eitaa logo
آکادمی زناشویی 🎓♂️♀️
9.5هزار دنبال‌کننده
10.4هزار عکس
1.2هزار ویدیو
32 فایل
﷽ در این کانال سعی میکنیم به افزایش آگاهی ها و مهارتهای جنسی و عاطفی در خانواده ها و جامعه کمک کنیم 💞 🔴 زناشویی و زیست جنسی (زیر نظر دکتر سید کمیل حسینی) 🔰 ارتباط و درخواست مشاوره 👇 @AcademyAdmin
مشاهده در ایتا
دانلود
✍🍃 💚ﻫﻨﮕﺎﻣﯿﮑﻪ ﺍﺯ ﺩﺭﻭﻥ ﺯﻻﻝ ﺑﺎﺷﯽ، ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻧﻮﺭﯼ ﻣﯽ ﺑﺨﺸﺪ ﺁﻧﭽﻨﺎﻥ ﮐﻪ ﻧﺪﺍﻧﯽ... ﻭ ﻣﺮﺩﻡ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﻣﻴﺪﺍﺭﻧﺪ ﺍﺯ ﺟﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻧﺪﺍﻧﯽ... ﻭ ﻧﯿﺎﺯﻫﺎﯾﺖ ﺍﺯ ﺟﺎﯾﯽ ﺑﺮﺁﻭﺭﺩﻩ ﺷﻮﺩ ﮐﻪ ﻧﺪﺍﻧﯽ ﭼﻪ ﺷﺪ! ﺍﯾﻦ ﯾﻌﻨﯽ ﭘﺎﮎ ﻧﯿﺘﯽ... ﻭ ﭘﺎﮎ ﻧﯿﺖ ﮐﺴﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﻪ، ﺑﺪﻭﻥ ﺍﺳﺘﺜﻨﺎﺀ، ﺧﯿﺮ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ. ﭼﻮﻥ ﻣﯿﺪﺍﻧﺪ، ﺳﻌﺎﺩﺕ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﺯ ﺧﻮﺷﯽ ﺍﻭ ﻧﻤﯿﮑﺎﻫﺪ... ﻭ ﺑﯽ ﻧﯿﺎﺯﯼ ﺁﻧﻬﺎ ﺍﺯ ﺛﺮﻭﺕ ﺍﻭ ﮐﻢ ﻧﻤﯿﮑﻨﺪ... ﻭ ﺳﻼﻣﺖ آﻧﻬﺎ ﻋﺎﻓﯿﺖ ﻭ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺳﻠﺐ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﮐﺮﺩ... ﭘﺲ ﭼﻪ ﺯﯾﺒﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻧﯿﮏ ﺍﻧﺪﯾﺶ ﻭ ﺧﯿﺮ ﺧﻮﺍﻩ ﺑﺎﺷﯿﻢ... #آرامش به #کانال_زوجین_خوشبخت_بپیوندید.👇 Join🔜 @zojinkhoshbakht 👫 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
آکادمی زناشویی 🎓♂️♀️
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─ 🍃🍃🍃 🍂🍂 🌸 #شیطنت_خواهران_دوقلو #قسمت_چهارم مینا لباساشو پوشید و از خونه خارج شد. از
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─ 🍃🍃🍃 🍂🍂 🌸 مهدی بعد از شب نامزدی مریم درخواستی از من کرد که من هیچ جوری نمیتونستم نه بگم چون بهش قول داده بودم و در گذشته خودم اشتباه بزرگی کرده بودم وبرای جبرانش باید کاری میکردم اما کاری که مهدی ازم میخواست واقعا غیر قابل انجام بود.. اون دقیقا همون کاری که من و مریم سرش آورده بودیم میخواست جبران کنه ... نمیدونستم باید بهش حق بدم یا نه! بگم مرد غیرتت کجا گرفته این حرفا چیه!! واینکه اصلا نمیتونستم بگم مهدی چنین درخواستی ازم کرده حسابی کلافه و عصبی بودم.گفت باید به مریم بگی و جاتون رو عوض کنید و اینبار من میخوام واکنش جمال رو ببینیم. همه حرفاش رو به مریم زدم اونم بدتر از من عصبی و ناراحت شد و اصلا روش نمیشد به جمال بگه قبلا چنین کاری شده چون آبروی جفتمون میرفت. روزها میگذشت و من و مریم در فکر چاره یا راهی هرچقدرم با مهدی حرف زدم از شرطش دست برنمیداشت و میگفت تو بمن قول دادی و اگر انجام ندی زندگیمون دیگه هیچوقت مثل قبل نخواهد بود. بلاخره عقد انجام شد و صیغه محرمیت رو خوندن و زمان عملکردن شرط مهدی رسید قرار بود مهدی با جمال صحبت کنه و یه جوری اونو دست به سر کنه تا من و مریم جامون رو عوض کنیم. از لحظه ای که وارد اتاق شدم و مریم رو تو اون حال دیدم تمام خاطرات گذشته این چندسال جلوی چشمم زنده شد. یه بازی یه شوخی احمقانه