⭕️ تحلیل تأمل برانگیز سایت moderator آذربایجان از سفر رئیس جمهور اسرائیل به به باکو - با دقت مطالعه کنید.
🔸 آیا باکو و آنکارا میتوانند رابط محرمانه اسرائیل با طالبان علیه ایران باشند؟
سفر رئیس جمهور اسرائیل به آذربایجان در چشم انداز وسیع: نکات برجسته در پس زمینه دو رویداد - تحلیل
سفر اسحاق هرتزوگ، رئیس جمهور اسرائیل به آذربایجان در 30 می، علاوه بر روابط دوجانبه، زمینه منطقه ای وسیع تری نیز دارد.
دیدار و گفتگوهای هرتزوگ با رئیس جمهور الهام علی اف در یک دایره گسترده در سایه دو رویداد مهم خودنمایی می کند:
اول، ممکن است ارتباطی بین درگیری آبی بین ایران و افغانستان به مرز تشدید نظامی و سفر هرتزوگ به باکو وجود داشته باشد.
دوم اینکه هرتزوگ پس از مشخص شدن برنده انتخابات ریاست جمهوری ترکیه به باکو آمد.
ترویج تز افغانستان در جنبه های منطقه ای برنامه باکو مهم به نظر می رسد زیرا ورود "طالبان" به رویارویی نظامی با ایران، دریچه ای از فرصت را برای اسرائیل باز می کند.
اگرچه تهران تلاش می کند روابط خود را با آذربایجان در حوزه اقتصادی گرم کند، اما پارادایم ها در زمینه امنیت عمومی تغییر نکرده است, علاوه بر این، باکو همراه با شرکای رسمی خود در عرصه وسیع تری در میدان بازی قرار دارد.
این برای برآوردن نیازهای استراتژیک باکو است: هدف آن اندازه گیری فاصله بین شرکا و رقبا است، نه اینکه بین درگیری های آنها گیر کند، باکو به بهترین نحو ایران را بالانس وار مدیریت میکند.
سیگنالهایی در قسمتی از رژیم "طالبان" در افغانستان دریافت میشود که آینده روابط با اسرائیل را مثبت ارزیابی می کند و مهارت های مقاومت مسلحانه این گروه در مقابل ایران توجه تل آویو و دیگر بازیگران را به خود جلب می کند. آیا ایران قسمت مایل به خود در طالبان را میتواند به متحد خود تبدیل کند؟
نتیجه منطقی این است که روابط اسرائیل در داخل طالبان فعلاً به صورت محرمانه برقرار می شود و اگر نتیجه را ببینند، روابط را پیش می برند و به نظر می رسد ترکیه نیز در آن زمینه مشارکت داشته باشد.
اسرائیل و ترکیه منافع استراتژیک خود در خاورمیانه را با خط ژئوپلیتیک در سایر مناطق از جمله قفقاز جنوبی تطبیق داده و جایگاه یک کشور قدرتمند و تأثیرگذار را در صحنه به دست می آورند.
افغانستان یکی از کشورهای کلیدی جنگ های ژئواستراتژیک جدید است که از آنجا هر بازیکنی می خواهد نوک تیرهایی را که می تواند به سوی کشورهای دیگر نشانه رود تیز کند.
افغانستان در موفقیت کمپین بین المللی علیه ایران نقش دارد و اگرچه نمی تواند اهرم منطقه ای رژیم ملا در سیاست رویارویی طالبان با تهران را کاهش دهد، اما اثرات منفی بر آن دارد.
ایران به دلیل فشار روزافزون رقبای خود لفاظی های خود را تشدید می کند و در مقابل آذربایجان هم به همراه ترکیه و اسرائیل پیشینه تهدیدی را که تهران می تواند در تابلوی منطقه ای در کنار روابط دوجانبه ایجاد کند، تحلیل می کند.
در حالی که آذربایجان با اطمینان به سمت جایگاه های برتر قواعد بازی منطقه ای گام برمی دارد، صنعت دفاعی و پتانسیل امنیت سایبری خود را تقویت می کند و ترکیه و اسرائیل در این زمینه به آن کمک می کنند.
از این حیث، بیانیه مطبوعاتی مشترک الهام علی اف با اسحاق هرتزوگ، همکاری طولانی مدت آذربایجان و اسرائیل در زمینه صنایع دفاعی را در پس زمینه تهدیدها توضیح داد.
هرتزوگ به صراحت گفت که او و علی اف در مورد تهدید ایران برای ساختار امنیت جهانی و منطقه ای گفت و گو کردند و این بدان معناست که آذربایجان و اسرائیل احتمالاً به توافق جدیدی در مورد مسئله ایران دست خواهند یافت.
