eitaa logo
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
2.7هزار دنبال‌کننده
18.3هزار عکس
8.4هزار ویدیو
232 فایل
انس با شهداء برای همنشینی با امام زمان«ع» ومرافقةالشهداء من خلصائک اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ تَحْتَ رایَةِ وَلِیِّکَ الْمَهْدِیّ(عجل الله) السلام علیک یا من بزیارته ثواب زیارت سیدالشهداء یرتجی
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﷽ سلام علیکم سومین روز از🌷چله نهم🌷 اعمال مستحبی امروزمان را به از شهید با کرامت از ذریه حضرت زهرا سلام الله علیها ❣️سید جواد موسوی فومن❣️ می کنیم محضر نورانی ☀️ حضرت جوادالائمه علیه السلام☀️ و از حضرتش می نماییم تا با نگاه کریمانه خود؛ ✅ما و تمام جوانان ایران اسلامی را گردانند و ✅زندگی ما را به سمتی سوق دهند که ، حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه گردیم ان شاء الله
شهید سید جواد موسوی در سال 1345 در روستای شنبه بازار شهرستان فومن دیده به جهان گشود. سید جواد کودکی بازیگوش بوده و به دلیل چابکی و شیرین زبانیش و همچنین مهر و محبتش در قلب همه جای داشت. وی در سال 1360 عضو پایگاه بسیج مقاومت اباذر شنبه بازار شد و در سال 1362 راهی جبهه نبرد شد. وی در طول جنگ دو بار مجروح شد و آخرین باری که راهی جبهه می شد به بردار بزرگش اینگونه گفت: که عید امسال منتظرم نباشید من دیگر در منزل و در جمع شما نخواهم بود، حلالم کنید و از همگان برایم طلب حلالیت کنید. این شهید بزرگوار 25 بهمن سال 1362 در سن 19 سالگی در عملیات والفجر 8 گردان امام حسین (علیه السلام )در لشکر 25 کربلا به عنوان خط شکن حضور یافته و در منطقه عملیاتی اروند کنار به دلیل اصابت گلوله و جراحات شدید از پهلو، صورت و دست به جمع یاران کربلایش پیوست و در گلزار شهدای‌ شنبه‌بازار (سبزقبا) به‌ خاک‌ سپرده‌ شد. از خصوصیات‌ اخلاقی‌اش‌، اینکه‌ بسیار مهربان‌ بود و سیمایی‌ معصومانه‌ داشت‌. نسبت‌ به‌ پدر ومادر، احترام‌ قایل‌ بود و تا حد توان‌ سعی‌ می‌کرد، نیاز و خواسته‌های‌ ایشان‌ را اجابت‌ کند. علاقه‌بسیار زیادی‌ به‌ امام‌ زمان‌ (عج‌) داشت‌ و آرزوی‌ شهادت‌ در رکاب‌ آن‌ حضرت‌ را در دل‌ داشت‌. دررفتارش‌ با دیگران‌ با گذشت‌ و با ایثار و مقید به‌ صله‌ارحام‌ بود.
وصیت‌نامه شهید سید جواد موسوی با سلام به پیشگاه  آقا امام زمان حضرت مهدی(عج) منجی عالم بشریت و نائب بر حقش امام خمینی  خانواده معظم شهدا و سلام و درود بر شما امت حزب الله (جهاد در راه خداست که ما پیروزیم. اسلام با شهادت امام حسین(علیه السلام) زنده شد و با شهید شدن این جوانان قویتر می‌شود. من فقط  برای رضای خدا به ندای هل من ناصر ینصرنی حسین زمان لبیک گفته و به میدان جنگ شتافته‌ام. خدا نکند که خیال کنید در اعزام من دستی در کار بوده است و کسی مقصر است. نه، من خود خواسته‌ام و اگر خدا قبول کند به جمع دیگر شهدا پیوسته‌ام. 👈👈خواهشم این است که برایم گریه نکنید، شهید گریه نمیخواهد بلکه رهرو میخواهد. وقتی می خواهید مرا تشییع کنید چشمانم را باز بگذارید که عده‌ای از خدا بی‌خبر نگویند که کور بوده است. دستانم را از تابوت بیرون بیاورید که کور دلان نگویند چیزی از این دنیا با خودشان می‌برند. جنگ شهادت دارد، اسارت دارد، ازکلیه بستگانم می‌خواهم اگر شهادت، این فوز عظیم نصیب من شد هیچگونه ناراحت نباشند. ما از خدائیم و آخر هم به خدا ختم می‌شویم. دعا می‌کنم، خدایا مرگم را شهادت در راهت قرار دهی و امیدوارم این شهادت در راهت را پذیرفته باشی  و ما را با سایر شهدا محشور گردانی.
