هدایت شده از اشعار آیینی محمد عابدی
🖤😭 برای #دردانه_حسین رقیه (س)
مهر و ماه
.................
سه سال با پدرش بود همدم و همراه
سه سال، زهرا بود و کشید از دل، آه
عمو به بالینش می رسید هر جا بود -
صدا که می زد او را به هر زبان، هر گاه
شبی که رفت به بازار و گوشواره خرید -
بغل گرفت عمو را... به ماه کرد نگاه
خبر نداشت به بازار می رود یک روز
خبر نداشت تنش می شود به کوفه، سیاه
خبر نداشت که آتش به خیمه می افتد
خبر نداشت که موهاش می شود کوتاه
گذشت و... همسفرِ کاروان غربت شد
گذشت و... آمد ظهر دهم به قربانگاه
چگونه شمر، دلش آمد از قفا ببُرد!؟
گناه داشت رقیه، گناه داشت... گناه
از اینکه در دل گودال، او چه ها دیده
فقط خبر دارد عمه جان و ثارالله
سوار ناقه ی عریان شد و زمین افتاد
در آن شبی که تو میدانی و منِ مداح
چگونه زجر، دلش آمد آنچنان بزند!؟
مگر که او را نشناخت...! اوست دخترِ شاه
برای اینکه خرابه، شبی شود روشن
به خاک، نقاشی کرد مهر را با ماه
#محمد_عابدی
#اشعار_عاشورایی
قم المقدسه
🆔 @Abedi_Aaeini
🆔 @Pelak15
خاطره
✍🏻 احمد علوی از شاعران خوب آیینی ست که زندگی پرفراز و نشیبی داشته و مولا زندگیش رو زیرورو کرده
🔰 این خاطره ای که میخوام بگم برای مجالس دورهمی و بزمیه
محافل خصوصی که حرف های خاص، درش زده میشه
شاید اگه شب سوم نبود من هم نمی گفتم
گویا رزقه!
احمد گفت سال پیش که دعوت بودم برای شعرخوانی در سوریه
شبی رو در حرم بیتوته کردم
دیدم نمیتونم تاب بیارم به خادم گفتم اگه امکانش هست درب ضریح مطهر رو باز کنه تا بتونم رقیه رو در آغوش بکشم
الحمدالله این اتفاق افتاد!
قبل از ورود به ضریح یه عالمه حرف داشتم اما وقتی کنار قبر قرار گرفتم لال شدم و نمیدونستم چی باید بگم🤦🏻
گفتم دل بچه رو خالی نکنم و از باباش نخونم😭
شروع کردم نیم ساعت از عموش خوندم😭🤦🏻
گفتم بزار قوت قلب بدم بهش😭
آخه نه فقط رقیه بلکه همه بچه ها تا عمو بود دلشون قرص بود که آسیبی به بابا و خیمه ها نمیرسه و کسی تشنه نخواهد موند
«و سَیعلم الّذین ظلَموا اَیّ مُنقَلبٍ یَنقلِبون»
♥️🖤 در این شب سوم
گره های زیادی به دست حضرت رقیه (س) و ساقی دشت کربلا ابوالفضل العباس (ع) باز میشه
امشب برای امام زمان (عج) و همه مظلومان عالم به ویژه کودکان غزه، زیادی دعا کنید🙏🏻
🆔 @Abedi_Aaeini
🆔 @Pelak15
😭🖤 برای رقیه خاتون (س)
فاطمه سیرت
.......................
بعد از آنکه گل امّید به لب ها پژمرد
ساربان، خنده کنان... قافله را با خود برد
نیزه آمد که دهان باز کند بر توهین
صوت قرآن تو نگذاشت و حرفش را خورد
موی من سوخت اگر... عیب ندارد بابا
عمه را گاه... تو دریاب که از غربت مُرد
داشتم راه خودم را به خدا می رفتم
یک مغیره به منِ فاطمه سیرت برخورد
کوچه وا کرد برایم، به زمینم انداخت
دخترت تا برسد شام، چه سیلی ها خورد
عمه ام گفت نزن مادر او فاطمه است
دختر است و بدنش لاغر و انگشتش تُرد
زجر اگر داد مرا زجر، نگفتم چیزی!