این را می توان در جهت ارتباط با قفقاز جنوبی توسط رشته های بزرگ منطقه ای تعیین کرد.
در مورد طرف دیگر «بسته ترکیه» در سفر هرتزوگ، باید توضیح داد که آنکارا و تل آویو هر دو به روی جهان عرب گشوده اند و جایگاه آذربایجان در این تصویر باید مشخص شود.
مدل همکاری اسرائیل در قفقاز جنوبی در حال تغییر ژئوپلیتیک خاورمیانه است و تل آویو علاقه مند به کسب جایگاه ویژه در میان اتحاد راهبردی باکو و آنکارا است.
می توان اشاره کرد که مذاکرات برای تعیین یک مسیر استراتژیک مشترک در ژئوپلیتیک عربی در حال انجام است، اگرچه عمدتاً نقاط متضاد منافع ترکیه و اسرائیل در خاورمیانه وجود دارد.
نتیجه:
نقش ویژه آذربایجان در روابط ترکیه و اسرائیل ، تیرگی روابط بین باکو و تهران، روابط افغانستان و ایران رنگ جدیدی به مشارکت سه جانبه باکو، آنکارا و تل آویو می بخشد.
همچنین می توان از برنامه ترکیه برای آشتی دادن مسیر خود با اسرائیل در رابطه با افغانستان صحبت کرد و آنکارا می تواند در این راستا با باکو رایزنی های استراتژیک انجام دهد.
🌐 مرکز مطالعات آذربایجان
#عموفیدل
🎋〰☘
@Alachiigh
آلاچیق 🏡
⚜#رمان_واقعی_نسل_سوخته قسمت#۳۸ دوکوهه وارد شدیم هر چی از در نگهبانی فاصله می گرفتیم این حس قوی تر
⚜#رمان_واقعی_نسل_سوخته
قسمت #۳۹
خاك،خاك نيست...
دستش رو گذاشت روی شونه ام ...
جایی که پدربزرگت شهید شده ... جایی نیست که کسی بتونه بره ... هنوز اون مناطق تفحص نشده ... زمینش بکر و دست نخورده است ...
تا همین جاشم ... شما یه جاهایی ما رو بردی که کسی رو راه نمی دادن ... پارتیت کلفت بود ...
خندید ...
پارتی شماها کلفته ... من بار اولم نیست اومدم ... بعضی از این جاها رو هیچ وقت نشد برم ... شهدا این بار حسابی واستون مایه گذاشتن ... و مهمون داری کردن ... هر جا رفتیم راه باز شد ... بقیه اش هم عین همین جاست ... خاک خاکه ...
دلم سوخت ... نمی دونم چرا؟ ... اما با شنیدن این جمله ... آه از نهادم در اومد ...
- فکه که راه مون ندادن ...
و از جا بلند شدم ... وقت نماز شب بود ... راه افتادم برم وضو بگیرم ... اما حقیقت اینجا بود که ... خاک، خاک نیست ... و اون کلمات، فقط برای دلداری من بود ...
شب شکست و خورشید طلوع کرد ... طلوع دردناک ...
همگی نشستیم سر سفره ... اما غذا از گلوی من پایین نمی رفت ... کوله ام رو برداشتم برم بیرون ... توی در رسیدم به آقا مهدی ... دست هاش رو شسته بود و برمی گشت داخل ... نرفت کنار ...
ایستاد توی در و زل زد بهم ... چند لحظه همین طوری نگام کرد ... بدون اینکه چیزی بگه ... رفت نشست سر سفره ... منم متعجب، خشکم زد ... تو این 10 روز ... اصلا چنین رفتاری رو ازش ندیده بودم ... با هر کی به در می رسید ... یا سریع راه رو باز می کرد ... یا به اون تعارف می کرد ...
رو کرد به جمع ...
بخوایم بریم محل شهادت پدربزرگ مهران ...
هستید؟ ..
الفاتحه
برق از سر جمع پرید ...
کجا هست؟ ...
یه جای بکر ...
- تو از کجا بلدی؟ ...
خندید ...
من یه زمانی همه اینجاها رو مثل کف دستم می شناختم... یه نقشه الکی می دادن دست مون ... برو و برگرد ... حالا هستید یا نه؟ ...
هر کی یه چیزی می گفت ... دل توی دلم نبود نتیجه چی میشه ... همون طوری ایستاده بودم اونجا و خدا خدا می کردم ...
خدایا ... یعنی میشه؟ ... #خدایا_پارتی_من_میشی؟ ...
بساط غذا که جمع شد ... دو گروه شدیم ... صاحب خونه آقا مهدی رفت توی یکی دیگه از ماشین ها ... اون دو تا ماشین برگشتن ... و ما زدیم به دل جاده ... از شادی توی پوست خودم جا نمی شدم ...
