شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
🌻گرچه یک عمر من از دلبر خود بیخبرم ⚜️لحظهای نیست که یادش برود از نظرم 🌻نه که امروز بود دیده من بر
❁﷽❁
#ظهورڪن نگارمن🌷
بيا ڪہ ازسرشعف🍃
فداےقامتٺ ڪنم✌️
دوچشم #اشڪبار را😭
تمام لحظہ هاے من ⏰
فداے يڪ #نگاه تو💚
بياو پاڪ ڪن ز🌱
#دل حدیث انتظار را💕
#یاایهاالعزیز
❤️اَللّٰهُمَعَجْللوَلِیِّکَاَلفَرَج❤️
@AHMADMASHLAB1995
🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊
#کلام_بزرگان_درمورد_شهدا
#شهادت_درکلام_شهید_آوینی🏷
💐 راه #کاروان عشق از میان تاریخ می گذرد و هر کس در هر زمره که می خواهد ما را بشناسد #داستان کربلا را بخواند، اگرچه خواندن داستان را سودی نیست اگر #دل کربلایی نباشد…🌹
@AhmadMashlab1995✨
🍃 آقاجان
جمعہ ها
#دل یـاد #دلبـر مےڪند
نغمہ
یـابــن الحسـن
سـر میڪند
🍃الهم عجل لولیک الفرج..
@AhmadMashlab1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
چه با عظمت است ماه ذی الحجه: #موسی به طور می رود... #فاطمه به خانه علی... #ابراهیم با پسرش به قربان
#دلنوشته_عید_قربان🐏
" قربان جلوگاه تسلیم ابراهیمیان برای ذبح اسماعیل نفس "
هنگام امتحان که بشود خیلی ها پا پس می کشند و تردیدهای فراوان در اعماق وجودشان رخنه می کند که شاید عقیده ای که داشته اند هم آنچنان بنیان محکمی نداشته است، شاید هم به دنبال بهانه ای هستند که راه فراری باشد از آنکه در بوته ی آزمایش #عیارشان سنجیده شود.
#قربانی کردن فرزندی که در کهنسالی پس از سالها انتظار نصیبت شده است امتحانی است بس دشوار و آوردگاهی که عیار #بندگی ات با آن سنجیده می شود. مسلخی که باید از هر کس و هر چه که دوست داری #دل بکنی و نشان دهی که آداب بندگی را خوب میدانی.
قربانی #ابراهیم خلیل الله فرزندی بود که به آن #دلبستگی داشت و خدا میخواست او را بیازماید به دل بستگی اش. تنها اوست که میداند در لحظه ابتلاء آیا ما هم می توانیم از دلبستگی هایمان دل بکنیم و در راه #طاعت #پروردگار و #ایمان راسخ به او قربانی کنیم؟
آری اینگونه توحید و #خداپرستی بندگان مورد آزمایش قرار می گیرد تا غربالی باشد میان آنانکه ادعای پیروی و اطاعت از دستورات الهی را دارند.
✍⇝یا قَتیل الْعَبَرات みامد⇜
#دلنوشته
#عید_قربان_مبارک
#یا_قتیل_العبرات_H
#عید_الاضحی_مبروک
#عید_بندگی
#کپی_با_ذکر_منبع
🌸🍃 @Ahmadmashlab1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
📚رمان #در_حوالی_عطر_یاس #قسمت_دهم هر دوشون چپ چپ نگام کردن که گفتم: منو عفو کنین اینبار، تو عروسی
📚رمان #در_حوالی_عطر_یاس
#قسمت_یازدهم
از خونه فاطمه سادات که اومدم بیرون دنیای جلوی چشمام رنگ دیگه ای گرفته بود، احساس می کردم دیگه معصومه سابقِ خودخواه نیستم،
احساس می کردم دنیا پیچیده تر از این حرفاست و چیزای با ارزش زیادی تو این دنیاست که ازش غافلم ..
احساس می کردم پر شدم از بغض های تازه..پر از بغض یا شایدم خالی .. خالی از زرق و برق این دنیا ..
حالم جوری بود که پای رفتن به خونه نداشتم .. سمت خیابون اصلی راه افتادم و فقط به مامان پیام دادم
" من دارم میرم گلزار ..تا یه ساعت دیگه میام خونه "
حال و هوای گلزار و عطر بهشتی شهدا حال و هوامو عوض کرد،
بدجور محتاج این هوای پاک گلزار بودم، کنار #شهدا تنها جایی بود که به آرامش عمیقی می رسیدم،
کنار شهدا می تونستم برای یک لحظه هم که شده عشق خدا رو تجربه کنم،
کنار شهدا بوی پاکی میومد ..
قدم زنان درحالیکه برای #دلِ مرده ی خودم فاتحه می خوندم کنار بابا رسیدم و نشستم کنارش، باچشمایی پر از اشک گفتم: سلام قهرمان... سلام سردارِ من ... سلام بابای عزیز تر از جانم ...
سرمو گذاشتم رو سنگ سرد مزارش و براش از تمام دلتنگی هام گفتم ... از تمامِ تمامشون ...
