هدایت شده از شهدای امامزاده طاهر علیه السلام
خادمی شهدا حسی فوق العاده
که هر چقدر هم از آن بگویم باز هم قابل توصیف نیست.
وقتی هنگام مراسمات میشود ، مثل کسی که از نزدیکان شهید است ، به خودت میبالی.
هرچند هرکس عاشق تر ، گمنام تر ..
خادم شهدا که باشی ، زیارت رفتنت هم فرق دارد
جور دیگری با شهدا سخن میگویی.
زندگی ات رنگ و بوی دیگری میگیرد
و شهدا را هر لحظه ناظر اعمالت میبینی و نگرانی تا مبادا مرتکب اشتباهی شوی این جایگاه بدنام شود.
از کانال شهدا بگویم..
کانالی که به گفتهی بعضی مخاطبانش معبری شده برای رد شدن،
برای رسیدن به شهدا.
راستش را بخواهید حس خیلی خوبیست وقتی میبینی عکس هایی که به اشتراک میگذاری روی پروفایل اعضای کانال مینشیند.
گاهی هم باید گوش شنوا باشی برای شنیدن درد و دل هایشان.
هر چقدر از لذت خادمی بگویم باز هم کم است ...
✏️🗒 #خادم_نوشت
°~•| @shohadaaitaher |•~°
🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸
هدایت شده از شهدای امامزاده طاهر علیه السلام
دیدی یه نفر رو خیلی دوست داری اما نمیتونی ببینیش ولی وقتی که یکی از بستگانش رو میبینی میگی سلام به فلانی برسون؟
ماهم حالمون اینجوریه..
دستمون به دمشق نمیرسه با چشمای پر از اشک ، عکس شهدای مدافع حرم رو نگاه میکنیم و میگیم
سلام مارو به عمه ی سادات برسونید...
💔
✏️🗒 #خادم_نوشت
°~•| @shohadaaitaher |•~°
🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸
هدایت شده از شهدای امامزاده طاهر علیه السلام
تا شنیدم میخواد بره مشهد ،
روانم ریخت به هم..
رفتم سراغ عکسای حرم
با بغض زل زدم به عکس گنبد و گفتم:
یعنی من از یه آهو کمترم؟!
بعد دوباره به خودم گفتم
خب معلومه..
اون آهو که کاری نکرد
ولی میدونی تو چندبار دلشو شکستی..
✏️🗒 #خادم_نوشت
°~•| @shohadaaitaher |•~°
🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸
هدایت شده از شهدای امامزاده طاهر علیه السلام
یه روز ابلیس آدم رو به بهونه جاودانگی وسوسه کرد تا ازممنوعه میوه بخوره.
اون روز آدم حریف نَفس و طمعش نشد اما هزاران سال از اون ماجرا میگذره و حالا
فرزندای همون آدم کارش رو جبران کردن و اتفاقا به جاودانگی واقعی هم رسیدن..
میگی نه ؟
یه سر برو گلزار شهدا
✏️🗒 #خادم_نوشت
°~•| @shohadaaitaher |•~°
▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️
هدایت شده از شهدای امامزاده طاهر علیه السلام
شهید بابک نوری هِریس
شاید بشه بهش گفت احمد مشلب ایران.
شهیدی که میتونست از زیبایی خودش در راه های دیگه ای استفاده کنه ، اما پا روی این دنیای مادی گذاشت و رفت.
اولین بار وقتی خبر شهادتش رو شنیدم ، چند روز بعد از شهادتش بود
توی یه گروه تلگرامی.
یکی از اعضای گروه عکساش رو فرستاد و با آب و تاب از شهید میگفت..
منم ژست آدمای فهمیده رو به خودم گرفتم و گفتم این چیه آخه ، چرا قبح شکنی میکنید درباره شهدا !!!
عقل ناقصم فکر میکرد هرکس که شهیدِ حتما باید دو وجب ریش داشته باشه و قیافه خاکی و تسبیح توی دستش.
اما نمیدونستم که معیار خدا با معیارهای ما آدما خیلی فرق داره ، خدا جور دیگه ای آدما رو میبینه..
از اون ایام گذشت و همیشه این شهید یه گوشه ی ذهنم بود که دوست نداشتم طرفش برم ، تا اینکه بالاخره خودمو شکستم و رفتم سراغ عکس و فیلم و زندگینامه اش ؛ دیدم نسبت به شهید عوض شد..
و حالا منمو حسرت و غبطه به حال این شهید والامقام.
درسی که این شهید به من داد این بود که با خط کش خودم آدما رو قضاوت نکنم.
✏️🗒 #خادم_نوشت
°~•| @shohadaaitaher |•~°
▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️
هدایت شده از شهدای امامزاده طاهر علیه السلام
+ گفتم دلتنگم
- پرسید:
دلتنگِ .... ؟؟؟
+شرح دلتنگی من فقط یک جمله است
تا جنون فاصله ای نیست از اینجا که منم
- دلتنگی شما
از جنسِ وصال
+ هم وصال و هم فصال
•~•~•~•~•~•~•~•~•~•
راوی برای صحبتاش با مقدمهای از فضیلت های ماه رجب شروع کرد و گفت بچه ها اگه میخوایید ماه رمضون خوبی داشته باشید و تاثیرش رو ببینید ، باید از ماه رجب شروع کنید و مطمئن باشید هرکار خوبی که توو ماه رجب انجام بدید ماه رمضون اثرش رو میبینید...