تا چشم کار می کرد بیابان بود ... جاده آسفالت هم تموم شد و رفتیم توی خاکی ... حدود ظهر بود ... رسیدیم سر دو راهی ... پیچید سمت چپ...
- باید مستقیم می رفتی ...
برای اینکه بریم محل شهادت پدربزرگ مهران ... باید از منطقه * بریم ... اونجا رو چند بار شیمیایی زدن ... یکی دو باری هم بین ما و عراق ... دست به دست شد ... ممکنه دوبله آلوده باشه ...
آقا رسول ... نگاه خاصی بهش کرد ...
مهدی گم نشیم؟ ... خیلی ساله از جنگ می گذره ... بارون زمین رو شسته ... باد، خاک رو جا به جا کرده ... این خاک و زمین هزار بار جا به جا شده ... نبری مون مستقیم اون دنیا ...
آقا مهدی خندید ...
- مسافرین محترم ... نیازی به بستن کمربندهای ایمنی نمی باشد ... لطفا پس از قرائت شهادتین ... جهت شادی روح خودتان و سایر خدمه پرواز ... الفاتحه مع الصلوات ...
👈پ.ن: در بخش هایی که راوی، اسم مکان یا اسم خاصی را فراموش کرده؛ از علامت * استفاده شده است.
⚜جھتِ مطالعہے هر قسمٺ؛،،
¹1صڵواٺ بہ نیٺ ِ تعجیݪ دࢪ فࢪج الزامیست
-ادامه دارد..
-نويسنده: #شهیدسيدطاهاايمانی
#داستان_شب
#رمان
@Alachiigh
❌خوراکی های که موجب سنگ کلیه در کودکان می شود👇
🔸نمک
🔸چیپس و پفک
🔸سوسیس و کالباس
🔸نوشیدنی های گاز دار
+میزان مصرف این مواد را برای کودکان به صفر برسانید .
#کودکان
#سلامت
#سلامت_بمانید
🎋〰☘
@Alachiigh
🌹 شهید ابراهیم هادی 🌹
♦️خودکشی
شب جمعه بود که بر سر مزار یادبود شهید ابراهیم هادی رفتم. خانمی با لهجه عربی مشغول توزیع شیرینی بود و همینطور برای ابراهیم صلوات می گرفت.
او میگفت از اهواز تا اینجا آمده ام.
یکی از خانم ها باتعجب از او پرسید: علت آمدن شما چیست: این خانوم کنار مزار ابراهیم نشست و گفت: مدتی قبل گرفتاری های دنیا خیلی به من فشار آورد. همچنین گرفتاری مالی شدید نیز ایجاد شد. دیگه هیچ راه چاره ای نداشتم.
آخر شب بود که به موضوع خودکشی فکر کردم. به دیدگاه خودم این آخرین راه درمان بود. تصمیم قطعی گرفتم که فردا خودکشی را عملی کنم.
همان شب در عالم خواب جوانی را دیدم که با من صحبت کرد و گفت: خودکشی راه حل مشکلات شما نیست، بلکه مشکلات شما را صد برابر می کند. هم در برزخ گرفتار می شوی و هم پدر و مادر و فرزندت را گرفتار می کنی. عذاب روحی خودکشی به مراتب بالاتر از مشکلات شماست. مشکلات دنیای حل خواهد شد و... اینقدر صحبت کرد که وقتی بیدار شدم، مجاب شدم به خودکشی فکر نکنم.
چند روز بعد گرفتاری مالی ما به طرز عجیبی برطرف شد، مدتی از این ماجرا گذشت و من به طور کل موضوع خودکشی را فراموش کردم، اما همیشه به این فکر می کردم که آن جوان که بود؟!
یک روز که در فضای مجازی به دنبال مطلبی میگشتم، یک باره با تصویر جوانی روبرو شدم که آن شب با من در مورد خودکشی حرف زد! روی عکس کلیک کردم، نوشته شده بود: #شهید_ابراهیم_هادی
⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات
#به_یاد_شهدا
🎋〰☘
@Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 به اسمِ آزادی
📺 فیلم کمتر دیده شده از امام خمینی:
شما فساد و فحشا را آزادی میدانید!!!
💠 مطالبهٔ همگانی اصلاح و تقویت لایحه عفاف و حجاب از مسئولین
❗️انتشار و اطلاع رسانی نمایید❗️
#سالکردرحلت_امام_خمینی
#حجاب
🎋〰☘
@Alachiigh
🇮🇷
📝 تحریف امام خمینی رحمه الله علیه!
