#ویژهنامه_شهادت_سردار_قاسم_سلیمانی
قلم گرفتم به دستم، امّا هنوز هم عاشق تفنگم
اگر سرم، کلمه کلمه شورم! اگر دلم، واژه واژه جنگم
بگو که من هرچه شد، میآیم! شرارهطبعم، به خود میآیم
برای فتح احد میآیم، شکوهِ مردانِ آذرنگم
بگو که پر باشد از جنازه، بجوشد از قدس خون تازه
به دست مردان انتفاضه هنوز تیغم، هنوز سنگم
مرا ندیده مگیر، امّا برادرم را ندید دادم
شهید بودم، شهید دادم! نه اهل نامم، نه اهل ننگم
سرم شکستهست گرچه از کین، گمان مبر سرشکسته باشم
حماسهی شرق باشکوهم، غریو ویرانی فرنگم
اگرچه عمری سکوت بودم، نخواستم بیخروش باشد
خدا کند بادهنوش باشد، رفیق اگر میدهد شرنگم
اگرچه از دوست شکوه دارم، رسیده وقت نبرد امّا
غبار را هم زدوده حتّی، برادرم قاسم از تفنگم
#حسن_خسرویوقار
#دوره_اول_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانيم
@Aftab_gardan_ha
#ویژهنامه_شهادت_سردار_قاسم_سلیمانی
خط به خط، جبهه به جبهه، با شهیدان آمده
آمد از آتش تو گویی از گلستان آمده
خطشکن، دشمنکُشان، این حملههای بیامان
اخم آن آتشفشان چشم است، طوفان آمده
گرچه او را جز شهادت هم عجیب و دور بود
با دلی پر خون شهادت نیز حیران آمده
موسم تشییع فرماندهست ای دشمن ببین
صف به صف لشکرکشی کردیم، ایران آمده
مرگ آمریکا و اسرائیل رمز زندگیست
ملتی با این شعار خود رجزخوان آمده
مسجدالقصی و رقص پرچم فتح قریب
صبح بعدی منتقم با جمع یاران آمده
#فاطمه_مصلحتجو
#دوره_پنجم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانيم
@Aftab_gardan_ha
#ویژهنامه_اشعار_فاطمی
کوه بودم، همیشه در حسرت، آرزو داشتم که زر بشوم
یا به دستان آبرومندی، خانهای درخور نظر بشوم
سنگ بودم ولی دلم میخواست، حسرت چشم این و آن باشم
بدرخشم شبيه لعل بدخش، روی انگشتری گهر بشوم
از دل کوه آمدم اما، در دل کورهها شدم آهن
کاش میشد پیالهای باشم، از لبی بیقرار تر بشوم
گرچه آهن شدم ولی شوقم، همه این شد خلاصه در سخنی
بر سر دوش مرد بتشکنی، بهر احقاق حق تبر بشوم
بهتر این بود میشدم شمشیر، همدم دستهای عالمگیر
وه چه خوش بود این چنین تقدیر، صاحب تیغهی دوسر بشوم
یا که در فتنههای بی پایان، در گلوگاه زخمی دوران
تا بلا را از او بگردانم، آرزو داشتم سپر بشوم
لیک تقدیر چیز دیگر بود، عاقبت سرنوشت من شر بود
من نمیخواستم در آن خانه، از بدِ بخت، میخ در بشوم
من نمیخواستم برای کسی، در شب تار گریههای کسی
موقع خواب بچههای کسی، باز اسباب دردسر بشوم
کاش در کوه خویش میماندم، بخت با من چه کرده که حالا
بعد پنجاه سال مجبورم، نعل اسبان ده نفر بشوم
#سید_علی_رکنالدین
#دوره_اول_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانيم
@Aftab_gardan_ha
#ویژهنامه_اشعار_فاطمی
به خاک قبر تو سر میگذارم
پس از تو روز خوش دیگر ندارم
تو را ای گل! به خاک تیره هرگز
به دستان پیمبر میسپارم
#عباس_همتی
#دوره_ششم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانيم
@Aftab_gardan_ha
باید دلم با هر زیاد و کم بسازد
از زخمهای کهنهاش مرهم بسازد
دمساز من، تنها همین آشفتگیهاست
با من نشد آسودگی، یک دم بسازد
باید کسی که یار دلسوزی ندارد
با دردهایش هم بسوزد هم بسازد
دنیا دلم را چون اناری سرخ میخواست
تا از عقیقِ قلب من، خاتم بسازد
با لشکری اندوه میتازد به سویم
میخواهد از ریحانهای، رستم بسازد!
این صخره، با سیلیِ امواج است خوشتر
غم باید از این زن، زنی محکم بسازد...
