eitaa logo
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
7.5هزار دنبال‌کننده
16.5هزار عکس
2.3هزار ویدیو
144 فایل
🌐کانال‌رسمے شهیداحمدمَشلَب🌐 🌸زیر نظر خانواده شهید🌸 هم زیبا بود😎 هم پولدار💸 نفر7دانشگاه👨🏻‍🎓 اما☝🏻 بہ‌ تموم‌ مادیات پشت پا زد❌ و فقط بہ یک نفر بلہ گفت✅ بہ #سیدھ_زینب❤ حالا کہ دعوتت کرده بمون @Hanin101 ادمین شرایط: @AHMADMASHLAB1374 #ڪپے‌بیوحـرام🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
#بسم_رب_الشهدا #قسمت_چهاردهم #بنده_نفس_تا_بنده_شهدا بقیه جاها و مناطق که رفتیم ما ۱۵ نفر ساکت بو
بنده_نفس_تا_بنده_شهدا راهی دبی شدم تا از این حس بیخود و بیقراری که داشت منو تا مرز جنون میبرد راحت بشم تو دبی مثلا برای اینکه خودم از این کلافگی راحت بشم خودمو بازم با گناه سرگرم کردم یه سه ماهی دبی بودم اما اصلا دیگه هیچ لذتی نمیبردم 😔😔 برگشتم ایران رفتم خونه مجردیم بازم گناه جدیدا وقتی گناه میکردم بعدش یه چیزی مثل یه فیلم تار از ذهنم رد میشد و عذاب وجدان داشتم یه ماهی گذشت مثلا رفتم بیرون خرید کنم یه بنری توجهمو به خودش جلب کرد متنش این بود •••بازگشت دو پرستوی گمنام از منطقه شلمچه به تهران فردا دانشگاه علوم پزشکی ساعت ۱۵ برگشتم خونه همه را از خونم بیرون کردم ماهواره و دیش ماهواره رو پرت کردم تو حیاط تلفن همراه ، لب تاپ ، تلفن خونه همه رو خرد کردم گریه میکردم سه هفته از گذشت زمان در روز یک وعده غذا میخوردم شبیه مرده قبرستان شده بودم تا اینکه ...... ... ✍ نویسنده : بانو.....ش 📚کپی رمان فقط با ذکر نام نویسنده و منبع مجاز است...👇 @AhmadMashlab1995
بنده_نفس_تا_بنده_شهدا رفتم بیرون فقط گوشی خونه خریدم تا زدمش ب برق صداش بلند شد گوشی برداشتم -الو بفرمایید صدا:الو سلام حنانه جان برای اولین بار از شنیدن اسم حنانه ناراحت نشدم -ببخشید شما صدا: نشناختی؟ -نه متاسفانه صدا: زینب محمدی ام راهیان نور،معراج الشهدا یادت اومد؟ صدام بغض آلود شد گفتم:بله بفرمایید زینب:حنانه جان برات پیام دادم از داییم -دایی شما؟ برای من ؟!!! زینب : آره عزیزم داییم از شهدای شلمچه است رفتم خونتون مستخدمتون گفت چندماه رفتی خونه مجردیت حالا آدرس خونتو میدی من بیام دیدنت؟ -آره آره حتما یادداشت کن خیابون فرشته کوچه یاس ۵ ساختمان نسترن طبقه ۷ واحد ۲۱ زینب: أأأ خیابون فرشته خخخخخ من الان راه میفتم که دم دمای غروب برسم اونجا فعلا یاعلی - باشه خداحافظ بی تابیم توی اون ۵-۶ساعت بیشتر شد خدایا خودت کمکم کن تااومدن زینب سعی کردم پاشم یه مقداری آبرو داری کنم شیشه های خالی مشروب قایم کردم خونه رو جمع و جور کردم یدفعه ب خودم اومدم صدای زنگ در بلند شد و ...... ..‌. ✍ نویسنده : بانو.....ش   📚کپی رمان فقط با ذکر نام نویسنده و منبع مجاز است...👇 @AhmadMashlab1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
براى «شهادت»؛ بايد كه «نفس» را سَر بُريد. يعنى ؛ دنیا را نه از برای دنیا بلکه برای آخرت جدی گرفت...