🍃🌹🍃
🔻عبدالله گنجی در اثر تازه خود به نام «مو به مو» به این موضوع مهم اشاره میکند و مینویسد: «بعد از رحلت امام خمینی از سیره و اندیشه وی تفاسیر و خوانشهای متعددی صورت میگیرد. هرکس متناسب با چهارچوب فکری حال خود از امام دیروز، تصویری ارائه میدهد که ممکن است با اصل امام منطبق نباشد. چون امام دارای سرمایه اجتماعی حداکثری در بین ملت ایران است و منکران اندیشه وی نیز جسارت ندارند مستقیماً وی را نفی کنند؛ بنابراین تحریف امام در دوران حاضر برجستهتر از پنهان کردن یا سکوت درباره ایشان است.
🔹سکولارها هم ممکن است امامی را ارائه کنند که به دنبال نظامی شبیه جمهوری چندم فرانسه بوده است. لیبرالها امامی ارائه میکنند که اهل تساهل و تسامح بود. براندازان امامی را ارائه میکنند که یک سره خشونت بود. دموکراسیخواهان امامی معرفی میکنند که به دنبال لیبرال دموکراسی بود.»
#سالگرد_رحلت_امام_خمینی
#تحریف_امام
🎋〰☘
@Alachiigh
❌🔴 زن ایرانی باید این سوال را از خود بپرسد
🔹چرا امروز در اروپا جریانی در حال رشد است که سعی میکند در زنان غربی رغبت به حجاب ایجاد کند که اتفاقا مورد حمایت کسانی است که زن ایرانی را تشویق به نافرمانی مدنی میکند؟
برای مثال بوریس جانسون رئیس دولت انگلیس و از اصلی ترین حامیان جریان آزادی پوشش در ایران ،به مناسبت روز حجاب ،کارمندان اش را محجبه میکند تا آنها بیشتر حجاب را بشناسند.
واقعا وقت آن نرسیده زن ایرانی درباره این تناقض ها جواب روشنی برای خود داشته باشد ؟
◀️این تصویر لبخند و رضایت از حجاب زن غربی را هم بگذارید کنار هزاران تصویر تولیدی بی بی سی از خشونت و حجاب برای زنان ایرانی
✍عالیه سادات
#گفتمان
#حجاب
🎋〰☘
@Alachiigh
آلاچیق 🏡
⚜#رمان_واقعی_نسل_سوخته قسمت #۳۹ خاك،خاك نيست... دستش رو گذاشت روی شونه ام ... جایی که پدربزرگت ش
⚜#رمان_واقعی_نسل_سوخته
قسمت #۴۰
پس یا پیش؟
من و آقا رسول ... دو تایی زدیم زیر خنده ... آقا مهدی هم دست بردار نبود ... پشت سر هم شوخی می کرد ... هر چی ما می گفتیم ... در جا یه جواب طنز می داد ... ولی رنگ از روی صادق پریده بود ... هر چی ما بیشتر شوخی می کردیم ... اون بیشتر جا می زد ... آخر صداش در اومد ...
حالا حتما باید بریم اونجا؟ ... اون راویه گفت ... حتی از قسمت های تفحص شده ... به خاطر حرکت خاک ... چند بار مین در اومده ... اینجاها که دیگه ...
آقا مهدی که تازه متوجه حال و روز پسرش شده بود ... از توی آینه بهش نگاهی انداخت ...
نترس بابا ... هر چی گفتیم شوخی بود ... اینجاها دست خودمون بوده ... دست عراق نیوفتاده که مین گذاری کنن ... منطقه آلوده نیست ...
آقا رسول هم به تاسی از رفیقش ... اومد درستش کنه ... اما بدتر ...
پدرت راست میگه ... اینجاها خطر نداره ... فقط بعد از این همه سال ... قیافه منطقه خیلی عوض شده ... تنها مشکلی که ممکنه پیش بیاد اینه که گم بشیم ...
با شنیدن کلمه گم شدن ... دوباره رنگ از روش پرید ... و نگاهی به اطراف انداخت ... پرنده پر نمی زد ... تا چشم کار می کرد ... بیابان بود و خاک ... بکر و دست نخورده ...
هر چند ... حق داشت نگران بشه ... دو ساعت بعد ... ما واقعا گم شدیم ... و زمانی به خودمون اومدیم ... که دیر شده بود ...
آقا مهدی ... پاش تا آخر روی گاز که به تاریکی هوا نخوریم ... اما فایده ای نداشت ... نماز رو که خوندیم ... سریع تر از چیزی که فکر می کردیم بتونیم به جاده آسفالت برسیم ... هوا تاریک شد ... تاریک تاریک ... وسط بیابان ... با جاده های خاکی ... که معلوم نبود کی عوض میشن یا باید بپیچی ...
