😭🙏 تقدیم به امام عصر (عج)
ناشناس
...............
تنهایی ام، شکلِ مترسک های جالیز است
حال و هوایم ابری و همرنگ پاییز است
اصلا چرا سرد است آغوش خدا با ما!؟
سرگرم چی هستیم!؟ این پرسشبرانگیز است
اصلا چرا دوریم اینقدر از امام و خود!؟
این حجم از بی قید و بندی حیرت انگیز است
در خون خود باید برقصد آهویی دیگر
تا ساز ناکوک جهان، در چنگ چنگیز است
مردان، تجاوز می کنند و کودکان، گریه
در دادگاه اما سر زن ها روی میز است
در چهارراه عشق باید با که گفت از عشق!؟
وقتی که چشمانِ چراغِ سبز هم هیز است
ننگ خیانت مانده بر پیشانیِ عاشق
پشت رفیقان، جای چندین چاقوی تیز است
مادر برای سقط فرزندش در آیینه
با هجمه ای از آرزوهایش گلاویز است
شاخ گوزنی که پدر شد چند روز پیش
از کلبه ای در جنگلی بی روح، آویز است
درد زمین، گرما نبوده ست و نخواهد بود
از فقر و فحشا می شود فهمید تبعیض است!
در خواب خوش بودیم جمعه؛ بی خبر از شهر -
از کودکِ کاری که چشمانش سحرخیز است
سهمی که سیّاسان عالَم برده اند از ما
بوده ست عمر ما... که آن هم پوچ و ناچیز است
پیرانِ بی پروا پدر از ما درآوردند
دنیا به دنبال جوانی پاک و پاکیزه ست
دیشب خودت دیدی کمیل من، چه اشکی داشت
امشب سماتم را ببین از بغض لبریز است
گفتم به شیخی ناشناس، از او بگو، او گفت:
راز به دست آوردنش پرهیز و پرهیز است
#محمد_عابدی
قم المقدسه
#اشعار_مهدوی
یک میخ
................
افتاد ستاره بعد از افتادن ماه
فریاد کشید چاه و گفت آینه... آه
یک میخ در از ما دو نفر کشته گرفت
لاحول ولا قوه الا بالله
#محمد_عابدی
قم المقدسه
🖤😭 از زبان امام حسن (ع)
در کوچه
..............
سیلی که زدند بی هوا در کوچه
گم کرد مسیر خانه را در کوچه
گوشم پس از آن ضربه، فقط سوت کشید
من بودم و مادر و صدا در کوچه
دود از سر من بلند شد با آتش
اما چه کشید مرتضی در کوچه
بعد از لگدی که خورد بر ماه، آن روز
مهتاب ندید یک گدا در کوچه
تا سایه ی مادر به سر دنیا بود
کس زور نمی گفت به ما در کوچه
زهرا که پرید ما گرفتار شدیم
می رفت حسین، بی صدا در کوچه
یک روز پی اش رفتم و دیدم ای وای
سنگ است به دست بچه ها در کوچه
#محمد_عابدی
قم المقدسه
#شهادت_حضرت_زهرا_س
🆔 @Abedi_Aaeini
#فاطمیه
#حضرت_فاطمه علیهاالسلام
#غزل
🔹گریۀ بیاختیار🔹
کنار فضّه صمیمانه کار میکردی
به کار کردن خود افتخار میکردی
درختهای بهشتی به پایت افتادند
همان شبی که هوای انار میکردی
فقیر هرچه میآمد اسیر برمیگشت
تمام عالمیان را دچار میکردی
دلیل خندۀ حیدر! چه شد که بعد پدر
مدام گریۀ بیاختیار میکردی؟
چه شد محبت همسایهها؟ دعایت را
چه مادرانه به آنها نثار میکردی!
