eitaa logo
به امید خدای مهربان🌴🇮🇷🌷
50 دنبال‌کننده
11.3هزار عکس
6.5هزار ویدیو
170 فایل
🌴🇮🇷با توکل بخدای بخشنده مهربان + توسل به مقربان الهی(کتاب الله و عترتی)🇮🇷🌷 یا علی(ع) گفتیم و عشق آغاز شد،ان شاءالله......
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از شهدای امامزاده طاهر علیه السلام
+ گفتم دلتنگم - پرسید: دلتنگِ .... ؟؟؟ +شرح دلتنگی من فقط یک جمله است تا جنون فاصله ای نیست از اینجا که منم - دلتنگی شما از جنسِ وصال + هم وصال و هم فصال •~•~•~•~•~•~•~•~•~• راوی برای صحبتاش با مقدمه‌ای از فضیلت های ماه رجب شروع کرد و گفت بچه ها اگه میخوایید ماه رمضون خوبی داشته باشید و تاثیرش رو ببینید ، باید از ماه رجب شروع کنید و مطمئن باشید هرکار خوبی که توو ماه رجب انجام بدید ماه رمضون اثرش رو میبینید... ناگهان ذهنم رفت سمت شب لیلة الرغائب سال۹۶ که شلمچه بودم و از خدا چی خواستم و ماه رمضون سال۹۷ وارد کارگروه شهدا شدم •~•~•~•~•~•~•~•~•~• به جایی اومدم و قدم گذاشتم که سرزمین عشقِ ، سرزمین مجنون هایی که پی لیلای خودشون اومده بودن از مدتها قبل جزیره مجنون برای من یه حس متفاوت داشت.‌. اصلا وقتی شهیدی رو میبینم که نوشته محل شهادت جزیره مجنون ، منم انگاری دیوونه میشم اگر هم شهید گمنام باشه که دیگه هیچ... روایت گری راوی کاروان حسابی منو به فکر فرو برد و دلم هوای طلاییه و جزیره مجنون کرده بود تا عصر همش توو خودم بودم. توی حرم حضرت دانیال نبی ، دنبال یه جای خالی میگشتم که بشینم و زیارت عاشورا بخونم ، بعد از یه دور گشتن نزدیک در خروجی کنار دیوار نزدیک یه پیرمرد نشستم .. مشغول قرائت بودم که با فارسی دست و پا شکسته‌ای ازم پرسید بچه شوشی؟ گفتم نه از کرج میام یه نگاه عمیق به چشمام کرد و با غمی که توو چشاش بود گفت: داری میری مجنون ؟؟ بدنم لرزید.. آب دهنم قورت دادم و با لبخند ساختگی جواب دادم آره،دارم میرم مجنون... جزیره مجنون.. عملیات خیبر.. شهید همت.. اسفند ماه.. اینا کدهایی هستن که فقط خودم درکشون میکنم و نمیشه توضیح داد🙂 ❤️ ✏️🗒 °~•| @shohadaaitaher |•~° 🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸
هدایت شده از شهدای امامزاده طاهر علیه السلام
بخش اول: گفت یه چفیه داشتم که توو حرم گمش کردم گفتم ای کاش من جای چفیه تون بودم.‌.. •~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~• بخش دوم: امروز توی فکه وقتی داشتم روی رمل ها قدم میزدم ، دنبال یه جای خلوت میگشتم که زیارت عاشورا بخونم. یه جای دور از جمعیت رو انتخاب کردم و رفتم. یاد شهید حججی افتادم که برای زمین صلوات میفرستاد ! تسبیح سبز همیشگیِ همیشه همراهم رو برداشتم و شروع کردم به صلوات فرستادن ، با زمین فکه راز و نیاز میکردم و قَسَم‌ش میدادم سلام منو به شهدا برسون و بگو شهدا دست منو بگیرن و روز قیامت شاهد باش که من اینجا نماز خوندم. یه لحظه به خودم اومدم دیدم تسبیحم توو دستم نیست ! هرچقدر گشتم انگار آب شده بود رفته بود توو زمین.. ای کاش آب شده بود لااقل اثری ازش میدیدم ، اما غیب شده بود و هرچقد گشتم و گشتم پیدا نشد که نشد ... ! حالا به حال تسبیح خودمم غبطه میخورم که توی فکه گم شد •~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~• بخش سوم : این عکس آخرین عکس من با تسبیحم بود ، وقتی دیروز توی فتح المبین تسبیحم رو دور دستم پیچیدم با معبر عکس بگیرم ، حواسم به جلوم نبود ، دیدم شهید هم دستشو برای من بالا آورده ... #در_جستجوی_عشق ❤️ ✏️🗒 #خادم_نوشت °~•| @shohadaaitaher |•~° 🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