چند متر که رفتیم ... زد روی ترمز ...
دیگه هیچی دیده نمیشه ... جاده خاکیه ... اگر تا الان کامل گم نشده باشیم ... جلوتر بریم معلوم نیست چی میشه ... باید صبر کنیم هوا روشن بشه ...
شب ... وسط بیابان ... راه پس و پیشی نبود ...
شب خاطره
ماشین رو خاموش کردیم ... شب ... وسط بیابان ... سوز سردی می اومد ... صادق خوابش برد ... و آقا مهدی کتش رو انداخت رو ی پسرش ... و من، توی اون سکوت و تاریکی... غرق فکر بودم ... یاد آیه قرآن که می فرمود ... چه بسا کاری که ظاهر خوبی داره اما شر شما در اونه ...
- خدایا ... من درخواست اشتباهی داشتم و این گم شدن ... تاوان و بهای اشتباه منه؟ ... یا در این اومدن و گم شدن حکمتیه؟ ...
محو افکار خودم ... که آقا رسول و آقا مهدی ... شروع به صحبت کردن ... از خاطرات جبهه شون و کارهایی که کرده بودن ... و من در حالی که به در تکیه داده بودم ... محو صحبت هاشون شده بودم ... گاهی غرق خنده ... گاهی پر از سوز و اشک ...
آقا مهدی ... تلخ ترین خاطره اون ایام تون چیه؟ ...
هنوزم نمی دونم چی شد که اون شب ... این سوال رو پرسیدم ... یهو از دهنم پرید ... اما جوابش، غیر قابل پیش بینی بود ...
حالتش عوض شد ... توی اون تاریکی هم می شد ... بهم ریختن و خیس شدن چشم هاش رو دید ...
تلخ ترین خاطره ام ... مال جبهه نبود ... شنیدنش دل می خواد ... دیدن و تجربه کردنش ...
ساکت شد ...
من دلش رو دارم ... اما اگر گفتنش سخته ... سوالم رو پس می گیرم ...
سکوت عمیقی توی ماشین حاکم شد ...منماز اینکه چنین سوالی پرسیده بودم ... خودم رو سرزنش می کردم ... که...
- ظهر بود ... بعد از کلی کار ... خسته و کوفته اومدیم نهار بخوریم ... که باهامون تماس گرفتن ...
صداش بدجور شروع کرد به لرزیدن ...
⚜جھتِ مطالعہے هر قسمٺ؛،،
¹1صڵواٺ بہ نیٺ ِ تعجیݪ دࢪ فࢪج الزامیست
-ادامه دارد...
-نويسنده: #شهیدسيدطاهاايمانی
#داستان_شب
#رمان
@Alachiigh
〰⚜⚜
به دیگران خوبی کن
یه روزی
یه جایی
که انتظارش رو نداری
بهت برمیگرده..
〰⚜⚜
#مثبت_اندیشی
#انگیزشی
🎋〰☘
@Alachiigh
🌹شهید سجاد زبرجدی🌹
⚜سریع الاجابه
در بهشت زهرای تهران قطعه ۵۰، شهیدی خوابیده است که قول داده برای زائرانش دعا کند سنگ قبر ساده او حرفهای صمیمانه اش و قولی که به زائرانش می دهد دل آدم را امیدوار میکند..
✍بخشی از وصیتنامه:
شما چهل روز دائم الوضو باشید خواهید دید که درهای رحمت خداوند چگونه یک به یک در مقابل شما باز خواهد شد
*نمازهای واجب خود را دقیق و اول وقت بخوانید، خواهید دید درهای اجابت به روی شما باز میشود*
*سوره واقعه را هر شب یک مرتبه بخوانید، خواهید دید که چگونه فقر از شما روی برمی گرداند. از شما بزرگواران خواهشی دارم، بعد از نمازهای یومیه دعای فرج فراموش نشود و تا قرائت نکردید از جای خود بلند نشوید زیرا امام منتظر دعای خیر شما است
اگر درد دل داشتید و یا خواستید مشورت بگیرید بیایید سر مزارم به لطف خداوند حاضر هستم. من منتظر همه شما هستم. دعا می کنم تا هرکسی لیاقت داشته باشد شهید شود. خداوند سریع الاجابه است
پس اگر می خواهید این دعا را برای شما انجام دهم شما هم من را با خوشی یاد کنید و فاتحه را فراموش نکنید
⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات
#به_یاد_شهدا
🎋〰🍃
@Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️🍃🌹🍃▪️
📹ممتاز برخی ویژگیهای شخصیتی امام خمینی (ره) از بیان رهبر معظم انقلاب
#امام_خمینی ره
#رحلت_امام_خمینی ره
▪️🍃🌹🍃▪️
.
