eitaa logo
آفتابگردان‌ها
530 دنبال‌کننده
180 عکس
34 ویدیو
1 فایل
«ما همه آفتابگردانیم» محلی برای نشر آثار شاعران جوان انقلاب اسلامی اعضای محترم دوره‌های آفتابگردان‌ها پل ارتباطی ما جهت ارسال شعر، پیشنهادات و انتقادات: https://eitaa.com/office4poem موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب @Aftabgardan_ha
مشاهده در ایتا
دانلود
بیا با خودت بوی باران بیاور به دل‌های دلتنگ، ایمان بیاور قدم در دل شهر بگذار و جانی به این کالبدهای بی‌جان بیاور به این کوچه‌های به بن‌بست ‌خورده درخت و چراغ و خیابان بیاور سُرور نفس‌های نوروزی‌ات را به غمگین‌ترین روز آبان بیاور و یاد بهاری‌ترین رنگ‌ها را به بوم سفید زمستان بیاور از آن ساحل امن، یک موج-بوسه به لب‌های خشک بیابان بیاور پر از بوی باروت و دود است دنیا بیا با خودت بوی باران بیاور @Aftab_gardan_ha
آفتابگردان‌ها
#معرفی_کتاب_آفتابگردانها مجموعه شعر #مرا_صدا_کردی؟ سروده #لیلا_حسین_نیا نشر #شهرستان_ادب #دوره_اول
زدی به پنجره باران، مرا صدا کردی؟ خوش آمدی! چه خبر؟ باز یاد ما کردی! سلام پیک بشارت به خاک خشک زمین! رسیدی و گره از بخت باغ وا کردی درست لحظه‌ی موعود آمدی از راه چه خوب با من و این شهر تشنه تا کردی به زیر گوش درختان، چقدر راز مگو از آسمان پر از بغض برملا کردی برای آنکه ببارد غزل به سینه‌ی من زدی به پنجره باران، مرا صدا کردی @Aftab_gardan_ha
با اينكه بوده از خبر آكنده پستچی از روی قاصدک شده شرمنده پستچی دوران كودكی به كبوتر علاقه داشت حدسم درست بود كه آينده پستچی ... هر كس سوال كرده از او چيست نام تو؟ او هم جواب داده فقط: بنده پستچی در انتظار صاحب نامه كلافه بود روی درخت گاه اگر كنده《پستچی》 از تمبرهای باطله مجموعه دارد او يك عمر گرمِ بازی و بازنده پستچی تنها خودش برای خودش نامه می‌نوشت گيرنده پستچی و فرستنده پستچی @Aftab_gardan_ha
تنها خودش برای خودش نامه می‌نوشت گيرنده پستچی و فرستنده پستچی خط: @Aftab_gardan_ha
با دست‌هایش می‌کاشت با پاهایش برمی‌داشت و با چشم‌هایش می‌خورد سیم خاردار را مین کهنه را ترکش تازه را از چه باید می‌گذشت کشاورزی که مرز میان زندگی و جنگ از زمین‌هایش عبور می‌کرد؟ @Aftab_gardan_ha
آفتابگردان‌ها
#معرفی_کتاب_آفتابگردانها مجموعه شعر #شاید_به_جا_آوردی؟ سروده #وحیده_احمدی نشر #شهرستان_ادب #دوره_د
بوده آن کس که فکر می‌کردم، می‌شود در کنار آوردش مثل سیاره‌ای که جا مانده، باز روی مدار آوردش می‌شود با نگاه سرسری‌اش لحظه‌ای هم نشست و صحبت کرد از ملاقات اتفاقی تا پای قول و قرار آوردش می‌شود خُلقِ دست‌هایش را مثل رفتار پیچکی نو کرد رو به هر سو که دوست می‌دارم روی هر شاخه بار آوردش گرچه یخ می‌زند نگاهش تا با نگاه کسی نگیرد گرم در زمستان که منجمد شده است، می‌شود در بهار آوردش روز دیدار رفته آخر صف، پشت روز قیامت افتاده کاش می‌شد گرفت دستش را، به همین روزگار آوردش @Aftab_gardan_ha
