وقتی روضه ی حضرت زهرا رو میخونن و از در و دیوار میگن، از لگدهای اون نانجیب میگن، از سیلی خوردن میگن، یاد تو و سیلی و لگد هایی که خوردی، یاد خونِت روی دیوار می افتم...
وقتی روضه ی گودی قتلگاه رو میخونن، از سنگ و خنجر میگن، از انگشتر میگن، یاد تو و ضربه هایی که بهت زدن و انگشتر شکسته ات هم می افتم...
وقتی از رشادت علی اکبر میگن، از اینکه چند نفر ناجوانمردانه بهش هجوم آوردن، یاد تو هم می افتم که شهادتت هفتاد نفر متهم داره...
وقتی از عصر عاشورا میگن، اونجایی که لشکر یزید دنبال بچه های امام حسین می کردن، یاد تو هم می افتم که سی نفر دنبالت کرده بودن...
فقط خدا میدونه تو کی بودی و چطور زندگی کردی که اینجوری روضه ی مجسّمِ روضه های اهل بیت شدی.
از این به بعد من توی روضه ها بعد اهل بیت برای تو هم گریه می کنم...
#آرمان_علی_وردی
#فاطمیه
#لبیک_یا_خامنه_ای
#امام_زمان
#امام_حسین
@A_AliVerdi
تورفیقاوناییهستیڪہ
هیچرفیقیندارن..(:🚶♂
پسحواستبهمونباشہرفیق
#فاطمیه
#لبیک_یا_خامنه_ای
#امام_زمان
@A_AliVerdi
:)
دلت که گرفت،
با آسمانی ها درد و دل کن!
این زمینی ها
در کارخود مانده اند...
#پروفایل
#شهیدآرمان_علی_وردی
#رفیق_شهیدم
#لبیک_یاخامنه_ای
@A_Aliverdi
˼شهیدآرمانعلیوردی🇵🇸˹
سلامعلیکمخدمتهمراهان بزرگواروگرامی🌺 داخلپیامهایناشناسخیلی درخواستپیجیاکانالبرایسفارش پیک
خبرخوبتراینڪہڪانال
پیڪسلطاهافرمودند↓
ڪساییڪہبرایڪارفرهنگیسفارش
تعدادبالامیدنچونڪارشونخیرهست
۱۵درصدتخفیفمیدیم😍🌱
˼شهیدآرمانعلیوردی🇵🇸˹
خبرخوبتراینڪہڪانال پیڪسلطاهافرمودند↓ ڪساییڪہبرایڪارفرهنگیسفارش تعدادبالامیدنچونڪارشون
دمشماگرم
انشاءاللهخدابہڪسبوڪارتون
برڪتوروزیبدهڪہهوایبچہ
مذهبیهارودارید🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
و لعنت الله علی قوم الظالمین:)!💔
🔴بازسازی صحنه جرم و جنایت
شهادت آرمانِ ما:)💔
#شهید_آرمان_علی_وردی
#فاطمیه
#رفیق_شهیدم
#هفتادتامتهم!
#اعدام_کنید
#پایان_مماشات
@A_Aliverdi
السلام علیک یا من دفن اهل قری:)...
السلام علیک شیب الخضیب..
لطمه میزنند مانند حسین رفته است جوانمان..
عریانش کردند..
قبل از این ماجرا تقریباً ۵شهریور خواب شهادت شهید علی وردی رو دیدم دقیقا زخم هاش با خون خودش شسته میشد
صورت دقیقا مثل گفته مادر غرق در خون بود و نمیشد تشخیص داد از ریشش خون می چکید انگار افرادی که داشتند عزاداری میکردن بعدش رسیدن ولی قبل ماجرا رو برای من شرح میدادن می گفتن از بس کتکش زدن که کل کوچه شده خون من باورم نمیشد و با مادر شهید خلیلی رو در میون گذاشتم..
و ایشون هم گفتند شهدا همیشه همراهتن..
[ارسالیاعضایمحترمڪانال
بہروایتواقعی..!]
#فاطمیه
#لبیک_یا_خامنه_ای
#امام_زمان
@A_AliVerdi
˼شهیدآرمانعلیوردی🇵🇸˹
السلام علیک یا من دفن اهل قری:)... السلام علیک شیب الخضیب.. لطمه میزنند مانند حسین رفته است جوانما
هیچاتفاقی،اتفاقینیست..
توازقبلقولوقرارهایتراباخدا
بستہبودیڪہچگونہبروی..(:
فقطمیگم؛خوشبهحالت..