ناگهان ذهنم رفت سمت شب لیلة الرغائب سال۹۶ که شلمچه بودم و از خدا چی خواستم و ماه رمضون سال۹۷ وارد کارگروه شهدا شدم
•~•~•~•~•~•~•~•~•~•
به جایی اومدم و قدم گذاشتم که سرزمین عشقِ ، سرزمین مجنون هایی که پی لیلای خودشون اومده بودن
از مدتها قبل جزیره مجنون برای من یه حس متفاوت داشت..
اصلا وقتی شهیدی رو میبینم که نوشته محل شهادت جزیره مجنون ، منم انگاری دیوونه میشم
اگر هم شهید گمنام باشه که دیگه هیچ...
روایت گری راوی کاروان حسابی منو به فکر فرو برد و دلم هوای طلاییه و جزیره مجنون کرده بود تا عصر همش توو خودم بودم.
توی حرم حضرت دانیال نبی ، دنبال یه جای خالی میگشتم که بشینم و زیارت عاشورا بخونم ، بعد از یه دور گشتن نزدیک در خروجی کنار دیوار نزدیک یه پیرمرد نشستم ..
مشغول قرائت بودم که با فارسی دست و پا شکستهای ازم پرسید بچه شوشی؟
گفتم نه از کرج میام
یه نگاه عمیق به چشمام کرد و با غمی که توو چشاش بود گفت:
داری میری مجنون ؟؟
بدنم لرزید..
آب دهنم قورت دادم و با لبخند ساختگی جواب دادم
آره،دارم میرم مجنون...
جزیره مجنون..
عملیات خیبر..
شهید همت..
اسفند ماه..
اینا کدهایی هستن که فقط خودم درکشون میکنم و نمیشه توضیح داد🙂
#در_جستجوی_عشق ❤️
✏️🗒 #خادم_نوشت
°~•| @shohadaaitaher |•~°
🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸
هدایت شده از شهدای امامزاده طاهر علیه السلام
بخش اول:
گفت یه چفیه داشتم که توو حرم گمش کردم
گفتم ای کاش من جای چفیه تون بودم...
•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•
بخش دوم:
امروز توی فکه وقتی داشتم روی رمل ها قدم میزدم ، دنبال یه جای خلوت میگشتم که زیارت عاشورا بخونم.
یه جای دور از جمعیت رو انتخاب کردم و رفتم.
یاد شهید حججی افتادم که برای زمین صلوات میفرستاد !
تسبیح سبز همیشگیِ همیشه همراهم رو برداشتم و شروع کردم به صلوات فرستادن ، با زمین فکه راز و نیاز میکردم و قَسَمش میدادم سلام منو به شهدا برسون و بگو شهدا دست منو بگیرن و روز قیامت شاهد باش که من اینجا نماز خوندم.
یه لحظه به خودم اومدم دیدم تسبیحم توو دستم نیست !
هرچقدر گشتم انگار آب شده بود رفته بود توو زمین.. ای کاش آب شده بود لااقل اثری ازش میدیدم ، اما غیب شده بود و هرچقد گشتم و گشتم پیدا نشد که نشد ... !
حالا به حال تسبیح خودمم غبطه میخورم که توی فکه گم شد
•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•
بخش سوم :
این عکس آخرین عکس من با تسبیحم بود ، وقتی دیروز توی فتح المبین تسبیحم رو دور دستم پیچیدم با معبر عکس بگیرم ، حواسم به جلوم نبود ، دیدم شهید هم دستشو برای من بالا آورده ...
#در_جستجوی_عشق ❤️
✏️🗒 #خادم_نوشت
°~•| @shohadaaitaher |•~°
🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸
هدایت شده از شهدای امامزاده طاهر علیه السلام
ایام فاطمیه بود و به فکر ساخت کلیپی بودم برای حضرت زهرا و ایام شهادت شون.
هر چقدر فکر کردم موضوع به ذهنم نمیرسید.
با ذهن خسته سر به بالین گذاشتم و با خودم گفتم ای کاش گلزار ما هم یه شهید گمنام داشت تا بوی حضرت زهرا میگرفت. با این حسرت خوابم برد...
اون شب خواب شهید اسحاقی رو دیدم ؛ فردای اون روز رفتم امامزاده و دیدم روی مزار شهید اسحاقی نوشته شده بود:
شهید جاوید الاثر
محمد اسحاقی !
بعد از این همه مدت رفت و آمد به گلزار خیلی عجیب بود که متوجه نشده بودم شهید اسحاقی مفقودالاثرِ.
خدا رو شکر با عنایت شهدا موضوع و ایده ساخت کلیپ هم جور شد.
✏️🗒 #خادم_نوشت
#التماس_دعا ✨✋
°~•| @shohadaaitaher |•~°
🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸
هدایت شده از شهدای امامزاده طاهر علیه السلام
دیدید به یک چشم بهم زدن ماه رمضون هم رسید؟
این عمر ماست که انقد سریع داره میگذره..
حال و احوال خودتو با پارسال مقایسه کن ، سعی کن تغییر پیدا کنی.
سعی کن عوض بشی..
میگم حالا که داریم میریم مهمونی خدا
بیایید لباس توبه بپوشیم.
بیایید اصلا همه باهم بریم جلو خیمه ابا عبدالله و سرمونو بندازیم پایین بگیم غلط کردیم آقا.. میخواییم جبران کنیم
قول میدی؟
قول میدی به حرف خدا گوش کنی؟
قول میدی دستت رو از دست ارباب جدا نکنی؟
پس بسم الله
یا علی
✏️🗒 #خادم_نوشت
#التماس_دعا ✨✋
°~•| @shohadaaitaher |•~°
🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