﷽
سلام علیکم
در بیست وپنجمین روز از
☀️ #چله_مهدوی_حسنی ☀️
مهمان
❣️ شهید حاج موسی رضا زاده❣️ هستیم .
👇👇👇
در این ۴۰ روز به نام نامی
☀️ حضرت بقیة الله عجل الله فرجه الشریف
☀️ و امام حسن مجتبی علیه السلام
مهمان شهدایی هستیم که
❣️سرّی آشکار شده با امام زمان علیه السلام و امام حسن مجتبی علیه السلام دارند.
در این ۴۰ روز مراقبت می کنیم بر
✅ دعای مکارم الاخلاق (حداقل روزی یک بند آن قرائت شود بطوریکه در طول این ۴۰ روز دوبار کل دعا خوانده شود)
✅ انجام اعمال ماه شعبان به ویژه صلوات شعبانیه
#المستغاث_بک_یا_صاحب_الزمان
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
شهیدی که با یک کلمه 4 اسیر گرفت /سرداری که در لحظه شهادت روزه بود اين شهيد عزيز ما مظلوم و گمنام ب
حاج موسی رضازاده در سال ۱۳۱۸ در خانوادهای متدین و مذهبی از کوی علیای کازرون چشم به جهان گشود. مهربانی و مردانگی او از همان بدو تولد در چهره او موج میزد و آزادی و عدالتخواهی در تون صدایش معلوم بود.
كسانی كه سيرت و سيمای كودكيش را به خاطر دارند میگويند:
او صورتی محبوب و دوست داشتنی داشت. آرامش عجیبی بر وجودش سایه انداخته بود و عطوفت و مهربانی در چهرهاش هویدا بود از کودکی با مسجد و منبر آشنا بود. فرزند معنوی روحانیت و دلبسته و عاشق امام حسین (ع) بود. به انس با قرآن و نماز شب و توسل به اهلبیت علیهمالسلام از همان کودکی عادت داشت، طوری که تا لحظه شهادت نماز شبش ترک نمیشد.
استفاده اخروی از تامین معاش :
سردار شهيدحاج موسي در سال ۱۳۴۵ با بعضي از دوستانش و همفكرانش به منظور تامين معاش و به قصد تبليغ راهي نور آباد ممسني شد با سر مايه اندكي كه داشت مغازه محقري به راه انداخت كاسب و حبيب خدا گشت اهل معامله بود ليكن با خدايش خوب معامله كرد . شهيد شد و شاهد بر ما خاكيان در راه مانده...
حاج موسي شديدا از فروش اجناسي كه باعث تقويت رژيم پهلوي مي شد خودداري مي كرد و تغير محل كارش از اين روستا به آن روستا براي نزديكانش تعجب آور بود چون قبل از اينكه نيت اقتصادي داشته باشد شرايط فرهنگي و سياسي چنين اقتضا مي كرد كه هر از گاهي جهت ارشاد مردم تغير مكان دهد. وي با اندك سرمايه اي كه داشت نياز تهدستان و فقيران برطرف مي كرد .و نمي گذاشت به خاطر عدم تمكن مالي به دام كمونيستها بيفتند . او در كنار كسب و كارش اقدام به پخش كتب مذهبي و رساله حضرت امام مي نمود و با مرحوم باقري نژاد همكاري نزديكي در ارشاد اهالي منطقه داشت .در واقع مغازه او كانون گرمي جهت تبليغ و نشر احكام اسلامي بود
پناه دادن به شهید محراب:
در سالهای اختناق ستمشاهی که شهید محراب آیتالله مدنی به نورآباد ممسنی تبعید شده بود. حاج موسی میزبان ایشان بود و روزهای بسیاری از اخلاص، صفا، محبت و فضل این روحانی بزرگوار بهره گرفت. در واقع حاج موسی به عنوان امین رابط شهید مدنی با روحانیونی چون آیت الله یزدی، آیت الله موسوی تبریزی و آیت الله دستغیب و دیگر علما و روشنفکران در قم، یزد، تهران، همدان و شیراز بود. سرانجام با ارسال گزارش عناصر منحوس پهلوی به تهران و شیراز حضور شهید مدنی را در جمع انقلابیون منطقه خطرآفرین اعلام کردند، رژیم نیز آیت الله مدنی را مجدد تبعید و حاج موسی و دیگر همراهانش را نیز دستگیر و روانه زندان کازرون و شیراز مینمایند.