حضورشهیدآرمانعلیوردیدرمحفل
انسباقرآنوعترت..
[اولیننفرنشستہازسمتچپ]
-مراسمفاطمیہسال۱۳۹۶-
#فاطمیه
#لبیک_یا_خامنه_ای
#امام_زمان
@A_AliVerdi
-مزارشهیدآرمانعلیوردیشلوغ
ترینمزاراینروزهایبهشتزهرا-
[ارسالیازاعضایمحترمڪانال]
#فاطمیه
#لبیک_یا_خامنه_ای
#امام_زمان
@A_AliVerdi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
ای شھید همسایـھات نیستم اما
مھمان خانـھ مجازیات ڪھ هستم:)💔
خودت دستم را گرفتـھای . . .
کمکـے ڪن من هم یڪۍ شبیـھ
تو شوم🙂🚶🏿♂♥️
#رفیقِروزایتنھایـے🌱'
#فاطمیه
#لبیک_یا_خامنه_ای
#امام_زمان
@A_AliVerdi
˼شهیدآرمانعلیوردی🇵🇸˹
بسم الله روایت دیدار - قسمت دوم وارد خونه شدم. اولین تصویری که قاب چشمم رو پرکرد پدرش بود. پدری که
بسم الله
روایت دیدار - قسمت سوم
چند نفری از خانوم ها اجازه گرفتن برای دیدن کتابخونه شهید. دوست داشتم با مادرش صحبت کنم اما چند لحظه ای مردد دم در اتاق ایستادم. رنگ زرشکی دیوار اتاق خودنمایی میکرد، همون دیوار زرشکی توی عکس که با یه دست کت شلوار خیلی اتوکشیده و مرتب جلوش عکس گرفته بود و با یه کم دقت میتونستی عقیق "رفع الله رایت العباس" رو توی انگشتش ببینی. به خودم جرات دادم و پا توی اتاقی گذاشتم که به نقل از خاله اش قرار بود تختش رو بیارن کنار پنجره اتاق اما فرصت نشد...! نگاهی به اطراف انداختم، چندتا از خانم ها داشتن کتاب هاش رو بررسی میکردن. چشمم به چندتا عکس قدیمی روی سینه دیوار افتاد. نزدیک شدم، آرمان ۶ ٧ ساله کنار مامان و بابا...
برگشتم به سمت مادرش، یکی از خانوم ها داشت از توفیق دیداری که اتفاقی براش جور شده بود صحبت میکرد. مادرش گفت:
آره من همیشه میگم، هرکی اومده مهمون آرمانه. آرمان خودش در رو براتون باز کرده...
مادر همون دوتا پسر بچه از شیوه تربیتی مادرش پرسید
- من هیچ وقت امر و نهیش نکردم. باهاش حرف میزدم. کتاب! کتاب خیلی براش میخوندم. اجازه نمیدادم هرچیزی رو گوش بده
با همون لبخندی که هزار تا حرف پشتش بود به خانوم دیگه ای نگاه کرد و ادامه داد: همیشه بهش میگفتم مامان تو باعث افتخار منی، میگفت مامان من هرچی دارم از تو دارم. میگفتم مامان تو هرکاری کردی خودت کردی، آره من راهنماییت کردم ولی خودت رفتی دنبالش... نه که مادرش باشم اینو بگما... واقعا همه دوستش داشتن...خدا نخواست گمنام بمونه، میگن عزت دست خداست...
پسربچه صفحه گوشی مادرش رو به مادر آرمان نشون داد.
- ای خدا داره عکس آرمان رو نشونم میده، بذار بوست کنم
مادر آرمان با محبت پسربچه رو بغل کرد و صورتش رو بوسید. چرخیدم به سمت گروهی که کنار پنجره مشغول صحبت با خاله آرمان بودن. خاله بی قرار آرمان بغض کرده و با یک دست به میز توالت کنار اتاق تکیه داده بود.
از همون فاصله چند قدمی تا کتابخونه اش، نگاهم به کتاب قدرت برنامه ریزی برایان تریسی افتاد، تنها کتاب آشنایی بود که با یک نگاه سرسری به کتابخونه اش به چشمم خورد که البته اونم خودم نخونده بودم فقط اسمشو شنیده بودم...!!!
چندتا از خانوم ها دنبال قبله بودن تا دو رکعتی نماز در هوای اتاقی بخونن که روزی نماز خونده بود و برای شهادت خدا خدا کرده بود...