🚨 ❌مداحان سکولار سلبریتی های مذهبی
🔺نطفه پدران بسیاری از مداحان سکولار و سلبریتی های مذهبی امروزی هنوز منعقد نشده بود که امام خمینی در میانسالی به جنگ شبهات علیه زیارت، شفاعت، روضه و توسل رفت. در ابتدای دهه ۲۰ و بعد از خفقان دوران رضاشاه کتاب کشف الاسرار را نوشت. کتابی در ردیه نظرات علی اکبر حکمی زاده که کمتر کسی با این دقت به آن پرداخته بود.
امام سالها چراغ روضه و عزاداری را روشن نگاه داشت و مُبلغ و مروج روضه امام حسین(ع) بود. سال ۴۳ وقتی از زندان آزاد شد به سرکوب عزاداران محرم اینگونه واکنش نشان داد: "اشخاص متدین را، به جرم آنکه در عاشورا دسته راه انداختهاند و شعار ض.دا.سرائ.یل با خود داشتهاند، به حبس و زجر و شکنجه کشیدند و اکنون هم در حبس به سر مىبرند، با آنکه با کمال آرامش حرکت مىکردند"
🔺آن زمان که غربزده ها و خودی ها بر اشک بر اباعبدالله(ع) خرده می گرفتند امام اینگونه پاسخ میداد: "شاید غربزدهها به ما مىگویند که «ملت گریه» و شاید خودیها نمىتوانند تحمل کنند که یک قطره اشک مقابل چقدر ثواب است. یک مجلس عزا چقدر ثواب دارد. نتوانند هضم کنند و نتوانند هضم کنند آن چیزهایى که براى ادعیه ذکر شده است و آن ثوابهایى که براى دو سطر دعا ذکر شده است."
🔺امام در حقیقت و واقعیت به مجلس عزای امام حسین (ع) اعتقاد داشت و آغاز نهضت را از همین هیاتها می داند: "شما گمان نکنید که اگر این مجالس عزا نبود و اگر این دستجات سینه زنى و نوحه سرایى نبود، پانزده خرداد پیش مىآمد. هیچ قدرتى نمىتوانست پانزده خرداد را آنطور کند، مگر قدرت خون سیدالشهدا. و هیچ قدرتى نمىتواند این ملتى که از همه جوانب به او هجوم شده است و از همه قدرتهاى بزرگ براى او توطئه چیدهاند، این توطئهها را خنثى کند، الّا همین مجالس عزا."
🔺اینکه امروز عده ای سلبریتی مذهبی با بستر فضای مجازی با دسترسی به مخاطب جوان افکار سکولار خود را تبلیغ و توییت می کنند، اینکه امروز این گروه زحمت نکشیده، زحمات علمای بزرگی چون امام را در احیا روضه اباعبدالله(ع) نادیده گرفته و تِز عزداری خنثی می دهند نوبر است. جوان امروزی نباید دین و عقایدش را از سلبریتی مذهبی بگیرید. گذشتگان برای زنده نگه داشتن و رسیدن معارف اهل بیت علیهم السلام به ما زحمات و مشقت فراوانی متحمل شده اند تا امروز ما به آسانی از آنها بهره مند شویم و بدون شک امام سرآمد آنان است. خطر این گروه را جدی بگیرید.
🔺رهبر امروز در مرقد امام از هیات های مذهبی بعنوان هسته های مقاومت یادکردند. مطلبی که در نقد مداحان سکولار و سلبریتی های مذهبی نوشتم برای هشدار به رسوخ و نفوذ این جریان خزنده و خطرناک توسط برخی مداحان و منبری ها برای خنثی سازی هیات ها بود تا در نهایت هیات ها به مراکز بی اثر، بی موضع و صرفا احساسی تبدیل شوند. تربیت و پرورش هیات های بی خطر و خنثی که صرفا به عزاداری و مناسک محوری بپردازند.
👤دکتر زادبر
#مداح_سکولار
#سلبریتی_مذهبی
🎋〰☘
@Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️🍃🌹🍃▪️
📽کلیپ // دنیا از او میگوید:
پس از انقلاب ،اسلامی چهره های سیاسی
و رسانه های دنیا در مورد #امام_خمینی (ره) اظهار نظرهای زیادی داشتند.
(نظرات اندیشمندان مطرح دنیا در کلیپ)
▪️🍃🌹🍃▪️
❌🔴اینکه قهرمان ما قاسم سلیمانیه نه بهروز وثوقی
❌هرکوچه ما یه حسینیه داره نه مشروب فروشی
❌مادر ایران حضرت زهراست نه فرح دیبا
شاه ایران امام رضاست نه رضاخان
❌هرکوچه ما یه شهید داره نه یه همجنسباز
❌اینکه تابلویی نمیبینی که نوشته باشه ورود سگ و ایرانی ممنوع!
