آلاچیق 🏡
🌺 نیمہ ݐــنہان ماه 🌺 ✿قسمت 8⃣1⃣ چند روز قبل از عمل دست ایوب حساب کتاب میکردم، با پولی ک داشتیم ای
🌺 نیمہ ݐــنہان ماه 🌺
✿قسمت 9⃣1⃣
وقتی برگشتیم ایران، ایوب رفت دنبال درمان فکش تا بعد برود #جبهه.
دوباره عملش کردند.
از اتاق عمل که آمد صورتش باد کرده بود. دور سر و صورتش را باند پیچی کرده بودند.گفتم
_محمد حسین خیلی بهانه ات را می گرفت.
_ حالا کجاست
_فکر کنم تا الان پدر نگهبان را در آورده باشد.
رفتم محمد حسین را بگیرم صدای گریه اش از طبقه پایین می آمد.
تا رسیدم گفت:
_خانم بیا بچه ات را بگیر
نشست و جای کفش محمد حسین را از روی شلوارش پاک کرد.
+ زحمت کشیدید آقا
اشک هایش را پاک کردم.
+ بابا ایوب خیلی سلام رساند، بالا مریض های دیگر هم بودند که خوابیده بودند. اگر می آمدی آنها را بیدار می کردی.
صدای ایوب از پشت سرم آمد
_ سلام بابا
برگشتم، ایوب به نرده ها تکیه زده بود و از پله ها به زحمت پایین می آمد.
صدای نگهبان بلند شد.
- آقا کجاا؟؟
محمدحسین خیره شد به سر بزرگ و سفید ایوب که جز کمی از لب و چشم هایش چیز دیگری از آن معلوم نبود.
محمد حسین جیغ کشید و خودش را توی چادرم قایم کرد.
ایوب نرده ها را گرفت و ایستاد.
_ بابایی،من برای اینکه تو را ببینم این همه پله را آمدم پایین، آنوقت تو از من میترسی؟
محمد حسین بلند بلند گریه می کرد.
نگهبان زیر بغل ایوب را گرفت و کمکش کرد تا از پله ها بالا برود.
رنگ ایوب از شدت ضعف زرد شده بود.
از آموزش و پرورش برای ایوب نامه آمده بود که باید برگردی سر شغلت، یا بابت اینکه این مدت نیامده ای، پنجاه هزار تومان خسارت بدهی.
پنجاه هزار تومان برای ما خیلی زیاد بود.
گفتم:
+ بالاخره چه کار میکنی؟
_ برمیگردم سر همان معلمی، اما نه توی شهر، می رویم #روستا
اسباب و اثاثیه مان را جمع کردیم رفتیم #قره_چمن، روستایی که با #تبریز یک ساعت و نیم فاصله داشت.
ایوب یا #بیمارستان بود یا #جبهه
یا #نامه می فرستاد یا هر روز #تلفنی صحبت می کردیم.
چند روزی بود از او خبری نداشتیم.
تنهایی و بی هم زبانی دلتنگیم را بیشتر می کرد.
هدی را باردار بودم و حالت تهوع داشتم.
از صدای مارشی، که تلویزیون پخش می کرد معلوم بود #عملیات شده.
شب خواب دیدم ایوب می گوید
"دارم می روم #مشهد"
شَستم خبر دار شد دوباره #مجروح شده.
صبح محمد حسین را بردم توی حیاط و سرش را با دوچرخه اش گرم کردم.
خودم هم روی پله ها نشستم و دستم را گذاشتم زیر چانه ام.
نمیدانم چه مدت گذشت که با صدای
_"عیال، عیاااااال" گفتن ایوب به خودم آمدم.
تمام بدنش باندپیچی بود.
حتی روی چشم هایش گاز استریل گذاشته بودند.
+ چی شده ایوب؟ کجایت زخمی شده؟
_ میدانستم هول می کنی، داشتند مرا می بردند بیمارستان مشهد. گفتم خبرش به تو برسد نگران می شوی، از برادرها خواستم من را بیاورند شهر خودم، پیش تو..
شیمیایی شده بود با #گاز_خردل
مدتی طول کشید تا #سوی_چشم_هایش برگشت.
توی بیمارستان آمپول #اشتباهی بهش
تزریق کرده بودند و #موقتاًنابینا شده بود.
پوستش #تاول داشت و #سخت نفس می کشید.
گاهی فکر می کردم ریه ی ایوب اندازه یک #بچه هم قدرت ندارد و هر لحظه ممکن است نفسش بند بیاید.
برای ایوب فرقی نمی کرد.
او رفته بود همه #هستیش را یک جا بدهد و خدا #ذره_ذره از او می گرفت.
.
نفس های ثانیه ای ایوب #جزئی از زندگیمان شده بود.
