eitaa logo
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
898 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
1.2هزار ویدیو
151 فایل
﷽؛اینجا با هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می‌کنیم. با هم ساقه می‌زنیم و برگ می‌دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
مشاهده در ایتا
دانلود
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
🗒 بیایید با هم در باشگاه نوشتن تمرین کنیم. وقتی در یک باشگاه ورزشی شروع به کار می‌کنیم قدم اول گرم
🗒 بیایید با هم در باشگاه نوشتن تمرین کنیم. وقتی در یک باشگاه ورزشی شروع به کار می‌کنیم قدم اول گرم کردن است. با تمرین‌های سبک و روزانه گرم می‌شویم تا بتوانیم حرکات سنگین‌تری را اجرا کنیم. همین تمرین‌های به‌ظاهر ساده رفته‌رفته و طی زمان قدرت بدنی‌مان را افزایش می‌دهد و بعد از آن تاب و توان ورزش‌های دیگر را هم خواهیم داشت. در باشگاه ورزشی مربی این ریزعادت‌ها را تجویز می‌کند. کسی که خودش این راه‌ها را رفته. 💠 قرار شده نسخه‌های شعر حافظ را تصحیح کنید. این تصحیح برای شما آزاد است. می‌توانید اشعار او را حتی به اشعار آزاد و سپید تبدیل کنید. کدام را انتخاب می‌کنید؟ با آن شعرها چه می‌کنید؟ ✍️ شعری که انتخاب کرده‌ام… ﷽؛اینجابا هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می کنیم. باهم ساقه می‌زنیم وبرگ می‌دهیم. به زودی به اذن خداانارهای ترش و شیرین وملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344 @ANARLAND
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
🗒 بیایید با هم در باشگاه نوشتن تمرین کنیم. وقتی در یک باشگاه ورزشی شروع به کار می‌کنیم قدم اول گرم
🗒 بیایید با هم در باشگاه نوشتن تمرین کنیم. وقتی در یک باشگاه ورزشی شروع به کار می‌کنیم قدم اول گرم کردن است. با تمرین‌های سبک و روزانه گرم می‌شویم تا بتوانیم حرکات سنگین‌تری را اجرا کنیم. همین تمرین‌های به‌ظاهر ساده رفته‌رفته و طی زمان قدرت بدنی‌مان را افزایش می‌دهد و بعد از آن تاب و توان ورزش‌های دیگر را هم خواهیم داشت. در باشگاه ورزشی مربی این ریزعادت‌ها را تجویز می‌کند. کسی که خودش این راه‌ها را رفته. 💠 شما شده‌اید اندازهٔ یک «بایت» و مدام در اینترنت به این‌طرف و آن‌طرف می‌روید. آنجا چطور است؟ چطور سعی می‌کنید خودتان را از آنجا خلاص کنید؟ ✍️ یک روز چشم باز کردم و دیدم… ﷽؛اینجابا هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می کنیم. باهم ساقه می‌زنیم وبرگ می‌دهیم. به زودی به اذن خداانارهای ترش و شیرین وملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344 @ANARLAND
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از یا فاطمة الزهرا
به مناسبت شهادت امام جواد علیه‌السلام، مونولوگ، دیالوگ، دوبیتی، دلنوشته و داستانک بنویسید.
هدایت شده از ف.مضیق رشادی
روزی هنگام زیارت،نقاره‌ها به صدا در آمدند. همه جا گل بود و بوی عطرحرم. آن روز،روزِ میلادت بود... آقا اینک که شب شهادتت است، مشهد چه حال‌وهوایی دارد؟
هدایت شده از اسماعیلی
مولای من، بی مقدمه اشکهایم برای مظلومیت شما جاری می‌شود.چون خداوند خانه را محل آرامش قرار داد و شما همچون جد بزرگوارتان حسن بن علی علیه السلام،در خانه تنهاترین بودید.