بیشتر از همه، دوریْت مرا می آزرد
#محمد_عابدی
قم المقدسه
🆔 @Abedi_Aaeini
🆔 @Pelak15
🩸 #حضرت_رقيه سلامالله علیها
🩸 #امام_حسین علیهالسلام
اگه اشکتون جاری شد التماس دعا😭🙏
🥀 ملا محمدهاشم خراسانی حکایت نبش قبر حضرت رقیه سلامالله علیها به منظور ترمیم قبر و رفع آبگرفتگی مضجع شریف آن حضرت در سال ۱۲۸۰ هجری، را نقل میکند:
🥀 جناب آقا سیّد ابراهیم دمشقی که نَسَبش به سیّد مرتضی علمالهدی منتهی میشد و سنّ شریفش بیش از ۹۰ سال بود، سه دختر داشت و اولاد پسر نداشت. شبی دختر بزرگ ایشان حضرت رقیّه دختر امام حسین علیهماالسلام را در خواب دید که فرمودند:
🥀 «به پدرت بگو: به والی بگوید: میان لحد و جسد من آب افتاده، و بدن من در اذّیت است، بیاید قبر و لحد مرا تعمیر کند.
🥀 دختر به سيّد عرض کرد، ولی سیّد از ترس اهل تسنّن، به خواب اعتنا ننمود. شب دوّم دختر وسطی سیّد همین خواب را دید و به پدر گفت، ترتیب اثری نداد. شب سوّم دختر کوچک سیّد همین خواب را دید و به پدر گفت، باز ترتیب اثری نداد. شب چهارم خود سیّد حضرت رقیّه سلامالله علیها را در خواب دید که به طریق عتاب فرمودند: چرا والی را خبردار نکردی؟!
🥀 سیّد بیدار شد، صبح نزد والی شام رفت و خوابش را گفت. والی به علماء و صلحاء شام از شیعه و سنّی امر کرد که غسل کنند و لباسهای پاکیزه بپوشند، به دست هر کس قفل ورودی حرم مطهّر باز شد، همان کس برود و قبر مقدّس او را نبش کند، پیکر را بیرون آورد تا قبر را تعمیر کنند.
🥀 صلحاء و بزرگان از شیعه و سنّی در کمال آداب غسل کردند و لباس پاکیزه پوشیدند، قفل به دست هیچ کس باز نشد مگر به دست خود مرحوم سیّد، و چون میان حرم آمدند کلنگ هیچ کدام بر زمین اثر نکرد، مگر به دست سیّد ابراهیم.
🥀 حرم را قُرق کردند و لحد را شکافتند. تا آنکه دیدند بدن نازنین حضرت رقیه سلامالله علیها، میان لحد و کفن صحیح و سالم است اما آب زیادی میان لحد جمع شده است.
🥀 سیّد ابراهیم در قبر رفت، همین که خشت بالای سر را برداشت دیدند ،سیّد افتاد. زیر بغلش را گرفتند و از حالش جویا شدند.
🥀 اما او هی میگفت: ای وای بر من... وای بر من...
🥀 به ما گفته بودند یزید لعنةالله علیه، زن غسّاله و کفن فرستاده ولی اکنون فهمیدم دروغ بوده، چون دختر با پیراهن خودش دفن شده. من بدن را منتقل نمیکنم، میترسم بدن را منتقل کنم و دیگر به عنوان "رقیّه بنت الحسین" سلامالله علیهما شناخته نشود و من نتوانم جواب بدهم.
🥀 سیّد بدن شریف را از میان لحد بیرون آورد و بر روی زانوی خود نهاد و سه روز بدین گونه بالای زانو خود نگه داشت و گریه میکرد تا اینکه قبر را تعمیر کردند.