- خیلی رو پا ایستادن، بذارین بریم بیرون
مهر و تسبیح کربلا رو که یه پیکسلِ عکس خندونش رو کنارش گذاشته بودم درآوردم و به سمت مادرش رفتم:
- ببخشید
برگشت سمتم
- من یه آن از ذهنم گذشت آقا آرمان امسال اربعین کربلا بودن یا نه، این...
- نیمه شعبان کربلا بود، کار پاسپورتش رو داشت جور میکرد. میگفت تا آخر سال دوباره میرم کربلا...
آروم و جویده جویده گفتم:
- رفت...
خودمو جمع و جور کردم و ادامه دادم:
- اسم پسر کوچیکتون رو نمیدونم
- محمدامین
- اینو براش آوردم، این تسبیح و مهر کوچیکِ کنارش از کاظمین رفته سامرا، رفته کربلا. نجف هم رفته...
"خانم مسلمی نائینی"
#فاطمیه
#لبیک_یا_خامنه_ای
#امام_زمان
@A_AliVerdi
شهید دوست خداست و دوستی با او دوستی با خداست:)🌱
#شهید_آرمان_علی_وردی
#برادر_شهیدم
#الّلهُـمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَـــ_الْفَـــرَج
#شهدا_شر_منده_ایم
@A_AliVerdi
-دلتنگم...
+چه کنم که داغ تو کهنه شدنی نیست :)
#شهید_آرمان_علی_وردی
#برادر_شهیدم
#الّلهُـمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَـــ_الْفَـــرَج
#شهدا_شر_منده_ایم
@A_AliVerdi
صداقت و شهادت
اتفاقی هم قافیه نشده اند!
اگر صادق باشیم حتما شهید میشویم..
#آرمان_عزیز
#شهید_آرمان_علی_وردی
˼شهیدآرمانعلیوردی🇵🇸˹
بسم الله روایت دیدار - قسمت سوم چند نفری از خانوم ها اجازه گرفتن برای دیدن کتابخونه شهید. دوست داشت
بسم الله
روایت دیدار-قسمت آخر
گفتگومون دقیقا جلوی اتاقی شکل گرفت که محمدامین داخلش بود، خیلی دوست داشتم خودم مهر و تسبیح رو بهش میدادم و ازش میخواستم به اسم برام دعا کنه...حتم داشتم کسی که برای #آرمانِ_عزیز اینقدر عزیز بوده، دعاش میتونه حالم رو زیر و رو کنه...
همون خانومی که توفیق این دیدار یکباره نصیبش شده بود بهمون ملحق شد. بحث به حس تلخ دلتنگی کشید...
این عجزی که تحلیلت میبره اگه غرقش بشی...
که اگه بهش میدون بدی تو رو تا اوج خفه شدن از بغض میبره...
در حالیکه با تمام قوا داشتم تلاش میکردم جلوی اشک هام رو بگیرم با صدای لرزون گفتم: اون کلیپ یازده ثانیه ای همه رو سوزوند، من موندم حضرت زینب چجوری طاقت آورد...؟
مادر دلتنگ اما قوی آرمان گفت: من اونو هیچ وقت ندیدم، هرجا هم میخوان کلیپ بسازن از اون تصویر استفاده میکنن...
به خانوم هایی که تو پذیرایی نشسته بودن ملحق شدیم، از مسجد امین الدوله و سر نترس آرمان گفتن، از اینکه نیمه شب برای دعای کمیل کوچه پس کوچه های منتهی به مسجدامین الدوله رو بدون ترس پشت سر میذاشت و خوابش پنج شنبه ها شاید به یک ساعت هم نمیرسید تا سیزده به در امسال که به خاطر گلزار شهدا رفتن برای آرمان بهترین سیزده به در عمر بیست ساله اش شد، همون سیزده به دری که اول به خاطر درس خوندن میخواست جایی نره اما اسم گلزار شهدا که اومد گفت: منم میام، همونجا درس میخونم.
مادرش گفت: هر وقت مهمون داشتیم میگفت مکان های زیارتیتون با من، گلزار شهدا و امامزاده و کهف الشهدا و تپه نور. هرکی هم باهاش میرفت میگفت خیلی بمون خوش گذشت بس که خوش خنده و خوش مسافرت بود.
