#ویژهنامه_شعر_محرم_و_صفر_آفتابگردانها
در وقت نیاز ، کاش حاضر باشیم
قرآن نروَد بر نی و ناظر باشیم
حتی اگر اهل کوفه هستیم ای کاش
از جنسِ حبیب بن مظاهر باشیم
#وحیداشجع
#دوره_اول_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftabgardan_ha
#ویژهنامه_شعر_محرم_و_صفر_آفتابگردانها
چه غمگین، کاروانی میرود از کربلا تا شام
گره خوردست آیا سرنوشت کربلا با شام؟
به نیزه آفتابی میشکافد سینه شب را
و از گودال خون منزل به منزل میرود تا شام
به دل بغض علی، در دست سنگ و در زبان طعنه
در استقبال آل مصطفی برخاست از جا شام
چنان سنگیندلیها با کبوترهای زخمی شد
که در شام بلا از غصه شد هر روز آنها شام
نمیدانم چه دیده حضرت سجاد در این شهر
که پرسیدند از رنج سفر، فرمود مولا: شام
ولی این کاروان همراه با خود زینبی دارد
به دست دختر شیر خدا افتاد از پا شام
اگرچه جای خنجر خیزران میدید اما باز
شبیه کربلا در چشم زینب بود زیبا شام
اسارت را ببین راز شهادت بر ملا کرده
چنان که مو به مو تفسیر کرده کربلا را شام
#حسن_زرنقی
#دوره_ششم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftabgardan_ha
#ویژهنامه_شعر_محرم_و_صفر_آفتابگردانها
مرثیهخوان غصههایش آسمان بود
آن لحظهها بیشک خدا هم روضه خوان بود
دردی که او را عاقبت انداخت از پا
زخم فراوانش که نه، داغ جوان بود
حتی برای سنگها آغوش وا کرد
در گوشهی گودال هم او مهربان بود
انگشترش را چون پدر بخشید اما
این بار سائل در لباس ساربان بود
مظلوم بود و تشنه و تنها و زخمی
با اینهمه، در بین صحرا بینشان بود
یک کاروان در سایهاش میرفت آرام
اما خودش بر روی نی بیسایبان بود
سربند، وقتی قصهاش را گفت دیدند
از یا حسین سرخِ آن، اشکی روان بود
#لیلا_علیزاده
#دوره_هفتم_آفتابگرانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftabgardan_ha
#ویژهنامه_شعر_محرم_و_صفر_آفتابگردانها
وقتی کنار علقمه روی زمین افتاد
در شهر یثرب مادرش امالبنین افتاد
دل را به دریا زد، فرات تشنه طغیان کرد
وقتی که قطره قطره گوهر از جبین افتاد
با مشک سیرابش به سمت خیمهها میرفت
دستش جدا شد، تیر خورد، از روی زین افتاد
فریادِ ادرک یا اخا در دشت غم پیچید
پشتی شکست و ناگهان حبلالمتین افتاد
ماه بنیهاشم به خاک افتاد، آنسوتر
در خیمهی خورشید زینالعابدین افتاد
بر قلب زینب کوه غم آوار شد، وقتی
چشمش به اسب زخمی سالار دین افتاد
دیگر کسی از تشنگی حرفی نمیزد، آه
در خیمه از دست زنی طرفی گلین افتاد
#حامد_فرد
#دوره_ششم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftabgardan_ha
#ویژهنامه_شعر_محرم_و_صفر_آفتابگردانها
زمین برای ابد بغض شعلهور دارد
که داغ سختی از آن روز بر جگر دارد
همان که آینهوار از کسی نمیرنجید
چه آهها به لب از قوم بیخبر دارد
به گوش جمعیتی که به خواب زد خود را
نهیبهای پیاپی مگر اثر دارد؟
کسی به یاری خورشید شب نرفت، افسوس!
که شب برای دغلپیشگان ثمر دارد
درون سینهی خود پیرِ زخمیِ تاریخ
چه شرحها که بر این نقل مختصر دارد
مگر دهان بگشاید زمین به خونخواهی
که از حقایق آن دشت پرده بردارد
#شیوا_فضل_علی
#دوره_پنجم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftabgardan_ha
#ویژهنامه_شعر_محرم_و_صفر_آفتابگردانها
به خون نشست غروبی تمام حاصل تو
نماند غير هلالی ز ماه كامل تو
تو آن بزرگ غريبی كه نيست واهمهات
ز لشكری كه كشيدهست صف مقابل تو
هنوز با لب خشكيده ذكر میگويی
به غير عشق كه فهميد چيست در دل تو؟
بخوان دوباره و گودال را به عرش ببر
كه با خدات كمانیست حدّ فاصل تو
نبينمت كه به خاك آرميدهای اينسان
به غير دوش پيمبر كجاست منزل تو؟
چنين كه هستی خود را فدای حق كردی
شفاعت همهی خلق نيست قابل تو
تمام عمر به خورشيدت احتياجی نيست
تويی كه زينب كبریست شمع محفل تو
#امير_تيموری
#دوره_اول_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftabgardan_ha
#ویژهنامه_شعر_محرم_و_صفر_آفتابگردانها
تاریخ ورق خورد و دلم رفت به جایی
جایی که به هر ثانیه کرب است و بلایی
قسمت شده اینبار کسی گوشهی مقتل
اهدا کند انگشتر خود را به گدایی
چون پرچمِ بر گنبد و چون بید که در باد
بر نیزه به رقص آمده گیسوی رهایی
آنکس که سرش رفته و پا پس نکشیدهست
حاشا که دهد دست به هر بیسروپایی
حق داشت که با نی سر از افلاک در آرد
عشق است و همین شوق، همین سر به هوایی
برگشتم از آن گوشهی تاریخ به امروز
امروز که ماییم و دلِ از تو جدایی
تو بر سر نی ماندی و از برکت نامت
ما نیز رسیدیم به نانی و نوایی
#میلاد_حبیبی
#دوره_چهارم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftabgardan_ha
#ویژهنامه_شعر_محرم_و_صفر_آفتابگردانها
داری از قصد میزنی یکریز،
با سرانگشت خود به شیشهی من
قطره قطره نمک بپاش امشب
روی زخم دل همیشهی من
تو که در کوچه راه افتادی
همه جا غیر کربلا بودی
با توام آی حضرت باران!
