eitaa logo
آویـنـ✿ـا اسـتـورے🌱
4.1هزار دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
11.5هزار ویدیو
88 فایل
﷽. اللَّهُمَّ‌لَاتَکِلْنِی‌إِلَى‌نَفْسِی‌طَرْفَهَ‌عَیْنٍ‌أَبَداً •° ‹‌‌خدایا؛مرایک‌لحظہ‌حتۍبہ‌اندازه‌ۍیک‌چشم‌برهم‌زدن، بہ‌خودم‌وامگذار:)❤️‍🩹 محصولاٺ‌فرهنگےفاطمیون { @MAHSOLATE_FATEMIYOUN } خادم : @panaham_315 کپی شرط یه الهی‌عظم‌البلا
مشاهده در ایتا
دانلود
8.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
در راس امور خدمت به مردم و ضعفا رو در نظر بگیرید ! 🌷 🎤 ❤️
1.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
در آینده ایی نزدیک فتنه هایی در پیش دارید که همه .‌‌...
3.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👆 فیلم لحظاتی پس از مجروح شدن شهید در سبزوار که برای رسیدن به بیمارستان، سوار موتور یک رهگذر می‌شود 🌹 🦋 ☝️🦋🪴☝️
10.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‌| . . حاج‌حسین‌یکتا : بچه‌ها! به خدا از شهدا جلو میزنید اگه رعایت کنید دلِ امام زمان نلرزه 🪴
1.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آی من از مرده بودن خودم خسته شده ام ... زنده کنید مرا ...
+ نمیرید رفقا . . . حیفه سربازآقابمیره و شهید نشه✨ - شهیدانه زندگی کنیم تا پایان عمرمونو قشنگ رقم بزنن برامون:) | 🤍 •●⊰آویــنــٰـا اِسۜــتؕوࢪ؎.●•
کربلایی باشید،همین :) @AVINA_STORYA|"آویـنـ✿ـا "
از خیابان آرام آرام در حال گذر بودم!🤔 . 🌷اولین کوچه به نام شهید همت؛ محمد ابراهیم با صدایی آرام و لحنی دلنشین... نامم را صدا زد! گفت: توصیه ام بود! چه کردی؟... جوابی نداشتم؛ سر به زیر انداخته و گذشتم...😞 . 🌷دومین کوچه شهید عبدالحسین برونسی؛ پرچم سبز سلام الله علیها بر سر این کوچه حال و هوای عجیبی رقم زده بود! انگار همین جا بود... عبدالحسین آمد! صدایم زد! گفت: سفارشم توسل بود به حضرت زهرا و رعایت خدا... چه کردی؟ جوابی نداشتم و از 😓 از کوچه گذشتم... . به سومین کوچه رسیدم! 🌷شهید محمد حسین علم الهدی... به صدایی ملایم،اما محکم مرا خواند! گفت: و در کجای زندگی ات قرار دارد؟ چیزی نتوانستم جواب دهم! با چشمانی که گوشه اش نمناک شد! سر به گریبان؛ گذشتم... . به چهارمین کوچه! 🌷شهید عبدالحمید دیالمه... آقا وحید بر خلاف ظاهر جدی اش در تصاویر و عکس ها! بسیار مهربان و آرام دستم را گرفت؛ گفت: چقدر برای روشن کردن مردم! کردی؟! برای خودت چه کردی؟! برای دفاع از !؟! همچنان که دستانم در دستان شهید بود! از او جدا شدم و حرفی برای گفتن نداشتم... . 🌷به پنجمین کوچه و شهید مصطفی چمران... صدای نجوا و شهید می آمد! صدای و ناله در درگاه پروردگار... حضورم را متوجه اش نکردم! شدم، از رابطه ام با پروردگار... از حال معنوی ام... گذشتم... . 🌷ششمین کوچه و شهید عباس بابایی... هیبت خاصی داشت... مشغول تدریس بود! مبارزه با ، نگهبانی ... کم آوردم... گذشتم... . هفتمین کوچه انگار بود! بله؛ شهید ابراهیم هادی... انگار مرکز کنترل دل ها بود!! هم ! هم ! هم ! مراقب دل های دختران و پسرانی بود که در خطر لغزش و تهدیدشان می‌کرد! را دیدم... از کم کاری ام شرمنده شدم و گذشتم... . 🌷هشتمین کوچه؛ رسیدم به شهید محمودوند... انگار پازوکی هم کنارش بود! پرونده های دوست داران شهدا را می‌کردند! آنها که اهل به وصیت شهدا بودند... شهید محمودوند پرونده شان را به شهید پازوکی می سپرد! برای ارسال نزد ... . پرونده های باقیمانده روی زمین! دیدم وساطت میکردند،برایشان... . اسم من هم بود! وساطت فایده نداشت... از تا ! فاصله زیاد بود...😭😭😭 . دیگر پاهایم رمق نداشت! افتادم... خودم دیدم که با چه کردم! تمام شد... . از کوچه پس کوچه های دنیا! بی شهدا، نمی توان گذشت... 📣 از انتشار این متن کوتاهی نکنید •┈••✾🍃🦋🍃✾••┈• @AVINA_STORYA|"آویـنـ✿ـا "