داشت زندگیمو خراب میکرد نه راه پیش داشتم نه راه پس اینبار مریم جای من بود و مثل ابر بهار اشک میریخت با هزار زحمت راضیش کردم لباسشو عوض کنه و من لباس اونو بپوشم و البته چون این مدت کمی صورت و هیکل من فرق کرده بود لباس به راحتی اندازم نمیشد و خیلی راحت از دور مشخص میشد که من مینا هستم نه مریم... برای همین قرار شد یه تور روی صورتم بکشم و جوری بشینم که بعد از ورود جمال پشت به اون باشم... من آماده شدم و مریم از اتاق خارج شد اینقدر اتاق ساکت بود که صدای قلبم رو تو گوشم حس میکردم و این سکوت با باز شدن در شکسته شد قلبم به شدت میتپید , استرس زیادی داشتم , تمام بدنم یخ کرده بود با هر صدای قدمی که میومد انگار چیزی در درونم فرو میریخت... صدای قدم ها قطع شد کنارم روی تخت نشست اونقدر نزدیک که دیگه صدای نفس هاشو حس میکردم اینجا بود که دست جمال به سمتم اومد و بازوم رو گرفت... 🔴این داستان ادامه دارد.... به .👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3000238094Cf99aa0bd22 🌸 🍂🍂 🍃🍃🍃 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شب و سکوت و آرامش مکمل هم هستند اما در سکوت میتوان گوش دل داشت صدای خدا را شنید که می‌گوید شب را برای تو آفریدم آرام بخواب من تا صبح مراقبت هستم ⭐️شبتون خوش و سراسر آرامش به .👇 Join🔜 @zojinkhoshbakht 👫 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
✍🍃 خوشبختی خود به‌ خود به وجود نمی‌ آید رسیدن به خوشبختی : فرآیندی فعال است که نیازمند تلاش است افکار غلط را کنار بگذارید به اضطراب‌ ها غلبه کنید علاقه‌ ها را شناسایی کنید وارد یک رابطه معنادار با یک انسان دوست داشتنی شوید فراموش نکنیم انسان‌ها خود به خود خوشبخت نمی‌ شوند تلاش کنید؛ تلاش کنید؛ و باز هم تلاش کنید … #آرامش به #کانال_زوجین_خوشبخت_بپیوندید.👇 Join🔜 @zojinkhoshbakht 👫 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
آکادمی زناشویی 🎓♂️♀️
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─ 🍃🍃🍃 🍂🍂 🌸 #شیطنت_خواهران_دوقلو #قسمت_پنجم مهدی بعد از شب نامزدی مریم درخواستی از من
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─ 🍃🍃🍃 🍂🍂 🌸 🚩 اینقدر اتاق ساکت بود که صدای قلبم رو تو گوشم حس میکردم و این سکوت با باز شدن در شکسته شد قلبم به شدت میتپید , استرس زیادی داشتم , تمام بدنم یخ کرده بود با هر صدای قدمی که میومد انگار چیزی در درونم فرو میریخت... صدای قدم ها قطع شد کنارم روی تخت نشست اونقدر نزدیک که دیگه صدای نفس هاشو حس میکردم اینجا بود که دست جمال به سمتم اومد و بازوم رو گرفت... سریع دستمو کشیدم و از رو تخت بلند شدم وقتی برگشتم مادرم رو دیدم که رو تخت نشسته و من فکر میکردم جمال بوده... از خوشحالی فقط اشک میریختم رو زمین کنای پای مادرم نشستم و سر رو زانوانش گذاشتم تا آرومم کنه ... مادرم گفت مهدی خیلی آقاس و مشخصه بیش از چیزی که فکر کنی تورو دوست داره فقط با اینکار خواسته حس اون موقعش رو بفهمی و درسی از اشتباهت گرفته باشی دخترم... آهنگ صدای مادرم و حرفاش اونقدر آرومم کرد که به طور کل استرس رو فراموش کردم.