از شهيد سيد جواد موسوي 👇 ماجرا از آنجا شروع شد که فیلم شفا دیدن کودکی که به بیماری لا علاجی مبتلا شده بود در شهرهای استان گیلان پخش شد و به سرعت این خبر در همه جا پیچید. علي بر تخت اتاق عمل آرام گرفته بود و او تنها پسر خانواده بود كه بر اثر سانحه تصادف پس از عملي سخت پزشكان از سلامتي وي قطع اميد كرده بودند او ساكن قزوين بود و خانواده اش پس از صحبت با يكي از پرستاران اتاق عمل از زنده ماندن وي نا اميد شده و قرار بود پس از پزشك قانوني ... اما ساعتي چند نگذشت كه پرستاري با تعجب فرياد زد آقاي دكتر بيايد مريض به هوش آمد . چند پزشك همراه پرستاران به داخل اتاق شدند با تعجب به او اكسيژن وصل كرده و يقين حاصل كردند كه او تا لحظاتي پيش نفس نمي كشيد و ... علي را به بخش منتقل كردند پس از دقايقي چشم باز كرد گويا مي خواهد سخني بگويد اطرافيان به او سفارش مي كنند آرام باشد ولي او نمي تواند و زبان به سخن گفتن باز مي كند و رو به مادر مي گويد :« مادر جان وقتي از هوش رفتم حس كردم و روحم قصد جدا شدن از بدنم دارد . بسيار پريشان و مضطرب شدم كه ناگهان جوان زيبا رو و نوراني كه نشاني سبز بر گردن داشت را ديدم كه بر بالينم ايستاده و مي گفت: علي جان نگران نباش و من از دردم و پريشانيم با او مي گفتم و مرا دلداري داده و مي گفت علي جان نگران نباش تو شفا پيدا كردي در كمال صحت و سلامتي زندگي خواهي كرد از او سوال كردم شما كيستيد ؟ با مهرباني پاسخ داد من سيد جواد موسوي هستم ... و براي شفايت آمده ام اما هنگامي كه چشمهايم را باز كردم در كنارم نبود او مرا شفا داد مادر »
پس از ترخيص علي از بيمارستان وي همراه خانواده اش با زحمات فراوان آدرس محل اين شهيد را يافته و براي قدرداني از مقام والاي اين شهيد به منزل ايشان و مزار شهيد حاضر شدند و پس از آن واقعه هر سال در مراسم ياد بود شهيد حضور دارند . هر ساله بيش از صدها نفر جمعيت در مراسم بزرگداشت اين شهيد و الا مقام از سراسر گيلان و حتي خارج از استان حضور پيدا مي كنند و اهالي روستاي شنبه بازار نيز روز شماري مي كنند براي فرا رسيدن روز مراسم اين شهيد و چند روز قبل نذورات خويش اعم از نقدي و غير نقدي را جهت بر پايي مراسم سيد جواد به خانواده ايشان هديه مي كنند و در مراسم هيتي از زنان سيني هايي كه با پارچه سبز پوشيده و نذوراتشان را در آنها مي ریزند و از مسجد راهي منزل شهيد مي شوند و به خانواده ايشان تبريك و تسليت عرض مي كنند و پس از مراسم مسجد ، در منزل شهيد موسوي مراسم ديگري نيز برگزار گشته و هديه به روح آن بزرگوار مي شود . بارگاه شهید سید جواد موسوی به واسطه روح بلند و ملکوتی خود به مکانی برای برآورده کردن حاجات نیازمندان، درماندگان ، بیماران و دل شکستگان تبدیل شده. هر ساله در مراسم سالگرد شهید سید جواد موسوی خیل عظیم جمعیتی را که به نوعی حاجت روا شده اند و آنان که برای طلب حاجات خود به این بارگاه آمده اند  را می توان دید . چهارشنبه ها سبز قبا شلوغ است، علی الخصوص در تعطیلات سال نو .جمعیت عظیم مجمه داران(سینی که زائران پس از برآورده شدن حاجات ، نذری خود را درآن گذاشته پارچه سبزی روی آن می پیچند و آنرا بر سر میگیرند)، با چشمان اشکبار، عده ای خندان  از برآورده شدن نیاز، عده ای اشک شوق بر چشم، عده ای ذکر گویان وارد بقعه میشوند و ورود سیل جمعیت مجمه داران از صبح آغاز شده و تا پاسی از شب ادامه می یابد.