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
🗒 بیایید با هم در باشگاه نوشتن تمرین کنیم. وقتی در یک باشگاه ورزشی شروع به کار می‌کنیم قدم اول گرم
🗒 بیایید با هم در باشگاه نوشتن تمرین کنیم. وقتی در یک باشگاه ورزشی شروع به کار می‌کنیم قدم اول گرم کردن است. با تمرین‌های سبک و روزانه گرم می‌شویم تا بتوانیم حرکات سنگین‌تری را اجرا کنیم. همین تمرین‌های به‌ظاهر ساده رفته‌رفته و طی زمان قدرت بدنی‌مان را افزایش می‌دهد و بعد از آن تاب و توان ورزش‌های دیگر را هم خواهیم داشت. در باشگاه ورزشی مربی این ریزعادت‌ها را تجویز می‌کند. کسی که خودش این راه‌ها را رفته. 💠 ۱۰ عکس خبری را انتخاب کنید و راجع به هرکدام دو خط بنویسید. مخاطب نوشتهٔ شما یک کودک ۱۰ ساله است. ✍️ اتفاقی که در این عکس رخ داده… ﷽؛اینجابا هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می کنیم. باهم ساقه می‌زنیم وبرگ می‌دهیم. به زودی به اذن خداانارهای ترش و شیرین وملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344 @ANARLAND
هدایت شده از مَهِ یاس
قصه‌ی تشنگی قصه‌ای آشنا بود ولی مسبب تشنگی غریب بود غریب از انسانیت. آب خود شرم می‌کند بعد لبان خشک تو تشنه راسیراب کند.
. السلام علیک یا جواد الائمه. .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«گیگ و بایت‌های سرگردان» یک روز چشم باز کردم و دیدم دنیا ناپدید شده. نه دری بود و نه دیواری و حتی پنجره‌ای! فکر کردم هنوز هم در عالم رویا هستم. بنابراین سرم را روی زمینی که نمی‌دانم جنسش از چه بود، گذاشتم. چشم‌هایم را بستم و منتظر شدم مجدد از خواب بلند شوم‌. همین ‌طور که چشم ‌هایم بسته بود نفهمیدم چه با سرعت برق از کنار گوشم ویزویز کنان ردشد و مرا چند سانت از زمین بلند کرد و غلتاند. مگر چقدر سبک شده بودم؟ بعد از چندبار غلت خوردن، بلند شدم و کمی چشم‌هایم را مالیدم. آن‌ها را دقیق تر کردم. به دور و اطرافم نگاهی انداختم. انگار واقعا بیدار بودم. هرچند به جز سفیدی چیز خاص دیگری نمی‌دیدم. چند بار پایم را به زمین کوبیدم. آن هم وجود داشت. هر چند که به هیچ عنوان شبیه زمین نبود. بیشتر شبیه نور بود. نور سفید سفت. البته به آسمان هم که نگاه کردم، همین‌طور بود. نور سفید. هنوز چشمم به آسمان بود. به دور دست‌های آسمان. شبح خاکستری‌ رنگی از دور نمایان شد. گوش‌هایم را تیز کردم. صداهای ضعیفی به گوشم می‌رسید. انگار که صدای همان‌ها بود. به سرعت نور نزدیک می‌شدند و به ثانیه نکشیده از بالای سرم رد شدند. درست مثل دسته‌ی ماهی‌های داخل اقیانوس بودند. همان ها که قطره قطره جمع گردند و وانگهی کوه ماهی شوند. البته هنوز نفهمیدم که این‌ها دقیقا چه بودند. چشم چرخاندم. تا جایی که دیده می‌شد نور بود و نور. تصمیم گرفتم چند قدمی جلو تر بروم. آخ! به مانعی برخورد کردم که اصلا دیده نمی‌شد. همرنگ همان سفیدی بود‌. اما مثل یک در بود یا دیوار. روی آن دست‌کشیدم. یک برآمدگی زیر دستم حس‌کردم. دوباره روی آن دست کشیدم. حالت یک صفحه و چند دکمه دقیقا در روبه‌رویم مشخص شد. باید چه کار می‌کردم؟ چه رمزی را وارد می‌کردم؟ اصلا مگر من کجا بودم؟ یک رویای واقعی یا یک زندان خیالی؟ سعی کردم از دیوار بالابروم، اما خیلی بلند بود. کم کم حس ترس به سراغم آمد. دست و پایم شروع به لرزیدن کرد و صدایم. _ کمک. کسی این‌جا نیست؟ من این‌جا گیر افتادم. کمک. یک باره و دوباره تکرار کردم. این‌قدر که صدایم گرفت. هر چقدر در را می‌کوبیدم، کسی جوابی نمی‌داد. چند بار چند عدد را پشت سر هم وارد کردم اما هیچ‌کدام درست نبود. از تقلای آزادی دست کشیدم. سرم را روی زانویم گذاشتم و ناامیدانه اشک می‌‌ریختم. در حال خودم بودم که صدایی از درونم گفت: _ تاریخ تولد خودت رو امتحان کن! سرم را بلند کردم. هنوز هم آن صفحه کلید پیدا بود. بلند شدم. یک، سه، هفت... و در کمال تعجب، در به راحتی باز شد. اما چرا تاریخ تولد من؟ سرم را بالاگرفتم. دنیایی که پیش روی خودم می‌دیدم، باورکردنی نبود....