به من گفت بیام اینجا چون میدونست لحظه ی سختی رو پشت سر گذاشتی عزیزم. سراغ مهدی رو از مادرم گرفتم که گفت تو حیاط منتظره... سریع بلند شدم از اتاق خارج شدم درو که باز کردم چهره ی مهدی رو که دیدم انگار دنیارو بهم دادن از فرط خوشحالی پریدم بغلش و بوسش کردم... و همش میگفتم ببخشید ببخشید میدوم اشتباه کردم... مهدی گفت آروم باش عزیزم, ببخش که امشب استرس زیادی بهت وارد شد ولی فکر میکنم لازم بود و این تجربه ای تلخ بود که به خوشی برای هر دوی ما تموم شد... ازش در مورد مریم و جمال پرسیدم که گفت اونها باهم الان خوشن و تو اتاق هستند... وای میخواستم بال در بیارم اصلا توان حرف زدن نداشتم از خوشحالی نمیدونستم بخندم یا گریه کنم کابوس هام تموم شده بود... الان چندین سال از اون ماجرا میگذره و من یه دختر 7 ساله و یه پسر 2 ساله دارم. مریم هم تازه باردار شده و به زودی پسرش بدنیا میاد... پایان به .👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3000238094Cf99aa0bd22 🌸 🍂🍂 🍃🍃🍃 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
آکادمی زناشویی 🎓♂️♀️
✍🍃 #تقویت_عزت_نفس_شریک_زندگی‌تان با ۶ راهکار کاربردی: ۱. از همسرتان تعریف کنید: هر زمان فرصت یاف
✍🍃 #تقویت_عزت_نفس_شریک_زندگی‌تان با ۶ راهکار کاربردی: ۲. پذیرش بی‌قید‌وشرط را تمرین کنید: پذیرش بی‌قیدوشرط به اندازه‌ی عشق بی قید و شرط اهمیت دارد. پذیرش تمام‌وکمال و بی‌قیدوشرط باعث تقویت عزت نفس است. پذیرش بی‌قیدوشرط یعنی شما در هر شرایطی از شریک زندگی‌تان پشتیبانی می‌کنید. شما به او با همه‌ی نقص‌ها، کمبودها، اشتباهات و مشکلاتش عشق می‌ورزید. ادامه دارد... #همسرداری #عزت_نفس به #کانال_زوجین_خوشبخت_بپیوندید.👇 Join🔜 @zojinkhoshbakht 👫 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─ 🍃🍃🍃 🍂🍂 🌸 دعا و نفرین! 👈وقتی برای کسی از ته قلب آرزوی موفقیت شادی و سلامتی می کنید، امواج نامرئی تفکرات و انرژی شما تشخیص نمی دهد که این آرزو متوجه دیگریست. ✅این موج نیک خواهی ابتدا خود شما را سرشار از ماهیت خویش می کند. 👈در حالت دعا تمامی قوای معنوی، سلول های مغز و حتی سیستم عصبی، زیر بارش این ذرات بهشتی قرار می گیرند که خود شما آن را تولید کردید. اگر از کسی بیزار و متنفر باشید نیز ذرات و امواج کسالت و تنفر، نخست بر خود شما می بارد و سپس در ضمیرتان رسوب می کند. با توجه به این واقعیت، ضمیر ناخودآگاه کسی که دعا و نفرین می کند، نمیتواند تشخیص دهد که این محصولات شفا بخش و یا مسموم کننده متعلق به فرد دیگریست و باید به سوی او صادر شود بلکه در این شرایط، ضمیر ناخودآگاه، آن محصولات را ابتدا خودش جذب می کند. 🍀همیشه به یاد داشته باشید آبی که در رودخانه جاریست، نخست بستر خود را تر و سرشار از ذات خویش میکند و در نهایت به دریا میرسد، به همین صورت کسی که در معرض تابش امواج شما قرار گرفته نیز آخرین ایستگاه دریافت کننده ی آن است. 📘بر گرفته از کتاب هر روز برای همان روز. به .👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3000238094Cf99aa0bd22 🌸 🍂🍂 🍃🍃🍃 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