مزار شهید سید جواد موسوی ؛ در روستای شنبه بازار، لولمان  در غرب شهر” فومن” (بین شهرصومعه سرا-فومن) قراردارد فاصله”شنبه بازار” آن با مرکز شهر ۵  کیلومتر است. دراین روستا، درمحوطه معروف به “سیدجواد”بقعه قدیمی بنام”سبز قبا“وجوددارد که درکنارآن چنددرخت کهنسال است که یکی ازآنها بنام “آقادار”می باشد ،درپای این درخت چشمه ای قراردارد که قدمتش به بیش از ۵قرن می رسد.
همین تربت پاک شهیدان است که تا قیامت مزار عاشقان و عارفان و دلسوختگان و دارالشفای آزادگان خواهد بود.(امام خمینی-ره-) شادی روح همه‌ شهدا خصوصا شهید با کرامت از ذریه حضرت زهرا سلام الله علیها ❣️سید جواد موسوی فومن❣️صلوات محمدی 💐اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از میز نیوز
! @ansoyesiasat ❌میدونستید شهر کربلا گاز کشی نشده؟ میدونستید جمعیتیش حدود600هزار نفره که زیر ساخت هاش برای همون مقدار هم شاید کم باشه؟ حالا! رسم مردم عراق،اینه که غذا رو در ظروف کوچک،سرو میکنند،طوری که نیاز هست جای3 وعده حداقل5وعده غذا بخوری! اگر حداقل5 بار هم آب یا نوشیدنی و مدت زمان مراسم رو حداقل 10روز حساب کنیم! تعداد جمعیت رو همون20میلیون نفر که میگن که قطعاً خیلی بیشتر از این هست بگیریم بیش از دو میلیارد پرس خوراکی،و اون هم کاملا رایگان، توزیع میشه که بنا به شرایط موجود باید در ظروف یکبار مصرف توزیع بشه،که تولید زباله کاملا بدیهی هست! عدد و گرفتید یا نه؟ فقط یه ارزن شعور میخواد که اینو بفهمن! بزرگترین تجمع بشری با بیش از20میلیون نفر اونم پای پیاده اونم کشوری که با انفجار های تروریستی و نا امنی شهره هست! اونم در کشوری که تا همین چند سال پیش برنامه نفت در برابر غذا حاکم بود! یعنی برای سیر کردن خودشون نفت میدادن غذا میگرفتن! اونم در کشوری که در اشغال داعش بوده در نهایت امنیت برگزار میشه! عظمت این اتفاق بزرگترین استراتژیست های جهان مثل الکساندر دوگین و میکشونه تا عراق! اگر این معجزه نیست پس چیه؟ معجزه فقط رود شکافتن و شتر از کوه بیرون اومدن نیست! اشتباه نکنید،معجزه به معنی یک چیز شگفت آور نیست،معجزه از ریشه کلمه عجز میاد،یعنی چیزی که دیگران از انجام آن عاجز اند! کدوم پایتخت اروپایی با تمام زیرساخت های کلان تمدنی،کدوم نظام سیاسی و اقتصادی و امنیتی در غرب میتونه علاوه بر ظرفیت انسانی خودش،پذیرایی20میلیون انسان دیگه باشه و بیش از دو میلیارد وعده غذایی رایگان توزیع کنه؟ ملبورن میتونه؟ونکوور میتونه؟استکهلم میتونه؟کجا این قابلیت و داره؟ شما20 میلیون جمعیت تزریق کن به نیویورک به واشنگتن به پاریس! همین تهران خودمون با جمعیت15میلیون نفری این همه بزرگراه و اتوبان دوطبقه و مسیل ها،غروب های زمستان ترافیک قفلش میکنه! حالا 20میلیون نفر دیگه بهش تزریق کنید! چی میشه؟ سیستم با تمام تأسیسات مدرن،دوربین های مدار بسته مراکز کنترل ترافیک قفل میکنه،زندگی مختل میشه مردم و کارگران اعتصاب میکنن زباله از در و دیوار شهر بالا میره! یه بار دیگه میگم کربلا گازکشی نداره،آب و فاضلاب کلان نداره! با کپسول گاز و هیزم غذا درست میکنن! 