💢همه از برکات امام روح اللهست...👌
#امام_روح_الله
🎋〰☘
@Alachiigh
آلاچیق 🏡
⚜#رمان_واقعی_نسل_سوخته قسمت #۴۰ پس یا پیش؟ من و آقا رسول ... دو تایی زدیم زیر خنده ... آقا مهدی
⚜#رمان_واقعی_نسل_سوخته
قسمت #۴۱
مأموریت
اون ایام ... هر چند جمعیت خیلی از الان کمتر بود ... اما اتوبوس ها تعدادشون فوق العاده کم تر بود ... تهویه هم نداشتن ... هوا که یه ذره گرم می شد ... پنجره ها رو باز می کردیم ... با این وجود توی فشار جمعیت ... بازم هوا کم می اومد ... مردم کتابی می چسبیدن بهم ... سوزن می انداختی زمین نمی اومد ... می شد فشار قبر رو رسما حس کرد ...
ظهر بود ... مدرسه ها تعطیل کرده بودن ... که با ما تماس گرفتن ... وقتی رسیدیم به محل ...
اشک، امانش رو برید ...
یه نفر از پنجره ککتل مولوتف انداخته بود تو ... همه شون ایستاده ... حتی نتونسته بودن در رو باز کنن ... توی اون فشار جمعیت ... بدون اینکه حتی بتونن تکان بخورن ... زنده زنده سوخته بودن ... جزغاله شده بودن ... جنازه هاشون چسبیده بود بهم ... بچه ابتدایی هم توی اتوبوس بود ...
خیلی طول کشید تا آروم تر شد ... منم پا به پاشون گریه می کردم ...
بوی گوشت سوخته، همه جا رو برداشته بود ... جنازه ها رو در می آوردیم ... دیگه شماره شون از دست مون در رفته بود... دو تا رو میاوردیم بیرون ... محشر به پا می شد ... علی الخصوص اونهایی که صندلی هم آب شده بود و ریخته بود روشون ... یکی از بچه ها حالش خراب شده بود ... با مشت می زد توی سر خودش ...
فرداش حکم مأموریت اومد ... بهمون مأموریت دادن، طرف رو پیدا کنیم ...
نفس آقا مهدی که هیچ ... دیگه نفس منم در نمی اومد ...
پیداش کردید؟ ..
تمام وجودش می لرزید ...
پیداش کردیم ... یه دختر بود ... به زور سنش به 16 می رسید ...
یکم از تو بزرگ تر ...
نفسم بند اومد ... حس می کردم گردنم خشک شده ... چیزی رو که می شنیدم رو باور نمی کردم ...
خدا شاهده باورم نمی شد ... اون صحنه و جنازه ها می اومد جلوی چشمم ... بهش نگاه می کردم ... نمی تونستم باور کنم ... با همه وجود به زمین و زمان التماس می کردم... اشتباه شده باشه ...
برای بازجویی رفتیم تو ... تا چشمش به ما افتاد ... یهو اون چهره عادی و مظلوم ... حالت وحشیانه ای به خودش گرفت... با یه نفرت عجیبی بهم زل زد و گفت :
« اگر من رو تیکه تکیه هم بکنید ... به شما کثافت های آدم کش هیچی نمیگم ... من به آرمان های حزب خیانت نمی کنم ...»
می دونی مهران؟ ... اینکه الان شهرها اینقدر آرومه ... با وجود همه مشکلات و مسائل ... مردم توی امنیت زندگی می کنن ...
فقط به خاطر #خون_شهداست ... شرافت و هویت مردم هر جایی به خاکشه ... ولی شرافت این خاک به مردمشه ... جوون های مثل دسته گل ... که از عمر و جوونی شون گذشتن ...
این نامردها، شبانه می ریختن توی یه خونه ... فردا، ما می رفتیم جنازه تکه تکه شده جمع می کردیم ...
توی مشهد ... همون اوایل ... ریختن توی یکی از بیمارستان * ... بخش کودکان ... دکتر و پرستار و بچه های کوچیک مریض رو کشتن ...
نوزاد تازه به دنیا اومده رو توی دستگاه کشتن ... با ضرب ... سرم رو از توی سر بچه کشیده بودن... پوست سرش با سرم کنده شده بود ...
هر چند ، ماجرای مشهد رو فقط عکس هاش رو دیدم ... اما به خدا این خاطرات ... تلخ ترین خاطرات عمر منه ... سخت تر از دیدن شهادت و تکه تکه شدن دوست ها و همرزم ها ... و می دونی سخت تر از همه چیه؟ ... اینکه پسرت توی صورتت نگاه کنه و بگه ... مگه شماها چی کار کردید؟ ... می خواستید نرید ... کی بهتون گفته بود برید؟ ...