هرچند پشت پا زده بر هست و نیستم باید به پای عشق کماکان بایستم گیرم که رفت و خاطره‌ها را به باد داد او نارفیق بود ولی من که نیستم! با یاد او به وسعت صحرا قدم زدم با یاد او به پهنه‌ی دریا گریستم با اینکه در فراق به سر شد جوانی‌ام یک لحظه بی امید وصالش نزیستم ای عشق! زنده بودن من چیست بی غمت؟ آه ای شناسنامه‌ی من! بی تو کیستم؟ سر می‌دهم به پای تو، این است باورم یک لحظه از تو دور شوم سر به نیستم! @Aftab_gardan_ha
ننه‌حسن یکی از همین پاییزها توی گوش من اذان گفت. من یکی از همین روزهای پاییز هستم که دست دور گردن هاجر قرار بود امین و سارا قلاب کنند دست‌هایشان را تا شانه‌ی دبستان را بالا بروم. برای مادرم روسری زرزری بخرم از بازار سیدبابا. پدر باقی‌مانده‌ی عصر، وقتی بوی خواجه‌ریحان را به زیر کرسی می‌آورد. برادرم پیامبری که زبان نی‌لبک‌ها را می‌فهمد. خانه‌مان یکی از همین بهارهای اتفاقی است و بالاده ناگهانی‌ترین معجزه که زمستان به زمستان قنات‌هایش بوی بچگی‌های پدر را به ایوان می‌آورد. گوشواره‌های بی‌بی، ارثیه‌ی مادرش، تکان می‌خورد موازی با پرواز گنجشک‌ها از گلوی امامزاده، وقتی علی‌بابا حی علی الصلوة بخواند. خورشید هر صبح از زیر میز دبستانم طلوع می‌کند دست «اسحاق‌آباد» را می‌گیرد تا به دنیا نشانش بدهد. @Aftab_gardan_ha
چند نکته درباره کانال آفتابگردان‌ها: ۱. کانال آفتابگردان‌ها به ارائه اشعار و آثار و اخبار آفتابگردان‌ها (اعضای ادوار مختلف دوره آموزشی شعر جوان انقلاب اسلامی موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب) اختصاص دارد. ۲. گروه داوری اشعار کانال آفتابگردان‌ها متشکل از جمعی از آفتابگردان‌های ادوار مختلف است که برای دوره‌های سه‌ماهه انتخاب می‌شوند و در هر دوره تعدادی از این اعضا تغییر می‌کنند. ۳. آفتابگردان‌هایی که برای حضور در گروه داوری کانال تمایل و فرصت کافی دارند به نشانی زیر پیام بفرستند. @office4poem ۴. آفتابگردان‌های ادوار مختلف می‌توانند بهترین شعرهای خود و دیگر آفتابگردان‌ها را نیز از طریق همین نشانی برای ما بفرستند. @office4poem ۵. نشانی کانال آفتابگردان‌ها در تلگرام👇👇👇👇👇 @Aftab_gardan_ha
راهی به هیچ صحن و سرایی نداشتم تب داشتم، امید شفایی نداشتم من شهروند شهر فراموش بوده‌ام در ذهن هیچ آینه جایی نداشتم غم‌های عالم آمده بود از چهار سو اما چراغ راهنمایی نداشتم پا گیج بود و دست به هر سو که می‌گریخت ظلمت ادامه داشت، عصایی نداشتم همزادهای بختکی‌ام در گلوی من فریاد را زدند، صدایی نداشتم شب را شبیه شاخه‌ی بی‌نغمه زیستم دیگر بریده بودم و نایی نداشتم کم کم تمام روزنه‌ها بسته می‌شدند یعنی که خوف بود، رجایی نداشتم دست غریق بودم و کارم تمام بود ای وای اگر که دست دعایی نداشتم @Aftab_gardan_ha