تمام مردم اگر کور و کر، علی دیدهست
فدک فدک همه جا را بهار میکردی
و شقشقیه به نهجالبلاغه رو آورد
شبی که پشت به این روزگار میکردی
چقدر خانه مرتب شد آن شب آخر
اگر مریض نبودی چکار میکردی؟
📝 #عاطفه_جوشقانیان
🌐 shereheyat.ir/node/1980
✅ @ShereHeyat
#فاطمیه
#حضرت_فاطمه علیهاالسلام
#غزل
🔹مرهم🔹
جايی برای كوثر و زمزم درست كن
اَسما! برای فاطمه مرهم درست كن..
تا داغ اين شقايق زخمی نهان شود
تابوتی از لطافت شبنم درست كن
مثل شروع زندگی مرتضی و من
بیزرق و برق، ساده و محكم درست كن
از جنس هيزمی كه در خانه سوخت، نه
از چند چوب و تختۀ مَحْرَم درست كن
طوری كه هيچ خون نچكد از كنارهاش
مثل هلال لاله كمی خم درست كن
📝 #سیدرضا_جعفری
🌐 shereheyat.ir/node/1210
✅ @ShereHeyat
#فاطمیه
#حضرت_فاطمه علیهاالسلام
#قصیدهواره
🔹گفتند فاطمیه کدام است؟🔹
ابریست کوچه کوچه، دل من... خدا کند،
نمنم، غزل ببارد و طوفان به پا کند
حسّی غریب در قلَمَم بغض کرده است
چیزی نمانده پشت غزل را دوتا کند
مضمون داغ و واژه و مقتل بیاورید
شاید که بغض شعر مرا گریه وا کند
با واژههای از رمق افتاده آمدم
میخواست این غزل به شما اقتدا کند
حالا اجازه هست شما را از این به بعد
این شعر سینه سوخته، مادر صدا کند؟
مادر! دوباره کودک بیتاب قصهات...
تا اینکه لای لای تو با او چهها کند
یادش بهخیر مادرم از کودکی مرا
میبرد تکیه تکیه که نذر شما کند
یادم نمیرود که مرا فاطمیهها
میبرد با حسین شما آشنا کند
در کوچههای سینهزنی نوحهخوان شدم
تا داغ سینۀ تو مرا مبتلا کند
مادر! دوباره زخم شما را سرودهام
باید غزل دوباره به عهدش وفا کند:
یک شهر، خشم و کینه، در آن کوچه... مانده بود،
دست تو را چگونه ز مولا جدا کند
باور نمیکنم که رمق داشت دست تو
مجبور شد که دست علی را رها کند...
تو روی خاک بودی و درگیر خار بود،
چشمی که خاک را به نظر کیمیا کند
نفرین نکن، اجازه بده اشک دیدهات
این خاک معصیتزده را کربلا کند
زخمی که تو نشان علی هم ندادهای
چیزی نمانده سر به روی نیزه وا کند
باید شبانه داغ علی را به خاک برد
نگذار روز، راز تو را برملا کند...
گفتند فاطمیه کدام است؟ کوچه چیست؟
افسانه باشد این همه؛ گفتم خدا کند
::
با بغض، مردی آمد از این کوچهها گذشت
میرفت تا برای ظهورش دعا کند
از کوچهها گذشت... و باران شروع شد
پایان شعر بود که طوفان شروع شد
📝 #حسن_بیاتانی
🌐 shereheyat.ir/node/106
✅ @ShereHeyat
آتش گرفت❤️❤️❤️🖤🖤🖤
از علیرضا قزوه
تا که نامت بر زبان آمد، زبان، آتش گرفت
سوختم چندان که مغز استخوان، آتش گرفت
حیدر آمد، خاک همچون باد، گرم گریه شد
خواست تا غسلت دهد، آب روان، آتش گرفت
هان، چه میپرسی چه پیش آمد؟ زمین را آب بُرد
بادبان ِ کشتی پیغمبران، آتش گرفت
یک طرف، ماه مرا ابر سیاه فتنه کُشت
یک طرف، از درد غربت، کهکشان آتش گرفت
رفت سوی آسمان روحت، زمین از شرم سوخت
در زمین، جسم تو گم شد، آسمان آتش گرفت
صبحتان به خیر مردم، قزوه، ص ۵۹ و ۶۰.
#زهرا(س)
#حیدر(ع)
#آتش
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303