20میلیون نفر در عراق جنگ زده،پای پیاده میرن،برای همه بیشتر از حد نیاز آب و غذا با کیفیت و بسته بندی موجوده، برمیگردن،هیچ بیماری ایی اپیدمی نمیشه خون از دماغ احدی بیرون نمیاد! همه هم وارد حرم حسین ع میشن از زیر قبه عبور میکنند! اگر این معجزه نیست پس چیه؟ ✔️کانال تخصصی سیاسی آنسوی سیاست @ansoyesiasat ✅کانال آنسوی سیاست در https://eitaa.com/ansoyesiasat 🔺و در http://sapp.ir/ansoyesiasat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
همه ی شما خوبان دعوتید👆👆 سه شنبه بعدازظهر ،هم زمان با شب ارتحال نبی اکرم ص ویژه👇👇 در خدمت خانواده های شهدا هستیم👌 ان شاالله رزقمان باشد شهید گمنام هم مهمان خاص برنامه است🌷🌷🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﷽ سلام علیکم چهارمین روز از🌷چله نهم🌷 اعمال مستحبی امروزمان را به از شهید با کرامت از ذریه حضرت زهرا سلام الله علیها ❣️سید ابراهیم شجیعی❣️ می کنیم محضر نورانی ☀️ حضرت جوادالائمه علیه السلام☀️ و از حضرتش می نماییم تا با نگاه کریمانه خود؛ ✅ما و تمام جوانان ایران اسلامی را گردانند و ✅زندگی ما را به سمتی سوق دهند که ، حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه گردیم ان شاء الله
شهید سید ابراهیم شجیعی فرمانده گردان عبدالله از تیپ ۲۱امام رضا(ع)(سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) دوم آبان ماه سال ۱۳۳۵ در روستای روئین از توابع شهرستان اسفراین به دنیا آمد. او ششمین و آخرین فرزند خانواده بود. تا کلاس پنجم در زادگاهش به تحصیل پرداخت. به پدر در کار کشاوزی کمک می کرد، با او به مسجد می رفت و نماز می خواند. کودک پر جنب و جوش و فعال و کنجکاوی بود. صمیمی و دوست داشتنی بود و اوقاتش را به درس خواندن، کمک به خانواده و مطالعه می گذاشت. 👈نیکوکار، پاک و امین بود و او را سید ابراهیم امین می گفتند و به درستکاری و شجاعت می شناختند. بعد از اتمام کلاس پنجم به مدرسه ای در گنبد رفت و تا کلاس سوم راهنمایی در آنجا به تحصیل پرداخت و به علت بازگشت خانواده به روستا ترک تحصیل کرد. بعد از آن برای کار به اصفهان رفت و در آنجا به کار پارچه بافی مشغول شد و سپس به کار در ذوب آهن پرداخت. قرآن، مفاتیح و رساله را مطالعه می کرد. پدر و مادرش را خیلی دوست داشت. در سال ۱۳۵۴ به خدمت سربازی رفت و آموزش هوایی و چتربازی دید. به علت شکستن پایش در پرش از هواپیما بقیه سربازی را در تدارکات پایگاه مربوطه گذراند. از ابتدا دوست داشت خدمتگذار مردم باشد و برای مردم کار کند. دوست داشت قدرتی داشته باشد تا تمام قاچاق‌چیان خلافکار را توبیخ کند. جوانها را به خواندن قرآن و نماز دعوت می کرد و خانواده را به صبر و بردباری و صرفه جویی و کمک به محرومان توصیه می کرد. بعد از پایان خدمت ازدواج کرد که مدت زندگی مشترکشان ده سال طول کشید و ثمره این این ازدواج چهار فرزند به نام های مهدی، زینب، سمیه، و زهرا می باشند. در دوران انقلاب در مبارزات بر علیه حکومت شاه شرکت می کرد.