مگر دروازه شهــــ🌷ـــادت بسته نشد؟ پس چطور شهید شویم من و امثال من که سودای شهادت در سر داریم؟؟؟ چطور ممکن است دهه شصت، دهه جنگ را ندیده باشی و شهید بشوی؟؟ چطور ممکن است در این امنیت هوایی و زمینی به شهادت رسید؟؟؟ بله... من مےشناسم جوانانی را که نه دهه جنگ را دید نه به سوریه رفت ولی در همین ایران به خاطر فتنه منافقان در خون خود غلطید و به شهادت رسید مےبینی؟؟؟ باز هم حرف آقایمان درست از آب درآمد هنوز هم مےتوان شهـــــــید شد حتی از معبری تنگ فقط همانطور که مقتدایمان فرمودند شبتون سرشار از یاد شهدا @AhmadMashlab1995
دورے، شڪستگے، دلِ پُر،خستہ از همہ💔 خیره بہ قاب عڪس حرم، آه #ڪربلا بانگِ بُنےََّ روضہ‌ے #گودالِ قتلگاه #مادر رسید با قدِ خَم، آه ڪربلا💔 #دلتنڱمـ #دلڱیرمـ #اللهم_الرزقنا_ڪربلا @AhmadMashlab1995
خدا می بیند ...: ☀️ بسوی ظهور🌺 🍁🌾🌻🍂 🌾🌻🍂 🌻🍂 🍂 🔴 کمی تفکر ◻️می گویند سه نوع حق بر گردن ماست...  ◻️حق الله،  ◻️حق النفس  ◻️وحق الناس... ❌و اما وای بر سومی... ◻️در نماز و روزه و واجبات لنگ زدیم ◻️گفتیم خدا از حق خودش می گذرد... ⭕️چه توجیه زیبایی!! ◻️بر خودمان ستم کردیم و گناه کردیم و حق نفس را ندانستیم...  ◻️فقط ناله سر دادیم ;    "ظلمتُ نَفسی..." ⁉️ میدانی چه شنیده ام؟! ⁉️ طاقتش را داری؟ ◻️شنیده ام که اگر کسی  باعث شود ظهور به عقب بیفتد.. ❌"حق الناس " است... ◻️تو باعث شده ای که این همه مسلمان خود را نبیند.... چه بسا اگر خود را می دید به تعالی می رسید.. 🌹 🍂 🌻🍂 🌾🌻🍂 🍁🌾🌻🍂
یـادمون باشہ ... هـرچے براےخـــدا ڪـوچیڪے وافـادگے ڪنیم، خـــدا در نظر دیگـران بـزرگمون مے ڪنہ... شهیـد حاج حسیـن خـرازے #شهیـد_حسیـن_خـرازے @AhmadMashlab1995
سید مقاومت: شهید سید عباس موسوے عماد مقاومت: شهید عماد مغنیہ جهاد مقاومت: شهید جهاد مغنیہ ذوالفقار مقاومت: شهید مصطفـے بدرالدیݧ (سید ذوالفقار) و مقاومتــــــــ ادامــــہ دارد .. 📲 @AhmadMashlab1995
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #دیده_بان °~•| @ahmadmashlab1995 |•~° 🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸
هرشہـید، نشانے ست ازیڪ راه ناتمامـ یڪ فانوس ڪہ داردخاموش مےشود وحالا؛ تومانده اے ویڪ شہید و یڪ راه ناتمام فانوس را بردار؛ وراه خونین شہیدرا ادامہ بده #شهیدمشلب #غریب_طوس @AhmadMashlab1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
#بسم_رب_الشهدا #قسمت_شانزدهم بنده_نفس_تا_بنده_شهدا رفتم بیرون فقط گوشی خونه خریدم تا زدمش ب برق
در باز کردم دیدم زینب پشت دره از حجاب و صورت بدون رنگ و روغنش خیلی به دلم نشست دستشو به طرفم دراز کرد وقتی دستمو گذاشتم تو دستش از روی صمیمیت فشار داد تعارفش کردم بشینه زینب: حنانه جان بیا بشین عزیزم بعد مدتها دیدمت تا باهم حرف بزنیم -برات شربت بیارم میام زینب: شربت 😳😳😳 من روزه ام عزیزم -روزه ؟ روزه چیه ؟ زینب: هیچی عزیزم بیا بشین حنانه ببین من از بابام و داییم هیچی یادم نیست حالا از دایی بیشتر چون قبل از تولدم تو شلمچه مفقودالاثر میشن بابام که خودت میدونی مفقودالاثره حنانه ببین من نمیدونم بین تو شهدا چه قول و قراری هست اما ‌هنوز اشکا و التماساتو برای شلمچه رفتن جلوی چشممه ک ب مسئولا اصرار کردی تا بردنت دوشب پیش داییم اومد به خوابم و گفت برو به دوستت حنانه بگو ما منتظر توئیم من مات و مبهوت به حرفای زینب گوش دادم زينب:حنانه ببين الان ماه رمضونه، ماه مغفرت و رحمت چندشب دیگه شبهای قدره بهترین زمانه که برگردی به آغوش خدا اینم شماره من ..... منتظر تماست هستم زینب که رفت گوشه ذهنم فعال شد رفتم سر کمد لباسام اون آخر کمد یه چیزی بهم میگفت من اینجام دستمو بردم سمتش جنس لطیف اما مهربون چادرمو لمسش کردم ‌ سه چهار روز بود کارم شده بود چادرو بذارم جلوم و گریه کنم بعداز سه چهار روز گریه شماره زینب گرفتم -الو سلام زینب ...... ... ✍ نویسنده : بانو.....ش    📚کپی رمان فقط با ذکر نام نویسنده و منبع مجاز است...👇 @AhmadMashlab1995
