eitaa logo
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
7.5هزار دنبال‌کننده
16.5هزار عکس
2.3هزار ویدیو
144 فایل
🌐کانال‌رسمے شهیداحمدمَشلَب🌐 🌸زیر نظر خانواده شهید🌸 هم زیبا بود😎 هم پولدار💸 نفر7دانشگاه👨🏻‍🎓 اما☝🏻 بہ‌ تموم‌ مادیات پشت پا زد❌ و فقط بہ یک نفر بلہ گفت✅ بہ #سیدھ_زینب❤ حالا کہ دعوتت کرده بمون @Hanin101 ادمین شرایط: @AHMADMASHLAB1374 #ڪپے‌بیوحـرام🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
مراببر‌به‌حرم‌تا‌نرفته‌ام‌از‌دست علاج‌واقعه‌قبل‌از‌وقوع‌باید‌کرد 💔 🏴 @ahmadmashlab1995🏴
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
🌹خاطره ای از شهید علی الهادی احمد حسین🌹 🥀بعضی وقتها ما با دوستانمان در مسجد شیخ راغب حرب که کنار یک
قلابـــ آهنی⛓ رو انداخت رو یخ و ڪشید اولین قالبـــ یخ رو از دهانه تانڪر انداختـــ توی آب یه نفر از توی صفـــ جماعت معترضش شد😠 ڪہ از ڪله سحر تا حالا واستادم برا دوتا قالبـــ یخ، مگه نوبتی نیست؟ علی گفت: اول☝️ نوبتـــ گلوی تشنه پسر فاطمه، بعد نوبتــــ بقیه... با صاحب ڪارخونه یخ شرط ڪرده بود ڪه شاگردی میڪنه خیلی هم دنبال مزد نیست اما اول یخ تانڪر نذری✨ رو می ده بعد بقیه رو خودش هم با خط نه چندان خوبش رو تانڪر نوشته بود: "سلام به گلوی تشنه حسین ع"🥀 🌺 🌸🌷 ☑️ @AhmadMashlab1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
#پای_درس_ولایت🔥 رهبر انقلاب اسلامی: الان انگیزه وجود دارد از طرف دشمنان برای اینکه حقایق شیرین و جذ
🔥 رهبر انقلاب اسلامی: حالا بعضی که در طول دوران حیاتشان هم، چه در جبهه، چه در قبل از جبهه، معنویّاتی داشته‌اند امّا آنهایی که این را هم نداشتند، نزدیک شهادت یک‌چنین حالتی [پیدا میکردند]. اینها را بتوانید شرح بدهید برای مستمع، برای مخاطب، تشریح کنید برایشان، این خیلی خوب است به نظر من، از چیزهای خوبی است منتها مبالغه هم نباید کرد. از مبالغه و زیاده‌گویی و بیش از حد نشان دادن این چیزها باید پرهیز کرد. ۹۸/۸/۳۰ ☑️ @AhmadMashlab1995
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دوری‌ودوستے‌سرم‌نمیشہ‌... وهیچ‌ڪجا‌واسم‌حرم‌نمیشہُ... 💔 ☑️ @AhmadMashlab1995
الان کمیته انضباطی کنفدراسیون آسیا جلسه اضطراری گذاشته، بررسی کنن خوش حالی علی شجاعی بعد از پنالتی آخر، توهین به کی بوده 🔺 محمدرسول نوروزی 🔺 🏴 @ahmadmashlab1995🏴
ولےماڪہ‌نمیدونیم... امااگہ‌امسال‌مرزهابازبود، جایےکہ‌حاج‌قاسم‌شھید شده‌بودچقدرشلوغ‌میشُد...💔(: ☑️ @AhmadMashlab1995
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
#رمان_دلارام_من #قسمت_نوزدهم زحمتو کم میکنم ، حداق اینم سهم ما بچه سهمیه ایا از دنیاس ! سهمیه فحش