پيروزي انقلاب و تشكيل سپاه:
حاج موسي بالافاصله پس از پيروزي انقلاب با همفكري دوستانش اقدام به تشكيل سپاه نمود و جبهه جديدي را عليه گروهكها ،خان و فئدالها تدارك ديديند او پاسدار شد و جان بركف خويش را وقف نظام انقلاب نمود.
حضور شهید حاج موسی رضازاده در دفاع مقدس و تشكيل لشكر المهدي:
شروع جنگ تحمیلی آغاز دورهای نوین از فعالیتهای مبارزاتی او را رقم زد؛ با دلی سرشار از شور و ایمان راهی عرصههای خون و حماسه گردید .حاج موسي كه در اولين روزهاي جنگ در تبريز نزد آیت الله مدني بود سراسيمه با حاج اسدي عازم اهواز شده و با ديگر دوستان و همرزمان تيپ المهدي را بنيان نهادند شهيد حاج موسي لباس بسيجي پوشيد و آماده جنگ با دشمن شد و در عملیاتهای متعددی ازجمله فتح المبین، طریقالقدس، محرم، رمضان، خیبر، کربلای 4و 5، ثامنالائمه و والفجر شرکت کرد و حماسههایی ماندگار از خود به یادگار گذاشت و در عمياتهاي متعددي نيز مجروح شد اما نگذاشت حتي نزديكترين افراد خانواده از اين امر مطلع شوند تمامي بچه هاي جنگ مخصوصا لشكر المهدي حاج موسي را كاملا مي شناختند و او را استاد اخلاق خويش مي دانستند در امورات بيت المال بسيار حساس بود او كه خانواده اش از اول شروع جنگ به اهواز برده بود حاضر نشد حتي براي يك بار از امكانات دولتي استفاده كند.
حاج اسدي فرمانده لشكرالمهدي در اين باره مي گويد اين شهيد عزيز ما مظلوم و گمنام بود در عين اينكه تمام امور لشكر را به تنهايي مي چرخاند اما هيچ جا حاضر نبود اسمي از ايشان برده شود وقتي ما از تبليغات لشكر يك عدد فيلم ايشان را خواستيم اصلا وجود نداشت.
خاطره شهید حاج موسی رضازاده از فتح خرمشهر:
ساعتی از آزادسازی خرمشهر می گذشت که وارد خرمشهر شدم. روی سکویی نشستم تاخستگی در کنم. لحظه ای بعد ۴ نفر دیگر هم کنار من نشستند. اسلحه یکی از آنها روی پایم بود و ناراحتم می کرد. گفتم:« برادر اسلحه رو بردار. »
تا گفتم برادر، هر ۴ نفر که بر خلاف من مسلح بودند، اسلحه ها را جلو من انداختند و بلند گفتند: «دخیل یا خمینی! »
محمد رضا سطوتي از همرزمان شهید – میگوید:
از بهترين خاطراتي كه من از شهيد رضازاده دارم و هيچ وقت فراموش نمي كنم در طول مدت آشنايي كه با ايشان داشتيم روزهاي دوشنبه و پنج شنبه يك روز روزه مي گرفتند. من ياد ندارم كه يك شب نماز ايشان ترك شده باشد حتي شبهاي عمليات يادم هست در شب عمليات كربلاي 5 در شلمچه زمانيكه عمليات در حال شروع بود ايشان بالاي سنگر رفته بود در نزديكي هاي خط بر روي خود پتو كشيده بود و مشغول نماز خواندن بود
و از همه مهمتر اينكه با زبان روزه
در اسفندماه سال ۱۳۶۶ با سمت معاونت لجستیکی لشکرالمهدی (عج) پس از عمری تلاش و مبارزه، در عملیات والفجر ۱۰ بر اثر استنشاق گازهای سمی به آرزوی دیرینه خویش نائل گردید و شهادت را عاشقانه در آغوش کشید.