-الو سلام زینب خوبی؟ زینب : سلام حنانه تویی خانمی؟ -آره عزیزم خودمم زینب: منتظر تماست بودم -🙈🙈🙈🙊🙊🙊 زینب میخام ببینمت به کمکت نیاز دارم زینب :باشه عزیزم من دارم میرم بهشت زهرا قطعه سرداران بی پلاک توام بیا اونجا ببینمت -اووووم 🙊🙊🙊 میدونی چیه زینب اینجا که میگی من اصلا نمیدونم کجاست بلد نیستم زینب:ایوای ببخشید من یادم نبود باشه حاضر شو عزیزم بیام دنبالت باهم بریم 😛😛😛 -باشه رفتم سمت کمد لباسام مرگم گرفت خدایا اینا مانتون یا بلوز آخه حنانه خاک تو سرت نکنم ✋✋ با اشک چشم و بغض گلو گوشی برداشتم زینب 😢😢 زینب : جانم عزیزم چی شده ؟ -زینب من لباس درست حسابی ندارم برای اینکه بخوام محجبه بپوشم زینب: اشکال نداره گلم بیا یه روز دیگه میریم مزارشهدا امروز میریم خرید -باشه ممنون اونروز با زینب رفتم بازار تجریش خرید من یه مانتو مناسب یه شلوار پارچه ای یه روسری بلند خریدم خریدامو کردیم اومدیم خونه من زینب بهم یاد داد چطوری روسریمو لبنانی سر کنم چادر بذارم سرم زینب رفت گفت کمک نیاز داشتم بهش زنگ بزنم دوروز گذشته بود اما من دلم بهانه شلمچه میگرفت رفتم چادر و روسریم سر کردم و آماده شدم رفتم ...... ... ✍ نویسنده : بانو.....ش 📚کپی رمان فقط با ذکر نام نویسنده و منبع مجاز است...👇 @AhmadMashlab1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
#شهید_مسیحی #قسمت٢ مسیحیان دو روز بعد با حکم دادستانی، به سراغ مسئولین گلستان شهدا مےآیند و قرار
🌷🍃🌷🍃🌷 ۳ به دوستم گفتم: "یک شهید هست که ماجرای عجیبی به وجود آورده". وقتی قضیه را شنید مشخصات شهید را به من داد ... با تعجب پرسیدم: "تو مشخصات او را از کجا مے دانی"؟؟ گفت: "کار خدا رو مے بینی؟؟ حدود ۲۰ سال راننده کامیون من بود و برای من کار مےکرد. چند سال قبل، در مورد اسلام تحقیق کرد و مسلمان شد. آناتولی مےخواند و مسائل دین را رعایت مےکرد".... متعجب بودم از اینکه خدا چقدر سریع مشکل مرا حل کرد... دوستم را با مسیحیانی که از تهران آمده بودند، رو به رو کردم و با حرف ها و دلایل او، آنها هم قبول کردند و رفتند. و بدین ترتیب پیکر در گلستان شهدا باقی ماند... اگر روزی به آمدید ،به قطعه شهدای کربلای ۴، قطعه ی پایین مزار ۳ ۱۱ بروید و این شهید غریب را زیارت کنید. مطمئن باشید غریب نوازےتان، نخواهد ماند... 📚... تا شهادت گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی ص۶۵ 🕯 @AhmadMashlab1995
خدا می بیند ...: 🔔 ⚠️ 💠وقتی کسی ازت کمک میخواد به جای اینکه خودتو بگیری و فکر کنی کسی هستی به این فکر کن که،👇 اول از خدا کمک گرفته😭 خدا هم آدرس تو رو بهش داده👌 💯پس سزاواره که بی منت، مشکلش رو حل کنی
نگاه مضطرت را به آسمان نگاه شهـــــدا بینداز تا لابلای سو سوی عاشقانه‌شان تو را هم با خود حل کنند... آنقدر که آسمان نیمه شبت نور باران 🌧شود... و تو را هم مثل خود ستــ✨ـــاره کنند.. #نگاهشان_زیباست #شهـــــدا_همیشه_نگاهی #غریب_طوس🌹😭 @AhmadMashlab1995