من مانده ام و یک مجهول دیگر : اودرخانه عمو چکار داشت؟! دلم می خواد سوالم را ازعمو بپرسم ، اما نمی دانم چگونه؟ سرمیزناهار ، زن عمو هم متوجه درگیر بودن ذهنم می شود و ان را پای پیدا نکردن خانه می گذارد : - حوراء جون عزیزم انقدر ذهنتو در گیر نکن درست میشه ان شاءالله. عمو هم بی خبر از ملاقات ناگهانی من و حامد می گوید : می میخوای اصلا تا تابستون تمام نشده بری یه مسافرتی ، جایی؟ تازه به خودم می آیم : چی؟ مسافرت؟ کجا؟ عمو برای خودش دوغ می ریزد و می گوید : نمی دونم ! یه جا که هم سرت هوا بخوره ، هم مذهبی باشه. دل می دهم به حرفای عمو: کجا مثلا؟ -راهیان نور! البته جنوب الان گرمه، ولی غرب میتونی بری! قلبم به تپش می افتد ، راهیان نور ! چقدر دوست داشتم یک بار هم که شده ، ببینم قتلگاه شهدایی را که عمری همدمم بودند ، هربار دوستانم از آرامش آن بیابان های گرم و نیزارهای خوزستان می گفتند ، دلم پر می کشید برای جنوب .... برای نخل هایی که می گفتند مثل آدم هستند، برای سه راه شهادت ، پادگان دوکوهه ، شلمچه، هویزه .... برای جاهایی که وصفش را فقط شنیده و خوانده بودم و هربار هم دوستانم می گفتند تاخودت نروی و نبینی نمی فهمی ، مشکلاتم یادم می رود: جنوب.... عاطفه خودش را می اندازد روی من تا پرده را ببند : -وای پختم از گرما! ببند اینو که سایه بشه! -برو کنار لهم کردی ! خودم می بندم! روی صندلی یله می دهد ودر حالی که با چادرش خودش را باد میزند زید لب غر غر می می کند:حالا که اینجا اصفهانه ! تو راه رسما کباب میشیم ! نمی دونم چرا تو چله تابستون باه افتادم دنبال تا راهیان نور! کم نمی آورم و جوابش را می دهم: عقل درست حسابی نداری که😁..... نویسنده :خانم فاطمه شکیبا ♥️ @AhmadMashlab1995 |√←
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
#رمان_دلارام_من #قسمت_بیست_یکم من مانده ام و یک مجهول دیگر : اودرخانه عمو چکار داشت؟! دلم می خوا
قبل از اینکه جمله ام تمام شود ، نگاهم به سمت صندلی های جلوتر می رود ، دوپسر جوان مشغول جا دادن ساک هایشان بالای صندلی هستند ، یک لحظه به چشم هایم شک می کنم ! نه! امکان ندارد، بازهم او! بازهم حامد! وقتی ساکش را جا می دهد ، دست هایش را چند بار به هم میزند و می خواهد بنشیند که ناخواسته چشمش به من می افتد ونگاه هایمان درهم می پیچد ، هردو سعی داریم به روی خودمان نیاوریم ، برای همین سریع نگاهم را میگیرم و اوهم می نشیند... اما این رنگ چند ثانیه ای از چشم عاطفه دور نمی ماند : - آهای! چشماتو درویش کن حوراء خانم! به خودم میام اما دیر شده و آتو دست عاطفه داده ام ، عاطفه به من که احتمالا هنوز چهره ام بهت زده است چشمکی می زند و می گوید : -چیه خانم؟ جوان خوشتیپ دیدی ، همه حرفات یادت رفت؟ جیغ خفه ای می کشم : عاطفه! قیافه حق به جانب می گیرد: بدمیگم؟ چنان چشم تو چشم شده بودین که نزدیک بود همه بفهمن ! رویم را بر می گردانم و می گویم پیش میاد دیگه ، آشنا بود . - دیگه بدتر، آقا کی باشن؟ بی حوصله می گویم :دوست عمومه بی جنبه! -ببین هی داری سعی می کنی جمعش کنی بدتر پخش میشه ها ! جدی و محکم به چشم هایش خیره می شوم و می گویم: ببین هیچ خبری نیس! الکی سعی نکن آتو بگیری !.... نویسنده: خانم فاطمه شکیبا ♥️ @AhmadMashlab1995|√←
