هدایت شده از کانال اشعار هیئت الشعرا (شعر های مشترک شاعران قم)
🔹🔸تقدیم به ارباب عالم امام حسین علیه السلام🔸🔹
باید ای روح! پرستوی مهاجر باشی
تا که در جادهی خورشید مسافر باشی
«بُعدِ منزل نَبُوَد در سفر روحانی»
سعی کن با حرم دوست مجاور باشی
اشک را بر مژه تسبیح کن از شادی و غم
باید ای چشم! پیِ صیدِ جواهر باشی
بال در بال کبوتر بنشین بر بامش
نکند ای دل من! مرغ مهاجر باشی
ای پرستو! خبر سبز بیاور با خود
تا در این دایره، بیواسطه زائر باشی
راه معشوق اگر دور و دلت بیتاب است
کاش با پای دلت همرَهِ جابر باشی
«پیرهنچاک و غزلخوان» نفسی عابس باش
در جنون غرق شو آنقدر که شاعر باشی
«اسم اعظم بکند کار خود ای دل! خوش باش»
شاید این بار حبیب ابن مظاهر باشی!
وعدهی گندم ری خام و سیاهت نکند
چون زُهیر بَجَلی باش که تاجر باشی
تو خودت باش! دلت را به دل او بسپار
باید اینگونه در این معرکه حاضر باشی
نشدی پاسخِ «مَن یَنصُرُنی» در تاریخ
که از اقبالِ بد، انسانِ معاصر باشی
ای زبان! مدحتِ «مصباحِ هُدی» کار تو نیست
عرش مشغول ثنا شد که تو قاصر باشی
ای حدیث نبوی! شعرِ بلیغِ علوی!
نبُرید از تو سخن، تا متواتر باشی
آسمان دید زمین دور سرت میچرخد
گفت: حق داری از اسمش مُتحیّر باشی
آمدی دیدهی زهرا ز تو روشنتر شد
تا در آیینهی عالم مُتبلوِر باشی
اشک شوق است که از دیدهی حیدر جاریست
آمدی خنده به لبهای برادر جاریست
شب رحمت، شب میلاد، شب باران است
شبِ شادیست، ولی چشم جهان گریان است
سورهی مائده و توبه و وَالفَجر بخوان
شب تنزیلِ حدید و نَبَأ و انسان است
آسمانها و زمین گرم سماعاند، ببین!
در حریم علوی حور و ملک رقصان است
فُطرُس از شوق به قنداقهی او بال کشید
دردِ عشق است که بر درد جهان درمان است
فاطمه دست به گهوارهی او دارد و عرش
چرخشش در گرُوِ حرکت این دستان است
این حسین کیست که عالم همه دیوانهی اوست؟
این جنون چیست که هر عاقل از او حیران است؟
هستی از گوشهی لبخند حسین است که هست
غمِ عشقش سبب خلقت هر انسان است
«جلوهگاهِ رخِ او دیدهٔ ما تنها نیست»
ماه و خورشید در این آینه سرگردان است
بر لب پنجره جاری شد و خورشید شکفت
حُسنِ یوسف که نشانش به تن گلدان است
نام او خلعت ابری به تن خشکِ کویر
سورهی واقعه با زمزمهی باران است
اشک زهرا به لب کوچک نوزاد چکید:
«قطره آبی بدهیدش! پسرم عطشان است»
قصّهی پیرهنش از دل یعقوب گذشت
گفت با گریه که او یوسف بیکنعان است
آه خورشید نهان شو! مکن ای صبح طلوع!
امشبی را شَهِ دین در حرمش مهمان است...
✨گروه هیئت الشعرا✨
🌷سروده ی جمعی از شاعران قم🌷
https://eitaa.com/heiatoshoara
🔹در نشر معارف اهل بیت سهیم باشیم🔹
#ولادت
#امام_حسین_ع
#مدح
هدایت شده از کانال اشعار هیئت الشعرا (شعر های مشترک شاعران قم)
🔹🔸تقدیم به قمر منیر بنی هاشم علیه السلام🔸🔹
آفتاب دیگری از آسمان سر میزند
گوش کن! یک آشنا آهسته بر در میزند
واژههایت را صدا کن، دفترت را باز کن!
عشق بیتاب است و دارد شعر پرپر میزند
یک بهار تازه در راه است، مشتاقان! نوید!