یکی از رفیق هام ... نفوذی رفته بود ... لو رفت ... جنازه ای به ما دادن که نتونستیم به پدر و مادرش نشون بدیم ...
ما برای #خدا رفتیم ... به خاطر خدا ... به خاطر دفاع از مظلوم رفتیم ...
#طلبی_هم_از_احدی_نداریم ...
اما به همون خدا قسم ... مگه میشه چنین جنایت هایی رو فراموش کرد؟ ... به همون خدا قسم ... اگه یه لحظه ... فقط یه لحظه ... وسط همین #آرامش ... مجال پیدا کنن ...
کاری می کنن #بدتر از گذشته ...
⚜جھتِ مطالعہے هر قسمٺ؛،،
¹1صڵواٺ بہ نیٺ ِ تعجیݪ دࢪ فࢪج الزامیست
-ادامه دارد...
-نويسنده: #شهیدسيدطاهاايمانی
#داستان_شب
#رمان
@Alachiigh
✳️مویز بخورید.
🔸همراه با صبحانه ۵ عدد مویز بخورید زیرا 👇
🔸 ضد استرس
🔸افزایش حافظه
🔸کاهش ابتلا به سرطان
🔸مفید برای سلامت مو و پوست
#صبحانه
#سلامت
#سلامت_بمانید
🎋〰☘
@Alachiigh
🌹شهید_حجت_فتوره_چی🌹
🌹اگر با گلوله توپ شهیـد نشوم ،آبرویم می رود
شهید فتوره چی بارها میگفت خدا نکند حجت با گلوله یا ترکش شهید شود.. حجت باید با گلوله توپ شهید شود و الا آبرویم می رود.
همرزمانش این جملات را مزاح و شوخی تلقی میکردند.
در مرحله دوم عملیات والفجر۴ بود که راهی منطقه عملیاتی ک حجت در آن جا بود شدیم سراغ وی را از حمید باکری گرفتیم و حمید اقا با دست به منطقه پر درخت اشاره کرد که شاید آنجا باشد.
چون بیسیمش📞 قطع شده بود به جستجو منطقه دیگر پرداختیم تا این که سر بی بدن
او را پیدا کردیم.
بدنش متلاشی شده بود و قابل جمع کردن نبود.
⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات
#به_یاد_شهدا
🎋〰☘
@Alachiigh
🇮🇷
🔴❌ زن، زندگی، ویزا!
♦️وقتی مریضی چشم هم سیاسی میشود!
🔻راحله امیری، یکی از اغتشاشگرانی که در ایام آشوبهای ۱۴۰۱، مدعی شده بود که چشمم توسط نیروهای امنیتی آسیب دیده، پس از گذراندن دوره بلاگری، به ایتالیا مهاجرت کرده است! اتفاقی که البته اهمیت چندانی ندارد اما از جنبه «درد فروشی» برای ویزا قابل تحلیل است؛ در واقع از طریق بررسی پرونده «راحله امیری» میتوان به یک جریان رایج در اوباش سیاسی امروز پی برد.
🔹ماجرای چشم راحله امیری نیز یکی از پر فراز و نشیبترین داستانهای بلوای «زن، زندگی، آزادی» بود. فردی که در ابتدا مدعی شده بود که چشمش توسط نیروهای امنیتی کور شده است و آن را تخلیه کردهاند. اما چندی بعد با چشمبند از خود رونمایی کرد که در آن مسئله نیز شائبههای فراوانی وجود داشت. اکنون نیز حواسش هست پلکهای خود را در عکسها بفشارد تا تشت رسواییاش بیش از این از روی بام نیافتد!
🔺او در پست آخر اینستاگرام خود، در حالی که با چهرهای خندان در شهر ونیز ایستاده است، متنی تراژیک پیرامون ترک کردن ایران نوشته است! او این مهاجرت را شروع فصل جدید زندگی خود خوانده است. البته میتوان گفت این مهاجرت واقعا فصل جدیدی در زندگی وی است؛ او توانست مانند خیلیها، برداشت خود از کِشتی که در ماههای اخیر کرده بود انجام دهد و ویزای خود را بگیرد. داستانسراییها درباره مجرمین سیاسی و امنیتی علاوه بر قصد کلانِ «ایجاد پرونده حقوق بشری علیه ایران»، آورده خوبی برای صاحبان این پروندهها دارد و آنها را به قصد دیرینشان، یعنی مهاجرت میرساند!
#غرضُ_مرض
#مهاجرت
🎋〰☘
@Alachiigh