آکادمی زناشویی 🎓♂️♀️
✍🍃 #تقویت_عزت_نفس_شریک_زندگی‌تان با ۶ راهکار کاربردی: ۲. پذیرش بی‌قید‌وشرط را تمرین کنید: پذیرش
✍🍃 #تقویت_عزت_نفس_شریک_زندگی‌تان با ۶ راهکار کاربردی: ۳. از عبارت‌های اول‌شخص استفاده کنید. عبارت‌های اول‌شخص بخش مهمی از رابطه‌ عاطفی است و به تقویت عزت نفس کمک می‌کند. این عبارت‌ها باعث می‌شود به‌جای سرزنش همسرتان بر احساسات خودتان تمرکز کنید. مثلا به‌جای «تو خیلی ولخرجی می‌کنی» یا «تو نمی‌تونی هزینه‌ها رو مدیریت کنی»، بگویید «من نگران حساب مشترکمون هستم» یا «من خیالم راحت‌تر می‌شه اگه با هم برای هزینه‌ها برنامه‌ریزی کنیم». ادامه دارد... #همسرداری #عزت_نفس به #کانال_زوجین_خوشبخت_بپیوندید.👇 Join🔜 @zojinkhoshbakht 👫 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─ 🍃🍃🍃 🍂🍂 🌸 پارسال تو یه تصادف شوهرم فوت کرد، دختر شهرستانی بودم کسی و نداشتم برای همین با خانواده ی شوهرم زندگی می کردم ... یه روز برادر شوهرم صدام کرد رفتم اتاقش رو تخت نشسته بود ازم خواست کنارش بشینم .کاریم داشتی صبر کن . شروع کرد به خوندن یک سری متن های عربی و بعدش گفت بگو قبول می کنم با تعجب پرسیدم چی؟ تو بگو گفتم قبول می کنم از این به بعد تو زن صیغه ایی من شدی هنگ کردم فک کردم شوخی میکنه وقتی مغزم اون اتفاق رو تجزیه و تحلیل کرد و به خودم امدم از جام بلند شدم بدنم بی حس بود باعث شد با زانو بی افتم جلو پاش اشکام شروع به باریدن کرد چرا باهام این کار رو کردی؟ _چرا میپرسی چرا چندین بار بهت گفتم دوست دارم بیا ازدواج کنیم قبول نکردی چطور انتظار داشتی قبولت کنم؟اونم زمانی که شش ماه بیشتر از مرگ رضا نگذشته بود،من نمی خوام زن تو باشم مردم در موردم چی می گن؟میگن شوهرش مرد سریع رفت زن برادر شوهرش شد میگن شوهره هنوز کفنش خشک نشده شوهر کرد _ما چیکار حرف مردم داریم؟من تو رو دوست دارم اگه بخوای به حرف مردم باشی باید تا آخر عمرت تنها باشی ،حالا هم گریه نکن من دوست ندارم زن صیغه ایی کسی باشم _ صبر کن همین امشب با اقاجون حرف میزنم،خونه رو اماده کنم،عقدت می کنم بعدش همه رو یک شب دعوت می کنیم و عقدمون رو رسمی می کنیم میان گریه لبخند زدم،من از این ازدواج ناراضی نبودم دلم نمی خواست به چشم بیوه بهم نگاه بشه مگه من چند سالم بود؟حق زندگی داشتم،حق داشتم ازدواج کنم و بچه دار بشم یک هفته بعد همه چیز علنی شد همراه اقا جون و مامان به محضر رفتیم و عقد کردیم دو شب بعدش همه رو دعوت کردیم و عقدمون رو رسمی کردیم من با رامین خوشبختی رو حس کردم و طعم زندگی رو چشیدم پسرمون این خوشبختی رو کامل کرد حالا من یک خانواده دارم خانواده ایی که با تمام وجود دوسشون دارم و حاضرم براشون جون بدم. به .👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3000238094Cf99aa0bd22 🌸 🍂🍂 🍃🍃🍃 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
آکادمی زناشویی 🎓♂️♀️
✍🍃 #تقویت_عزت_نفس_شریک_زندگی‌تان با ۶ راهکار کاربردی: ۳. از عبارت‌های اول‌شخص استفاده کنید. عبار