حُسن یوسف در مدینه حلقه بر در میزند
پلک بر هم میزند «لاحَوْل» میخواند جهان
نور از این کاشانه تا خورشید معبر میزند
چشم وا کن! صورت ماهش نماز واجب است
ابرُوانش طعنه بر محراب و منبر میزند
مادرش میگفت: «چشمانش به من رفته ولی
ای به قربانش! که دستانش به حیدر میزند»
مادرش از چشمزخمِ تیرهشبهای حسود
حرز بر بازوی این ماهِ دلاور میزند
بیشتر اسپند و کُندُر دود کن، اُمّالبَنین!
چشمِ شورِ روزگار آتش به مجمر میزند
دست سقّا و لبِ ساقیّ کوثر را ببین!
گوییا دارد خدا ساغر به ساغر میزند
میچکد «یا کاشفَ کَرْبِ الحُسین» از هر لبی
حکم بطلان روی تقدیر مقدّر میزند!
دل که میافتد به یادش، مطربِ عشق از حجاز
میزند راه عراق و ساز دیگر میزند
از همان روز تولّد خواهرش آهسته گفت:
«مثل یک دریا دلم شور برادر میزند»
ساقی عطشان چه ترکیب غریبی ساختهست
یاد مشک تشنهاش، آتش به دفتر میزند
وای از آن دم! که ببیند کودک شش ماههای
با لبان خشک، در گهواره پرپر میزند
پهلوان سخت است در میدان نباشد، غصّهای
بر گلویش ناجوانمردانه خنجر میزند
با نگاه خشمگینش، لشکری را کشته است
مثل حیدر چشم میچرخاند و سر میزند
میخورد از هر طرف امّا نمیداند عدو
تیغ عبّاس است یا شمشیر حیدر میزند
آه از آن دم! که حسین أدرِکْ أخایی بشنود
یکتنه میتازد و بر قلب لشکر میزند
آه! بابا رفت دنبال عمو، یعنی چه شد؟
قلب خیمه تا کنار علقمه پر میزند
گفت ای ماه حرم! خورشید را آتش مزن!
یک برادر باز هم رو بر برادر میزند...
✨گروه هیئت الشعرا✨
🌷سروده ی جمعی از شاعران قم🌷
https://eitaa.com/heiatoshoara
🔹در نشر معارف اهل بیت سهیم باشیم🔹
#ولادت
#حضرت_عباس_ع
#مدح
هدایت شده از کانال اشعار هیئت الشعرا (شعر های مشترک شاعران قم)
🔹🔸تقدیم به سیدالساجدین علیه السلام🔸🔹
بَدرُالدُّجی بود و نگاهش رو به فردا بود
در مُصحف چشمش هزاران سوره پیدا بود
پیراهنش بوی گلاب و نسترن میداد
قنداقهاش دیباچهای از نور و دریا بود
آن شب عروس فاطمه یک قرص ماه آورد
آن شب به غایت جلوهی مهتاب زیبا بود
آری علیِّ ابنِ حسینِ ابنِ علی آمد
دستان شکر حضرت ارباب، بالا بود
وقتی پدر با عشق در گوشش اذان میخواند
از «أشْهدُ أنَّ عَلی...» در عرش غوغا بود
از مشرقِ چشمان او خورشید سر میزد
از بس خدا را روز و شب محو تماشا بود
موج ملائک صف به صف محو مناجاتش
سجّادهی او جلوهای از عرش اعلا بود
او در حضیض خاک، سیر آسمان میکرد
در گوش سجّاده همیشه گرم نجوا بود
ابر دعایش شهر را لبریز باران کرد
حتّی بیابان در قدومش غرق دریا بود
تسبیح اشکش قطره قطره بر زمین میریخت
او در پی تطهیر روح اهل دنیا بود
پیشانیاش دائم به خاک سجده میافتاد
اوج خشوع و بندگی، کوهِ سجایا بود
او یک صحیفه آه را هر شب ورق میزد
از بس سر سجّادهی غمهاش تنها بود
با اشکهایش آبروی ظلم را میبُرد
در سینهاش هر روز و هر شب، روضه برپا بود
هم پادشاه گریهکنها در غم ارباب
هم یاد داغ کربلا را مجلسآرا بود