فرازی از وصیتنامه سردار شهید اسلام قائممقام لجستکی لشکرالمهدی حاج موسی رضازاده:
ای امت مسلمان!
ما از جان خود سیر نیستیم و آرزو داریم که در تمام جبهه به ویژه در رکاب حضرت امام زمان (عج) زنده بوده و بجنگیم ولی در این موقعیت که ناموس و مملکت و قرآن ما به مخاطره افتاده بر ما واجب میشود که از شرف و حیثیت و مملکت اسلامی خود دفاع نمائیم.
ای خواهر و ای برادر:
برایم گریه نکنید و اشک نریزید پیراهن سیاه نپوشید زیرا برای اینها کشته نشدهام برای بقای اسلام و برای بیداری بیخبران و بیخردان کشته شدهام و برای رضای خدا جان خویش را میدهم و از خداوند میخواهم که به ما اجری دهد و به فرزندانم سفارش میکنم که:
رهبر عزیزم را تنها نگذارید و برای رسیدن به پیروزی نهائی از هیچ کوششی دریغ ننمائید.
#رمضان
مستحب است اول ماه رمضان🌙🌙🌙 صورت وسرتون رو با کمی گلاب مسح کنید.
تمام خانواده حتی بچه کوچک
فایده گلاب برای اولین روز ماه رمضان🌷 مانع از فقر وذلت وبیماری سرطان میشود.
✍🏻 از مفاتیح الجنان اعمال اولین روز ماه رمضان
هركسي سوره نصر و سوري يس را در روز اول ماه رمضان بخواند درطول سال خوشحال و مسرور خواهد بود.
❇️سال ها گفتیم
«وای اگر خامنهای #حکم_جهادم دهد»
خوب دیگر حضرت آقا، چگونه #حکم_جهاد بدهد؟🤔🤔🤔
🔹صحبت های حضرت آقا، حکم جهاد بود، آن هم از نوع #جهاد_دفاعی که دیگر مخصوص مردان نیست، بلکه بر همه حتی زنان و کهن سالان واجب است، به میدان بیایند.
🔸مگر نمی گوییم:
«رهبر اگر فرمان دهد جان را فدایش میکنم»
♦️خوب، رهبر فرمان داد، یاعلی بگو و به میدان بیا، کمی از خواب و استراحتت کم کن، این همه #خاطرات_شهدا را برای چه خواندیم؟این که شب ها خواب نداشتند و برای زمین نماندن حرف امام شب و روز نداشتن، نباید الگوی ما باشد؟
✅ اما چه کنیم؟
أن تقوموا لله مثنی و فرادی
اگر می توانی هسته و گروه جهادی درست کن و با هم همفکری کنید و ببینید در کدام عرصه می توانید عملیات کنید، یا به کدام خط می توانید کمک کنید؟ اگر هم تشکیل گروه در توانت نیست، به تنهایی قیام کن و هر کاری که باعث علاقه بیشتر مردم به انقلاب و اعتقادشان به کارآمدی آن می شود را انجام بده، با آمریکا #بجنگ، و بدان که رهبرمان فرمود: «بزرگترین راه مبارزه با آمریکا خدمت به مردم است.»
پس پاک باشیم و خدمتگزار
📌امام خامنهای: "امروز دشمن از همهی اطراف مشغول تهاجم است؛ از لحاظ اقتصادی، سیاسی، نفوذ اطلاعاتی و ضربه زدن در #فضای_مجازی...آحاد مردم و مسئولین باید در مقابل این تهاجم، خود را آماده کنند و در هر زمینهای که مشغول کارند، احساس مسئولیت کنند و وارد میدان شوند.
