eitaa logo
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
7.5هزار دنبال‌کننده
16.5هزار عکس
2.3هزار ویدیو
144 فایل
🌐کانال‌رسمے شهیداحمدمَشلَب🌐 🌸زیر نظر خانواده شهید🌸 هم زیبا بود😎 هم پولدار💸 نفر7دانشگاه👨🏻‍🎓 اما☝🏻 بہ‌ تموم‌ مادیات پشت پا زد❌ و فقط بہ یک نفر بلہ گفت✅ بہ #سیدھ_زینب❤ حالا کہ دعوتت کرده بمون @Hanin101 ادمین شرایط: @AHMADMASHLAB1374 #ڪپے‌بیوحـرام🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️ بعضے وقتها؛ میبینم پروفایلت ... مُزیّن است بہ ... دخترے مشڪین ردا ... بالاے ... یا ڪنار رود ..‌. در هوهوے باد❗️ و بوجد مے آید نگاهم ... نہ از سر ... و یا هوا ... ڪہ از رنگ ... و شڪوہ و جلال❗️ بعد میروم سروقت پُست هایتو... یڪ در میان ... چطور ممڪن است ... این همہ تفاوت ... فاز بہ فاز❗️ و نگاهم بے و بے وجد میشود ... پر از علامت تعجب ... و چند سوال❗️ مثلا ... یڪ پست ... از است و لب عطشان ... و درست پست بعد ... از طنازے و انتخاب حنابندان❗️ آن هم در جمعے مختلط ... و ڪامنت ها روان❗️ و یا یک پست ... از بازے با خدا ... پراز ادعا و دعا دعا ... و درست پست بعد ... عڪس نوشته:اگر بگویم دوستت دارم ... چہ جوابے میدے،انتخاب ڪن یڪ تا دہ، تو را بہ خدا❗️ بہ من حق بدہ ڪہ بمانم ... بین این ... و بگویم وات د فاز و ماذا فازا❗️ میمانم گیج و ... وسط دو علامت سوال⁉️ ڪہ آیا ... آن چادر در جایگاہ اشتباہ گرفتہ قرار❓ و یا تو ڪہ ندانستے قدر آن جایگاہ❓ زمان،زمان تعارف نیست ... و باید روبرو شد اندڪے با واقعیت ها ... تو بودے ڪہ یادت رفت ... آمیختہ بودن چادر را بہ ❗️ تو بودے ڪہ تاختے و باختے ... را بدون حیا❗️ تو بودے ڪہ گرفتے دست ڪم ... معنا و تفسیر پوشش و ردا❗️ وگرنہ که ... چادر جایش درست هست ... درست بالاے سرت ... با همان ابهت و بی مثال❗️ پس ... مثال دیگران نگویمت ... تعویض ڪن عڪس را ... یا ڪہ اول چادر بردار ... بعد بتاز و بتاز❗️ چرا ڪہ چادر تقصیرے ندارد ... و این تو هستے ... ڪہ نیستے قدردان❗️ خب❗️ من با تو ... دارم چند ڪلمہ حرف حساب❗️ چادرے ماندن،نگهدارے میخواهد ... عزیزِ جان ... براحتے نبودہ و نیست ... ارزندہ نگہ داشتن این دُرِّ گران❗️ یڪ تڪہ پارچہ بے معنا ... ڪہ مفتخر بودن ندارد،جنس ارزان ... پس برگرد ... برگرد ... برگرد بہ جایگاهت ... تو را قسم بہ ... گوشہ ے چادر مادرجان❗️ تصورڪن❗️ عروسے ڪہ ... براے بالا رفتن ... دست داماد را گرفتہ ... و میرود پلہ بہ پلہ ... آرام آرام ... تو اے مشڪین پوشم ... نگاہ ڪن بہ دستان مادر ... بگو یا ... و برگرد ... برگرد ... پلہ بہ پلہ ... آرام آرام❗️ بہ جایگاهت ... بہ چادر❗️ بعلاوہ ے حیا❗️ @AhmadMashlab1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
#خاطرات_شهدا #از_شهدا_الگو_بگیریم 🔰محمدحسین خیلی #حسرت دوران دفاع مقدس را می‌خورد. با غبطه🙁 می‌
💠می‌گفت می‌روم آلمان، اما از سر درآورد 🔰مجید تصمیمش را گرفته است؛ 💥اما با هر چیزی دارد. حتی با رفتنش. حتی با شدنش. مجید تمام دنیـ🌍ـا را به شوخی گرفته بود. 🔰عطیه درباره رفتن مجید و اتفاقات آن دوران می‌گوید: «وقتی می‌فهمیم امام علی رفته است. ما هم می‌رویم آنجا🚕 و می‌گوییم راضی نیستیم و مجید را نبرید🚷 آنها هم بهانه می‌آورند که چون نداری، تک پسر هستی و داری تورانمی بریم و بیرونش می‌کنند. بعدازآن گردان دیگری می‌رود که ما بازهم پیگیری می‌کنیم و همین حرف‌ها را می‌زنیم و آنها هم را بیرون می‌اندازند😄 🔰تا اینکه مجید رفت اسلامشهر و خواست ازآنجا برود. راستش دیگر آنجا را پیدا نکردیم😔 وقتی هم فهمید که ما . خالی می‌بست که می‌خواهد به برود. بهانه هم می‌آورد که کسب‌وکار خوب است. 