eitaa logo
اشعار آیینی محمد عابدی
414 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
123 ویدیو
24 فایل
به اصرار هنردوستان و عاشقان ادبیات، برخی از اشعار آیینی اینجانب محمد عابدی در کانال زیر قرار گرفت تا مورد استفاده عزیزان قرار گیرد. 🔰ارتباط با ادمین @Kara_holding
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«ذوالفقار، علی بود و علی ذوالفقار» ذوالفقار ..................... بنازم ناز شستش را، بنازم لطف خالق را که طرحی زد هنرمندانه، اخم این دو عاشق را چه شمشیری که روز روشنِ کفار را شب کرد علی در برق او می دید هر دم صبح صادق را به منبر تکیه می زد لحظه وعظ و سخنرانی که روشن تر کند رأی مخالف یا موافق را نمی ترسید از نامی به غیر از حیدر کرار به پستو می فرستاد آه... اما هرچه فاسق را زنان و کودکان در امنیت بودند از خشمش ولی با خنده ای می کشت لبخند منافق را به دست پادشاهان جهان افتاد تا با شوق بگوید از امیرالمومنین، قدری حقایق را ۱ مماشاتی نخواهد بود وقتی صحبت از عدل است علی کوتاه کرد از سفره ی دین، دست سارق را مدارا کن! نرو در بحرِ چشم و ابرویش... شاعر! که کافر کرد اوصاف علی هر چه محقق را غلافی خورد بر بازوی زهرا و علی افتاد! برای دشمنش؛ مولا نخواهد آن دقایق را میان شعله ها پروانه اش پرپر شد و دیگر ندید آن خانه ی آتش گرفته، مرد سابق را چگونه می توان دید و نمرد از داغ بر سینه چگونه می توان از یاد برد اشک شقایق را!؟ هزاران چاه کَند و سر در آنها کرد... تا گوید چگونه می شود در خاک پنهان کرد هق هق را قم المقدسه .................................................... ۱. ذوالفقار پیش از علی بن ابی‌طالب به پیامبر اسلام تعلق داشت و پس از او گویا چند بار میان آل علی و عباسیان دست‌به‌دست شد، حتی برخی از شاهان سلسلهٔ صفوی ادعای تملک آن را داشته‌اند. پس از علی بن ابی‌طالب، ذوالفقار به حسن مجتبی رسید. واعظ کاشفی، نویسندهٔ روضة الشهدا نوشته‌ است حسین بن علی با ذوالفقار در نبرد کربلا جنگید؛ اما بنا به گزارش ابن طاووس، شمشیری که پس از نبرد کربلا به دست امویان افتاد ذوالفقار نبوده‌ است. ذوالفقار بعدتر به دست محمد نفس‌زکیه رسید تا اینکه او در جنگ با منصور (خلیفه‌ی عباسی وقت) کشته شد. او قبل از وفات ذوالفقار را به تاجری امانت داد تا به شخصی از خاندان ابوطالب برساند. بعدتر وقتی مهدی عباسی به خلافت رسید، ذوالفقار به دست وی افتاد. بعد به هادی عباسی، و بعدتر به هارون الرشید رسید. هارون الرشید ذوالفقار را به یزید بن مزید شیبانی سپرد تا به نبرد ولید بن طریف شیبانی برود. گفته می‌شود مقتدر عباسی نیز در سال ۳۲۰ هجری برای جنگ با مؤنس خادم آن را حمل می‌کرده‌ است. به روایت شیخ کلینی ذوالفقار مدتی نزد جعفر صادق بود. بعدتر به علی بن موسی الرضا رسید و سپس مجدداً به دست عباسیان افتاد. طبق روایات شیعیان امامی، ذوالفقار امروزه نزد امام زمان قرار دارد. 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
👌🌷 برای مولا علی (ع) راز سر به مهر ........................... دنیا برای او... متعفن تر از جسد! زد بر هر آنچه غیر خدا بود دست رد میزان اگر علی ست، که ما ول معطلیم مولا تراز بود و به عدلش صد از نود ابجد برای او صد و ده بار سجده کرد باید عمیق شد به خدا در همین عدد مدحش زبان مشترک دشمن است و دوست پشت سرش نگفت کسی یک کلام بد آقای غزوه های جهان است و در اُحد همپای او نیامده در رزم، یک اَحد در مسند قضا همه دیدند مرتضی زد بر شرابخوار مسلمان چگونه حد در شأن او چقدر روایات، محکمند تاریخ، خود گواه و احادیث، مستند! با آنچه کرد فاطمه در کعبه ی شگفت فخر عرب شدند زنان بنی اسد «نادعلی» بخوان که دمی آسمان شوی وقتی «لقد خلقنا الانسان فی کبَد» معراج را به نام علی پشت سر گذاشت آری چه می کند ذکر یا علی مدد! شست از دل سیاه بشر، حرص و کینه را نهج البلاغه بود همان آب پشت سد در انتظار دیدن روی توام علی آنجا که می دهندم تلقین، دم لحد گفتی سند بیاورم از غربت علی با چاه، همصدا شد و جوشید! این سند تقدیر با غدیر نشد یار و عده ای سیلی زدند فاطمه را از سر حسد از کوچه بگذریم بیاییم پشت در زهرا شکست و محسنش افتاد با لگد! آتش زدند حیثیت شیعه را چنین داغی که مانده در دل تاریخ تا ابد باید به چاه، شکوه کند ماهِ شب زده از دست این جماعتِ طماعِ نابلد در خلوت همیشه ی خود با خدای خویش خرمای اشک اوست رسیده سبد سبد گفتم علی که بود!؟ خدا گفت: صبر کن این رازِ سر به مُهر، سحر فاش می شود قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️ تقدیم به مولا علی(ع) امیر بودن ................... قفس قفس بودم ناگزیر بودن را نفس نفس پیمودم کویر بودن را هوا هوای تو بود و به راه افتادم مگر نفس بکشم در مسیر بودن را بگو کجای تو را شعر، شاه بیت کند!؟ شکوه چشم تو را!؟ یا امیر بودن را!؟ به چشم تو نتوان خیره شد در آیینه! که می توان در آن دید شیر بودن را میان جنگل مویت شبی زدم چادر که حس کنم نفسی... دلپذیر بودن را ورق زدم شبِ اندیشه ی تو را با «او» ندیدم از تو به جز مستجیر بودن را چگونه در خودت ای بی‌کرانه جا دادی- چنین به معرکه ها بی نظیر بودن را!؟ اسیر دست تو شد دشمنی پر از دشنام اسیر بود و نفهمید اسیر بودن را فلک به دست علی بود و غیر ذات جلی- کسی نمی دید این دستگیر بودن را نداشت او سر سفره به غیر نان و نمک نکرد تجربه یکبار سیر بودن را کسی به جز تو نخوابید در دل بستر تویی که معنا کردی دلیر بودن را خدا به نام تو زد هرچه اسم اعظم داشت- هزار مرتبه جوشنْ کبیر بودن را حسین مثل تو از بوریا به عرش رسید تو خوب می فهمی بر حصیر بودن را خدا کند بزنم بوسه ای به پایت...آخ که خوب درک کنم حالِ تیر بودن را خدا کند که نظر کرده علی باشم خدا کند که بفهمم غدیر بودن را عصای معجزه اش را بلند کرد نبی که دست او بنویسد وزیر بودن را گذشت از ذهنم: «یا علی بده صله ای!» چقدر با تو بگویم فقیر بودن را!؟ به خواب رفتم و دیدم صدای زهرا را به خواب رفتم و دیدم حریر بودن را نگاه کرد و به من داد برگه ی سبزی- صفای باطن و روشن ضمیر بودن را قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏵️ پیشکش به مولا و عاشقانش بودنم را ................. ببین دیوانه ی آل محمد بودنم را به تو مدیونم این مجنونِ احمد بودنم را نبودم آنچنان که باید و شاید مریدت ببخش آقا کم و کسرِ مقید بودنم را اگر که لحظه آخر، تو را دیدم به بالین به روی من نیاور خوب من! بد بودنم را میان خوشه ی انگور و ابیات ضریحت همه دیدند مستی و مردد بودنم را گمانم فاطمه تکیه به در داده ست و دارد تماشا می کند در رفت و آمد بودنم را علی! قسمت کنم با دوستان و دشمنانت صفای بی نظیرِ دورِ مرقد بودنم را دمی بگذار باشم پرچمی بر شانه ی تو نگیر از من هوای روی گنبد بودنم را دوباره مادرم دیده کسی را بین روضه به «دست» همسرت، حل کن مجرد بودنم را وداع آخر است و درددل بسیار دارم ولی می بینم از الان، مجدد... بودنم را قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نماز مستانه ................. تن است باغچه و دل، شبیه یک دانه نفس در است اگر...! روح، صاحبِ خانه دلم هوای دو رکعت ترانگی دارد خدا می است و قنوت نماز، پیمانه ببخش اگر که نبودیم مست لایعقل ببخش اگر که نبودیم عبد فرزانه وضو گرفتن ما آبْ بازیِ محض است نماز خواندنمان نرمشی ست روزانه اگر نمازِ علی، این میانه معیار است هزار سالی... توبه ست سهم هر شانه چقدر فاصله داریم تا به معراجش چقدر دوریم از آسمانِ پروانه به حیدر و به حسینش قسم... که جا دارد اگر که ناله کنم چون ستونِ حنّانه ۱ غبار از آینه ی سینه ات کنار بزن مگر مراد بیابی و گنج ویرانه دخیل عشق ببند از لبی علی گویان به چلچراغ حرم، آن بلندْ میخانه نفس بزن بِعلیٍ بِعلیٍ بِعلی که مست هوهوی مولا شوی و دیوانه به هیچکس نزنم رو... که آبرومندم فراری ام به تو... از آشنا و بیگانه نهال کودکی ام شد درخت سرسبزی دلم پرنده شد و پر کشید از لانه قم المقدسه ................................................... ۱. ستون حَنّانه به معنی (ستون گریه کننده) نامی است که به یکی از ستون‌های چوبی مسجد النبی داده شده است. محل این ستون را در سمت مغرب محراب پیامبر اسلام و نزدیک‌ترین ستون‌ها به محراب نماز پیامبر اسلام و چسبیده به دیوار قبلی مسجد دانسته‌اند. «محمد، پیامبر اسلام ، پیش از اتمام ساختمان مسجد به هنگام سخن راندن پشتش را به این ستون که از تنه نخل ساخته شده‌بود تکیه می‌داده و زمانی که پس از آن تصمیم گرفت از بالای منبر سخنرانی کند این ستون آغاز به نالیدن کرد. پس از آن محمد، این ستون را در برگرفت تا آرام شد. 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15