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
📚خاطرات شهید مدافع حرم #شهیداحمدمشلب راوی:علی مرعی (دوست شهید) #اهمیت_به_نماز نماز جماعت را اساس وح
📚خاطرات شهید مدافع حرم راوی:سیده سلام بدرالدین (مادر شهید) قسمت اول: از بارز ترین صفات یک مجاهد راه خدا، داشتن بالاترین سطح شجاعت است و نمی شود کسی جهاد کند ولی شجاع نباشد بسیار شجاع بود و سر نترسی داشت و این شجاعت را از کربلا و عاشورا یاد گرفته بود . همان شجاعتی که امام حسین (ع) را به ۷۲نفر به جنگ ۳۰هزار نفر برد و شجاعتی که باعث شد حضرت عباس دست رد به سینه ی شمر بزند و امان نامه ی او را نپذیرد شاگرد مکتب کربلا و حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام بودو قطعاً اگر این شجاعت در وجودش موج نمی زد هرگز راهی سوریه نمی شد تا با پست ترین ،وحشی ترین و جنایت کارترین قوم عالم بجنگد . اما اگر بصیرت در کنار مجاهدت نباشد ،سپاه مقابل معاویه در صفین را به دشمنان امیر المومنین علیه السلام در نهروان تبدیل می کند . بی بصیرتی؛خوارج می سازد،طلحه و زبیر می سازد . بی بصیرتی جنگ پیروز شده ی صفین را منجر به شکست می کند . ✍ماه علقمه @AhmadMashlab1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
⬆معرفی شهید⬆ 😍شهید مصطفی بختی😍 😍جزء شهدای مدافع حرم🌻 ☘ولادت:5مرداد سال1361🌻 ☘محل ولادت:مشهد🌻 ☘شهادت:
⬆معرفی شهید⬆ 😍شهید عباس کردانی😍 😍جزء شهدای مدافع حرم🌻 ☘ولادت:20اسفند سال1358🌻 ☘محل ولادت:اهواز🌻 ☘شهادت:19بهمن سال1394🌻 ☘محل شهادت:حلب_سوریه🌻 ☘نحوه شهادت:در درگیری با تروریست های داعشی به فیض عظیم شهادت نائل آمدند😔😔 نویسنــ✍🏻ــده:بانوےمحجبـه کپی بدون نام نویسنده ممنوع🚫 join↧ఠ_ఠ↧ ♡✿ @AhmadMashlab1995✿♡
❁﷽❁ بـیـا بـرایِ مـن و اربـعـیـنِ امـسـالـم اگر كه زحمتِتان نیست، كربلا بنویس 💔 🏴 @ahmadmashlab1995🏴
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
قلابـــ آهنی⛓ رو انداخت رو یخ و ڪشید اولین قالبـــ یخ رو از دهانه تانڪر انداختـــ توی آب یه نفر از
یڪ آدم لاتـی بود واسه خودش🕴 ڪارش چاقو ڪشی🔪 و خلافـــ بود😱 توی تشیع جنازه یکی از دوستانش که از بچگی با هم ، هم بازی و بزرگ شده بودند و شهیـ🥀ـد شده بود از این رو به آن رو شد و به جبهه آمد🧔🏻 یک هفته ای میشد که آمده بود توی گردان ما ، نه سلامی نه علیکی و نه التماس دعایی !!🤦🏻‍♂ حالات عجیبی داشت🧐 دور از چشم همه بود و کارهایش را پنهانی انجام می داد موج انفجار اونقدر شدید بود که هیچی از بدنش باقی نماند😔 جز یک تیکه از بازوش که نوشته بود توبه کردم...! 🌾 📚 امام سجاد و شهدا ، ص34 🌸🌷 ☑️ @AhmadMashlab1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