✍🍃 #تقویت_عزت_نفس_شریک_زندگی‌تان با ۶ راهکار کاربردی: ۴. تصویر ذهنی او را از اندامش تقویت کنید: برای بسیاری از آدم‌ها به‌ویژه زن‌ها، عزت نفس وابسته به تن‌انگاره‌شان (تصویر ذهنی شخص از اندام و تغییرات بدن خود) است. کمک به همسرتان برای اینکه بدن خودش را بپذیرد و مشکلی با آن نداشته باشد، برای تقویت عزت نفس اساسی است. بر پایه‌ی پژوهش‌های گوناگون، شریک زندگی ما معمولا رضایت بیشتری از بدن ما دارد تا خودمان. از این علاقه‌ی ویژه به اندام همسرتان بهره بگیرید و از آن تعریف کنید. اما مهم‌تر از آن، هر زمان شریک‌تان شروع به گفتن عبارات منفی درباره‌ی بدنش کرد، سریع او را متوقف کنید و حرف‌های مثبت بزنید. ادامه دارد... #همسرداری #عزت_نفس به #کانال_زوجین_خوشبخت_بپیوندید.👇 Join🔜 @zojinkhoshbakht 👫 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─ 🍃🍃🍃 🍂🍂 🌸 این داستان واقعی می باشد. نقل به مزمون ارسالی از طرف این دو برادر اسم هاشون فرزاد و فرشید هست فرزاد دو سال از فرشید بزرگتره و پدر و مادرشون بخاطر مسائل شخصی که به خودشون ربط داره از هم جدا شده بودن و بچه ها با مادرشون زندگی می کردن ، فرزاد خیلی هوای فرشیدو داشت چون فرشید بچه بود ، فرزاد که بزرگتر بود هم درس می خوند هم خرج خونه شونو در میاورد از بچه گی زرنگ بود و هر کاری می گفتن انجام میداد کلا بچه های دوست داشتنیی بودن ، فرزاد از خودش میزد و به فرشید میداد نمیذاشت کوچکترین کمبودی داشته باشه حتی بعضی از شبها بخاطر راحتی فرشید می رفت کار میکرد تا پول تو جیبی فرشیدو جور کنه ، مادرشون این دوتا بچه رو جوری تربیت کرده بود که نه به کسی توهین میکردن نه با بچه های هم سن خودشون دعوا میکردن و تو کارای مذهبی فعال بودن ، فرزاد بخاطر اینکه کار میکرد کمتر به درسش می رسید ولی نمیذاشت فرشید کار کنه و میگفت تو باید درس بخونی و واسه خودت کسی بشی ، اگه کلاس فرشید زودتر تموم میشد فرزاد کلاسشو ول میکرد تا فرشید و برسونه خونه ، فرزاد جوری تلاش میکرد که پدر مادرا اونو الگوی بچه هاشون قرار میدادن اگه فرشید مریض میشد اون تمام کارو درسشو ول میکرد و به فرشید میرسید تا خوب بشه حتی شبها نمیذاشت مادرش بیدار بمونه پیش فرشید و خودش بیداری میکشید و داروهای فرشیدو سرموقع میداد تا فرشید خوب بشه، اینو میخوام بگم که فرزاد از جون مایه میذاشت واسه فرشید، فرزاد با هر بدبختی که بود دیپلمشو گرفت ولی دانشگاه قبول نشد بخاطر همین چسبید به کار چون از بچه گی کار کرده بود بلد بود چه جوری پول در بیاره فرشید هم اول دبیرستان بود و درس میخوند فرزاد پولاشو جمع کرد و رفت تو کار خریدو فروش لیمو ترش کارش هم گرفت با یک سال کار تونست باغ لیمو بخره از قضا فرزاد عاشق یه دختری شده بود که چهار سال از خودش کوچیکتر بود به اسم نسترن که همسایشون بود ، نسترن هم عاشق فرزاد بود ولی هیچ وقت فرزاد به خاطر موقعیتش اسم زن گرفتنو نمیاورد و فکرش روی خانواده ی خودش بود و به نسترن هم گفته بود تا فرشید و زن نده خودش زن نمیگیره نسترن هم قبول کرده بود و میگفت صبر میکنم تا بهت برسم. 🔴این داستان ادامه دارد.... به .👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3000238094Cf99aa0bd22 🌸 🍂🍂 🍃🍃🍃 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