حتّی برای دشمنان هم سفرهداری کرد
هر شب اگر بر شانههایش نان و خرما بود
در گریهی پنهان شیعه، هر شبِ اندوه
پشت بقیع آن غربت دیرینه پیدا بود
✨گروه هیئت الشعرا✨
🌷سروده ی جمعی از شاعران قم🌷
https://eitaa.com/heiatoshoara
🔹در نشر معارف اهل بیت سهیم باشیم🔹
#ولادت
#حضرت_سجاد_ع
#مدح
هدایت شده از کانال اشعار هیئت الشعرا (شعر های مشترک شاعران قم)
🔹🔸تقدیم به موذن کربلا حضرت علی اکبر علیه السلام🔸🔹
برآمد ماهِ لیلا، آسمان از شوق، مجنون شد
زمین از نیمهی تاریک خود ناگاه بیرون شد
خدا در عرشِ خود شعری مُطَنطَن میسرود آن شب
که کلّ کائنات از خواندن آن شعر، موزون شد
همین که شاعر آمد تر کند لب را به تحسینش
گذشت از واژهها و غرق در دریای مضمون شد
زمان سرمستِ عنوانش، زمین عطر بهارانش
سپهر از بخت نیکوی علی اکبر همایون شد
زمین، خورشید را در لحظهی دیدار او گم کرد
زمان، از قِدمتِ خود پا فراتر برد، اکنون شد
ذبیحُاللهِ اکبر بود، نورِ چشم ثارالله
خلیلالله تنها نه، به او توحید مدیون شد
شمایل، خُلق و خو، قامت، بر و رو، غیرت و هیبت
تداعی شد پیمبر، عالمی مبهوت و مفتون شد
به وقت دیدنش، اللهاکبر بر زبانها بود
بیابان در قدومش سبزتر از برگ زیتون شد
صدای روشنش در کوه و دشت و آسمان پیچید
اذان میگفت، ماه و عرش از صوتش دگرگون شد
کِه جز عبّاس و اکبر، قاریِ خون خدا بودهست؟
کلیمِ کربلا آن روز، مولای دو هارون شد
بنازم چشم و ابرو را، بگردم دست و بازو را
جهان در رقص نور از برق این شمشیر افسون شد
تن ضحّاکهای کوفه را در خاک و خون غلطاند
هنر را ارجمندی داد در میدان، فریدون شد
همایون باد میگفت آسمان در رقص شمشیرش
عجب شوری به پا از گرد و خاک دشت و هامون شد
از آن لبهای خشکش چشمهای جوشید در صحرا
که در امواج گیسویش، کویر عشق، جیحون شد
جهان پیغمبری را در ازای گندمِ ری، باخت
در این داد و ستد، دنیای بیمقدار، مغبون شد
چه شد آیین پیغمبر؟ چه شد آیینهی احمد؟
که چشمان فرات از دیدن تکثیر او خون شد
تراوید اشک و با خون لبش معجونی از مِی ساخت
شبیه جام، شبنم بر لب شهزاده، مِیگون شد
به پای نامهها مُهرِ هزاران اِبنِ مُلجَم بود
_علی کشتن_ میان مردمان کوفه قانون شد
حسین افتاد بر خاک و همه گفتند: جان داده
چه خاکی بر سرت بعد از علی، ای چرخ گردون شد!
غم یاران هنوز از دشت میبارید بر قلبش
که با داغِ علی اکبر، غمی بر جانش افزون شد
جهان شد قطرهی اشکی و از چشم حسین افتاد
سیَه پوشید عالم، هستی از آن روز محزون شد
✨گروه هیئت الشعرا✨
🌷سروده ی جمعی از شاعران قم🌷
https://eitaa.com/heiatoshoara
🔹در نشر معارف اهل بیت سهیم باشیم🔹
#ولادت
#علی_اکبر_ع
#مدح
هدایت شده از کانال اشعار هیئت الشعرا (شعر های مشترک شاعران قم)
🔹🔸تقدیم به قطب عالم امکان امام زمان عج🔸🔹
جان به لب آمده و سینه حصار نفس است
بیش از این زیستَنت، ای دل بی یار! بس است
روح در بند تن، آمادهی کوچ است ولی
حیف از این مرغ مهاجر که اسیر قفس است!