#پای_درس_ولایت🔥 رهبر انقلاب اسلامی: حالا بعضی که در طول دوران حیاتشان هم، چه در جبهه، چه در قبل از
🔥 حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: اربعین، همه‌ مردم از داخل خانه اظهار ارادت کنیم. زیارت اربعین را با حال، با توجّه بخوانند و شِکوه کنند پیش امام حسین (علیه‌السلام) و بگوینـد یا سیّدالشّهداء، ما دلمان میخواست بیاییم، نشد. ۹۹/۶/۳۱ ☑️ @AhmadMashlab1995
1_496595582.mp3
2.03M
💫 لطف حضرت مهدی عج به شیعیان🎈 🎤| 🗣 ☑️ @AhmadMashlab1995
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
گرفتارم... و دربند... و خسته... اما نگاهم به عکستان که می‌افتد، خستگی و ناامیدی پرمیکشد🌾 #شهید_احمد
مراخواندھ‌اۍوعاشق‌ڪردھ‌اۍ درست... امامن‌هم بین‌تمام‌دوست‌داشتنےهاۍعالم درلابلاےهزاران‌چشم نگاھ‌تورا ″انتخاب″ ڪردھ‌ام♥️🌱 🍃✨ ☑️ @AHMADMASHLAB1995
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‏حنانه خلفی ۷سالگی کل قرآن رو حفظ کرده و ۱۳سالگی کارشناسی ارشد قبول شده. اول بایکوتش کردن حالا میگن چرا کودکی‌ش رو خراب کردین! البته همون‌طور که درجریانید اگه بجای حفظ قرآن، خواننده یا نوازنده میشد دیگه کودکیش خراب نشده بود! *آدم* 🏴 @ahmadmashlab1995🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
#رمان_دلارام_من #قسمت_بیست_دوم قبل از اینکه جمله ام تمام شود ، نگاهم به سمت صندلی های جلوتر می رود
از نگاه های مریم و ناهید می شود فهمید عاطفه دهن لقی کرده است، وقتی خودم را روی صندلی می اندازم و به بیرون خیره می شوم، هر سه شان مثل اجل معلق بالای سرم سبز می شوند.... عاطفه نشسته کنارم مبادا در بروم ، مریم و ناهید هم کله هایشان را از پشتی صندلی آورده اند جلو و با لبخند ملیحی نگاهم می کنند😁.. خودم را به بی خبری میزنم:چتونه شماها ؟ قیافه من شبیه خوراکیه ؟ هرچی داشتمو خوردین توراه! ناهید لبخندش را عمیق تر می کند و سر تکان می دهد : نه عخشم ! میخوایم خوب نگات کنیم پس فردا که رفتی قاطی مرغا دلمون برات تنگ نشه! مریم آه می کشد و عاشقانه نگاهم می کند : وای نگاه کنین چقدر سفید بهش میاد! خیلی عروس شدی حوراء! من که لحظه به لحظه برخشم و تعجبم افزوده می گویم: کدوم سفید؟ منکه لباسام سفید نیست ! -خطای سفید روی چفیه تو میگم ! (لازم به توضیح است چفیه بنده کاملا مشکی و با خطوط باریک چهارخانه سفید می باشد !) دلم می خواهد عاطفه را از اتوبوس پرت کنم پایین ؛ فکرم را بلند می گویم اما کاش نمی گفتم ، چون اوضاع را خراب تر می کنم با حرفم مریم لبخندش موزیانه می شود : پس راسته؟ چش تو چش شدین وعشق در یک نگاه! نویسنده : خانم فاطمه شکیبا ♥️ @AhmadMashlab1995 |√←