ظهر روز دهم کجا بودی؟
روز آخر که جنگ راه افتاد
سایهی تشنگی به ماه افتاد
هر طرف یک سراب پیدا شد
چشمهامان به اشتباه افتاد
مهر زهرا مگر نبودی تو؟
تو که با مادر آشنا بودی
با توام آی حضرت باران!
ظهر روز دهم کجا بودی؟
مادری در کنار گهواره
لب گشود و نگفت هیچ از شیر
تو نباریدی و به جات آن روز
از کمانها گرفت بارش تیر
تو که حال رباب را دیدی
تو به درد دلش دوا بودی
با توام آی حضرت باران!
ظهر روز دهم کجا بودی؟
وقتی آن روز رفت سمت فرات
در دلش غصههای دنیا بود
تو اگر در میانمان بودی
شاید الآن عمویم اینجا بود
رحمت و عشق از تو میبارید
پیشترها چه باوفا بودی
با توام آی حضرت باران!
ظهر روز دهم کجا بودی؟
#حسین_زحمتکش
#دوره_اول_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftabgardan_ha
صبح شد، باز هم پدر میرفت
تا به بیکاریاش ادامه دهد
به رفیقی که در وزارت داشت
با هزاران امید نامه دهد
نامهای که تمام دیشب را
صرف آن کرده با سواد کمش
نامهای که وزیر آن با 《ذال》
با 《ط》 دستهدار محترمش
چشمهایش غرور دارد و بغض
دستها مثل بوم نقاشی
سالها کار کرده با این دست
توی یک کارگاه نقاشی
زندگی خوب بود، تا اینکه
باز شد پای کفش بیگانه
دستهای سیاه تکنولوژی
پدرم را نشاند در خانه
زیر بار تورم و تحریم
کمکمک شانهی پدر خم شد
چهرهی مهربان و خندانش
رفته رفته عبوس و درهم شد
قسط وام و اجارهخانه شده
مرهم زخمهای کهنهی جنگ
قرص اعصاب و قند خون و فشار
خرج باروت در گلوی تفنگ
چند وقتیست فکرِ کار من است
غصه بر غصهاش اضافه شده
دیشب از چشمهای او خواندم
از خودش - از همه - کلافه شده
صبح شد، باز هم پدر میرفت
تا به بیکاریاش ادامه دهد
به رفیقی که در وزارت داشت
با هزاران امید نامه دهد
#محمدجواد_الهی_پور
#دوره_دوم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftabgardan_ha
#ویژهنامه_شعر_محرم_و_صفر_آفتابگردانها
من کیستم مگر، که بگویم تو کیستی؟
بسیار از تو گفتهام اما تو نیستی
من هرچه گریه میکنم آدم نمیشوم
ای کاش تو به حال دلم میگریستی
باید چگونه روی دو پایم بایستم
وقتی به نیزه تکیه زدی تا بایستی؟
ای هرچه آب دربهدرِ خاک پای تو!
در این زمین خشک به دنبال چیستی؟
باید بمیرم از غم این زندگانیام
وقتی که جز برای شهادت نزیستی
#زهرا_بشری_موحد
#دوره_اول_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftabgardan_ha
#ویژهنامه_شعر_محرم_و_صفر_آفتابگردانها
باغ بیبرکت شود وقتی که شبنم را بگیری
رود می میرد اگر باران نم نم را بگیری
عادتم دادی به این شال عزا این اشک روضه
شادی از من دور خواهد شد اگر غم را بگیری
مادرم نذر شما پیراهن مشکی تنم کرد
دیگر از دنیا چه دارم گر محرم را بگیری؟
ای فدای آن سر بر نیزهات میخواهم از تو
غیر اشک روضههایت هرچه دارم را بگیری
بر لب قاسم شهادت چون که احلی من عسل شد
طالبش هستم مباد این اسم اعظم را بگیری
هر قدم که میگذاری در عزا تاثیر دارد
وقتی از دستان مادر مُهر خاتم را بگیری
#امیر_سلیمانی
#دوره_سوم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftabgardan_ha
#ویژهنامه_شعر_محرم_و_صفر_آفتابگردانها
* إنّی وَاللّهِ اُخَیِّرُ نَفسی بَینَ الجَنَّهِ وَالنّارِ
سر را گرفت در دل چادر به دامنش
سر را گذاشت غرق تفکّر به دامنش
《یا آتش محبت و یا آتش عذاب》 *
او بود و شعله شعله تحیّر به دامنش
دل کند از زمین که نمانَد الی الابد
در این مصاف، ننگ تکاثر به دامنش
آمد سوی حسین سرافکنده و خجل
میریخت اشکهاش چنان در به دامنش
او هم شهید شد که نمانَد اسیر مرگ
حالا حسین بود و سر حر به دامنش
#سید_محمد_مهدی_شفیعی
#دوره_اول_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftabgardan_ha