eitaa logo
اشعار آیینی محمد عابدی
429 دنبال‌کننده
2هزار عکس
138 ویدیو
25 فایل
به اصرار هنردوستان و عاشقان ادبیات، برخی از اشعار آیینی اینجانب محمد عابدی در کانال زیر قرار گرفت تا مورد استفاده عزیزان قرار گیرد. 🔰ارتباط با ادمین @Kara_holding
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️ تقدیم به مولا علی(ع) امیر بودن ................... قفس قفس بودم ناگزیر بودن را نفس نفس پیمودم کویر بودن را هوا هوای تو بود و به راه افتادم مگر نفس بکشم در مسیر بودن را بگو کجای تو را شعر، شاه بیت کند!؟ شکوه چشم تو را!؟ یا امیر بودن را!؟ به چشم تو نتوان خیره شد در آیینه! که می توان در آن دید شیر بودن را میان جنگل مویت شبی زدم چادر که حس کنم نفسی... دلپذیر بودن را ورق زدم شبِ اندیشه ی تو را با «او» ندیدم از تو به جز مستجیر بودن را چگونه در خودت ای بی‌کرانه جا دادی- چنین به معرکه ها بی نظیر بودن را!؟ اسیر دست تو شد دشمنی پر از دشنام اسیر بود و نفهمید اسیر بودن را فلک به دست علی بود و غیر ذات جلی- کسی نمی دید این دستگیر بودن را نداشت او سر سفره به غیر نان و نمک نکرد تجربه یکبار سیر بودن را کسی به جز تو نخوابید در دل بستر تویی که معنا کردی دلیر بودن را خدا به نام تو زد هرچه اسم اعظم داشت- هزار مرتبه جوشنْ کبیر بودن را حسین مثل تو از بوریا به عرش رسید تو خوب می فهمی بر حصیر بودن را خدا کند بزنم بوسه ای به پایت...آخ که خوب درک کنم حالِ تیر بودن را خدا کند که نظر کرده علی باشم خدا کند که بفهمم غدیر بودن را عصای معجزه اش را بلند کرد نبی که دست او بنویسد وزیر بودن را گذشت از ذهنم: «یا علی بده صله ای!» چقدر با تو بگویم فقیر بودن را!؟ به خواب رفتم و دیدم صدای زهرا را به خواب رفتم و دیدم حریر بودن را نگاه کرد و به من داد برگه ی سبزی- صفای باطن و روشن ضمیر بودن را قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏵️ پیشکش به مولا و عاشقانش بودنم را ................. ببین دیوانه ی آل محمد بودنم را به تو مدیونم این مجنونِ احمد بودنم را نبودم آنچنان که باید و شاید مریدت ببخش آقا کم و کسرِ مقید بودنم را اگر که لحظه آخر، تو را دیدم به بالین به روی من نیاور خوب من! بد بودنم را میان خوشه ی انگور و ابیات ضریحت همه دیدند مستی و مردد بودنم را گمانم فاطمه تکیه به در داده ست و دارد تماشا می کند در رفت و آمد بودنم را علی! قسمت کنم با دوستان و دشمنانت صفای بی نظیرِ دورِ مرقد بودنم را دمی بگذار باشم پرچمی بر شانه ی تو نگیر از من هوای روی گنبد بودنم را دوباره مادرم دیده کسی را بین روضه به «دست» همسرت، حل کن مجرد بودنم را وداع آخر است و درددل بسیار دارم ولی می بینم از الان، مجدد... بودنم را قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نماز مستانه ................. تن است باغچه و دل، شبیه یک دانه نفس در است اگر...! روح، صاحبِ خانه دلم هوای دو رکعت ترانگی دارد خدا می است و قنوت نماز، پیمانه ببخش اگر که نبودیم مست لایعقل ببخش اگر که نبودیم عبد فرزانه وضو گرفتن ما آبْ بازیِ محض است نماز خواندنمان نرمشی ست روزانه اگر نمازِ علی، این میانه معیار است هزار سالی... توبه ست سهم هر شانه چقدر فاصله داریم تا به معراجش چقدر دوریم از آسمانِ پروانه به حیدر و به حسینش قسم... که جا دارد اگر که ناله کنم چون ستونِ حنّانه ۱ غبار از آینه ی سینه ات کنار بزن مگر مراد بیابی و گنج ویرانه دخیل عشق ببند از لبی علی گویان به چلچراغ حرم، آن بلندْ میخانه نفس بزن بِعلیٍ بِعلیٍ بِعلی که مست هوهوی مولا شوی و دیوانه به هیچکس نزنم رو... که آبرومندم فراری ام به تو... از آشنا و بیگانه نهال کودکی ام شد درخت سرسبزی دلم پرنده شد و پر کشید از لانه قم المقدسه ................................................... ۱. ستون حَنّانه به معنی (ستون گریه کننده) نامی است که به یکی از ستون‌های چوبی مسجد النبی داده شده است. محل این ستون را در سمت مغرب محراب پیامبر اسلام و نزدیک‌ترین ستون‌ها به محراب نماز پیامبر اسلام و چسبیده به دیوار قبلی مسجد دانسته‌اند. «محمد، پیامبر اسلام ، پیش از اتمام ساختمان مسجد به هنگام سخن راندن پشتش را به این ستون که از تنه نخل ساخته شده‌بود تکیه می‌داده و زمانی که پس از آن تصمیم گرفت از بالای منبر سخنرانی کند این ستون آغاز به نالیدن کرد. پس از آن محمد، این ستون را در برگرفت تا آرام شد. 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
🌹 برای مولا و شب های قدر قدری ............... باید که بیاورم مُرکّب قدری بنویسم از اوصاف تو مطلب قدری باید که در این ماه، بهاری باشم تا خانه ی دل شود مرتّب قدری مستم کن از این جامِ پر از نور، علی ای ساقی کوثر که لبالب، «قدر»ی خورده گرهِ کور به کارم مولا جایم تو بگو یا رب و یا رب قدری می گفت بزرگی که، شب قدر رسید- کاری نکن و باش مودّب قدری بیهوده سخن نگوی و این شب ها باش مشغول به اذکار مُجرّب قدری از جوشنِ نام تو زره ساخته ام می لنگد امیر، پای مَرکب قدری چشمان تو را دیده! علی... از نزدیک حسرت نخورم چرا به مَرحب قدری ۱ از شرم گناه، خیس اشکم اما پیشانی ام از داغ تو در تب قدری ای وای که فاطمه، دم در هست و از کرده ی من شده مُعذّب قدری معراج قنوت من، کف پاهایت با ذکر تو می شوم مُقرّب قدری محتاج توام در شب دفنم آقا می ترسم از اینکه مار و عقرب قدری... سوگند به «مهر» و «ماهت» ای «نورالله» بر ظلمت من، ببخش کوکب قدری گفتند به ما، برای اینکه برسید تربت بگذارید دم لب قدری این شیعه که از دروغ لبریز شده ای کاش که بود مثل جُندب قدری ۲ بیزارم از اینکه دین شود بازیچه کج شد به ریا مسیر مذهب قدری باید که ببخشیم سلیمانی وار از دغدغه ی خویش به مکتب قدری قرآن به سرت نگیر و العفو نگو ای شیخ! به خود بیا و امشب قدری... ..................................................... ۱. مرحب؛ پهلوان نامدار یهود در جنگ خیبر ۲. ابوذر غِفاری یا جُندب بن جُناده از اصحاب پیامبر و از حامیان علی (ع) 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا