eitaa logo
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
881 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
1.2هزار ویدیو
153 فایل
﷽؛اینجا با هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می‌کنیم. با هم ساقه می‌زنیم و برگ می‌دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
مشاهده در ایتا
دانلود
امروز برای من یه روز خاصه ! تو دور و ورای همین رو اومدم به باغمون ، یک سال شده باورتون میشه یک سال شده که اومدم باغ انار 😃😃😃😃 یک سالگیم مبااارک ✨♥️ توی این یک سال خیلی چیز ها از همتون یاد گرفتم ، همتون باهام مهربون بودین بهم کلی کمک کردین . اگه موقع دلتنگی حرفی برای گفتن داشتم اومدم زدم و شماهم گوش دادین 🙂 من به شما انرژی مثبت دادم شماهم به من دادین ! اولین گروهیه که تونستم یا سال بمونم توش 😅🤦‍♀ اون اولا بهم توجه نمی شد بعد عصبانی می شدم یه طومار می نوشتم کلی گله و شکایت بعد اخرش میگفتم من ازین گروه میرم بعد نمی رفتم 😂 ترک کردنتون سخت بود برام 🙂 بهم یاد دادین خودخواه نباشم ... استاد واقفی اولین استادی بود که باهممون بدون تبعیض خوب بود ، یه استاد مهربون ازین استادایی که تو فیلما بچه ها دارن بعد باهاشون پیشرفت می کنن بعدم میرسن به موفقیت همیشه یه همچین استادی دلم می خواست که الان ایشون هستن (: دیروز می خواستن ببرنم تو اتاق تمساح ها 😐 به خاطر یاع یاع 😐😂 مهم نیست اینجا کلی ایده گرفتم کلی داستان نوشتم یه بار بالاخره توی جشنواره برنده شدم یوهاااهااهها بعد دیگه کلی دوست پیدا کردم ، دوستای خوب خوب 😐😎 دیگه کلی آداب اجتماعی یاد گرفتم حرف زدنمو اصلاح کردم ، غلط املاییاا😄 در کل اینجا همه چیز تموم شدم 🤓 می خواستم از همتون تشکر کنم از همتون ممنونم یه کادوام برا همتون دارم صبر کنید یه لحظه برم بیارمش ... ⠀ 。゚゚・。・゚゚。 ゚。 。゚ ゚・。・゚ ︵ ︵ ( ╲ / / ╲ ╲/ / ╲ ╲ / ╭ ͡ ╲ ╲ ╭ ͡ ╲ ╲ ノ ╭ ͡ ╲ ╲ ╱ ╲ ╲ ╱ ╲ ╱ ︶ تقدیم همتون ✨♥️ 😐😂
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
امروز برای من یه روز خاصه ! تو دور و ورای همین رو اومدم به باغمون ، یک سال شده باورتون میشه یک سال
یکی از نهال‌های یکساله باغ انار. به امید جوانه های بیشتر و نهال‌های بیشتر که تبدیل به درختان قوی و بزرگ و بلند شوند و برای سارها و گنجشکها سرپناه باشند...
هدایت شده از اسماعیلی
نامه ای به امام رضا علیه السلام سلام آقا جانم امام رضا ! چقدر دلم تنگ شده برای شنیدن صدای نقار خانه‌ات. چقدر دلم تنگ شده برای خوردن آب سقا خانه‌ات. چقدر دلم تنگ شده برای ایستادن روبروی ایوان اسماعیل طلا و خواندن فاتحه کنار قبر حسنعلی نخودکی. چقدر دلم تنگ شده برای وارد شدن از درب باب الجواد. چقدر دلم تنگ شد و ریه هایم منتظرند برای بهترین و آرامش بخش ترین هوا و تنفس در صحن هایت. وقتی در آن صحن های زیبا قدم میزدم، احساس قدرت و شعف می‌کنم که رئوف ترین پدر دنیا را دارم. امام رضا جانم امام مهربانم امام ضامنم : چه می فهمند انسانهای پست عنکبوتی که در خانه های سست عنکبوتی و در حال نوشیدنی های زهر الود،مشغول برنامه ریزی و طراحی برای نابودی اسلام عزیز هستند. آنها نمی‌فهمند و به تعبیر قرآن عزیز نخواهند فهمید که آرامش یعنی چه؟ و لذت اصل چه جنسی دارد. آنها هیچگاه آرامش قدم زدن در صحن آزادی و انقلاب را نچشیده اند آنها لذت بودن و تنفس درحرمت را نچشیده اند. مرگ بر آنها باد! مرگ بر آنها که از لذائذ دنیا،فقط پست تر ها و حقیرتر ها را درک کرده اند و چقدر دورند از بالاترین لذت های دنیا و چقدر دورند از اسلام عزیز. و چگونه زنده است آن کس که دین ندارد و امام ندارد ..... امام رضا جانم، ضامن من و ضامن همه عزیزانم ! خدا را شکر که دوستدار شما هستم خدا را شکر که ولایت شما را دارم. خدا را شکر که در قم هستم در کنار خانم حضرت معصومه کریمه ی اهل بیت علیهم السلام. می‌توانم به حرم بروم و سر به سجده بگذارم و بگویم الحمدلله سبحان الله شکرا لله رضایی_ام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
این روزها خیلی از گل‌ها آرزو دارند که در گلدان بالای ضریح امام رضا علیه السلام جا بگیرند... حال، شما از زبان یکی از این گل‌های خوش اقبال، این صحنه‌ی زیبا را توصیف کنید. می‌توانید از زمانی بنویسید که این گل‌ها در گلخونه هستند و هر کدامشان در آرزویی و بالاخره نصیب یک خانه‌ یا مکانی می‌شوند. از زمانی بنویسید که خدام امام رضا علیه السلام این گل‌ها را انتخاب می‌کنند و با خود به حرم آن امام رئوف می‌برند. از زمانی بنویسید که وارد حرم می‌شوند و بوی عطر و گلاب و عنبر را احساس می‌کنند. از زمانی که روی دست خدام، قدم به قدم به ضریح نزدیک می‌شوند. از زمان بنویسید... زمانی که بالای ضریح مطهر قرار می‌گیرند و به آرزوی خود می‌رسند. زمانی که رازدار همه‌ی زائران می‌شوند و در حق همه‌شان دعا می‌کنند. و... بنویسید... خوب و زیبا بنویسید. و عالی فراموش نشه.