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
⛔️ انتقادات صریح روحانی یزدی به #مسیح‌مهاجری سر دبیر روزنامه جمهوری اسلامی پیرامون #فتنه۸۸ #مسجد_
وقتی این فیلمها رو دیدم متوجه شدم چقدر فعالیت های روشنگرانه پیرامون فتنه منحوس 88 کم اتفاق افتاده. یعنی مطالبی به این واضحی را نمی خواهند قبول کنند؟ یعنی یک جریان فکری باعث شده که پرچم سید الشهدا آتش زده شود. رسانه های غربی با پخش برنامه های شبانه روزی ذهن مردم را سیاه و آشوب زده کنند و هزاران سیاهی دیگر که به انقلاب تحمیل کرده این فتنه... حالا افرادی پیدا شده اند و از فتنه و سران فتنه به عنوان مظلوم یاد می کنند. چقدر عجیب است. واقعا نفاق چیز عجیبی است. ای کاش یک مجموعه داستان مستند از اتفاقات سال 88 موجود بود که قابلیت تبدیل شدن به فیلم را داشت. البته هست...ولی باید صدا و سیما همت کند و برود سراغ روشنگری. از هیچ گروه زورگو و قلدری هم نترسد.
هدایت شده از خاتَم(ص)
اتفاقی که در این عکس افتاده این است که در شهر قم چند سگ ولگرد به یک بچه‌ چهارساله حمله کرده‌اند و بهش آسیب رسانده‌اند. این عکس تصویر کودکانی است که تو جشن بادبادکها شرکت کردند. این جشن را شهرداری برپا کرده بود تا به این صورت باعث شادی خانواده‌ها و بچه‌ها بشود. این عکس نشان می دهد که خیلی از مردم که برای گردش و تفریح به کوهها و جنگل‌ها می‌روند، آشغالهایشان می‌ریزند توی جنگل و کوه‌ها و باعث کثیف شدن آنجاها می‌شوند. این عکس نشان می‌دهد که مردم تو مسجد جمع شدند و دارند دعا می‌کنند و با خدا صحبت می‌کنند. این عکس به ما می‌گوید که: آب کم است و باید موقع استفاده کردن از آب، آب را هدر ندهیم و درست استفاده کنیم. این عکس رئیس جمهور را نشان می‌دهد که برای برطرف کردن مشکلات مردم، رفته به روستا تا از نزدیک مردم را ببیند و مشکلاتشان را بشنود. این عکس به بچه‌ها می‌گوید که موقع رد شدن از خیابان از روی خط‌کشی عبور کنند. این عکس کارخانه‌ی بزرگی را نشان می‌دهد که صاحبش به مردم کمک کرده و برای جوانها شغل درست کرده تا کسی بیکار نماند. این عکس یک ساختمان قدیمی را نشان می‌دهد که دیوارهایش ترک خورده و دارد خراب می‌شود. این عکسِ بچه‌هایی است که تو مدرسه، شاگرد ممتاز شدند و مدیر مدرسه دارد به آنها جایزه می‌دهد.
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
و الرسولُ یدعوکم فی اُخراکم.. چه آیات عجیبی... معنایش را می فهمی؟
. آیا همین که اینجا هستم کافی نیست؟ همین که اینقدر از تو دورم کافی نیست؟ این رنج برای چیست؟ برای رشد؟ من باید رشد کنم؟ و رشد چرا اینقدر سخت است؟ چرا اینقدر پر از نزع و کنده شدن است؟ چرا باید دل ببندیم و دل بکنیم؟ شاید در این دل کندن ها چیزی نهفته باشد. نمی دانم. می دانم. واقعیتش این است که همین که از تو دورم و به آدمها نزدیک بزرگترین رشد است برایم. بزرگترین رنج. این بخ‌بختا که هیچ حالی شان نیست در کجایند و به کجا خواهند رفت. ای محبوبم ما اینجا پایمان در گِل و لای است. ما را لای گُل بپیچان و به سر منزل خودت پست پیشتاز کن. هزینه اش هم با خودت. ما پول هنگفت برای ارسال همچین مرسوله بی ارزشی را به این راه دور نداریم. اما شنیده ام که این مرسوله برای تو ارزشمند است. پس، ما را به سمت خودت ارسال کن. آمین. .
