eitaa logo
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
7.5هزار دنبال‌کننده
16.5هزار عکس
2.3هزار ویدیو
144 فایل
🌐کانال‌رسمے شهیداحمدمَشلَب🌐 🌸زیر نظر خانواده شهید🌸 هم زیبا بود😎 هم پولدار💸 نفر7دانشگاه👨🏻‍🎓 اما☝🏻 بہ‌ تموم‌ مادیات پشت پا زد❌ و فقط بہ یک نفر بلہ گفت✅ بہ #سیدھ_زینب❤ حالا کہ دعوتت کرده بمون @Hanin101 ادمین شرایط: @AHMADMASHLAB1374 #ڪپے‌بیوحـرام🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
منتظر واقعی امام زمانش بود باشد ڪه با دعای برادرانه اش مانیز امام زمانی شویم #شهید_محمودرضا_بیضایی @AhmadMashlab1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
بسم_رب_الشهدا #قسمت_دهم بنده_نفس_تا_بنده_شهدا اروند رود راه افتادیم یه رود بزرگ آخر یه جاده خاک
بنده_نفس_تا_بنده_شهدا آقای محمدی راوی اتوبوسمون با خواهرش اومده بود تو اتوبوس که داشتیم میرفتیم معراج مداحی بابای مفقود الاثر بابای زخمی گذاشتن دیدم میخاست خواهرشو آروم کنه اما نمیتونست رسیدیم معراج وای خدایا این خل و چلا چرا دست بردار نیستن من دیگه اعصابم نمیکشه پاشدم دست دوستمو گرفتم گفتم بریم بیرون اعصاب این امل بازیا را ندارم یک دفعه پسره محمدی جلوم سبز شد محمدی: خانم معروفی کجا تشریف میبرید؟ -من اعصابم به این امل بازی ها نمیکشه 😡😡😡 محمدی: خواهر من ببین تو ایندو روزه هر توهینی خواستی کردی اما حق نداری به شهدا توهین کنید -شهید 😂😂 چهارتا استخوان که معلوم نیست مال کی و مال چیه ؟ محمدی: تورو به امام زمان بفهمید چی میگید😡😡😡 -برو بابا تا اومد جواب منو بده یکی از دخترا با وحشت صداش کرد :آقای محمدی 😭😭😭 آقای محمدی زینب غش کرد محمدی: یا امام حسین خانم قنبری توروخدا بلندش کنین با چندتا خواهرا بیاریدش بیرون بچه ها دورش حلقه زدن آب میپاشیدن رو صورتش وقتی به هوش اومد متوجه شدم زینب متولد ۶۷هست سه ماه بعداز تولدش پدرش مفقودالاثر میشه عجب آدمایی بودن رفتند و مردن بدون فکر کردن به زن و بچشون ... ✍ نویسنده : بانو.....ش   📚کپی رمان فقط با ذکر نام نویسنده و منبع مجاز است...👇 @AhmadMashlab1995
بنده_نفس_تا_بنده_شهدا بعداز معراج الشهدا رفتیم شلمچه دیگه اینجا اوج خل و چل بازی هاشون بودا یه عالمه خاک 😕😕 بعد شیرین عقلا نشستن روی خاک گریه میکردن تازه هی میگفتن پارسال ازشهدای شلمچه،کربلا گرفتیم کربلا کجاست دیگه 😣😣 تو شلمچه یه پسر جوانی بود های های گریه میکرد به خودم که اومدم دیدم منم نشستم کنارش گریه میکنم به خودم گفتم ترلان خاک تو سرت ✋ با این خل و چلا گشتی مثل اینا شدی الحمدالله بهمون رحم کردن بعداز شلمچه هیچ جا نبردن انقدر خسته بودیم که سریع خوابمون برد تو خواب یهو دیدم وسط یه بیابان خاکیم رو تابلویش نوشته بود " شلمچه " جماعتی بودن همه لباس خاکی تنشون بود یهو یدونه اش گفت : بچه ها آقا دارن میان آماده باشید من متعجب اینا کین من کجام به خودم نگاه کردم لباس مناسب تنم نبود منظور اون جماعت از آقا امام زمان بود آقا نزدیکم شدن با ناراحتی نگاشونو ازمن گرفتن دوتا از همون آقایون که لباس خاکی تنشون بود نزدیکم شدن و گفتن تو به چه حقی اومدی خونه ما 😡 کی دعوتت کرد؟😡😡 به چه حقی به مادر ما توهین کردی ؟ یهو یه مردی وارد شد که همه صداش میکردن حاج ابراهیم وارد شد و گفت : خواهرم بد کاری کردی خیلی بد کردی تو میدونی هرشب جعمه مادرمون حضرت زهرا مهمون ماست یهو دیدم دوتا خانم دارن منو میکشن سمت قبر با جیغ از خواب بیدارشدم 😱 و..... .. ✍ نویسنده : بانو.....ش   📚کپی رمان فقط با ذکر نام نویسنده و منبع مجاز است...👇 @AhmadMashlab1995
فقط جیغ میزدم گریه میکردم با همون لباس رفتم پایین و با گریه میگفتم : توروخدا من ببرید شلمچه از صدای جیغ و داد من تمامی آقایون اومدن بیرون آقای محمدی و حسینی هم بینشون بود محمدی: خانم معروفی بازم میخاید شهدا را مسخره کنید؟ - آقای محمدی توروخدا تورو به همون امام زمان منو ببرید شلمچه آقای محمدی: شلمچه دیگه تو برنامه مانیست از شدت گریه و بی تابی هام سرم داشت گیج میرفت بالاخره دلشون سوخت منو همراه با یه خانم و دوتا آقا بردن شلمچه همونجا به شهدا قول دادم جوری باشم که اونا میخاند اونروز که کلا حالم بد بود فردا صبحش ۱۵ نفرمون تو حال خودمون بودیم روز دوم مارا بردن طلائیه خودشون میگفتن یه حاج ابراهیم همت نامی اینجا شهید شدن یاد خوابم افتادم حاج ابراهیم خدایا آینده من چی خواهدشد ... ✍ نویسنده : بانو.....ش  📚کپی رمان فقط با ذکر نام نویسنده و منبع مجاز است...👇 @AhmadMashlab1995
بقیه جاها و مناطق که رفتیم ما ۱۵ نفر ساکت بودیم فقط اسم فتح المبین تو ذهنم مونده تو راه برگشت میان لرستان و همدان یه جا برای ناهار نگه داشتن رفتم یه قواره چادر مشکی خریدم هرچقدر به تهران نزدیک میشیدیم حس کلافگی من هم بیشتر میشد وای خدایا یه هفته است میام مدرسه دارم جنون پیدا میکنم نمیدونم چه مرگمه منتظرم این دیپلم کوفتی بگیرم بعد برم دبی خدا کنه از دست این حس مزخرف خلاصی پیدا کنم آخیش بالاخره تموم شد 😆😆 فردا میرم دبی ☺️☺️ ... ✍ نویسنده : بانو.....ش   📚کپی رمان فقط با ذکر نام نویسنده و منبع مجاز است...👇 @AhmadMashlab1995
امام خامنه‌ای: اگرکسانی برای حفظ جانشان، شغل و پول و مقامشان و یا محبت نزدیکانشان راه خدا را #ترک کنند وآنجا که باید حق بگویند،نگویند آن وقت حسین بن علی ها به مسلخ کربلا کشیده خواهند شد✌ @AhmadMashlab1995
چه می فهمیم شهادت چیست مردم؟ شهید و همنشینش کیست مردم؟ تمام جست و جومان حاصلش بود: شهادت اتفاقی نیست مردم... #شهداے_خان_طومان @AhmadMashlab1995
امام خمینے #شهادت یڪ هدیہ اے است ازطرف خداوندتبارڪ و تعالے براے آن ڪسانےڪہ #لایق هستند. #شهیدآناتولےمیرزایی مسیحی تازه مسلمان شده لایق #شهادت شد درحالےکه مسلمانان پیشانےپینه بسته #مردند @AhmadMashlab1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
امام خمینے #شهادت یڪ هدیہ اے است ازطرف خداوندتبارڪ و تعالے براے آن ڪسانےڪہ #لایق هستند. #شهیدآناتولے
در بمباران خیابان اصفهان در ۶۵ شهیدی به گلستان شهدا آوردند به نام ✨✨ ✨✨ و گفتند غریب و بی کس است... نامش به مسلمان ها نمی خورد و ما همراه بقیه شهدای بمباران، او را در قطعه پایین قطعه به خاک سپردیم... بعد از تدفین متوجه شدیم نام پدرش "ایوان" و از مسیحیان اصفهان است اما.... ما او را به روش مسلمان ها در قبرستان مسلمان ها دفن کرده بودیم... پس از مدتی چند نفر مسیحی از کلیسای به مسئولین گلستان شهدا مراجعه کردند و گفتند: "چون این شهید از خانواده ای مسیحی است، مےخواهیم از دادستانی حـُکم گرفته و بعد از نبش قبر، جسدش را به گورستان ارامنه ببریم"... مسئولین گلستان هم موافقت مےکنند. مسیحیان دو روز بعد با حکم دادستانی، به سراغ مسئولین مےآیند و قرار مےشود صبح روز بعد، نبش قبر کنند اما... شب هنگام به خواب یکی از مسئولین گلستان شهدا آمد و گفت... 📚 ... تا شهادت گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی صص۶۴-۶۵ 🕯✨🕯✨🕯✨🕯✨🕯 @AhmadMashlab1995
نگاهتـ به کجاستـ ڪه آسمان را هدفـ رفتہ اے ؟ زمین🌍 لایق بودن و ماندن تو نبود..... زمیـن حقیـر بود بـراے داشتنت آسمـــان به تــو بیشتر مےآید..... @AhmadMashlab1995
خدا می بیند ...: ⚠️ 📜 ▫️خـ♡ـودش گــــــــــفته: «یَدُ اللَّهِ فَـــــوْقَ أَیْدِیهِــــــــــمْ» یعنی بنده من نباش از ڪارهای آدمـــهای اطـــرافت دلگـــــــیر نباش، اخـــــم نڪن؛ تا نخواهـــــم! برگـــی🍃از درخت نمی افــتد.
می خندد😊 اما مصنوعی... مگر میشود فراموش کند... عکس📷هایی را که با برادرش گرفته...💔 😔🌹 💗 @AhmadMashlab1995
اندیشه ام از تو سبز و آباد شده از جهل و غم این فکرم آزاد شده در مکتب پاک و شاد استاد ببین غم رفته زجانم و دلم شاد شده 💐 💐 @AhmadMashlab1995
براى «شهادت»؛ بايد كه «نفس» را سَر بُريد. يعنى ؛ دنیا را نه از برای دنیا بلکه برای آخرت جدی گرفت...🕊 چقدر دورم از شهادت خدااااااا..... #شهید_مدافع_حرم #احمدمشلب @AhmadMashlab1995
تو بزرگترین و ماندگارترین معلم دهه هفتادی ها و دهه های دیگر شده ایی....مرحبا به تو معلم زندگیم ....چرا که معلم واقعی تو هستی، پس روزت مبارک باد.🌷 ❤️ @AhmadMashlab1995
❤️ ای شهید من!🌹 از همان لحظه که تقدیر، مارا از شما جدا کرد، تاکنون یادت، خاطره هایت و دنیای ✨پاک تو، امید حیات مادرت گشته...🌺🍃 😔 🌹 @AhmadMashlad1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
#مسیحی_شهید در بمباران خیابان #مسجدسید اصفهان در #سال۶۵ شهیدی به گلستان شهدا آوردند به نام ✨✨ #آنا
٢ مسیحیان دو روز بعد با حکم دادستانی، به سراغ مسئولین گلستان شهدا مےآیند و قرار مےشود صبح روز بعد، نبش قبر کنند اما... شب هنگام به خواب یکی از مسئولین آمد و گفت: 👇👇👇 همان شب به خوابم آمد و با تاکید فراوان به من گفت: "من چند سال است شده ام و دیگر نیستم.... شما مرا از دیگر شهـــ🌹ــــدا کنند"!!!! صبح که از خواب بیدار شدم، تعجب کردم... من چطور مےتوانستم جلوی این نبش قبر را بگیرم؟؟؟ چه نشانه ای به دوستان مسیحےاش بدهم؟؟؟؟ خواب که حجت نیست چکار باید بکنم؟؟؟؟ نمےدانستم به چه کسی مراجعه کنم؟؟؟ دوستان مسیحےاش را چند روزی به بهانه رعایت مسائل بهداشتی و... معطل کردم و از خود شهید خواستم کمکم کند... روز بعد یکی از دوستانم که از اهالی خمینی شهر اصفهان است به دیدنم آمد. داشتیم با هم صحبت مےکردیم که صحبت به میان آمد به او گفتم: "یک شهید هست که ماجرای عجیبی به وجود آورده". وقتی قضیه را شنید مشخصات شهید را به من داد ... 📚... تا شهادت گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی ص۶۵ 🕯✨🕯✨🕯✨🕯 @AhmadMashlab1995
#معرفتانہ💙 شورو نواےِفاطمہ درڪربلا حسین شبهاے جمعہ ذڪرِ همہ انبیا حسین💚 دل مُرده ام مرا بِبَریدم بہ آن حرم 💔 صدمُرده زنده مےشود ازذڪرِ #یاحسین #شب‌زیارتےارباب @AhmadMashlab1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
#بسم_رب_الشهدا #قسمت_چهاردهم #بنده_نفس_تا_بنده_شهدا بقیه جاها و مناطق که رفتیم ما ۱۵ نفر ساکت بو
بنده_نفس_تا_بنده_شهدا راهی دبی شدم تا از این حس بیخود و بیقراری که داشت منو تا مرز جنون میبرد راحت بشم تو دبی مثلا برای اینکه خودم از این کلافگی راحت بشم خودمو بازم با گناه سرگرم کردم یه سه ماهی دبی بودم اما اصلا دیگه هیچ لذتی نمیبردم 😔😔 برگشتم ایران رفتم خونه مجردیم بازم گناه جدیدا وقتی گناه میکردم بعدش یه چیزی مثل یه فیلم تار از ذهنم رد میشد و عذاب وجدان داشتم یه ماهی گذشت مثلا رفتم بیرون خرید کنم یه بنری توجهمو به خودش جلب کرد متنش این بود •••بازگشت دو پرستوی گمنام از منطقه شلمچه به تهران فردا دانشگاه علوم پزشکی ساعت ۱۵ برگشتم خونه همه را از خونم بیرون کردم ماهواره و دیش ماهواره رو پرت کردم تو حیاط تلفن همراه ، لب تاپ ، تلفن خونه همه رو خرد کردم گریه میکردم سه هفته از گذشت زمان در روز یک وعده غذا میخوردم شبیه مرده قبرستان شده بودم تا اینکه ...... ... ✍ نویسنده : بانو.....ش 📚کپی رمان فقط با ذکر نام نویسنده و منبع مجاز است...👇 @AhmadMashlab1995
بنده_نفس_تا_بنده_شهدا رفتم بیرون فقط گوشی خونه خریدم تا زدمش ب برق صداش بلند شد گوشی برداشتم -الو بفرمایید صدا:الو سلام حنانه جان برای اولین بار از شنیدن اسم حنانه ناراحت نشدم -ببخشید شما صدا: نشناختی؟ -نه متاسفانه صدا: زینب محمدی ام راهیان نور،معراج الشهدا یادت اومد؟ صدام بغض آلود شد گفتم:بله بفرمایید زینب:حنانه جان برات پیام دادم از داییم -دایی شما؟ برای من ؟!!! زینب : آره عزیزم داییم از شهدای شلمچه است رفتم خونتون مستخدمتون گفت چندماه رفتی خونه مجردیت حالا آدرس خونتو میدی من بیام دیدنت؟ -آره آره حتما یادداشت کن خیابون فرشته کوچه یاس ۵ ساختمان نسترن طبقه ۷ واحد ۲۱ زینب: أأأ خیابون فرشته خخخخخ من الان راه میفتم که دم دمای غروب برسم اونجا فعلا یاعلی - باشه خداحافظ بی تابیم توی اون ۵-۶ساعت بیشتر شد خدایا خودت کمکم کن تااومدن زینب سعی کردم پاشم یه مقداری آبرو داری کنم شیشه های خالی مشروب قایم کردم خونه رو جمع و جور کردم یدفعه ب خودم اومدم صدای زنگ در بلند شد و ...... ..‌. ✍ نویسنده : بانو.....ش   📚کپی رمان فقط با ذکر نام نویسنده و منبع مجاز است...👇 @AhmadMashlab1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
براى «شهادت»؛ بايد كه «نفس» را سَر بُريد. يعنى ؛ دنیا را نه از برای دنیا بلکه برای آخرت جدی گرفت...
