𝐴𝑉𝐼𝑁 𝑀𝐸𝐷𝐼𝐴 | آوین مدیا
بســم الــرب عـشـــق🦋 شـاید مقـدمـہ...🕊 گویند قافلهای در راه است که گنهکاران را در آن راهی نیست.
#مســـیر_عشـــق_1❤️
بہ قلـم : ریـحــانـہ_قــــاف📝
از زبان محمد :
کوله پشتیمو انداختم رو دوشم و سمت دانشگاه راه افتادم
در ورودی دانشگاه چشمم به بردیا افتاد ، سمتش پا تند کردم و قدم زنان سمت کلاس میرفتیم که که با برخورد چیزی به تنم ناخودآگاه اخی از دهنم خارج شد .
سرمو بالا اوردم که دختر چادری رو دیدم ، حرصم بیشتر شد و اخم غلیظی بین ابروهام نشست
+آقای محترم حواستون کجاست؟!😤
بهش توپیدم
- تو چرا چشاتو وا نمیکنی بلکه عین آدم جلوتو ببینی😠
بعدم دست بردیا رو کشیدم و ازش فاصله گرفتم..
.
.
+ مهسا راد هستم...
واووو پس اسمش مهساست ؛ با دیدن گوشیش که سر میز بود ، لبخند خبیثی رو لبم نشست و از استاد اجازه گرفتم تا برم بیرون...😈
.
.
از زبان مهسا :
داشتم با تمرکز به درس گوش میدادم که با صدای شکستن چیزی به خودم اومدم
دور و برمو نگاه کردم که با صفحه خورد شده گوشیم رو زمین مواجه شدم
از عصبانیت مثل باروت اماده منفجر شدن بودم😡اون از اول ساعت که عین وحشیا زد به جزوه هام و اینم از الان که آخر زهرشو ریخت
با اعلام پایان کلاس دست زهرارو کشیدم و از کلاس خارج شدم
- پسره یابوی ایکبیری🤬حالا بهت نشون میدم با کی طرفی
+ هیسسس ، آروم باش توروخدا مهسا همه دارن نگامون میکنن زشته
بی توجه به حرفای زهرا کشون کشون تا بیرون بردمش
- ای خدا حالا من چجوری به خانوادم زنگ بزنم؟ خدا لعنتت کنه الهی نقیبی
زهرا خنده ای کرد و گفت + حالا نه که من مردم؟ فعلا بیا بریم خونه ، من ضعف کردم
پوفی کشیدم و دنبالش راه افتادم . امروز واسه اولین جلسه آموزشیم اومده بودم این دانشکده و تقریبا هر ماه باید میومدم که تو این دو سه روزم خونه رفیقم زهرا میموندم..
ادامــہ دارد...🕊
#ڪپۍممـنوع❌
@istafan🎬