eitaa logo
آفتابگردان‌ها
530 دنبال‌کننده
180 عکس
34 ویدیو
1 فایل
«ما همه آفتابگردانیم» محلی برای نشر آثار شاعران جوان انقلاب اسلامی اعضای محترم دوره‌های آفتابگردان‌ها پل ارتباطی ما جهت ارسال شعر، پیشنهادات و انتقادات: https://eitaa.com/office4poem موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب @Aftabgardan_ha
مشاهده در ایتا
دانلود
یک از بارش ابر، خاک بی‌خواب شده وز باد بهار، دشت بی‌تاب شده بیدار شو ای کبک، ز خواب سنگین خورشید طلوع کرده، برف آب شده! دو گل‌کرده بهار؛ غنچه‌ها غرق شهود هر چلچله هر چکاوکی گرم سرود هرآینه در حال نمازست وجود گل‌ها به قیام... ابر سرگرم سجود... سه تا هست بهار موسم اشراقم از خویش رها و خیره در آفاقم ...گل، سبزه، چنار، سار، لحنی سرشار... من غرق تماشای کسی در باغم @Aftab_gardan_ha
چرخیده از دهان به دهان: دوست دارمت فهمیده‌اند نصف جهان دوست دارمت ای زنده‌رود بازنگشته، که مانده است زیبایی تو در جریان! دوست دارمت گاهی نبند پنجره‌ها را که بشنوی از بادهای نامه‌رسان: دوست دارمت گاهی شبیه نم نم باران، لطیف و گاه مثل تگرگ، با هیجان دوست دارمت می‌ایستی جوانیِ خود را در آینه حتی تمام‌قدتر از آن دوست دارمت گفتی: به حرف نیست... غزل گفته ام که باز ثابت کنم ورای زبان دوست دارمت @Aftab_gardan_ha
بهار آمده اما خزان شده‌ست دوباره زمانه با همه نامهربان شده‌ست دوباره جوانه سر زده بود از حیاط خلوت پاییز ولی چه سود؟ خزان میزبان شده‌ست دوباره به باد رفته سرورش، شکسته‌ پشت غرورش جهان پیر که داغش جوان شده‌ست دوباره نگاه کن به خطاها، به امتداد بلاها به کوهِ صبر که آتش‌فشان شده‌ست دوباره قرار بود که آوازهای شاد بخوانیم دریغ، بلبل‌مان نوحه‌خوان شده‌ست دوباره چه رازهای عجیبی نهان شده‌ست در این داغ چه روضه‌های غریبی عیان شده‌ست دوباره چه تلخ، مرد به زانوی غم گرفته سرش را چه سخت، قامت کوهی کمان شده‌ست دوباره قطار زندگی از ایستگاه مرگ گذشته بلیط‌های سفر رایگان شده‌ست دوباره چقدر مفت بهانه برای گریه فراهم چقدر قیمت خنده گران شده‌ست دوباره زبان شعر کم آورده در روایت قصه و اشک راوی ناداستان شده‌ست دوباره بگو هنوز اقامه نگفته حضرت خورشید؟ بگو که خواب ندیدی اذان شده‌ست دوباره؟ @Aftab_gardan_ha
بهار آمده، این را پرنده گفت به من بهار آمده چشم درخت‌ها روشن بهار! می‌شنوی؟ توی خانه حبس شدیم بیا برای ملاقات، پشت این روزن شنیده‌ام ز پرنده که سفره‌ات پهن است شنیده‌ام که دمیده دوباره گل به چمن دوباره زنده شده کوه و برفش آب شده لباس سبز به تن کرده و دریده کفن نسیم، آب چکانده به روی صورت خاک شده ز خواب زمستان بلند، دشت و دمن بدون آن که نگهبانِ باغ بو ببرد رسیده جام عقیقی ز ارغوان به سمن بهار! خاطره‌ی خوب و شاد! می‌بینی رسیده‌ایم به‌‌ فصل بلا و غم دیدن دوای این ریه یاس است، بوی یاس بیار اگر دوباره مسیرت گذشت از این برزن پرنده! باد صبا! دشت! دره! دامن کوه! به او دهید پیام مرا دهن به دهن @Aftab_gardan_ha
از شوقِ شکار این‌چنین منتظر است آرام نشسته در کمین منتظر است لبخند بزن که دست خالی نرود لبخند بزن که دوربین منتظر است @Aftab_gardan_ha
تقدیم به صدا نزدیک می‌آید، صدای پای پیغمبر جوانی می‌رسد از راه با سیمای پیغمبر به آغوش نبوت بازگردانده‌ست یثرب را تو گویی احمدی دیگر نشسته جای پیغمبر دوباره با اذانش جان گرفته رکن حنانه نهفته بین لب‌هایش دم عیسای پیغمبر نگاهش قطره قطره آیه‌ی «والشفع و الوتر» است ندارد صوت قرآنش به جز آوای پیغمبر به هنگام نظر کردن به آن خلق نکوی او می‌افتد هر کسی یاد جوانی‌های پیغمبر شنیدن‌ها به دیدن ختم شد آن هم چه دیداری نشد برخیزد از جایش به پیش پای پیغمبر به دنیای تو اول راه می‌یابند و بعد از آن جوان‌ها انس می‌گیرند با دنیای پیغمبر @Aftab_gardan_ha
السلام علیک یا مولانا یا صاحب الزمان نسیم می‌کشد از شوق بر سرت شانه دوان پی تو می‌افتد به راه، پروانه عبور می‌کنی از کوچه، هر چه پنجره است صدات می‌زند ای جان! بیا به این خانه عبور می‌کنی از دشت و سرسلامتی‌ات چه لاله‌ها که به هم می‌زنند پیمانه شنیده‌ام به ضعیفان به لطف می‌نگری که از پی تو می‌آیم، امیدوارانه سفیدبخت، هر آن کس که هست مجنونت سیاه‌بخت، هر آن کس که نیست دیوانه تویی برابر من، یک سکوت باعظمت منم برابر تو، کودکی که پر چانه... سخن بگو که بیفتد دوباره از رونق بساط هرچه شراب است و هرچه میخانه مرا جوابِ سلامی کفایت است از تو بگو؛ که جان بسپارم به تو به شکرانه @Aftab_gardan_ha
آفتابگردان‌ها
بی‌خواب پی هم‌نفسی می‌گردد بی‌تاب پی دادرسی می‌گردد انگار که هر شب آسمان، ماه‌ به‌ دست تا صبح به دنبال کسی می‌گردد خط: @Aftab_gardan_ha
آفتابگردان‌ها
عشق با نامِ شما درصددِ تاختن است نام تو معنی دل بردن و دل باختن است قیمت دوستی ای دوست، اگر جان باشد این خرید‌ار تو آماده‌ی پرداختن است تا زمانی که نیابیم تو را، کار جهان سنگ در برکه‌ی بیهودگی انداختن است بشناسیم و نبینیم تو را حرفی نیست! غصّه‌ی ما همه از دیدن و نشناختن است با غم یار بسوزیم و بسازیم ولی همه‌ی قصه مگر سوختن و ساختن است؟ خط: @Aftab_gardan_ha