eitaa logo
آلاچیق 🏡
1.2هزار دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
3.6هزار ویدیو
57 فایل
فعالیتهای کانال، به نیت مهدیِ فاطمه عجل الله تعالی فرجه ادمین تبادل، انتقاد-پیشنهاد-مسابقه : @nilofarane56 پ زینب کبری سلام الله علیها کپی مطالب با ذکر صلوات 🙏
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💐⭐️💐⭐️💐 ما معتقدیم که عشق سر خواهد زد بر پشت ستم کسی تبر خواهد زد سوگند به هر چهارده آیه نور سوگند به زخم های سرشار غرور آخر شب سرد ما سحر می گردد مهدی به میان شیعه برمی گردد ✨یا امام زمان انتظار هم از نیامدنت بی تاب شد✨میلاد حضرت مهدی صاحب الزمان مبارک ✨ 💐⭐️💐⭐️💐 ✅نماهنگ بسیییار زیبای عج با صدای دلنشین 🍁〰🍂 @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺‏دیدن با گازوئیل نمی‌تونن تک درخت معروف روستای درک رو نابود کنن حالا با اره برقی بریدنش! ▪️این تک درخت بیشتر از هر مسئولی تونسته بود برای مردم اون منطقه ایجاد شغل کنه، بیشتر از صداوسیما و سینما و.. تونسته بود با کشاندن مردم تصورات دیگران رو نسبت به مردم سیستان و بلوچستان تغییر بده! اماااا ...👇 🎥یک نخل جایگزین نخل بریده شده در سیستان و‌بلوچستان شد ▪️دم مردم خوب این خطه گرم ✍️نوید برهانزهی 🍁〰🍂 @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 رضا ربع‌پهلوی روز پوریم (ایرانی‌کُشون) را به مردم اسراییل تبریک گفت... 🔹ربع‌پهلوی دیگه باید چجوری ثابت کنه که عامل دشمنان وجودی ایران است؟ بیداری ملت 🍁〰🍂 @Alachiigh
آلاچیق 🏡
🌺نیمہ ݐــنہان ماه 🌺 قسمت7⃣2⃣ ایوب فقط گفت: _ "چشمم روشن...." و هدی را صدا زد: _"برایت #می_خرم با
🌺نیمہ ݐــنہان ماه 🌺 ✿قسمت 8⃣2⃣ برای هدی مفصلی گرفتیم، با شصت هفتاد تا . هم دعوت کردیم،... ایوب به جشن تکلیف هدی خرید. میخواست این جشن همیشه در هدی بماند. کم تر پیش می آمد ایوب سر مسائل عصبی شود، مگر وقتی که کسی از روی اعتقادات دانشجوها را زیر سوال می برد. مثل آن استادی که سر کلاس، محبت داشتن مردم به و ایام را محبت بی ریشه ای معرفی کرد. ایوب راه انداخت و کار را تا کمیته انضباطی هم کشاند. از استاد تا باغبان دانشگاه ایوب را می شناختند... با همه احوال پرسی می کرد، پی گیر مشکلات آنها می شد. بیشتر از این دلش می تپید برای سر و سامان دادن به دانشجوها. چند نفر از دختر پسرهای دانشکده با هم شده بود. ما یا محل های اولیه بود یا محل دادن زن و شوهرها. کفش های پشت در برای صاحب خانه بهانه شده بود. می گفت: _"من خانه را به شما اجاره دادم، نه این همه آدم" بالاخره جوابمان کرد. با وضعیتی که ایوب داشت نمی توانست راه بیفتد و دنبال خانه بگردد. کار خودم بود. چیزی هم به نمانده بود. شهیده و زهرا کتاب های درسی را که یازده سال از آنها دور بودم، بخش بخش کرده بودند. های کوچکم را دستم می گرفتم و در فاصله ی این بنگاه تا آن بنگاه درس . به روایت همسر شهید ⭐️برای خواݩدݩ‌هرقسمٺ‌از رماݩ‌1صݪواٺ‌ به نیت فرج اݪـزامیسٺ 🍁〰🍂 @Alachiigh
✳️گياهان كاهش دهنده چين و چروك پوست:👇 🔹انبه 🔹لیمو 🔹آناناس 🔹مرکبات 🔹توت فرنگی 🔹فلفل دلمه اى 🍁〰🍂 @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⭐️*بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ* ⭐️صفحه ۳۷۳ مصحف شریف ✨همراه تدبر و چند نکته ⭐️هدیه به امام زمان عجل الله فرجه الشریف❤️🙏 🍁〰🍂 @Alachiigh