چشم نرگس به شقایق نگران است هنوز
که جهان باغچهای دلزده از خار و خس است
خاکِ در چنگ تعلّق، ثمرش بیثمریست
باغ را حاصل اگر نیست، زمان هرس است
کال ماندیم لبِ شاخهی تردیدی تلخ
طعمِ تقدیر، بدون تو در این باغ گس است
کاروان تو اگر میگذرد در پی ماست
دل چرا بیخبر از نالهی بانگ جرس است؟!
تشنه باید همه دم در پی دریا باشد
العطش گفتن و یک گوشه نشستن، عبث است
«از کران تا به کران لشکر ظلم است» بیا
که جهان منتظر پادشهی دادرس است
«مژده ای دل! که مسیحا نفسی میآید»
مُحتضَر مانده زمین، منتظر آن نفس است
به امیدی که اجابت شود از جانب تو
آنچه ماندهست به دستان جهان، مُلتمَس است
ما به جز عشق تو از دوست، تمنّا نکنیم
آرزویی که به غیرِ تو بخواهد، هوس است
آه سیمرغ اساطیر! اگر سر نرسی
همچنان چشم فلک، عرصهی مُشتی مگس است
باز هم آنچه نباید بشود، در راه است
بی تو ای عدل علی! کار جهان پیش و پس است
سورهی چشم تو ای یوسف من! خواندنی است
قصّهی آمدنت، خوبترینِ قصص است
یازده قرن مگر چشم به راهی بس نیست؟
کاش آدینه بداند که فراق تو بس است
«عید ما دلشدگان لحظهی دیدار شماست»
چون کویری که دلش تشنهی قدری دریاست
کشت ما را غم هجران تو ای یار! بیا
العجل ای مِهِ عاشقکُش عیّار! بیا
صاحب ما تویی، از جور به تنگ آمدهایم
به هواخواهی احباب از اغیار، بیا
هر طرف مینگری خستگی و ویرانیست
سقف دنیا شده روی سرش آوار، بیا
ای سحر! بار غمِ شبزدگان سنگین شد
ریخته بر سرمان غصّهی بسیار، بیا
یک جهان منتظر دست شفایت مانده
ای دوای دل رنجیدهی بیمار! بیا
بی تو آیندهی ظلمتزدگان روشن نیست
آه ای ماه! از آن سوی شب تار، بیا
چیست این ندبهی بیشوق که جز عادت نیست؟
به نجاتِ دَمِ آلوده به تکرار، بیا
حبس در چاه بلاییم، کجایی یوسف؟!
ای کلاف غم ما را تو خریدار! بیا
هیچ جز گردش بی حاصل ایّام نداشت
که زمین خسته شد از این همه تکرار، بیا
سر به زیر است، اگر سر به هوا بوده جهان
به پشیمانی خود می کند اقرار، بیا
در نگاه تو نهان، پاسخ هر پرسش ما
عالم الغیب! بیا، مخزن الاسرار! بیا
عالم انگار پی گمشدهای میگردد
رازِ پنهان شدهی گنبدِ دوّار! بیا
بی تو جوینده بنا نیست که یابنده شود
هیچ حقّی نرسیدهست به حقدار، بیا
آن که با پای خود از پیش تو رفتهست، منم
آن که عمریست به تو می کند اصرار، بیا
کیست غیر از تو که بند از دل من بگشاید؟
به پرستاری این قلب گرفتار، بیا
دل مستضعفِ ما منتظر بعثت توست
وارث تیغ علی! احمد مختار! بیا
نه فقط ما، به خدا! مادر تو منتظر است
آخر ای مرهم زخم در و دیوار! بیا
به دل غمزدهی زینب کبری، برگرد
یا به خونخواهی آن قافله سالار، بیا
عرفه در دل ما روضهی عبّاس به پاست
به خوشایندترین وعدهی دیدار، بیا
✨گروه هیئت الشعرا✨
🌷سروده ی جمعی از شاعران قم🌷
https://eitaa.com/heiatoshoara
🔹در نشر معارف اهل بیت سهیم باشیم🔹
#ولادت
#امام_زمان_عج
#مدح
هدایت شده از کانال اشعار هیئت الشعرا (شعر های مشترک شاعران قم)
🔹🔸تقدیم به دردانه امام حسین ع حضرت رقیه سلام الله علیها🔸🔹
دختر نگو! چشم و چراغ خانهی باباست
زهراست سر تا پا، ببین! ریحانهی باباست
شیرینزبانی میکند وقتی که میبیند
بارِ غم دنیا به روی شانهی باباست
با بوسه بر دستش، پدر سیراب خواهد شد
تا دستهای کوچکش پیمانهی باباست
گرچه همه اولاد او گُلهای این باغند
دُردانهی دُردانهها، ریحانهی باباست
بیشک پناه باغبان، آغوش گلزار است
هر جا حضورش گُل کند، کاشانهی باباست
تنها در آغوش پدر آرام میگیرد
دنیای دختر، بازوی مردانهی باباست
باید که هم جانان و هم جانِ پدر باشد
دختر دلیل خندهی جانانهی باباست
هرشب برای کودک خود قصّه میگوید
رویای او صادقترین افسانهی باباست
وقتی پدر غم دارد، او همپاش میسوزد
یعنی پدر شمع است و او پروانهی باباست
گرچه پریشان است امّا کُنجِ ویرانه
انگشتهای کوچک او شانهی باباست
مویش سپید است و پدر با خویش میگوید:
این دختر آیا دختر دُردانهی باباست؟!