🔰ما با آلمان هم مخالف بودیم. به شوخی می‌گفت مجید همه پناه‌جوها را می‌ریزند توی دریا🏝 ولی ما در فکر و خیال💬 خودمان بودیم. نگو مجید می‌خواهد برود و حتی تمام دوره‌هایش را هم دیده است. 🔰ما فهمیدیم که تصمیمش جدی است. مادرم وقتی فهمید پایش می‌گیرد و بیمارستان بستری🛌 می‌شود. هر کاری کردیم که حتی الکی بگو . حاضر نشد🚫 بگوید. به شوخی می‌گفت: «این فیلم بازی می‌کند که من سوریه نروم» وقتی واکنش‌هایمان را دید گفت که نمی‌رود🚷 🔰چند روز مانده به رفتن لباس‌های را پوشید و گفت: «من که نمی‌روم ولی شما حداقل یک عکس یادگاری بیندازید📸 که مثلاً مرا از زیر قرآن📖 رد کرده‌اید. من بگذارم در لاین و تلگرامم الکی بگویم سوریه. مادر و پدرم اول قبول نمی‌کردند. بعد قرآن را گرفت و چند عکس انداختیم. نمی‌دانستیم همه‌چیز است.»😔 @AhmadMashlab1995
#خواهر است دلتنگ‌ات مےشود #وقتے نباشے.. اما مادر برایش داستان کربلارا گفته بدرقهٔ #علےاڪبر جوان را در ظهر عاشورا... شاید هم #روضهٔ وداع آرامش کند 🌷 @AHMADMASHLAB1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
❤️ بعضے وقتها؛ میبینم پروفایلت ... مُزیّن است بہ ... دخترے مشڪین ردا ... بالاے ... یا ڪنار رود ..‌. در هوهوے باد❗️ و بوجد مے آید نگاهم ... نہ از سر ... و یا هوا ... ڪہ از رنگ ... و شڪوہ و جلال❗️ بعد میروم سروقت پُست هایتو... یڪ در میان ... چطور ممڪن است ... این همہ تفاوت ... فاز بہ فاز❗️ و نگاهم بے و بے وجد میشود ... پر از علامت تعجب ... و چند سوال❗️ مثلا ... یڪ پست ... از است و لب عطشان ... و درست پست بعد ... از طنازے و انتخاب حنابندان❗️ آن هم در جمعے مختلط ... و ڪامنت ها روان❗️ و یا یک پست ... از بازے با خدا ... پراز ادعا و دعا دعا ... و درست پست بعد ... عڪس نوشته:اگر بگویم دوستت دارم ... چہ جوابے میدے،انتخاب ڪن یڪ تا دہ، تو را بہ خدا❗️ بہ من حق بدہ ڪہ بمانم ... بین این ... و بگویم وات د فاز و ماذا فازا❗️ میمانم گیج و ... وسط دو علامت سوال⁉️ ڪہ آیا ... آن چادر در جایگاہ اشتباہ گرفتہ قرار❓ و یا تو ڪہ ندانستے قدر آن جایگاہ❓ زمان،زمان تعارف نیست ... و باید روبرو شد اندڪے با واقعیت ها ... تو بودے ڪہ یادت رفت ... آمیختہ بودن چادر را بہ ❗️ تو بودے ڪہ تاختے و باختے ... را بدون حیا❗️ تو بودے ڪہ گرفتے دست ڪم ... معنا و تفسیر پوشش و ردا❗️ وگرنہ که ... چادر جایش درست هست ... درست بالاے سرت ... با همان ابهت و بی مثال❗️ پس ... مثال دیگران نگویمت ... تعویض ڪن عڪس را ... یا ڪہ اول چادر بردار ... بعد بتاز و بتاز❗️ چرا ڪہ چادر تقصیرے ندارد ... و این تو هستے ... ڪہ نیستے قدردان❗️ خب❗️ من با تو ... دارم چند ڪلمہ حرف حساب❗️ چادرے ماندن،نگهدارے میخواهد ... عزیزِ جان ... براحتے نبودہ و نیست ... ارزندہ نگہ داشتن این دُرِّ گران❗️ یڪ تڪہ پارچہ بے معنا ... ڪہ مفتخر بودن ندارد،جنس ارزان ... پس برگرد ... برگرد ... برگرد بہ جایگاهت ... تو را قسم بہ ... گوشہ ے چادر مادرجان❗️ تصورڪن❗️ عروسے ڪہ ... براے بالا رفتن ... دست داماد را گرفتہ ... و میرود پلہ بہ پلہ ... آرام آرام ... تو اے مشڪین پوشم ... نگاہ ڪن بہ دستان مادر ... بگو یا ... و برگرد ... برگرد ... پلہ بہ پلہ ... آرام آرام❗️ بہ جایگاهت ... بہ چادر❗️ بعلاوہ ے حیا❗️ @AhmadMashlab1995