🥀 وقت نماز که میشد، سیّد بدن حضرت را بالای جایی پاکیزه میگذاشت. پس از فراغ از نماز برمیداشت و بر زانو مینهاد، تا اینکه از تعمیر قبر و لحد فارغ شدند، سید بدن را دفن کرد.
🥀 از معجزه آن حضرت این که سیّد در این سه روز احتیاج به غذا و آب و تجدید وضو پیدا نکرد و چون خواست بدن را دفن کند، دعا کرد که خداوند پسری به او عطا فرماید.
🥀 دعای سیّد به اجابت رسید و در سن پیری خداوند پسری به او لطف فرمود که نام او را "سیّد مصطفی" گذاشت.
🥀 آنگاه والی واقعه را به سلطان عبدالحمید عثمانی نوشت؛ او هم تولیت زینبیّه و مرقد شریف حضرت رقیّه و امّ کلثوم و سکینه و سایر مخدرات سلامالله علیهم اجمعین را به سید ابراهیم واگذار کرد.
🥀 این قضیه در سال ۱۲۴۲ هجری شمسی رخ داده و در کتاب «معالی» هم این قضیّه مجملاً نقل شده و در آخر اضافه کرده است:
🥀 «فَنزلَ فی قبرها و وَضع علیها ثوباً لفَّها فیه و أخْرجها، فإذا هی بنتٌ صغیرةٌ دُونَ البُلوغِ و کانَ متْنُها مجروحةً مِنْ کثرةِ الضَّرب»
🥀 آن سیّد جلیل وارد قبر شد و پارچهای بر او پیچید و او را خارج نمود، دختر کوچکی بود که هنوز به سن بلوغ نرسیده، و پشت شریفش از زیادی ضربات مجروح بود...!
🥀 پس از درگذشت سیّد ابراهیم، تولیت آن مشاهد مشرفه به پسرش سیّد مصطفی و بعد از او به فرزندش سیّد عبّاس رسید. و فرزندان سیّد ابراهیم دمشقی معروف و مشهور به "مستجاب الدعوه" هستند.
📕 منتخب التواریخ، صفحه ۳۸۸
📕 ستاره درخشان شام، شیخ علی ربانی خلخالی (ره)
🏷 #المصیبة_الراتبة
🆔 @mosibatoratebah
🆔 @Abedi_Aaeini
🔰 زیارت حضـــرت #رقیـــه سلام الله علیها
🤲🏻😭 به نیابت از شهدای مدافع حرم
بِسم الله الرَّحمن الرَّحیم
اَلسَّلامُ عَلَیْكِ یا سَیِّدَتَنـا رُقَیَّة، علَیْكِ التَّحِیَّةُ و اَلسَّلامُ و رَحمَةُ اللهِ و بركاتُه، [اَلسَّلامُ عَلَیْكِ یـا بِنتَ رسُولِ الله]، اَلسَّلامُ عَلَیكِ یـا بِنتَ اَمیرِ الْمُؤمنینَ عَلِیِّ بنِ اَبی طالِب، اَلسَّلامُ عَلَیكِ یا بِنتَ فاطِمةَ الزَّهراءِ سَیِّدَةِ نِسـاءِ الْعالَمینَ، اَلسَّلامُ عَلَیكِ یا بِنْتَ خَدیجَةَ الْكُبْرى اُمِّ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤمِناتِ، اَلسَّلامُ عَلَیكِ یا بِنتَ وَلِىِّ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَیكِ یا اُختَ وَلِىِّ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَیكِ یا بِنْتَ الْحُسَیْنِ الشَّهیدِ، اَلسَّلامُ عَلَیْكِ اَیَّتُهَا الصِّدّیقَةُ الشَّهیدَةِ، اَلسَّلامُ عَلَیكِ اَیَّتُهَا الرَّضِیَّةُ الْمَرْضِیَّةُ، اَلسَّلامُ عَلَیْكِ اَیَّتُهَا التَّقیّةُ النَّقیَّةُ، اَلسَّلامُ عَلَیكِ اَیَّتُهَا الزَّكِیَّةُ الْفاضِلَةُ، اَلسَّلامُ عَلَیْكِ اَیَّتُهَا الْمَظْلُومَةُ الْبَهِیَّةُ، صَلَّى اللهُ عَلَیْكِ وَعَلى رُوحِكِ وَبَدَنِكِ، فَجَعَلَ اللهُ مَنزِلَكِ وَمَاْواكِ فِى الْجَنَّةِ مَعَ آبائِكِ وَاَجْدادكِ، الطیّبینَ الطّاهرینَ الْمَعصُومینَ، اَلسَّلامُ عَلَیكُمْ بِما صَبَرتُم فَنِعمَ عُقبَى الدّارِ، وَعَلَى الْمَلائِكَةِ الْحـافّینَ حَوْلَ حَرمِكِ الشَّریفِ، وَ رحمَةُ اللهِ وَ برَكاتُه، وَصَلَّى اللهُ عَلى سَیِّدِنا مُحَمَّد و آلِهِ الطَّیِّبینَ الطّاهِرینَ و سَلَّمَ تَسْلیماً بِرَحمَتِكَ یا اَرحَمَ الرّاحِمینَ.
زیارت قبول🙏🏻
🆔 @Abedi_Aaeini
🆔 @Pelak15
🌹🌹🌹 به ساحت سه ساله اباعبدالله الحسین رقیه خاتون (س)
سفر
................
اگرچه روی لب، «یا نورُ یا قدوس» اغلب داشت
شب میلاد من بر لب، فقط «یا ربُّ یا رب» داشت
سه سالِ آخرِ عمرِ پدر با من چه زیبا شد
حسین از آن همه شیرین زبانی، خنده بر لب داشت
سفر می خواستم، او هم مرا با خود به صحرا برد
چه صحرایی که بیش از هر زمان، سرباز و مَرکب داشت
در او خون محمد (ص) بود و زهرا (س) و علی (ع) یعنی
اگر نیزه قلم می شد، به اندازه... مُرکّب داشت
اگر گوشی برای حرف های آسمانی بود
حسین آن روز قدر یک جهان با خَلق، مطلب داشت
ولی هر بار آمد رازی از خلقت بگوید آه...
سه شعبه آمد و او را به یک شکلی معذب داشت
برایم بعدها تعریف کردند آن دم آخر
پس از ذبح تو شمر بی حیا، بادی به غبغب داشت
همینکه کاروان از قتلگاهِ آسمان رد شد
خودم دیدم از آن بالا که وضعی نامرتب داشت
من از سیلی نمی نالم، که از زخمِ زبان مُردم
زبان مردم شامات و کوفه، مار و عقرب داشت
خدا را شکر با این کاروان یک مرد می آمد
خدا را شکر در کرب و بلا سجادمان تب داشت
نمی ماند از حرم چیزی و از اهل حرم، نامی
خدا را شکر که این قافله یک عمه زینب داشت!
#محمد_عابدی
قم المقدسه
#شب_حضرت_رقیه_س
🆔 @Abedi_Aaeini
🆔 @Pelak15
😭🙏🏻 تقدیم به حضرت رقیه (س) از زبان دختری زائر
پرستو
...............
دختری با چشم خیسش شانه زد موهای خود را
در دل دریای خون انداخت آن قوهای خود را
آسمان می دید دختر مثل مادرهای عاشق
زیر چتر چادرش برده پرستوهای خود را
اربعین آمد که او هم باز باشد یک کبوتر
او که بر بالَش نمی بالید و بازوهای خود را...!
زائر شش گوشه ای شد که برایش آشنا بود
دختری که ذوبِ او بود و النگوهای خود را...
در وداع آخرش حس کرد دردی ناگهان را
در وداع آخرش بارید پهلوهای خود را
#محمد_عابدی
قم المقدسه
🆔 @Abedi_Aaeini
🆔 @Pelak15