راهپیمایی‌ها را سر و سامان می داد و دیگران را به شرکت در آن دعوت می کرد. بعد از انقلاب عضو کمیته انقلاب اسلامی اسفراین شد و در سال ۱۳۵۸ وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی سبزوار شد. یک سال پس از ازدواج، خداوند پسری به او داد. بچه ها را دوست داشت و به آنها احترام می گذاشت و می گفت: باید به بچه ها محبت کنیم. با خوش رفتاری و حوصله با آنها بازی و آنها را سرگرم می کرد. بعد از تولد فرزندش با سمت فرمانده گردان به کردستان و جبهه سر پل ذهاب رفت و مدت سه ماه در آنجا ماند. به کوچک و بزرگ احترام می گذاشت. در عملیات مسلم بن عقیل در جبهه سومار چهار دندان خود را از دست داد. در عملیات طریق القدس و بیت المقدس شرکت کرد که در عملیات طریق القدس در جبهه بستان از ناحیه دست مجروح شد. در ۲۲ بهمن ماه سال ۱۳۶۲ بعد از به پایان بردن یک ماه آموزش فرماندهی، بار دیگر به جبهه رفت و در اسفند ماه همان سال در عملیات خیبر شرکت کرد. در آبان ماه سال ۱۳۶۳ با فرمانده گردان جبار در عملیات میمک شرکت کرد که از ناحیه سر و در اسفند ماه همان سال در عملیات بدر از ناحیه سینه و ریه مجروح شد. دکتر معالج یک سال استراحت برای او تجویز کرد، ولی سید ابراهیم بعد از یک ماه بار دیگر به جبهه رفت. به نماز اول وقت اهمیت زیادی می داد و در مراسم مذهبی و عزاداری شرکت می کرد. موضع سیاسی او تنها دفاع از ولایت و خط رهبری بود و بر فرامین امام تکیه داشت و بی چون و چرا مجری دستورات رهبری و فرماندهان رده بالای خود بود.دارای اخلاق حسنه بود. به طوری که در لشگر ۵ نصر همه فرماندهان از فرمانده لشگر گرفته تا فرماندهان گردانها به شخصیت ایشان اهمیت می دادند و حرفهایش را تایید می کردند و با یک برخورد طرف مقابل را عاشق خود می کرد. در نماز شب ناله می کرد و از حضرت فاطمه الزهرا در خواست پیروزی داشت و همچنین شهادتش را طلب می کرد. سید ابراهیم شجیعی در تاریخ ۲۳/۱۱/۱۳۶۴ در منطقه عملیاتی والفجر ۸ بر اثر اصابت ترکش به سر به شهادت رسید. پیکر پاک این سردار شهید در بهشت شهدای سبزوار به خاک سپرده شد.
وصیت‌نامه شهید سید ابراهیم شجیعی ...چه تأسفی را اندوهناک‌تر از این می‌دانید که از این لحظات مکرر و پر برکت انقلاب اسلامی که شب و روز ما را فرا گرفته است، کم توجه عبور کنیم. این انقلاب دارد با تمام ظالمان می‌جنگد، اما تو به انتظار نشسته‌ای که امام زمان بیاید و همه ظالمان را از بین ببرد. بدان و آگاه باش که منتظران آقا امروز با مال‌هایشان و جان‌هایشان در جبهه و پشت جبهه فریاد سر می‌دهند:یا مهدی ادرکنی.