تا آن وقت از شیمیایی شدن فقط این را می دانستم که روی پوست #تاول های ریز و درشت می زند.
دکتر برای تاول های صورتش دارو تجویز کرده بود. با اینکه دارو ها را می خورد ولی #خارش تاول ها بیشتر شده بود.
صورتش #زخم می شد و از زخم ها #خون می آمد.
#ریشش را با #تیغ زد تا زخم ها #عفونت نکند.
وقتی از سلمانی به خانه برگشته بود خیلی گرفته بود.
گفت:
_"مردم چه #ظاهربین شده اند، می گویند تو که خودت جانبازی، تو دیگر چرا؟؟"
به روایت همسر شهید
⭐️برای خواݩدݩهرقسمٺاز رماݩ1صݪواٺ به نیت فرج اݪـزامیسٺ
#ادامه_دارد
#داستان_شب
#رمان_واقعی
#زندگینامہ_شہیدایوب_بلندے
🍁〰🍂
@Alachiigh
❌❌
🔴🔴 منافقین و سازمانیافتهها وارد تجمعات شدند 🔥
▪️تکرار تبدیل اعتراض به آشوب و اغتشاش توسط حامیان تروریسم و ضرورت هشیاری مردم
🔹در حالیکه جمع زیادی از مردم از درگذشت مرحوم #مهسا_امینی متاثر بوده و منتظر اعلام نتایج تحقیقات پزشکی در این باره هستند، برخی تجمعات اعتراضی نیز طی روزهای گذشته در بعضی شهرها و دانشگاهها از جمله تهران برگزار شد.
🔹با این حال طبق یک روال مسبوق به سابقه، با تحریک رسانههای خارج نشین و ورود عناصر سازمان یافته این تجمعات بویژه از شب گذشته وارد فاز رادیکالی شده و در نقاط متعددی اقدامات آشوبگرانه توسط عدهای دیده میشود که با روح اعتراض مدنی کاملاً در تعارض است.
🔹در برخی نمونهها مثلاً در #مشهد یک فرد پلیس توسط افراد مشکوکی به آتش کشیده شد و این درحالی بود که عده دیگری از مردم معترض بلافاصله تلاش کردند لباسهای مشتعل او را خاموش کنند. بدن این پلیس با سوختگیهای جدی مواجه شده است.
🔹در شهر #رشت نیز تصاویری از به آتش کشیدن یک مسجد منتشر شده که به هیچوجه با فرهنگ مردم ایران نسبتی ندارد و از نشانههای روشنی برای ورود عناصر سازمان یافته حکایت میکند. همچنین یک امامزاده در همدان با آتش مورد تعرض قرار گرفته است.
🔹در مناطق متعددی نیز چندین پلیس به نحو ناجوانمردانهای با ضرب و شتمهای سنگین مواجه شدهاند که حال جسمی برخی از آنها مناسب گزارش نشده است.
🔹جسارت غمانگیز به پرچم ایران، حمله عجیب و آشوبگرانه به برخی آمبولانسهای بیمارستانها و تعرض به خانمهای #محجبه از موضوعات دیگری است که غیرمردمی بودن این تحرکات و بیربط بودن آنها به سوگواری برای مهسا امینی را روشنتر میکند.
🔹برخی افراد که امشب در مناطقی از #تهران حاضر بودند اعلام میکنند که بعضی هستهها در این تجمعات به صورت هماهنگ، با تخریب هدفمند و گسترده و به شکل سامان یافتهای عمل میکنند و بعضاً روشهایی را در نبردهای خیابانی به کار میبرند که کم سابقه بوده و از هماهنگی و آموزشهای پیشینی آنها حکایت میکند.
🔹استاندار #کردستان نیز امشب از کشته شدن سه نفر در این شهر خبر داد و گفت که این افراد با گلوله اسلحههایی کشته شدهاند که در اسلحههای سازمانی نیروهای ایرانی وجود ندارد.
🔹در پوشش و تحریک تبدیل اعتراض و تاثر به اغتشاش و آشوب و اقدامات ضد ایرانی و اسلامی، رسانه سعودی اینترنشنال، زیر نظر بن سلمان، که از حامیان اصلی تروریسم داعشی است، میدانداری میکند.
🔹 #بیبیسی فارسی وابسته به دولت انگلیس نیز همچون همیشه از صحنهگردانان این ماجراست. برخی کانالهای وابسته به منافقین نیز به صورت گسترده فیلمهایی از آتشزدنها و ضرب و شتمهای پلیس و افراد محجبه منتشر و حاضرین در تجمعات را به گسترش این مسائل تحریک میکنند.
🌐 خبرگزاری تسنیم
#مهسا_امینی
🎋〰🖤
@Alachiigh