eitaa logo
تذکره(یاد آخرت)
526 دنبال‌کننده
382 عکس
141 ویدیو
48 فایل
✍...کانال تذکره(یاد آخرت) به جهت نشر و ترویج معارف اهل البیت (علیهم السلام) تشکیل گردید. 🔰پرسش و پاسخ دینی (لطفا برای دریافت پاسخ ، صبور باشید) 🆔 @TAZKAREH14 🔰کانال دوم @ZANASHOUEI 🚫تبادل نداریم🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃             💠منبرک های دلنشین💠 علیه السلام 🔰 موضوع: 💕 💕 👌قال رسول الله صلي الله عليه و آله: يا علي  .... و إذا رأيت الناس يشتغلون بكثرة العمل فاشتغل أنت بصفوة العمل... ✍...اي علي ... زمانى كه ديدي همّت ها همه در زيادى عمل صرف مى‏شود، تو به اخلاص در بينديش... ✏...بسياري از مردم ؛ فقط به دنبال عمل هستند ، نه اخلاص در عمل ؛ در حالي كه خداوند عمل با اخلاص را قبول مي كند ، نه عملي كه باعث لذت ما باشد 🔴الاقل🔴 ✍...در جامعه کنونی که که به فراموشی سپرده شده مخصوصا ، احترام که هیچ ، بی احترامی و توهین نیز می کنند توجه به این حکایت خالی از لطف نیست... والله عالم... : ✍...عبدالله بن مبارک مدت پنجاه سال مرتب هر دو سال یک بار برای زیارت به مکه می رفت. سالی مهیای رفتن به حج گردید و از خانه خارج شد. در یکی از منازل بین راه به برخورد کرد که مشغول پاک کردن یک مرغابی مرده بود... 🤔 پیش او رفت و گفت ای زن : چرا این مرغابی مرده را پاک می کنی؟ گفت کاری که برای تو فایده ای ندارد از چه رو می پرسی؟ عبدالله اصرار زیاد کرد... زن گفت حالا که این قدر اصرار می ورزی می گویم. هستم و چهار دختر دارم که پدر آنها چندی پیش از دنیا رفت امروز روز چهارم است که ما چیزی نخورده و به حال اضطرار افتاده ایم و مرده بر ما حلال است. این مرغابی را پیدا کرده ام و می خواهم برای بچه هایم غذا تهیه کنم... 🔰عبدالله می گوید: 😞...در دل گفتم وای بر تو چگونه این فرصت را از دست می دهی؟ به زن اشاره کردم دامنت را باز کن، چون باز کرد، دینارها را در دامن او ریختم. زن با قیافه ای که شرمندگی را حکایت می کرد سر به زیر انداخته بود، از همانجا رفت و من نیز به منزل خود برگشتم و خداوند میل رفتن مکه را در آن سال از قلبم برداشت. 🔍مدتی گذشت تا مردم از مکه برگشتند. برای دیدار همسایگان سفر کرده به حج به خانه آنها رفتم... 😐هر کدام مرا می دیدند می گفتند : ما با هم در فلان جا بودیم در فلان محل همدیگر را دیدیم، من به آنها تهنیت برای قبولی حج می گفتم، آنها نیز مرا تهنیت می گفتند که حج تو هم قبول باشد. 🔍آن شب را در اندیشه ای عجیب به خواب رفتم... 🔰 را دیدم که فرمود: ✍...عبدالله! رسیدگی و کمک به یک نفر از کردی از خداوند خواستم، ملکی را به صورت تو خلق کند تا برایت هر سال تا روز قیامت حج بگذارد... اینک می خواهی پس از این به حج برو و می خواهی ترک کن. ...بله این نمونه ای بود از احترام به سادات به همین مقدار بسنده کرده و... 🤲از خداوند خواستاریم ما را عالم و عامل به فرمایشات خداوند جل جلاله و ائمه اطهار علیهم السلام قرار دهد... اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم ✅ ۱.📚تحرير المواعظ العددية، ص: 431 ۲.📚كتاب داستانها و پندها جلد 1 صفحه 131 💠 @Akherat12 💠   🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🌸🍃🌸🍃منبرک های دلنشین🍃🌸🍃🌸🍃             💠منبرک های دلنشین💠 🔰 موضوع: 💕 💕                بسم الله الرحمن الرحیم 🍃اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🍃 آيا در دوران غيبت، ما وظيفه اي هم داريم❓ آيا وجود نازنين امام زمانمان از ما هم انتظار دارند❓ برخي از افراد در تشرفاتي به محضر داشته اند و در اين ديدارها ، اماممان نكاتي را بيان فرموده اند كه برخي از وظايف ما را مشخص مي كند؛ كه يكي از آنها است... ✅ ✍...در دامغان در میان سادات محترم شاه چراغی، یک نفر به نام سید طاهر شاه چراغی بود، که هم واعظ و هم شاعر بوده و به عشق و شیدایی نسبت به (عجل الله فرجه)  شهرت داشت. (عجل الله فرجه)  را در عالم خواب زیارت کرده بود، و این مطلب را در اشعار زیبای خود بیان نموده بود... 🔍...ولی یک وقتی رابطه او با امام عصر(عجل الله فرجه)  قطع شد 😭...بسیار ناراحت شده و فریاد جانکاهش از فراق آن حضرت، بلند بود، همواره از عمق جان می سوخت که چرا از او سلب توفیق شده، از ته دل گریه ها و ناله ها کرد تا اینکه پس از یک سال فراق، در عالم خواب به سعادت زیارت آن بزرگوار نایل گردید، عرض کرد: 😢...آقا جان!من که سوختم، و نزدیک است از فراقت جان بسپارم،... 🤔...چه شد که ناگهان از من بریدی، و با من قطع رابطه کردی⁉️ رازش چیست❓قربانت گردم... 💎 (عجل الله فرجه)  در پاسخ او به این مضمون فرمود: 🔍...«ای سیّد طاهر! چرا به هر منزلی می روی❓ چرا از هر غذایی می خوری❓ ✏...تو به خانه کسی رفتی که مشکل داشت و بود، از آن خوردی، نتیجه اش جدایی من از تو شد،... 🔍...سرانجام تا یک سال کردی و آب از دست رفته را به جوی خود باز گرداندی و در نتیجه به مقصود رسیدی» ✋🏻.... 📚مجله پاسدار اسلام  شماره 294؛ صفحه 15 👇👇👇 💠 @Akherat12 💠   🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃منبرک های دلنشین🍃🌸🍃🌸🍃             💠منبرک های دلنشین💠 عج الله فرجه الشریف 🔰 موضوع: 💕 (دیدار با امام زمان عج الله فرجه)💕                بسم الله الرحمن الرحیم 🍃اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🍃 در عصری که ما زندگی می کنیم کم هستند افراد با انصاف(نسبت به بی انصافان)... آیا بی انصافان از امام زمانشان خجالت نمی کشند...⁉️ افرادی هستند که به ظاهر مذهبی بوده و دم از دیانت می زنند در حالی که بویی از دیانت نبرده اند... دیانت یعنی شیعه واقعی حضرت بودن... دیانت به نام خوب داشتن و صدا کردن و... حاج آقا بودن و حاج خانم بودن و ...نیست بلکه به عمل صالح هست... 🙂...نگاه شما عزیزان را به منبر امروز جلب می کنیم... ... که متاسفانه در جامعه کنونی خیلی خیلی با چنان مسائلی درگیریم... ✅ يكي ديگر از ،در ،كه مورد تاييد امام عصر مي باشد، است... ✴️   ✍...یکی از دانشمندان، حضرت بقیة اللّه (عجل الله فرجه)  را داشت و از عدم موفقیت خود، رنج می برد.... مدتها ریاضت کشید و ... شب های چهارشنبه به «مسجد سهله» می رفت و به عبادت می پرداخت، تا شاید توفیق دیدار آن محبوب عاشقان نصیبش گردد. مدتها کوشید ولی به نتیجه نرسید... سپس به علوم غریبه و اسرار حروف و اعداد متوسل شد، چله ها نشست و ریاضت ها کشید، اما باز هم نتیجه ای نگرفت... 🔍...ولی شب بیداری های فراوان و مناجات های سحرگاهان، در او ایجاد کرده بود، گاهی نوری بر دلش می تابید و حقایقی را می دید و دقایقی را می شنید. 🔰روزی در یکی از این به او گفته شد: «دیدن امام زمان (عجل الله فرجه)   برای تو ممکن نیست، مگر آنکه به فلان شهر سفر کنی». به عشق دیدار، رنج این مسافرت توان فرسا را بر خود هموار کرد و پس از چند روز به آن شهر رسید. در آنجا نیز چله گرفت و به ریاضت مشغول شد... روز سی و هفتم و یا سی و هشتم به او گفتند: «الان حضرت بقیة اللّه (عجل الله فرجه)  ، در بازار آهنگران، در مغازه پیرمرد قفل سازی نشسته اند، هم اکنون برخیز و به خدمت حضرت شرفیاب شو!» 😊با اشتیاق ازجا برخاست. به دکان پیرمرد رفت. وقتی رسید دید حضرت ولی عصر(عجل الله فرجه)  آنجا نشسته اند و با پیرمرد گرم گرفته اند و سخنان محبت آمیز می گویند. همین که سلام کرد،.. 🔍...حضرت پاسخ فرمودند و اشاره به سکوت کردند... در این حال، دید پیرزنی ناتوان و قد خمیده، عصا زنان آمد و با دست لرزان قفلی را نشان داد و گفت: اگر ممکن است برای رضای خدا این قفل را به مبلغ سه شاهی بخرید که من به سه شاهی پول نیاز دارم. پیرمرد قفل را گرفت و نگاه کرد و دید بی عیب و سالم است، ... 🔍...پیرمرد با کمال سادگی گفت: خواهرم! تو مسلمانی، من هم که مسلمانم، چرا مال مسلمان را ارزان بخرم و حق کسی را ضایع کنم؟ این قفل اکنون هشت شاهی ارزش دارد، من اگر بخواهم منفعت ببرم، به هفت شاهی می خرم ... شاید پیرزن باور نمی کرد که این مرد درست می گوید، ناراحت شده بود و با خود می گفت: من خودم می گویم هیچ کس به این مبلغ راضی نشده است، التماس کردم که سه شاهی خریداری کنند، قبول نکردند؛ زیرا مقصود من با ده دینار (دو شاهی) انجام نمی گیرد و سه شاهی پول مورد احتیاج من است. پیرمرد هفت شاهی به آن زن داد و قفل را خرید؛ همین که پیرزن رفت... ❤️امام (عجل الله فرجه)❤️...به من فرمودند: ✍...«آقای عزیز! دیدی و این منظره را تماشا کردی؟! این طور شوید تا ما به سراغ شما بیاییم... چله نشینی لازم نیست، به جفر متوسل شدن سودی ندارد. 🔍... داشته باشید و تا من بتوانم با شما همکاری کنم!... از همه این شهر، من این پیرمرد را انتخاب کرده ام، زیرا این مرد، دیندار است و خدا را می شناسد، این هم امتحانی که داد. از اول بازار، این پیرزن عرض حاجت کرد و چون او را محتاج و نیازمند دیدند، همه در مقام آن بودند که ارزان بخرند و هیچ کس حتی سه شاهی نیز خریداری نکرد و این پیرمرد به هفت شاهی خرید... هفته ای بر او نمی گذرد، مگر آنکه من به سراغ او می آیم و از او دلجوئی و احوالپرسی می کنم.»         ✋🏻 ... 📚كتاب ملاقات با امام عصر، صفحه 268 👇👇👇 💠 @Akherat12 💠   🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