ادامه صحبتمون به آقا سجاد زبرجدی همسایه منزل جدید آرمان رسید:
وقتی شهید شد، پرسیدن شاه عبدالعظیم یا گلزار شهدا؟ گفتم امامزاده رو دوست داشت اما به شهید زبرجدی خیلی علاقه داشت، همیشه کلی زمان کنار مزارش صرف میکرد نماز میخوند گریه میکرد میگفت آقا سجاد حاجت میده. ازشون پرسیدیم کنار شهید زبرجدی جایی هست که بهمون خبر دادن یه جا هست...
مسئولمون که مشغول دادن گزارش از فعالیت های چهل روزه ستاد شد، مشغول عکس گرفتن از عکس گوشه خونه و گرفتن ارتباط با خانوم های همراهمون شدم. هرکسی به نوعی به سرش سودای کار برای شهید بود. یکی برای ٢٢ بهمن، یکی برای مراسمات، یکی برای ثبت و ضبط خاطرات و... یکی میگفت این ارتباطاتِ ما همه از برکت شهیده.
مهمونای جدید که رسیدن، مادر مهربون و صبور آرمان به همه مهمونای پسر جوونش از تابلوهای عکسی که ستاد آماده کرده بود هدیه داد و همه امون رو بغل و برامون دعا کرد. گوشه چادر این مادر قوی و مهربون و صبور رو گرفتم دستم و گذاشتم رو صورتم. نگاهی به چهره خسته و دلتنگش کردم و حس کردم اون چشم های خسته یه پل ساخت درست تا وسط قلبم. دقیقا مثل شش آبان که همه چی تو وجودم زیر و زبر شد...
گاهی با اینکه میدونی طرف مقابلت از تو خسته تر و غمگینتره ولی دلت میخواد عقده های دلت رو فقط تو بغل خودش زار بزنی...
مادر بزرگش محکم بغلم کرد و گفت راهشو ادامه بدین. دلم پرکشید برای اینکه تو بغلش بمونم، که تلافی این همه سال نداشتن مادربزرگ رو اونم تو سختی ها و فراز و نشیب های زندگیم دربیارم. نمیدونم بغضی که به گلوم چنگ انداخته بود به خاطر خودم بود یا به خاطر مادر بزرگ دلسوخته آرمان. به سمت خاله اش رفتم، خاله ای که مادرانه بزرگ شدن و قد کشیدن آرمان رو دیده بود. تشکر که کرد بهم گفت دعا کنین برای صبر ما...
به لطف مسئولمون برای برگشت تا قسمتی از مسیر همراهشون شدیم. ماشین که از کنار اکباتان که رد شد، مثل تاریکی شب که چادرش رو روی سر شهر انداخته بود سرمای سکوتی داخل فضای ماشین چمبره زد. به این فکر کردم این جمع هیچ وقت کنار هم قرار نمیگرفت اگه اون شب تاریک ۴ ام آبان ماه تو کوچه پس کوچه های این شهرک کسی رو به غریبانه ترین حالت ممکن و با شعار آزادی شهید نمیکردن. دست کشیدم روی سه تا پیکسل آرمان روی کیفم و تابلو رو توی دستم محکمتر نگه داشتم. به چشمای داخل عکس خیره شدم:
بی هوا زدنت، غریب گیر آوردنت؛
اما خدا نذاشت غریب بمونی!
ما هم نمیذاریم...
"خانم مسلمی نائینی"
#امام_زمان
#لبیک_یا_خامنه_ای
#فاطمیه
@A_AliVerdi
:)
مینویسم ز تـو که دار و ندارم شـده ای..!
بـیقرارت شدم وصبـرو قرارم شده ای...
#شهیدآرمان_علی_وردی
#رفیق_شهیدم
#یادشهداباصلوات🌹
@A_Aliverdi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
غمِفراقعزیزانفزونزِ
حدِشماراست..
چگونہعرضڪنمبیشماررا؟!
چہنویسم؟
[تقدیمبہخانوادهشهید
آرمانِعزیز]
#امام_زمان
#لبیک_یا_خامنه_ای
#فاطمیه
@A_AliVerdi
باشدحرامشیرحلالیڪہخوردهام
روزیاگرزِخونشماسادهبگذرم...!🚶♂
#امام_زمان
#لبیک_یا_خامنه_ای
#فاطمیه
@A_AliVerdi
برادرم ...
ای که به مانند علی اکبر (ع) دوره ات کردند...
بگو با من ،هنگامی که میدویدی تشنه نبودی...؟
🥀
#فاطمیه
#شهید
#شهید_آرمان_علی_وردی
@A_AliVerdi