آکادمی زناشویی 🎓♂️♀️
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─ 🍃🍃🍃 🍂🍂 🌸 #دوبرادر_و_دختر_همسایه این داستان واقعی می باشد. نقل به مزمون ارسالی از طر
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─ 🍃🍃🍃 🍂🍂 🌸 این داستان واقعی می باشد. نقل به مزمون ارسالی از طرف با هم تلفنی حرف میزدند و بعضی وقتا دور از چشم بقیه با هم میرفتن بیرون هیچکس نمیدونست فرزاد نسترنو دوست داره ولی فرشید با مادرش میدونستن که فرزاد دختری رو دوست داره اونم از روی پیامها و زنگهایی که رو گوشی فرزاد میخورد و هر چی به شوخی یا جدی میگفتن کیو دوست داری فرزاد به خودش نمیگرفت و میگفت من تا داداش کوچیک خودمو زن ندم خودم زن نمیگیرم این دوست داشتن و عشق پنهانی ادامه داشت تا چند سال که درس فرشید تموم شده بود و سال آخر دانشگاه بود و نسترن هم دانشجو شده بود فرزاد هم به یک تاجر معروف لیمو ترش با همین سن و سال کمش تبدیل شده بود و زندگیش خیلی خوب شده بود از همه لحاظ ، فرزاد منتظر فرشید بود تا اسم دختریو بیاره تا خودش رسما از نسترن خواستگاری کنه عشق بین فرزادو نسترن زیادتر شده بود ولی همش پنهانی ، دفتر خاطراتشون پر شده بود از حرفهای چند سال گذشتشون از گریه ها و خنده های هر دو شون تا اینکه فرشید دانشگاهشو تموم کرد و شده بود دبیر ادبیات و تو دبیرستان تدریس میکرد یک شب مادرشون بعد از شام بهشون گفته بود که حالا وقت زن گرفتنتونه و دامادیتونو میخوام جشن بگیرم منم آرزو دارم فرزاد گفته بود اول فرشید بگه کیو میخواد بعدش من میگم و با هم جشن عقدمونو میگیریم فرشید با خجالت تمام و اصرار داداشو مادرش بلاخره گفته بود که نسترنو میخواد مادرش هم گفته بود مبارکه دختر نجیب و خوبیه ، بله دوستان درست شنیدید فرشید هم عاشق نسترن شده بود پیش خودش ، فرزاد که اصلا نفهمیده بود فرشید چی گفته دوباره ازش پرسیده بود که عزیزم کیو دوست داری؟ اونم گفته بود نسترن دیگه دختر همسایه رو میگم دو سالی میشه که بهش فکر میکنم فرزاد که رنگ از صورتش پریده بود گفته بود شوخی میکنی؟ اونم گفته بود فرزاد حالت خوب نیست؟ فرزاد گفته بود نه خوبم فقط کمی سرم درد میکنه چیز مهمی نیست فرزاد که هنوز باورش نشده بود دوباره پرسیده بود واقعا نسترنو میخوای؟ اونم گفته بود آره مگه دختر خوبی نیست که انقد میپرسی؟ فرزاد گفته بود نه خیلی دختر خوبیه فقط یه کم تعجب کردم بعد پرسیده بود باهاش حرفم زدی؟ اونم گفته بود نه الان دارم به شما میگم و هیچکس این موضوع رو نمیدونه فرزاد که چهرش به چند رنگ در اومده بود و تمام غصه هاش با درداشو با گفتن دختر خوب و پاکیه پنهون کرد بعد گفته بود ... 🔴این داستان ادامه دارد.... به .👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3000238094Cf99aa0bd22 🌸 🍂🍂 🍃🍃🍃 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─