🌹شهیدان مجتبی و مصطفی بختی 🌹 ✅✍شهیدان مدافع حرم مصطفی و مجتبی بختی، اولین برادران شهید مدافع حرم هستند که خانواده آن‌ها شامل سه برادر و یک خواهر و ساکن مشهد هستند. مجتبی متولد 12 فروردین 67 مجرد و مصطفی نیز متولد 5 مرداد 61 متأهل و صاحب دو دختر به نام‌های محدثه و فاطمه است. گویا از چند سال پیش آن‌ها گذرنامه‌های خود را برای رفتن به سوریه آماده کرده اما مجبور بودند با هویت افغانستانی از شهر قم به سوریه بروند. مصطفی در اردیبهشت ماه 1394 با تیپ فاطمیون به همراه مجتبی به به فیض شهادت نایل آمدند. ⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات 🍁〰🍂 @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🇮🇷 📝 🍃🌹🍃 🔻 سخنگوی وزارت‌خارجه آمریکا: برجام و قطعنامه ۲۲۳۱ شورای امنیت همه تعامل‌های روسیه با ایران در خصوص نیروگاه اتمی بوشهر را به رسمیت می‌شناسند. چنین فعالیتی در هیچ‌یک از این برنامه‌ها تحریم نشده‌اند. 🔹روسیه: زیر سوال بردن تعهد ما به احیای برجام یک «بازی ناجوانمردانه» است. 🔺 واکنش سخنگوی وزارت خارجه آمریکا به سفر بشار اسد به امارات: «ما از تلاش‌ها برای مشروعیت بخشیدن به بشار اسد متاسفیم.» 🍁〰🍂 @Alachiigh
⭕️ اینجا ایران است 🇮🇷 مملکتِ امام زمان عج و دیارِ پهلوانانِ با غیرت 👤 حنین ✅ تحلیل سیاسی 🍁〰🍂 @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴🔴اقدام تحریک کننده، نسنجیده و مذموم عناصر مشکوک به نام بسیجی! 👈 مراقب باشید ... BisimchiMedi 🍁〰🍂 @Alachiigh
آلاچیق 🏡
🌺نیمہ ݐــنہان ماه 🌺 ✿قسمت 8⃣2⃣ برای هدی #جشن_عبادت مفصلی گرفتیم، با شصت هفتاد تا #مهمان. #مولودی
🌺نیمہ ݐــنہان ماه 🌺 ✿قسمت 9⃣2⃣ نتایج دانشگاه که اعلام شد، ایوب بستری بود. خریدم و رفتم بیمارستان. زهرا بچه ها را آورده بود ملاقات. دست همه بود حتی ایوب. خودش گفته بود دیگر برایش کمپوت نبرند. کاکائو بیشتر دوست داشت. روزنامه را از دستم گرفت و دنبال اسمم گشت چند بار اسمم را بلند خواند. انگار باورش نمی شد، هر دکتر و پرستاری که بالای سرش می آمد، روزنامه را به او نشان می داد. با ایوب هم دانشگاهی شدم. او ترم آخر مدیریت دولتی بود و من مدیریت بازرگانی را شروع کردم. روز ثبت نام مسئول امور دانشجویی تا من را دید شناخت: _"خانم غیاثوند؟درست است؟" چشم هایم گرد شد: _"مگر روی پیشانیم نوشته اند؟" _نه خانم، بس که آقای بلندی همه جا از شما حرف می زنند. ... می نشیند می گوید شهلا،... بلند می شود می گوید شهلا ... من هم کنجکاو شدم.... اسمتان را که توی لیست دیدم، با عکس پرونده تطبیق دادم.... خیلی دوست داشتم ببینم این خانم «شهلا غیاثوند» کیست که آقای بلندی این طور از او تعریف می کند. کلاس که تمام شد ایوب را دم در دیدم، منتظر ایستاده بودم برایم دست تکان داد. اخم کردم: _"باز هم آمده ای از وضع درسیم بپرسی؟ مگر من بچه دبستانی ام که هر روز می آیی در کلاسم و با استادم حرف می زنی؟؟" خندید: _"حالا بیا و خوبی کن، کدام مردی آنقدر به فکر عیالش است که من هستم؟ خب دوست دارم ببینم چطور درس میخوانی؟ استاد ایوب را دید و به هم سلام کردند. از خجالت سرخ شدم. خیلی از استادهایم استاد ایوب بودند، از حال و روزش خبر داشتند. می دانستند ایوب یک روز خوب است و چند روز خوب نیست. وقتی نامه می آمد برای استاد که: _"به خانم بلندی بگویید همسرشان را بردند بیمارستان" می گذاشتند ، کلاس را ترک کنم به روایت همسر شهید ⭐️برای خواݩدݩ‌هرقسمٺ‌از رماݩ‌1صݪواٺ‌ به نیت فرج اݪـزامیسٺ 🍁〰🍂 @Alachiigh