وا میکند با دست خود یک یک گرهها را
نام رُقیّه سِرّ برکتخانهی باباست
✨گروه هیئت الشعرا✨
🌷سروده ی جمعی از شاعران قم🌷
https://eitaa.com/heiatoshoara
🔹در نشر معارف اهل بیت سهیم باشیم🔹
#ولادت
#حضرت_رقیه_س
#مدح
هدایت شده از کانال اشعار هیئت الشعرا (شعر های مشترک شاعران قم)
🔹🔸 تقدیم به کریم اهل بیت امام حسن علیه السلام🔸🔹
به بازار کرامت سفرهدار حجرهداران است
فقط اسمش ندارد حُسن، رسمش نیز احسان است
از الطاف کریمان هر محالی میشود ممکن
به دستانش گره وا کردن از هر مشکل، آسان است
کسی از آستانش دست خالی برنمیگردد
کدامین برگ لبتشنهست وقتی زیر باران است؟
مبارک شد اگر ماه صیام از برکت او بود
جهان چون سائلی مسکین، سر این سفره مهمان است
ببین! بر برگهای مو، شراب شبنم افتاده
بیاور جام مِی را که شب میلاد سلطان است
نکو رویش، نکو خویَش، نکو راهش، نکو نامش
که هر حرف حسن بالاتر از مجموع خوبان است
نگاهش مصطفی دارد، صدایش مرتضی دارد
ببین و گوش کن او را! که هم این است و هم آن است
علیسیرت، علیصورت، علیخصلت، علیصولت
علی در عفو و در پیکار و در صبرش نمایان است
به محراب دعا چشمش، هزاران بار بارانیست
قنوت دستهای او، صد و ده بار پیمانهست
هرآنکس مبتلای اوست، این را خوب میداند
که یک لحظه نگاهش برتر از یک عُمر درمان است!
به وقت بذلِ او، صد حاتم طائی سرافکنده
زمانِ جنگ، صدها رُستمش سر در گریبان است
که در آیینِ رزمش نیست جز آیینهی حیدر
که گرداگردِ میدان، کُفر از تیغش گریزان است
حسن آیینهی صلح خداوند است، لبخند است
ولی افسوس! دنیا بر سر جنگ است، ویران است
جهان با مهربانان سخت می گیرد، نمیفهمد
که تنها صلح و آرامش، دوای درد انسان است
حسن یعنی سکوت و غربت آل علی... آری
و در خاک بقیع این رنجهای کهنه پنهان است
تمام آیههای صبر از چشمان او جاریست
امامِ مجتبی، غمگینترین تفسیر قرآن است
کریم هر دو عالم را رها کردند این مردم
چه بازاری! میان کوفیان ایمان چه ارزان است!