شال سبز سیدی هیچ وقت شال سبزش را از گردن در نمی‌آورد. می‌گفت:"در گردان هر کس که سید است باید علامتی همراه داشته باشد. از این که به حضرت زهرا(س) منتسب هستید افتخار کنيد. بدانید تا وقتی به این خانواده وابسته‌اید خداوند همه چیز به شما می‌دهد. دقت کنید هر چه عملیات با رمز یا زهرا (س) داشته‌ایم با پیروزی کامل همراه بوده است. دامن این مادر را بگیرید." بعد برایمان تعریف کرد: "وقتی آدم و حوا در بهشت می‌گشتند، نور عجیبی دیدند. وقتی از خداوند سوال کردند پرده غیب کنار زده شد پنج نور دیدند که همان پنج تن آل عبا بودند." خواندنی👇 کتاب شال سبز (زندگی نامه و خاطرات سردار شهید سید ابراهیم شجیعی) به تحقیق و تالیف غلامرضا فسنقری از پژوهشگران و نویسندگان پیشکسوت شهرستان اسفراین توسط انتشارات جهانی به چاپ رسید.
با شنيدن صوت قرآن انرژي مي گرفت در سایت پنج مستقر بودیم. فردای آن روز قرار بود آقای شجیعی به خط مقدم برود. در چادر کنارم نشست و گفت: «کیوانلو می‌توانی طوری قرآن بخوانی که نیرویم چند برابر شود؟» گفتم: "نه متاسفانه." گفت: "از بسیجیهای دور و برمان کسی را با این خصوصیت می‌شناسی؟" گفتم :"بله" و یکی از بچه‌های بیرجند را به حضورش آوردم. آقای شجیعی بعد از سلام و احوالپرسی گرم گفت:" برادر دوست دارم قرآن را با صدای زیبا برایم قرائت کنی." محمدی فر گفت:" اجازه می‌دهید از حفظ بخوانم؟" آقای شجیعی با تعجب پرسید: "مگر حفظ هم هستی؟" محمدی فرگفت:" بله بیشتر از نصف قرآن را." آقای شجیعی به محض شنیدن این جمله گریه اش گرفت. او را در آغوش گرفت و بوسید. خم شد تا پای محمدی فر را ببوسد.  می‌گفت:"اجازه بده زبانت را ببوسم. همین که صدای قرآن بسیجی را شنید چنان به شدت گریست که مرا هم به گریه انداخت و وقتی تلاوت آیات تمام شد آقای شجیعی گفت:" برای عملیات نیرو گرفتم، قوی شدم، انگار انرژی ام چند برابر شد." صبح فردا که عازم خط می‌شد از من خواست تا باز هم با آن بسیجی ملاقات کند بار دیگر او را در آغوش گرفت و صورتش را بوسه باران کرد. راوي: غلامرضا کیوانلو-همرزم
همین تربت پاک شهیدان است که تا قیامت مزار عاشقان و عارفان و دلسوختگان و دارالشفای آزادگان خواهد بود.(امام خمینی-ره-) شادی روح همه‌ شهدا خصوصا شهید با کرامت از ذریه حضرت زهرا سلام الله علیها ❣️سید ابراهیم شجیعی❣️صلوات محمدی 💐اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زیارت حضرت رسول.apk
9.43M
👆دریافت رایگان نرم افزار «زیارت حضرت رسول» با صوت زیبا و دلنشین 💐با ارسال این برنامه به دیگران، در ثواب انتشار آن سهیم شوید!
#مقام_معظم_رهبری من بہ تأسی از حضرت موسی(ع) بہ شما عرض بکنم «إِنَّ مَعِىَ رَبِّى»، بدانید خدا با ما است.
هدایت شده از بصیـــــــــرت
#فوری #فورررری #انا_لله_وانا_اليه_راجعون #بابام_شهید_شد سید نور خدا موسوی برای همیشه آسمانی شد نور خدا در روز #بیست_و_هشت_صفر مهمان جدش شد