افکار منفی رو دور بندازید، اونها علف های هرز ذهنی هستن و باعث نابودی شما میشن. ⚜⚜〰〰 🍁〰🍂 @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⭐️*بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ* ⭐️صفحه ۳۷۴ مصحف شریف ✨همراه تدبر و چند نکته ⭐️هدیه به امام زمان عجل الله فرجه الشریف❤️🙏 🍁〰🍂 @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⭕️‏تاریخ تکرار میشود یعنی در موقع ملی شدن صنعت نفت مزدوران و دلالان وابسته به غرب می گفتند نفت سیاه بدبو! امروز هم به بومی شدن صنعت فناوری اطلاعات میگویند سیاه بدبو پیچیده! استعمار، استعمار است چه کهن و چه فرانو و بر روی جهل مخاطب سوار میشود ‎ پدرفتنه 🍁〰🍂 @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✳️روان شناسان اثر شش « میم » را در تربیت کودک با توجه به نیازهای روانی اش موثر می دانند: 🌹اول: تو محبوبی 🌹دوم: تو محترمی 🌹سوم: تو میتوانی 🌹چهارم: تو مهمی 🌹پنجم: تو مفیدی 🌹ششم: تو می‌فهمی 👌اگر ما در رفتار و گفتارمان این 6«میم» را به فرزندان مان انتقال دهیم «میم هفتم» که "موفقیت" است،خود به خود خواهد آمد، یعنی باتری روانی انرژی دهنده فرد شارژ خواهد شد. 🔮گفتمان 🍁〰🍂 @Alachiigh
🇮🇷 🌄 قرن ۱۴ رو با یه دیکتاتور بی‌سواد شروع کردیم و با یه فقیه اندیشمند به پایان رسوندیم. 🍃🌹🍃 🌹 سال ۱۴۰۱ «سال تولید، دانش بنیان و اشتغال زایی» بر همه شما مبارکباد.🌹 🍁〰🍂 @Alachiigh
آلاچیق 🏡
🌺نیمہ ݐــنہان ماه 🌺 ✿قسمت 9⃣2⃣ نتایج دانشگاه که اعلام شد، ایوب بستری بود. #روزنامه خریدم و رفتم ب
🌺نیمہ ݐــنہان ماه 🌺 ✿قسمت 0⃣3⃣ وقتی رسیدم بیمارستان ایوب را برده بودند، _های_ویژه از پنجره ی مات اتاق سرک می کشیدم چند نفری بالای سرش بودند و نمی دیدم چه کار می کنند. از دلشوره و اضطراب نمیتوانستم بنشینم. چند بار راهرو را رفتم و آمدم و هر بار از پنجره نگاه کردم.... دکترها هنوز توی آی سی یو بودند. پرستار با یک لوله آزمایش بیرون آمد: _"خانم این را ببرید آزمایشگاه" اشکم را پاک کردم. لوله را گرفتم و دویدم سمت آزمایشگاه خانم پشت میز گوشی را گذاشت. لوله را به طرفش دراز کردم: _"گفتند این را آزمایش کنید." همانطور که روی برگه چیزهایی می نوشت گفت: """مریض شما فوت شد""" عصبانی شدم: _ "چی داری می گویی؟ همین الآن پرستارش گفت این را بدهم به شما" سرش را از روی برگه بلند کرد: _"همین الآن هم تلفن کردند و گفتند مریض شما فوت شده" لوله ی آزمایش را فشردم توی سینه ی پرستار و از پله ها دویدم بالا... از پشت سرم صدای زنی را که با پرستار بحث می کرد، شنیدم. _"حواست بود با کی حرف میزدی؟ این چه طرز خبر دادن است؟ زنش بود!" در اتاق را با فشار تنم باز کردم. دور تخت ایوب خلوت بود. پرستار داشت پارچه ی سفیدی را روی صورت ایوب می کشید. با بهت به صورت ایوب نگاه کردم. پرسید: _"چند تا بچه داری؟" چشمم به ایوب بود. _"سه تا" پرستار روی صورت ایوب را نپوشاند. با مهربانی گفت: _"آخی، جوان هم هستی، بیا جلو باهاش خداحافظی کن" حرفش را گوش دادم. نشستم روی صندلی و دست ایوب را گرفتم. دستش سرد بود. گردنم را کج کردم و زل زدم به صورت ایوب دکتر کنارم ایستاد و گفت: _"تسلیت می گویم" مات و مبهوت نگاهش کردم. لباس های ایوب را که قبل از بردنش به اتاق در آورده بودند توی بغلم فشردم به روایت همسر شهید ⭐️برای خواݩدݩ‌هرقسمٺ‌از رماݩ‌1صݪواٺ‌ به نیت فرج اݪـزامیسٺ 🍁〰🍂 @Alachiigh