.
برگشتم خونه ..اما معصومه قبل نبودم، می خواستم کار مهمی بکنم، هنوزم به درستی و نادرستی اش شک داشتم ولی از بابا خواسته بودم کمکم کنه و تنهام نذاره، میدونستم که کنارمه ...
مهسا داشت تلویزیون نگاه می کرد، محمد هم خونه نبود، رفتم تو اتاق مامان،
مامان سرش گرم لباسی بود که داشت برای من می دوخت ..
کنارش نشستم و دستاشو بوسیدم: سلام مامان جونم خسته نباشین که انقدر زحمت می کشین
رو سرم رو مادرانه بوسید و گفت: قربونت بشم عزیزم
پس دل این مادر طاقت نیاورد بیشتر از این به دخترش بی محلی کنه، فقط تو چشمای مهربونش خیره بودم..مادر چه نعمت بزرگی بود، از نگاه کردن بهش یک لحظه هم سیر نمی شدم ..
لبخندی رو لبش نشست و گفت: رفته بودی پیش بابات
آروم چشمامو رو هم گذشتم به نشانه تایید، نمیدونم چرا قلبم انقدر آروم بود ...ملاقات با بابا کار خودشو کرده بود ..دلم کم کم داشت از کاری که می خواستم انجام بدم مطمئن میشد ..
با اطمینان به چهره ی پر نور و مهر مامان نگاه کردم و گفتم: مامان جون ..من بیشتر فکر کردم .. با بابا هم مشورت کردم ..
با اوردن کلمه ی "بابا" بغض سعی داشت خودشو به چشمام برسونه
باهمون حالت آرومم همراه بغضی که سعی در پنهان کردنش داشتم ادامه دادم: به ملیحه خانم بگین جوابم مثبته ....
#ادامه_دارد...
✍نویسنده:گل نرگــــس
@AhmadMashlab1995
حب دنیا و حب خدا
در یک #دل جاۍنمۍگیرد؛
باید از یڪی از آنھا گذشت!
-آیتاللهحقشناس :)💔
@AhmadMashlab1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
🕊✨ هر روز بیشتر بہ #تو دلبستہ مےشویم... عشق از شناخت مےگذرد اتفاق نیست!🙃🖐🏻 #شهید_احمد_مشلب♥️🌸 #هر_
چرخش و #تغییرِ
سـا؏ت هم
بہ دردِ این دلِ
#تـنگــــمـ نخورد🚶🏻♂✋🏻
سا؏ت #دل
روے آن سا؏ت ڪہ رفتے
همچُنان خوابیده است 🌚🥀
#شهید_احمد_مشلب🌸🌷
#هر_روز_با_یک_عکس
☑️ @AHMADMASHLAB1995
#سخن_بزرگان🌙
براۍ ارتباط با «امامزمان»
فقط باید تصفیہ شد،
#دل را باید تصفیہ ڪرد ! :)
#آیتاللہ_محمدحسن_الھے🌸
✅ @AHMADMASHLAB1995
#تلنگر⚠️
#آیتاللہ_فاطمےنیا:
حضرت امام کاظم میفرمایند:
"دلِ مومن از کـعبه بالاتر است"
هر دلی که حامل محبت امیرالمومنین؏است حُـرمتش از کـعبه بالاتر است!
پس ما که در مملکت شیعی زندگی میکنیم از چپ و راست در اطراف ما کـعبه است...!
خیلی باید مراقب باشیم دلهای اینان را نشکنیم ، آبروی مومن را نبریم
خدایی نکرده ، #دل شکستن باعث ظلمت و بیچارگی انسان میشود و با این کارها انسان عاقبت بخیر نمیشود.
✅ @ahmadmashlab1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
💔 ܝ̣ܝܝܝܩܢ ܙܠܠّܘ ܙܠܝܟܩܝܢ̇ ܙܠܝܟܝ̤ܩܢ دادم تـو را قَسـم به نخ چادری که سوخـت شایـد دلـت بسوزَد
💔
ܝ̣ܝܝܝܩܢ ܙܠܠّܘ ܙܠܝܟܩܝܢ̇ ܙܠܝܟܝ̤ܩܢ
هر شاهدی که در نظر آمد به دلبری
در #دل نیافت راه
که آنجا مکانِ توست...
#ازدورسلام
#السلامعلیکیااباعبداللهالحسین 🥀
#صلےاللهعلیڪیااباعبدالله
#اللهمالرزقناحرم
#ما_ملت_امام_حسینیم
🌸🍃 @ahmadmashlab1995💞
💔
ܝ̣ܝܝܝܩܢ ܙܠܠّܘ ܙܠܝܟܩܝܢ̇ ܙܠܝܟܝ̤ܩܢ
هر شاهدی که در نظر آمد به دلبری
در #دل نیافت راه
که آنجا مکانِ توست...
#السلامعلیکیااباعبداللهالحسین 🥀
#اللهمارزقناحرم
کـانـالرسمےشھیـداحمـدمَشلَـب🥀
♡j๑ïท🌱↷
『 @AhmadMashlab1995 』