#ریحانه_کرامتی
#دوره_هفتم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
آفتابگردانها
https://www.instagram.com/p/B7fUi6mnze9/?igshid=qh1n0dat2ks5
دعوتید به صفحهی جدید آفتابگردانها در اینستاگرام
#ویژهنامه_اشعار_فاطمی
شبگریه بود کار علی بعد فاطمه
چاه است رازدار علی بعد فاطمه
لالایی شبانه در گوش نخلهاست
آواى غصهدار علی بعد فاطمه
روزی هزار بار در آن کوچه جان سپرد
آن کوچه شد مزار علی بعد فاطمه
لبریز خوشهخوشه صبر است بعد از این
دستاس روزگار علی بعد فاطمه
هر بار بیقرار شده، زینب آمده
زینب شده قرار علی بعد فاطمه
#رسول_مختاریان
#دوره_ششم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
#ویژهنامه_اشعار_فاطمی
به روی شانه با خود میبرد جان و جهانش را
که بسپارد به دست خاک، دست آسمانش را
کسی جز سایهاش با او نمیآید پی تابوت
چه مظلومانه راهی کرده در شب کاروانش را
جراحتهای پهلو نه ولی نامهربانیها
از او آخر جدا کردند یار مهربانش را
گل یاسش سپید آمد ولی با روی نیلی رفت
همین شرمندگی میکشت آخر باغبانش را
برای بار آخر درد دل میکرد با یارش
که میگیرد از این پس چاه، جای همزبانش را
نمیداند چه شد، وقتی به خود آمد که دیگر دید
به جان خاکهای سرد بخشیده است جانش را
اگر چه چشم ما هرگز نبوده زائر خاکش
بپرس از شعلههای سرخ آتش داستانش را...
#لیلا_علیزاده
#دوره_هفتم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
#ویژهنامه_اشعار_فاطمی
صدای توست که اینگونه سرخ میآید
شبیه بانگ صریحی در اوج همهمه است
بلند و روشن و بیباک خطبه میخوانی
چرا نمیشنوند؟ این صدای فاطمه است
به گوش مردم این شهر از چه میگویی
چه رفته است به دلهایشان که خاموشند
هنوز بوی محمد(ص) نرفته است از شهر
چه فتنهایست که این قوم گنگ و مدهوشند
مگر نه رسم پیمبر(ص) تبسم است و سلام؟
چه بدعتیست که این ناکسان درآوردند
ز کینه آتش عصیانشان فروزان شد
برای کشتن یک یاس لشکر آوردند
چه شد که حرمت آن خانه پشت در جا ماند؟!
به این گمان که تو در یادها نمیمانی؟
چه آرزوی محالی! از آن سوی تاریخ
تویی که بر سر منبر خطابه میخوانی
تویی که سجده قدری به مسجد کوفه
تویی تویی جگر تکه تکه در آن تشت
تویی تمام جمالی که دخترت میدید
«فیا سیوف خذینی» تو گفتهای در دشت
نشسته در نفس شیعه آتشی که زدند
بگو به خصم که این عشق را ببین و بسوز
در انتظار نشستیم و یک نفر باقیست
و صبح دولت از آن خانه میدمد یک روز
#لیلا_حسیننیا
#دوره_اول_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
#ویژهنامه_اشعار_فاطمی
وداع با تو در آغاز راه میگویم
تو میروی غم خود را به «چاه» میگویم
به روزهای پس از تو تباه میگویم
مدام، «بانوی آیینه»! «آه» میگویم
چقدر زود گل «یاس» من، خمیده شدی!
برای پر زدن از خاک برگزیده شدی!
چگونه بی تو من این عمر را به سر ببرم؟!
تن تکیدهی خود را به سمت «در» ببرم؟!
مقدر است که غمهای بیشتر ببرم
بعید نیست اگر دست بر کمر ببرم
ببین که زانوی غم در بغل گرفته «علی»
نرو که راه به روی اجل گرفته «علی»
میان مردم آتشپرست در کوچه
بگو چه بر سر تو آمدهست، در کوچه؟!
که بود راه به روی تو بست، در کوچه؟!
اگر چه حرمت «حیدر» شکست در کوچه
یقین که «فاطمه» جان پهلویت شکسته نبود
اگر که دست «علی» بین کوچه بسته نبود
اگر چه در دلت از دشمنان غضب داری
و از جراحتشان مدتیست تب داری
نه روز داری از این دردها، نه شب داری
هنوز مثل همیشه دعا به لب داری
حکایت تو و دریای بیکرانه یکیست
تو خود شبیه خودی، چون تو در زمانه یکیست
قرار بود که من غمگسار تو باشم
که تو قرار من و من قرار تو باشم
همیشه - در غم و شادی- کنار تو باشم
نه اینکه تا به ابد سوگوار تو باشم
قرار بود؛ ولی «میخ پشت در» نگذاشت
و نالههای تو بر دشمنان اثر نگذاشت
#محمد_شکریفرد
#دوره_دوم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha