#اطلااعیه🚫 #مهم #توجه⚠️
السلام علیک یااباعبدلله الحسین(ع)❣
سلام دوستان باتوڪل برخداو یاری امام زمان (عج) وهمت شما بزرگواران تصمیم گرفتیم
ان شاالله یه ماه مونده به ماه #محـــرم ▪️"چله زیارت عاشورا" رو شروع کنیم که آخرین روزش بیفته #روز عاشورا◾️
( #تاریخدقیقشروعچله۱۱مرداد)
👈و مهمترینش اینه که میخواییم #313نفر بشیم♥️
نیتمونم تعجیل در فرج آقا امام زمان(عج)
هست
و گرفتن برات #کربلاےاربعین❤💚
به نیابت از رفیق شهیدمون هم زیارت و میخونیم
من خودم شخصا از همین چله های گروهی که برگزار کردم کربلای #اربعین گرفتم
هرکی پایهاس بسم الله✋
باذکر ✨لبیک یامهدی✨ اعلام بفرمایید
وصبـــور باشید تا عضو گیری بشه
برای شرکت در چله وارد گروه بشید👇
http://eitaa.com/joinchat/1114133Cd5ed740f08
تامیتونید نشر بدید تا با خلوص نیت برای ظهور و راهی کربلا شدن در کنار امام زمانمون دعا کنیم🏴
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
#داستان_صبا #قسمت2⃣ وقتی وصیت نامه شهدا رو خوندم دیدم در وصیت نامه ی خیلی از 🌷شهدا🌷 به حفظ #حجاب
#داستان_صبا
#قسمت_3⃣
اون شب دوستم رفت و من برای شام موندم.
خانواده حاج آقای علوی طوری برخورد می کردند که من ناراحتی را فراموش کردم، و وقتی خواستم به خونه🏠 برم با داماد و دخترشون منو به خونه رسوندن.🚗
فردای اون روز وقتی از مدرسه برگشتم، تو راه رفتن به خونه خواهرم بودم، از جلوی مسجد🕌 که رد شدم، یکی صدام کرد، برگشتم دیدم خانم آقای علویه.
رفتم پیششون گفتند:
"حاجی گفتن از این به بعد برم خونشون."
من هم قبول کردم.😊
وقتی به مادرم جریان رو گفتم واکنش بدی نشون نداد، پدرم هم گفتن مرد خوبیه و میشناسمش.
و ایشون هم اجازه رفتن دادند.
ولی گفتن سنگین تر برو.
_علت این حرف ها بعداً مشخص شد._
ولی من چون ظاهر خوب و پوشیده ای داشتم همونجوری رفتم.🙃
رفت و آمد شروع شد، تا جایی که من هر روز به خونه حاج آقای علوی می رفتم، و بدون نیت قبلی، تعداد زیادی ⚡️حدیث و ⚡️آیه یاد گرفتم.
اصلاً مسئله رو دینی نمی دیدم.
به عنوان یک کلاس درس می دیدم.
سوال میکردم بسیار زیاد.☺️😅
بعد از گذشت سه ماه حاج آقا گفتند بعد از انجام کارهام، وقتی سرشون خلوت بود برم پیششون.
یعنی زمانی که با خانواده بودند.
و من شروع کردم به عربی یاد گرفتن از دخترششون. تا معانی ⚡️احادیث و ⚡️آیات رو بفهمم.
و حاج آقا هم حین جواب دادن ✔️نکات رو میگفتن.
از نامحرم و حجاب و...
دیگه تقریباً شناخته شده بودم؛ چون هم در مجلس حاج خانم بودم و هم دور از چشم، مجلس حاجی رو دنبال می کردم.
ولی کم کم مغرور شدم و فکر می کردم زرتشت به خاطر آرامش و عدم هیجانش از اسلام برتره... یعنی دینی که به هیچی اهمیت نده خیلی خوبه❗
مثل سیاست، فرهنگ...
وقتی این موضوع رو با خود حاجی در میون گذاشتم در جواب گفتن هرجور صلاح میدونی، میتونی مسلمان بشی و راحتتر بیای و بری.
خشکم زد.
انتظار این حرف رو نداشتم❗️
من اصلاً به مسلمان شدن فکر نکرده بودم❗️
♻️شاید علت اینکه حرف ها به دلم می نشست این بود که زرتشت دین ضعیفیه و کامل نیست، پاسخ نمیده و جامع نیست.
اول تصمیم گرفتم از دین زرتشت دفاع کنم ولی از دهنم پرید گفتم مسلمون میشم...😟
اما بعد از اون روز تا یک هفته تو جلسات نرفتم.
جالب بود که حاجی و حاج خانم هم پیگیر نشدن❕😐
استرس و دلهره عجیبی پیدا کرده بودم، به چشم جنایت بهش نگاه می کردم❗
خلاصه فکر کردم و رفتم؛ البته می ترسیدم از خانواده❗
می ترسیدم اشتباه کنم❗
ولی طرز فکرم عوض شده بود.
💥یعنی حاجی جوری منو تربیت کرد که می دونستم همیشه یه راهی هست...
💥پس با خودم گفتم نگران نباش یه راه حلی پیدا میشه...
رفتم، و سعی کردم با نهایت خنگیم استاد حوزه رو به چالش بکشم❗😑
نهایت مسخرگی بود...
✳️ادامه دارد...
#کپی_باذکرمنبع_حلال_است
🍃🌸🍃🌸🍃
@ahmadmashlab1995
🔸 #بابا مهدی جان؛ وصیت📜 کرده بودی که روی سینه ات سربگذارم
🔹آن شب در #معراج خواستم سر روی سینه ات بگذارم ⚡️اما هرچه گشتم #آغوشی نبود😔
🔸عکس هایت📸 را کنار مامان دیده ام، قدو #قامتت، دستهایت. همان عکسها که #مرا در آغوش داشتی💞 پس چرا نیمی از آن قدو قامت هم در تابوت⚰ نبود؟
🔹خواستم مثل #رقیه(س) سرت را بغل کنم نمی شد❌ دستانم #استخوان هایی را لمس کرد که گفتند بابا مهدی ست😭 باشد #سهم_من از آغوشت💖 همین بود..
#عاشقانه_های_سلما
#شهید_مهدی_ثامنی_راد
@ahmadmashlab1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
#داستان_صبا #قسمت_3⃣ اون شب دوستم رفت و من برای شام موندم. خانواده حاج آقای علوی طوری برخورد م
#داستان_صبا
#قسمت_4⃣
از حاجی خواستم #دو دین رو مو به مو تعریف کنه، و در نهایت مقایسه.
✳️وقتی دو دین الک شدند، بعد چند ماه کلاس رفتن، دیدم که عمرم هدر رفته❗😫😩
#دین_زرتشت_فقط_ظاهری_زیبا دارد❗😐
من متقاعد شدم که ظاهر 💠اسلام💠 زیباست و باطنش #حکیمانه...😇
اما غرورم اجازه نمی داد قبول کنم که زرتشت در برابر اسلام پَرِ کاهیست به کوهی...😔
به لج کردنِ با خودم افتادم...
از تیر ماه سال ۹۲ تا دی ماه همان سال سخت ترین دوران گذار در زندگی من بود.
من از اعتقاداتم گذشتم؛
من فقط حفظ ظاهر می کردم ولی قلباً❤️ به 💠اسلام💠 و احادیث امام علی علیه السلام، امام باقر علیه السلام، امام صادق علیه السلام و امام رضا علیه السلام💖 ارادت پیدا کرده بودم...🤗
در مورد منجی فقط یک کلمه میدونستم:
" #سوشیانس".
بخاطر امتحانات کمی از اون فضا دور شدم و آرامش فکری پیدا کردم...
بعد از ماه امتحانات بدون لج بازی و فکر باز و منطقی، دوباره مطالعاتم📚 رو شروع کردم و با آقای علوی صحبت کردم،گفتم:
"من تسلیم در برابر شما و مسلمانم در برابر ✨خدا✨...
آقای علوی زیر لب ذکری گفتند و من ناراحت و گریان از بزرگترین شکست عمرم...
وقتی به خونه🏠 برگشتم نهج البلاغه رو باز کردم؛ نکاتی که فهمیدم رو نوشتم✍. و بعد از ظهر فردای اون روز رفتم خونه حاج آقای علوی.
بعد از مراسمات معمول، بعد از اتمام مراسم، دختر حاج آقای علوی صدایم زد که پیش حاج آقا بروم.
20_30 کتاب📚 رو با سردی و حالت قهر ، گفتن تا اونا رو نخوندم دیگه سؤالی نکنم! و حرفی نزنم! و در کلاس هاشون هم نیام!
به شدت غرورم شکست و ناراحت شدم💔. اما با دیدن کتاب ها📚 گل از گلم شکفت...
#استاد_مطهری...
☑️چند نکته:
اول اینکه من اون لحظه هیچ چیزی از شیعه و سنی نمی دونستم، ولی احدیث زیادی از ائمه💖 بلد بودم ولی به هیچ صحبت یا حدیثی از خلفای سه گانه برنخوردم! نمی دونم نیست؟ یا من در منابعم ندیدم، بجز کتاب الغدیر.
دوم اینکه من فقط جهت مطالعه📖 و شناخت و معرفت کتاب های تشیع رو می خوندم.
و سوم، کتاب های استاد مطهری رو استاد برام منع❌ کرده بودن، ولی خب...
چهارم اینکه من شیعه بودنم رو از امام رضا علیه السلام💖 دارم...
ای به فدای باب الجوادت
✳️ادامه دارد
#کپی_بدون_لینک_حرام_است
🍃🌸🍃🌸🍃
@ahmadmashlab1995
#روایت_شهید:
همون اول به همسرم گفتم زندگی با من یه زندگی معمولی نیست
میدونست سرباز مطیع ولایتم میدونست تو راهی پا نمیذارم که ذره ای ناراحتی حضرت آقا توش باشه
همسرت که حسینی باشه تو رو زهیرت میکنه
#مراسم_ازدواج_شهید_محمدخانی💙❤️
#هرشب_مهمان_شهدا🌷🌷
@AhmadMashlab1995
#تلنگر
فقط دعا کنید پدرم شهید بشه!
خشکم زد ، گفتم خاله این چه دعاییه؟
گفت ، آخه بابام موجیه!
گفتم ، خوب ، ان شاء الله خوب میشه ، چرا دعا کنم شهید بشه؟!
گفت ، آخه هر وقت موج میگیردش و حال خودشو نمیفهمه شروع میکنه من و مادر و برادرمو کتک میزنه!
گفتم ، اشکال نداره..
گفت ، اما مشکل ما این نیست..!
گفتم ، پس مشکل چیه؟؟
گفت ، بعد از اینکه حالش خوب میشه و یادش میاد چیکار کرده
دست و پای همه مونو ماچ میکنه ، و معذرت خواهی میکنه..!
اگر هم بخواهیم جلوشو بگیریم خودشو میزنه......!!!!!!
📕 خبرنگار ، خبرگزاری جوان
التماس دعای فرج.....
🌹 اللهم عجل لولیک الفرج...🌹
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🌺
مرغ دلم راهی #قم میشود
در #حرم امن تو گم میشود
عمه سادات سلام علیک✋
🌻ولادت حضرت معصومه (س) و روز دخترمبارک🌻
🌸🍃
@ahmadmashlab1995❤️
🔸یگانه دختر موسی بگیر دست مرا ...
🌹اعضای قرارگاه فرهنگی مجازی شهید #احمدمشلب روز دختر رو خدمت تمامی دختران کانال تبریک عرض مینمایند
#حضرت_معصومه
#روز_دختر_مبارک
🌼
✨🌼 @Ahmadmashlab1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
#داستان_صبا #قسمت_4⃣ از حاجی خواستم #دو دین رو مو به مو تعریف کنه، و در نهایت مقایسه. ✳️وقتی د
#داستان_صبا
#قسمت_5⃣
خواندن، فهمیدن، درک کردن، اسلامی دیدن، حدود 5ماه طول کشید.
عید🌸🎊۹۳ هم به خونه حاج آقای علوی نرفتم، درس می خوندم ولی غرق در اندیشه ناب 🌷شهید🌷 مطهری بودم...
همه جهان🌏 رو از نگاه ایشون می دیدم، و ایشون نگرش اسلامی و تفکر شیعی رو به من یاد دادن...
خیلی فرق هست در این دو نکته.
نگرش اسلامی حزب الله رو به وجود آورد و تفکر شیعی عاشورا🔴 و انتظار موعود✨ رو...
چنان غرق در کتابها📚 بودم که حتی با خانواده حرف نمی زدم مگر به اجبار❕
براشون عجیب بود ولی خیلی اعتراض نکردند.
این خواندن ها📖 سبب نگاه انتقادی من به جامعه شد، چیزی که بهش "جامعه اسلامی" میگویند ولی شما بخوانید "غیر اسلامی"!
من در عین اعتقاد به زرتشت که یک زرتشتی بودم و ارادت با تمام وجود به اسلام، کم کم به وضعیت سیاسی، فرهنگی، اجتماعی جامعه حساس شدم؛ خطر❌ رو حس کردم، ایرادات رو حس کردم، انتقاد میکردم، صحبت و بحث...
بعد از خواندن کتاب ها📚، ناگهان به شدت دلم برای خونه باغ حاج آقای علوی تنگ شد، فوراً حاضر شدم که برم، و رفتم... بعد از مدتها همه از دیدن هم خوشحال شدیم....
جز آقای علوی که مثل همیشه به من نگاه نکرد.
بالاخره سر صحبت باز شد... و برای اولین بار من برای ساعتها از وضعیت موجود و فاصله برای رسیدن به اهداف مقدس انقلاب اسلامی برای حاج آقای علوی حرف زدم و ایشون گوش می دادند...
در آخر گفتن: "فقط می خواستم یاد بگیرید و تربیت بشید."😐
تمام ذوقم نابود شد! و چه خوب شد که آیینه چینی شکست...
خوب شد اسباب خود بینی شکست...
به این میگن استاد...
بعد از خوندن کتاب ها📚 تغییر ناگهانی رو حس کردم؛ آرام شدم، کم حرف شدم، یک صبای دیگه شدم...
یک دختر زرتشتی ولی با اخلاق اسلامی...
نو شدم... فکرم عوض شد، نگرشم عوض شد... دیگه اون دختر پر سروصدا و پرهیجان نبودم.
✔️استاد درست می گفت...
🌷شهید🌷 مطهری من رو تربیت کرد...
یادم داد و یاد گرفتم صبر کنم✅،
فکر کنم✅،
تحمل کنم✅،
علت بفهمم✅،
زود قضاوت نکنم❌،
تهمت نزنم❌،
غیبت نکنم❌..
هدف استاد این بود که من رو کم کم مسلمان کنه...
هنری که کار هر کسی نبود.
دوباره کلاسها آغاز شد، ولی حالا فرق داشت، من یک تغییر ذهنی و فکری رو گذروندم.
به کتاب خواندن📖 عادت کرده بودم.
و این سری استاد شریعتی🌹...
دو نگاه متفاوت ولی با یک هدف...
من در مقام مقایسه نیستم اما از نظر من دکتر شریعتی نگاهی نومآبانه دارد و روان تر است، اما استاد مطهری سخت و عمیق.
منظورم این است که در مورد کتب استاد مطهری باید فکر و اندیشه کرد، اما دکتر شریعتی خیر... با خواندن هم میشود فهمید.
به خانه باغ حاج آقای علوی برگشتم و چقدر سبک بال برگشتم...
استاد ✨قران می خواند و از من خواست از روی ✨قران بخوانم... و آرام آرام شروع به یاد دادن مفاهیم عبادی کرد...
چرا عبادت❓
چرا ذکر❓
چرا صحبت❓
و من واقعاً جوابی نداشتم❗️
یعنی آموزه های دینی زرتشت واقعاً پاسخ گو نبود...
✳️ادامه دارد...
#کپی_باذکرمنبع_حلال_است
🌸🍃🌸🍃🌸
@AhmadMashlab1995