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
🗒 بیایید با هم در باشگاه نوشتن تمرین کنیم. وقتی در یک باشگاه ورزشی شروع به کار می‌کنیم قدم اول گرم
🗒 بیایید با هم در باشگاه نوشتن تمرین کنیم. وقتی در یک باشگاه ورزشی شروع به کار می‌کنیم قدم اول گرم کردن است. با تمرین‌های سبک و روزانه گرم می‌شویم تا بتوانیم حرکات سنگین‌تری را اجرا کنیم. همین تمرین‌های به‌ظاهر ساده رفته‌رفته و طی زمان قدرت بدنی‌مان را افزایش می‌دهد و بعد از آن تاب و توان ورزش‌های دیگر را هم خواهیم داشت. در باشگاه ورزشی مربی این ریزعادت‌ها را تجویز می‌کند. کسی که خودش این راه‌ها را رفته. 💠 به نظر شما ۳ چیزی که امروز را نسبت به دیروز و فردا متمایز می‌کند چیست؟ ✍️ راه تمایز امروز نسبت به دیگر روزها… ﷽؛اینجابا هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می کنیم. باهم ساقه می‌زنیم وبرگ می‌دهیم. به زودی به اذن خداانارهای ترش و شیرین وملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344 @ANARLAND
🔊 در چه گذشت؟ (1) در پی گفت‌وگوهایی که دیشب در مراسم سالگرد شهید صدوقی در مسجد روضه‌ی محمدیه یزد (حظیره) انجام شد، برخی خواسته‌اند با تحریف و نادیده‌گرفتن اصل ماجرا و تمسک به گوشه‌ای از آن، ماجرا را به نفع خود روایت کنند. روایت کامل ماجرا چنین است: که به دعوت بیت صدوقی به این مراسم دعوت شده بود، مقدماتی را در سخن خود به هم پیوست: - از «الی کوهِن» گفت که جاسوس یهودی بود و خود را انقلابی تند جا زده بود و دیگران را متهم به انقلابی‌نبودن می‌کرد و در نهایت اعدام شد. - از رابطه‌ی ده‌ساله‌ی خود با گفت. - از اخلاق و معنویت شهید بهشتی سخن‌ها گفت. - گفت بهشتی مظلوم بود و کسانی که خود را انقلابی می‌دانستند او را متهم می‌کردند. - از نفوذ در کشور گفت و نمونه‌ی آن را کاترین شکدم دانست و ضمناً اطلاعات سپاه پاسداران را در این زمینه متهم کرد. - گفت که به نظام و انقلاب و رهبری معتقد است، هرچند انتقادهایی دارد. و در نهایت مؤکداً نتیجه گرفت که: - امروز هم «الی کوهن»ها و «شکدم»ها در کشور زیادند که بزرگان و انقلابیون اصیل را متهم می‌کنند. - خدا را شاهد گرفت که بعضی از کسانی که امروز در یا ممنوع‌التصویرند، از دل‌سوزترین‌ها هستند. - خدا را شاهد گرفت که هاشمی رفسنجانی نزدیک‌ترین یار رهبر معظم انقلاب بوده و هیچ‌کس به اندازه‌ی او به ایشان نزدیک نبود. و در نهایت نتیجه گرفت که این بزرگان که بعضی هم از این استان‌اند، توسط تندروها به فتنه‌گری متهم شده‌اند و من با شناخت نزدیکی که از آن‌ها دارم، این اتهام واهی است و نشان از مظلومیت ایشان. * هنگامی که نتیجه‌گیری تمام شد، برخاستم و با صدای بلند گفتم: «آقای مهاجری! سؤال دارم.» و با مهلت ندادن او، این خواسته را تکرار کردم. در نهایت، سکوت کرد و من شروع کردم. سؤالاتی ساده داشتم که می‌توانست گره‌گشا باشد: - بالاخره آیا در سال 88 فتنه‌ای رخ داد یا نه؟ - آیا میرحسین موسوی و کروبی و خاتمی در این فتنه نقش داشتند یا نه؟ - شما گفتید که رهبر انقلاب را قبول دارید. آیا رهبر انقلاب، رفتار این افراد را نامیدند یا نه؟ - آیا توبه‌ی اجتماعی (تبیین و اصلاح) نیاز دارد یا نه؟ - آیا این افراد توبه کردند؟ - آیا در فتنه‌ای که آن‌ها به راه انداختند، ده‌ها نفر بی‌گناه کشته شدند یا نه؟ آیا تحریم‌های فلج‌کننده در پی فتنه انجام شد یا نه؟ در نهایت پرسیدم: شما گفتید که تندروها بزرگان و سابقه‌داران انقلاب را متهم می‌کنند و به آنان ظلم می‌کنند؛ چه کسی و چه روزنامه‌ای در دهه‌ی 70 آیت‌الله آذری قمی را ضد انقلاب و ضد ولایت فقیه خواند؟ **** مهاجری چون پاسخی نداشت، دعا کرد و از منبر فرود آمد. با جمعیت به سمت او رفتم تا پیش از خروج از مسجد، او را مجاب کنم تا پاسخ‌گوی آن‌چه بر فراز منبر گفته، باشد. در نهایت و علی‌رغم میل تیم امنیتی و نیز هواخواهان فتنه، مجبور شد تا بر زمین بنشیند و پاسخ دهد. سؤال‌ها را در همهمه‌ی کسانی که از روشنگری واهمه داشتند، تکرار کردم. گفتم چه کسی فتنه را به راه انداخت؟ گفت احمدی‌نژاد. گفتم آیا موسوی در حالی که هنوز انتخابات در حال برگزاری بود، اعلام پیروزی نکرد؟ گفت اگر این‌چنین کرده، بد کرده.(!) گفتم آیا میرحسین بیانیه نداد و به‌جای مطالبه از طریق قانونی، مردم را دعوت به حضور خیابانی نکرد؟ به جای پاسخ‌گویی، گفت رهبر انقلاب گفته‌اند که من بعید می‌دانم که این‌ها خودشان این کار را کرده باشند. (!) گفتم: مدرک این سخن رهبری کجاست؟ پاسخی نداشت. گفت: من این‌ها را از نزدیک می‌شناسم و می‌دانم که آن‌ها ارادت قلبی به رهبر انقلاب دارند. گفتم: ارادت در پستو هیچ فایده‌ای ندارد. دیگر پاسخی نداشت و برخاست و رفت. https://eitaa.com/jorenush/142
🔊 در چه گذشت؟ (2) بعد از رفتنش، هواخواهان فتنه، اعتراض به من را افزایش دادند. از جمله رئیس شورای سابق شهر یزد و استاندار دوران اصلاحات. گفت چرا بقیه‌ی مجالس امام حسین را به هم نمی‌زنی. در مقام جدل با او، گفتم که برای من افراد مهم نیستند، هرکس بر منبر دروغ بگوید، با او مخالفت می‌کنم. بعد هم لابلای حرف‌ها گفتم که این است و باید تخریب شود. انتشار این حرف، موجب برخی سوءتفاهم‌ها شد. در همان‌جا توضیح دادم که منظورم از مسجد، ساختمان مسجد نیست، بلکه آن هویتی است که در مسجد جریان دارد و آن هویت، تابع امام و مدیر مسجد است. اگر این مسجد در اختیار باشد، پایگاه انقلاب است و قلب شهر، ولی اگر امسال مسیح مهاجری بر منبر آن بالا رفتند، مسجدی است که پیامبر با آن می‌ستیزد و امیرالمؤمنین از حضور در آن منع می‌کند. البته اصراری بر تعبیر ندارم و برای رفع سوء تفاهم، آن را پس می‌گیرم. چندی نفری سخن از وحدت گفتند، و رفتار بنده را تفرقه‌آمیز و به زیان جامعه خواندند. همان‌جا عرض کردم: وحدتی که همه در آن رو به گمراهی باشند، مطلوب نیست. و البته اساساً وحدتی وجود نداشت، نشانه‌اش آن‌که بسیاری افراد در همان مجلس با بنده هم‌نظر بودند و آن را پس از اعتراض من اظهار کردند. وحدت آن‌گاه مطلوب است که بر مدار حق باشد، بگذریم. از دیشب تا به حال، بسیاری از دوستان و آشنایان اظهار لطف نموده‌اند. آن‌چه رخ داد، صحیحش لطف خدا بود و خطایش ناشی از کاستی این بنده. این پیام‌ها و دست‌مریزادها نشان می‌دهند که یزد نه پایتخت اصلاحات بلکه شهر و است. راستی فراموش نکنیم، همان کسی است که به آیت‌الله‌العظمی خویی نامه‌ی سرگشاده نوشت و مورد هجمه قرار گرفت، با ریاست‌جمهوری بنی‌صدر مخالفت کرد و مطرود بسیاری از دوستان شد، از حضور شیخ محمود حلبی در مراکز تجمع شهر منع کرد، از جولان نیروهای مجاهدین در یزد مانع شد، از سخنرانی در یزد جلوگیری کرد، و ... صدوقیِ یزد این است، نه آن‌چه برخی منتسبان روایت می‌کنند... https://eitaa.com/jorenush/143
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
🔊 در #مسجد_حظیره چه گذشت؟ (2) بعد از رفتنش، هواخواهان فتنه، اعتراض به من را افزایش دادند. از جمله #
نور. مواظب باشیم به اسم دین و خدا و پیغمبر و پشت شهید صدوقی و شهید بهشتی و ... قایم شدن گولتان نزنند. عزیزانی که هنوز در فتنه بودن فتنه 88 شک دارند دیگر بیدار نخواهند شد. روی صحبت من با نوجوانان یزدی و غیر یزدی است که آن روزها را ندیدند و نبودند. روزهای به شدت سختی بود. عده ای چاقو برداشته بودند و مرتبا به پیکر نظام می زدند تا قسمتی برای خودشان جدا کنند. حتی به غرب نامه نوشتند برای تحریم های فلج کننده علیه مردم ایران. حدود 40 نفر کشته در آن درگیریها...توهین به امام حسین علیه السلام. آتش زدن بنر ها و پارچه های حسینیه ها و ...این ها کاری کردند که تمام قدرت رسانه ای غرب علیه این مملکت ردیف شد...چه کسانی؟ همین اصحاب فتنه...همین کسانی که امروز در حصر هستند. همین کسانی هنوز هم عده ای آنان را مظلوم می دانند. آدم هایی که دارند این جریان را تطهیر می کنند گول خورده و ساده هستند. اگر جریان فتنه گر تایید بشود شما هیچ حکومتی نخواهید داشت. چه اسلامی چه غیر اسلامی. سال های قبل در مسجد روضه محمدیه مراسم می‌گرفتند و در حضور رییس جمهور حسن روحانی و جماعت همراه دولت بنفش کف و سوت می زدند . یادتان هست؟ در مسجد انقلاب کف و سوت می ‌زدند! آن موقع رگهای متورم کجا بود؟ همان موقع که جریان انقلابی گریه می کرد از این بی احترامی ها و صدایش به هیچ جا نمی رسید. حالا به مناسب این جریان آقای مهاجری بد نیست به گذشته مراسماتی که در این مسجد برگزار شده پرداخته شود. خون شهید صدوقی پای این انقلاب است. ما جوانان یزدی با زبان و قلم و جانمان جلوی تحریف تاریخ را خواهیم گرفت به مدد الهی. عرض کنم که سوال ما از مسئولین قضایی استان این است که آیا نباید به این موضوعات رسیدگی شود؟ یک بار برای همیشه نباید تکلیف کسانی که به انقلاب حمله کردند و پرچم های سید الشهدا را آتش زدند مشخص شود؟ به خاطر اغتشاشی که ایجاد کردند و آدم هایی که کشته شدند و باعث توهین به مقدسات شدند نباید در عرصه عمومی عذرخواهی کنند؟ توبه کنند؟ اظهار پشیمانی کنند؟ این مماشات تا کی ادامه خواهد داشت؟ مگر اعصاب مردم شلغم است؟ این آدم هایی که بیست سال، سی سال در این استان مسئولیت داشتند خدا خیرشان بدهد...ولی آیا امروز نباید مرز خودشان با فتنه گر را مشخص کنند؟ اگر مرزشان مشخص است چرا ثمره عملی ندارد؟ چرا نتیجه اش می‌شود دعوت از سخنرانی که می خواهد جریان فتنه را تطهیر کند. خب دیگه از منبر بیام پایین و دعاتون کنم...این روزها قطعا خواهد گذشت. همانطور که روزهای منحوس کرونا گذشت. و روزهای دولت زخم بستر گرفته. امید به آینده بهترین و شیرین ترین تحفه انقلاب های الهی بوده و هست. امیدوارم در دوران ما ظهور حضرت حجت عجل الله تعالی فرجه الشریف اتفاق بیفتد و چشم ما به جمال ایشان روشن شود. آمین.