست خالی نیامد آن تحفه را هم آورد و البته این اهمیت و ارزش قران را می رساند . نکند همه عالم از دیو و دد تا فرشته و جبرئیل متوجه او باشند و من و تو متوجه جای دیگر ! معقول نیست خلف است محال است سلام کنی و او جواب ندهد . در تاریخ سراغ نداری سائلی دست پیش امام دراز کند و دست خالی برگردد زبان حال و قال شما این باشد : _..... یا ایها العزیز مسنا و اهلنا الضر و جئنا ببضاعة مزجاة فاوف لنا الکیل و تصدق علینا ان الله یجزی المتصدقین ....._ 🤲 اَللّٰهُمَّـ ؏َجِّل‌ْ لِوَلیِّڪَ‌ الْفَرَج 🤲
از همگی تون التماس دعای شدید و زیاد دارم...
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
از همگی تون التماس دعای شدید و زیاد دارم...
🌷🌷🌷❤️ سلام و نور و صاحب الزمان علیه السلام... اگر دروازه قلبمون❤️ رو بتونیم امشب وصل کنیم به قلبِ❤️ مهدیِ فاطمه و قطبِ عالمِ امکان بازی باخته رو بُردیم....وگرنه اگر همه عالم رو داشته باشیم و امشب نتونیم راهی به قلبِ حضرت صاحب علیه السلام پیدا کنیم مفلوکِ همه عالم خواهیم بود... همه چیز و همه چیز امشب دعا برای وصال و ظهور و رسیدنِ اون وقت معلوم است...یادتون نره ها... توی اون نقطه اوجِ حالتون و حس رهایی دعای ناب و خاص تون این باشه👇 ❤️اللهم عجل لولیک الفرج🇮🇷
۲۰۲۱-۰۵-۰۶ ۰۱:۲۳ وقتی برای رفتن به مراسم شب بیست و سوم تطمیع ات می کنند😐 نکن برادر من
اناری ها همدیگه رو دعا کنید. هرچی گناهکارتر باشید بهتر می تونید دلِ خدا رو به دست بیارید پس نا امید نباشید...دیگه از ما گفتن بود.
✅ خلق پوستر «اربعینی‌ها؛ فاتحان قدس» در یزد 🔹 پوستر «اربعینی‌ها؛ فاتحان قدس» اثر امید کُردی به همت حوزه هنری یزد تولید و منتشر شد. https://artyazd.ir/fa/pages/News-detail/139003/ قدس نزدیک است @artyazd ﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه می زنیم و برگ می دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
هدایت شده از سرچشمه نور
یاالله 🔵برگزاری بیست وهفتمین کنفرانس درسرچشمه نور 🔸️تحلیل قالب کتاب کمدی انسانی 🔹️زمان شروع: امشب ساعت ۲۱ منتظرتان هستیم. https://eitaa.com/joinchat/1614741592C64fca83486
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
#باغنار #پارت27 _اِ بچه‌ها اونجا رو نگاه کنید. یکی داره دنبالمون می‌دوئه. دخترمحی نگاهی به پایین ان
همگی به طرف بانو شبنم دویدند. سپس دیدند که وی روی زمین دراز کشیده و چشمانش را بسته و دارد تند تند نفس می‌کشد. احف با دیدن این صحنه گفت: _حتماً روزه بهشون فشار آورده. بانو ایرجی گفت: _اصلاً روزه‌ای در کار نیست که بهش فشار بیاره. _پس احتمالاً گرما زده شده. بانو ایرجی بطری آبِ دخترمحی را گرفت و روی صورت بانو شبنم ریخت. بانو شبنم هم پس از لحظاتی چشمانش را باز کرد و کمی آرام گرفت. سپس از حالت درازکِش بلند شد و نشست و خطاب به احف گفت: _شما چه‌جوری این همه راه رو اومدید؟ من که مُردَم و زنده شدم تا برسم اینجا. احف جواب داد: _اولاً شما به دلیل حمل بارتون سختی کشیدید؛ وگرنه اینجا مسیرش خیلی خوب و همواره. دوماً من خیلی راحت رسیدم اینجا. چون با فِراری اومدم. بعد از شنیدن اسم فِراری، چشم‌های همگی گرد شد که بانو سیاه تیری گفت: _من با وَنَم نتونستم بیام اینجا. بعد شما چه‌جوری با فِراری اومدید؟ سپس بانو احد چشمانش را ریز کرد و گفت: _اینا رو ولش کنید. سوال من اینه که شما اصلاً با کدوم پول فِراری خریدید؟ نکنه استاد واقفی قبل فوتشون، باغی، تشکیلاتی، چیزی به نامِتون کرده. درست نمیگم؟ احف پس از شنیدن نظر اعضا، سرش را به نشانه‌ی تاسف تکان داد و گفت: _چقدر آدم رو قضاوت می‌کنید. بابا فِراری من اینه. احف با دستش سمت راست را نشان داد و گفت: _فِراری بیا بیرون. همگی به اطراف نگاه کردند و منتظر بودند که خبری از فِراری نشد. سپس احف انگشتان دو دستش را زیر زبانش بُرد و یک سوت بلند زد که ناگهان یک خر سفید و خوشگل از پشت بوته و سبزه‌ها ظاهر شد و به طرف احف آمد. احف با دیدن خر، با دستش آن را نشان داد و لبخندی زد و گفت: _معرفی می‌کنم. دوست با وفا و نانازِ من، فِراری. همگی با دیدن فِراری دهانشان باز مانده بود که ناگهان بانو شبنم به علی پارسائیان گفت: _دهنت رو ببند علی جان. این دفعه اگه پشه بپره گلوت، دیگه عزرائیل اَمونِت نمیده‌ها. علی پارسائیان دهانش را بست که بانو کمال‌الدینی گفت: _ایشون فِراری هستن؟ احف جواب داد: _بله. ایشون فِراری، مدل نود، بی خط و خَش، مجهز به رینگ نعل و روکش پشم و همچنین صدای عرعر بلبلی که دزدگیریِ واسه خودش. _که اینطور! مبارکتون باشه. _ممنون. قابلی نداره. _سپاس. صاحبش لازم داره. سپس دخترمحی پرسید: _شما با این اومدید اینجا؟ احف سرش را به نشانه‌ی تایید تکان داد که بانو رایا دستانش را بالا برد و به آسمان نگاه کرد و گفت: _خدایا من را از همنشینی با کسانی که زود قضاوت می‌کنند، نجات بده. همگی یک‌صدا "آمین" گفتند که بَبَف خطاب به بانو رایا گفت: _ببع ببع ببع. بع ببع ببع بع بع بع بع؟ بانو رایا با تعجب به احف گفت: _چی میگن ایشون؟ احف جواب داد: _میگه خیلی زحمت کشیدید که تا اینجا اومدید. فقط چرا یه خبر ندادید؟ بانو رایا لبخندی زد و جواب داد: _واسه چی باید خبر می‌دادیم عزیزم؟ _بع بع بع بع ببع ببع ببع. احف ترجمه کرد: _میگه اگه زودتر خبر می‌دادید، نهاری، شامی، چیزی براتون درست می‌کردم. بانو رایا یک "الهی" گفت و آغوشش را باز کرد و ببف به سمتش رفت که دخترمحی دهانش را نزدیک گوش بانو شبنم کرد و گفت: _فکر کنم ببف آشپز گوسفنداس. مثل احد خودمون که آشپز باغ اناره. بانو شبنم لبش را گَزید و یک گاز از کلوچه‌اش زد که ناگهان کلوچه در گلویش گیر کرد و به سرفه افتاد. دخترمحی چند بار به پشت بانو شبنم زد و سپس چشم غره‌ای به علی پارسائیان رفت و گفت: _بفرما. اگه شما آب‌میوَش رو به بهانه‌ی فشار خون پایین نمی‌خوردید، الان شبنمی یه قلوپ ازش می‌خورد تا نپره گلوش. علی پارسائیان آب دهانش را قورت داد و گفت: _عذر می‌خوام، ولی دست خودم نبود. ان‌شاءالله در اولین فرصت، از مسجد محلمون تَه‌دیگ خاشخاشی براشون میارم. چشمان بانو شبنم با شنیدن اسم تَه‌دیگ خاشخاشی، برقی زد که بانو نوجوان انقلابی گفت: _جناب احف، این گوسفنده چرا به من گیر داده؟ همش داره دور و بَرَم می‌پِلِکه. احف خواست جواب بدهد که دخترمحی گفت: _حتماً عاشقت شده و می‌خواد بیاد خواستگاریت. سپس به دنبال حرفش قهقهه‌ای زد که همگی با اخم به او نگاه کردند. پس از ساکت شدن دخترمحی، احف خطاب به بانو نوجوان انقلابی گفت: _ایشون تازه مرحله‌ی کودکی رو پشت سر گذاشته و داره وارد مرحله‌ی نوجوانی میشه. به خاطر همین با شما که بخشی از اسمتون نوجوانه، می‌خواد دوست بشه. نوجوان انقلابی با حرص لبانش را گاز گرفت که بانو سرباز فاطمی گفت: _اون گوسفنده نوجوانه، درست. این گوسفنده دیگه چرا به من چسبیده؟ احف با لبخند جواب داد: _ایشون هم از سازمان نظام وظیفه اومدن دنبالش و قراره به زودی سرباز بشه. به خاطر همین اومده پیش شما که تجربه کسب کنه. همگی از اینکه میان یه گله گوسفند آدم‌نما بودند، داشتند شاخ در می‌آوردند که استاد مجاهد گفت: _خب عزیزان، نظرتون چیه همین‌جا ادامه‌ی مبحث که دیالوگ بود رو شروع کنیم...؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
١٦ اردیبهشت ۱۴۰۰ شب بیست و چهارم رمضان المبارک ⸤ آوینۍعزیز ⸣ ﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه می زنیم و برگ می دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
هدایت شده از سرچشمه نور
یاالله 🟠برگزاری بیست وهشتمین کنفرانس درسرچشمه نور 🔹️تحلیل قالب کتاب جشن حنابندان 🔸️زمان شروع: امشب ساعت ۲۲ منتظرتان هستیم. https://eitaa.com/joinchat/1614741592C64fca83486
؟ چرا می نویسم؟ یا به بیان بهتر چرا نوشتن کرده ام؟ بنظرم همه باید بنویسند... باید دستها را به نوشتن عادت داد همان گونه که چشمها را به خواندن! و این هردو ریشه در اندیشه دارند و هم موجب بالیدن آنند... حضرت آقا امروز بر خواندن تکیه دارند و دغدغه و اندوه بی کتابی مان را! و ای بسا روزی که به فضل خدا، اعظم ملت، این راه را طی نمایند، ایشان بر نگارش و آفرینش هرچه بیشتر و بهترمان بخوانند! کما اینکه سابقون این مسیر منیر، خوانده شده اند و لبیک گویان، نه فقط کمر به خلق باغهای رنگارنگ واژگان که به غرس نهال های پرثمر و واژه آفرین بسته اند...! آری باید نوشت... نوشتن، غوّاصی در دریای واژگان است و نویسنده، غوّاص صیّادی است که روزان و شبان را در اعماق این بحر بیکران غوطه میزند؛ بی خستگی و یا دلزدگی! لکن آنچه ساحل نشینان از او می بینند، تنها درّ و گوهرهایی است که گاه گاه از دل آب، بیرون شده بر دستان او جلوه گری می کنند... بی شک نظاره گران، گواراترین لذّت و اوج سعادت او را، کشف و تصاحب این دُرَر باشکوه و رخشان دانسته، بسا که به او رشک می برند! لیک آنچه از او نمی بینند و نمی دانند، رشک برانگیز و دل انگیز تر است! که لوءلوء و مرجان را توان به سیم و زر اندوخت و هنر غوص و صیدش را هرگز نتوان...!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥رژه زنان چریک و مسلح تصویری از این زنان منتشر نمی‌کنند و تهش «زیبایی» زنان کوبانی را نمایش می‌دهند اما؛ تصاویرِ زنان مستحکم در یمن است مقابل اسراییل و آمریکا و سعودی‌. زنانی که چنین اسلحه دست گرفته‌اند و در جهاد، شانه‌به‌شانه مردهایشان مقابل استعمار می‌جنگند. 💬 کاتب @Radar_enghelab ﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه می زنیم و برگ می دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344