هدایت شده از یا فاطمة الزهرا
به افتخار چنین شبی، با استفاده از یکی از هشتگ‌های زیر مونولوگ، دیالوگ، خاطره، شعر، داستان، نامه یا دل‌نوشته بنویسید.
هدایت شده از خاتَم(ص)
شمس طبیعت، هر صبح با سلام بر شمس الشموس طلوع می‌کند... هین! ای بی‌خبران دنیا‌پرست
هدایت شده از خاتَم(ص)
تو نه خورشید خراسانی؛ که خورشیدتابناک عالمی... یا علی بن موسی الرضا علیه السلام
هدایت شده از افراگل
✍آهوی رمیده دل نفس کم آوردم تنفس در هوای لطیف حرم نیاز دارم. دلم تنگ است، دلم نشستن روبروی گنبد طلا می‌خواهد. زیارت خونَم پایین است، فقط کمی رزق حضرتی برایم کافی‌ست. فقط کمی کمی قدم زدن به روی بال فرشتگان؛ خواندن اذن دخول از باب‌الجوادم، آرزوست. چشمم نگاه امام رئوف می‌بیند. ندای قلبم این روزها فقط رضا(علیه‌السلام) رضاست. یاثامن‌الحجج نگاه به ضریح و اشک‌روان نصیبم کن. در آغوش کشیدن پنجره فولادِ حرم، آرام جانم است. دستهایم بی‌قرارند، رسیدن به شبکه‌های نقره‌ای ضریح می‌خواهد. سینه‌ام تنگ است، رفتن به زیر گنبد امام رضا(علیه‌السلام) دوا باشد. آهوی رمیده‌ی دلم، ضمانت امام مهربانی‌ها می‌خواهد. خلاصه دلم تنگ است، کسی هست مرا یک سفر مشهدالرضا ببرد؟!!
هدایت شده از افراگل
✍مشهدالرضا أَلسَّلٰامُ عَلَیکَ یٰا عَلی اِبنِ موسَی أَلرّضٰآ أَلمُرتَضٰی با دوستان همکار به پابوس امام رضا علیه‌السلام رفتیم. همه مجردی آمده بودند و بچه‌ها را پیش پدرهای بخت‌برگشته گذاشته بودند. هوا سرد و برفی بود. برف سنگینی آمده بود. حرم لباس زیبای سپیدی پوشیده بود. آن سال ماشین برف روبی نبود. وارد بست حرم که می‌شدیم می‌بایست حواسمان باشد تا لیز نخوریم. بعضی از خانم‌ها کفش نامناسب پوشیده بودند. دست همدیگر را می‌گرفتند و با احتیاط بیشتری راه می‌رفتند. خُدام حرم جارو به دست برف روبی می‌کردند؛ ولی برف اَمان نمی‌داد. دوباره پشت سر خُدام برف می‌نشست. چادرهایمان پر از برف می‌شد. قبل از وارد شدن به رواق‌ها ورودی کفشداری چادرتکانی داشتیم. دست‌هایمان یخ می‌زد و کرخت می‌شد. دست‌ها را دور دهان حلقه‌وار می‌گرفتیم تا به وسیله بازدم کمی گرم شوند. کفش‌های خیس و گِل‌آلود را به خادم‌های داخل کفشداری که می‌دادیم خجالت می‌کشیدیم؛ ولی خُدام با چنان احترام و عزتی می‌گرفتند انگار گُل به آن‌ها داده‌ایم. خجالتمان وقتی بیشتر می‌شد که دو دستی شماره کفشداری را به ما می‌دادند و التماس دعا می‌گفتند. زیارت جالب و عجیبی آن سال داشتیم. خدا از این زیارت‌ها نصیب همه محبین و دوستداران امام رئوف بفرماید.
هدایت شده از خاتَم(ص)
بسم الله الرحمن الرحیم را نوشته شد، گنبدطلایی تو شد نقطه‌ی ذیل باء.
هدایت شده از خاتَم(ص)
در طوفانهای سهمگین دنیا وحشت زده به این‌سوی و آن‌سوی فرار می‌کردم... فرشته‌ای گنبد و بارگاهت را نشانم داد و گفت: حرم امن میخواهی آنجاست...