میخاستم برم پایگاه اما آدرسش یادم نبود دوباره شماره زینب گرفتم و آدرس پایگاه گرفتم رفتم تموم طول مسیر تا پایگاه دعا میکردم این پسره کتابی اونجا نباشه حقیقتا ازش خجالت میکشیدم بالاخره بعداز دوساعت رسیدم پایگاه هیچ ذکری بلد نبودم زیر لب گفتم خدایا خودت کمکم کن وارد پایگاه شدم از بدشانسی من آقای کتابی اونجا بود با بالاترین درجه استرس سلام کردم بنده خدا همینجوری مشغول بود جواب داد:سلام علیکم خواهرم بفرمایید درخدمتم -ببخشید با آقای حسینی کارداشتم سرش آورد بالا حرف بزنه ک حرفش نصفه موند زنگ زد آقای حسینی اومد وقتی ماجرا را براش گفتم گفت باید بریم پیش آقای میرزایی راوی اتوبوسمون بود آقای حسینی و .... بقیه اصلا به روم نمیاوردن من چه برخوردهای بدی باهاشون کردم باید میرفتیم مزار شهدا من و زینب و برادرش و آقای حسینی رفتیم مزار یه آقای حدود ۵۱-۵۲از دور دیدم یعنی خود آقای میرزایی بود اصلا قیافشو یادم نبود تا مارو دید بهم گفت :خانم معروفی زودتر از اینا منتظرت بودم بقیه دوستات زودتر اومدن - خودمو گول میزدم نمیخاستم وجود شهدا را باور کنم آقای میرزایی: اما شهدا ...... ... ✍ نویسنده : بانو.....ش    📚کپی رمان فقط با ذکر نام نویسنده و منبع مجاز است...👇 @AhmadMashlab1995
آقای میرزایی: اما شهدا خواستنت و انتخابت کردن که دست از بنده نفس بودن بکشی و بنده خدا و شهدا بشی در مقابل حرفهای آقای میرزایی فقط سکوت جايز بود دوسه روز بعد ما ۱۵نفر با آقای میرزایی ،محمدی ، حسینی ،زهرا سادات و زینب رفتیم جنوب این جنوب اومدن کجا، جنوب اومدن نه ماه پیش کجا نزدیکای اهواز زهراسادات نزدیکم شد سرم ب شیشه بود که زهرا سادات صدام کرد زهراسادات : حنانه اشکامو پاک کردم و گفتم : جانم زهراسادات : یادته بهت گفتم معنی اسمتو بفهمی دیگه ازش بدت نمیاد -آره 😔😔😔 زهرا سادات :خب میخام معنی اسمتو بهت بگم -‌ممنون میشم اگه بگی زهرا سادات : حنانه اسم چهارده معصوم که بلدی ؟ -آره در حد همین اسم سادات : خوب حالا من بعدا از زندگی همشون بهت میگم -باشه سادات :ببین بعداز شهادت امام حسین(ع) تو روز عاشورا و شروع اسارت بی بی حضرت زینب(س) توراه کربلا به کوفه یه مسجدی هست که الان به مسجد حنانه معروفه ماجراش اینه یک شب سر شهدای کربلا و خود اسرای کربلا در این مسجد موند ستون های مسجد به حال حضرت رقیه(س) طفل سه ساله امام حسین(ع) و سر بریده سیدالشهدا گریه میکنن حنانه یعنی گریه کن حسین زهرا سادات رفت و من موندم یه عالمه غفلت و سرزنش 😭😔 حنانه ای که معنی اسمش گریه کن حسین هست مست و غرق گناه بوده رسیدیم اهواز و وارد مدرسه شدیم این بار نق و نوق نکردم فقط بی تاب و بیقرار شلمچه بودم بالاخره صبح شد و به سمت ....... ... ✍ نویسنده : بانو.....ش   📚کپی رمان فقط با ذکر نام نویسنده و منبع مجاز است...👇 @AhmadMashlab1995
موقع عقد،یک کارت دعوت هم برای امام زمان عج نوشتند و برای اینکه در مجلسشان گناه نشود تصمیم گرفتند با همسرش سه روز روزه بگیرند #شهیدکمیل_قربانی @AhmadMashlab1995
گاهـے همـ ... آرِزوے کَــردَنِ مَن عرشــیـان را بِـہ وا مـیدارَد مَــن ... آرے مَن مَـنِ غَـرقِ گُـنـاهـ 😔 ... @AhmadMashlab1995
#فلش_نشانه #شهید_غیرت #طلبه_شهید_علی_خلیلی @AhmadMashlab1995
پایان شعبــــان رسیده مـرا پاڪ ڪن حسـیـ❤ــن ایـــن دل براے مـ🌙ـاه خدا روبراه نیسٺـ ... #رمضان @AhmadMashlab1995
بـاز مـاه رمـضـان می آید و بـر بـام فـلـک می‌زند بانگ منادی که "گنه‌کار کجاست"!؟ ! ! در را منم منم یارب... عبدآلوده منم! غبارآلوده منم... @AhmadMashlab1995