مگر دروازه شهــــ🌷ـــادت بسته نشد؟ پس چطور شهید شویم من و امثال من که سودای شهادت در سر داریم؟؟؟ چطور ممکن است دهه شصت، دهه جنگ را ندیده باشی و شهید بشوی؟؟ چطور ممکن است در این امنیت هوایی و زمینی به شهادت رسید؟؟؟ بله... من مےشناسم جوانانی را که نه دهه جنگ را دید نه به سوریه رفت ولی در همین ایران به خاطر فتنه منافقان در خون خود غلطید و به شهادت رسید مےبینی؟؟؟ باز هم حرف آقایمان درست از آب درآمد هنوز هم مےتوان شهـــــــید شد حتی از معبری تنگ فقط همانطور که مقتدایمان فرمودند شبتون سرشار از یاد شهدا @AhmadMashlab1995
دورے، شڪستگے، دلِ پُر،خستہ از همہ💔 خیره بہ قاب عڪس حرم، آه #ڪربلا بانگِ بُنےََّ روضہ‌ے #گودالِ قتلگاه #مادر رسید با قدِ خَم، آه ڪربلا💔 #دلتنڱمـ #دلڱیرمـ #اللهم_الرزقنا_ڪربلا @AhmadMashlab1995
خدا می بیند ...: ☀️ بسوی ظهور🌺 🍁🌾🌻🍂 🌾🌻🍂 🌻🍂 🍂 🔴 کمی تفکر ◻️می گویند سه نوع حق بر گردن ماست...  ◻️حق الله،  ◻️حق النفس  ◻️وحق الناس... ❌و اما وای بر سومی... ◻️در نماز و روزه و واجبات لنگ زدیم ◻️گفتیم خدا از حق خودش می گذرد... ⭕️چه توجیه زیبایی!! ◻️بر خودمان ستم کردیم و گناه کردیم و حق نفس را ندانستیم...  ◻️فقط ناله سر دادیم ;    "ظلمتُ نَفسی..." ⁉️ میدانی چه شنیده ام؟! ⁉️ طاقتش را داری؟ ◻️شنیده ام که اگر کسی  باعث شود ظهور به عقب بیفتد.. ❌"حق الناس " است... ◻️تو باعث شده ای که این همه مسلمان خود را نبیند.... چه بسا اگر خود را می دید به تعالی می رسید.. 🌹 🍂 🌻🍂 🌾🌻🍂 🍁🌾🌻🍂
یـادمون باشہ ... هـرچے براےخـــدا ڪـوچیڪے وافـادگے ڪنیم، خـــدا در نظر دیگـران بـزرگمون مے ڪنہ... شهیـد حاج حسیـن خـرازے #شهیـد_حسیـن_خـرازے @AhmadMashlab1995
سید مقاومت: شهید سید عباس موسوے عماد مقاومت: شهید عماد مغنیہ جهاد مقاومت: شهید جهاد مغنیہ ذوالفقار مقاومت: شهید مصطفـے بدرالدیݧ (سید ذوالفقار) و مقاومتــــــــ ادامــــہ دارد .. 📲 @AhmadMashlab1995
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #دیده_بان °~•| @ahmadmashlab1995 |•~° 🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸
هرشہـید، نشانے ست ازیڪ راه ناتمامـ یڪ فانوس ڪہ داردخاموش مےشود وحالا؛ تومانده اے ویڪ شہید و یڪ راه ناتمام فانوس را بردار؛ وراه خونین شہیدرا ادامہ بده #شهیدمشلب #غریب_طوس @AhmadMashlab1995