کسی زورش به برق سکّههای زر نمیچربد
اگر چه در دیار کوفه جنگآور فراوان است
همیشه روسیاه است آن که از خورشید برگردد
سپاهِ نور در هر ظلمتی پیروز میدان است
مُذِلُّ المؤمنین خواندند او را، هیزم آوردند
نمیدیدند در پایانِ این آتش، گلستان است
قسم بر نقش سنگ خاتمش _ألعِزَّةُللّه_
مُعِزُّالمؤمنین است و به روز حشر میزان است
سکوتش تازه گام اوّل فریاد زینب بود
نفهمیدند این آرامشِ ماقبل طوفان است
ببینم کاش! روزی را که اطراف مزار او
پر از صحن و رواق و بست و ایوان و شبستان است
به تابوتش کمی رد و نشان از کربلا میخواست
امان از روز تشییعش! که بزم تیرباران است
✨گروه هیئت الشعرا✨
🌷سروده ی جمعی از شاعران قم🌷
https://eitaa.com/heiatoshoara
🔹در نشر معارف اهل بیت سهیم باشیم🔹
#ولادت
#امام_حسن_ع
#کریم
هدایت شده از کانال اشعار هیئت الشعرا (شعر های مشترک شاعران قم)
🔹🔸 تقدیم به کریم اهل بیت امام حسن علیه السلام🔸🔹
به بازار کرامت سفرهدار حجرهداران است
فقط اسمش ندارد حُسن، رسمش نیز احسان است
از الطاف کریمان هر محالی میشود ممکن
به دستانش گره وا کردن از هر مشکل، آسان است
کسی از آستانش دست خالی برنمیگردد
کدامین برگ لبتشنهست وقتی زیر باران است؟
مبارک شد اگر ماه صیام از برکت او بود
جهان چون سائلی مسکین، سر این سفره مهمان است
ببین! بر برگهای مو، شراب شبنم افتاده
بیاور جام مِی را که شب میلاد سلطان است
نکو رویش، نکو خویَش، نکو راهش، نکو نامش
که هر حرف حسن بالاتر از مجموع خوبان است
نگاهش مصطفی دارد، صدایش مرتضی دارد
ببین و گوش کن او را! که هم این است و هم آن است
علیسیرت، علیصورت، علیخصلت، علیصولت
علی در عفو و در پیکار و در صبرش نمایان است
به محراب دعا چشمش، هزاران بار بارانیست
قنوت دستهای او، صد و ده بار پیمانهست
هرآنکس مبتلای اوست، این را خوب میداند
که یک لحظه نگاهش برتر از یک عُمر درمان است!
به وقت بذلِ او، صد حاتم طائی سرافکنده
زمانِ جنگ، صدها رُستمش سر در گریبان است
که در آیینِ رزمش نیست جز آیینهی حیدر
که گرداگردِ میدان، کُفر از تیغش گریزان است
حسن آیینهی صلح خداوند است، لبخند است
ولی افسوس! دنیا بر سر جنگ است، ویران است
جهان با مهربانان سخت می گیرد، نمیفهمد
که تنها صلح و آرامش، دوای درد انسان است
حسن یعنی سکوت و غربت آل علی... آری
و در خاک بقیع این رنجهای کهنه پنهان است
تمام آیههای صبر از چشمان او جاریست
امامِ مجتبی، غمگینترین تفسیر قرآن است
کریم هر دو عالم را رها کردند این مردم
چه بازاری! میان کوفیان ایمان چه ارزان است!
کسی زورش به برق سکّههای زر نمیچربد
اگر چه در دیار کوفه جنگآور فراوان است
همیشه روسیاه است آن که از خورشید برگردد
سپاهِ نور در هر ظلمتی پیروز میدان است
مُذِلُّ المؤمنین خواندند او را، هیزم آوردند
نمیدیدند در پایانِ این آتش، گلستان است
قسم بر نقش سنگ خاتمش _ألعِزَّةُللّه_
مُعِزُّالمؤمنین است و به روز حشر میزان است
سکوتش تازه گام اوّل فریاد زینب بود
نفهمیدند این آرامشِ ماقبل طوفان است
ببینم کاش! روزی را که اطراف مزار او
پر از صحن و رواق و بست و ایوان و شبستان است
به تابوتش کمی رد و نشان از کربلا میخواست
امان از روز تشییعش! که بزم تیرباران است
✨گروه هیئت الشعرا✨
🌷سروده ی جمعی از شاعران قم🌷
https://eitaa.com/heiatoshoara
🔹در نشر معارف اهل بیت سهیم باشیم🔹
#ولادت
#امام_حسن_ع
#کریم