آرایش دشمن، آرایش جنگی است...در مقابل این #آرایش_جنگی، ملت هم باید آرایش جنگی بگیرد و مهمترین کار، حفظ اتحاد و وحدت کلمه است." 1398/2/11
🔹 منبع 👈 کانال طلبه عصر انقلاب
🔴 به کانال #گام_دوم_انقلاب بپیوندید👇
http://eitaa.com/joinchat/3778019345C336de6fc43
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حجت الاسلام قرائتی: مشکلات کشور ناشی از مثلث #تحریم بیگانه، بیکفایتی برخی از مسئولین و حرص و طمع برخی مردم است. تقریبا تمام عبارات بیانیه #گام_دوم_انقلاب برگرفته از #قرآن است.
📢📢📢آدم امام زمان هستیم؟؟؟؟!!!
⬅️ﺍﺑﻮﻣﺴﻠﻢ ﺧﺮﺍﺳﺎﻧﯽ ﻧﺎﻣﻪ ﻧﻮﺷﺖ ﺑﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺻﺎﺩﻕ(ﻉ): ﮔﻔﺖ ﺁﻗﺎ ﻣﻦ ﺧﯿﻠﯽ ﺧﺪﻣﺎﺕ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻡ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺷﻤﺎ ﺍﯾﻦ ﺧﺪﻣﺎﺕ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﺨﺮﯼ؟
⬅️ ﺍﻣﺎﻡ ﺻﺎﺩﻕ علیه السلام ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ: ﺷﻤﺎ ﺁﺩﻡ ﻣﺎ ﻧﯿﺴﺘﯽ. ﺑﺮﺍﺩﺭﺍﻥ ﺍﮔﺮ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ(ﻉ) ﻧﺎﻣﻪ ﺑﻨﻮﯾﺴﯿﻢ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺑﮕﻮﯾﺪ ﺗﻮ ﺁﺩﻡ ﻣﺎ ﻧﯿﺴﺘﯽ. ﭼﻪ ﺣﺎﻟﯽ ﻣﯽ ﺷﻮﯾﻢ؟؟؟
⬅️ﺍﺋﻤﻪ ﻣﺎ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﺩﻟﺸﺎﻥ ﻣﯽ ﮔﺮﻓﺖ ﯾﺎﺭﺍﻥ ﺑﺎ ﻭﻓﺎﯾﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪ، ﺑﯿﺎﯾﯿﺪ ﻣﺎ ﻫﻢ ﯾﮏ ﮐﺎﺭﯼ ﮐﻨﯿﻢ ﮐﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ(ﻋﺞ) ﻫﻢ ﺩﻟﺶ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎ ﺗﻨﮓ ﺑﺸﻮﺩ ﻭ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﮐﻨﻨﺪ.
⬅️ﺑﯿﺎﯾﯿﺪ ﻣﺎ ﻫﻢ ﺑﺸﻮﯾﻢ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺣﺒﯿﺐ ﺍﺑﻦ ﻣﻈﺎﻫﺮﻫﺎ، ﮐﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ(ﻉ) ﻇﻬﺮ ﻋﺎﺷﻮﺭﺍ ﺻﺪﺍﯾﺸﺎﻥ ﮐﺮﺩ، ﯾﺎ ﻋﻤﺎﺭﻫﺎ ﮐﻪ ﻣﻮﻻ ﺩﺭ ﺗﻨﮕﻨﺎﻫﺎ ﺻﺪﺍﯾﺸﺎﻥ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ. ﺑﯿﺎﯾﯿﺪ ﻣﺜﻞ ﺍﯾﻨﻬﺎ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﺑﺰﺭﮔﺎﻥ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﺨﺮﻧﺪ.
#استاد_ماندگاری
﷽
سلام علیکم
در بیست وششمین روز از
☀️ #چله_مهدوی_حسنی ☀️
مهمان
❣️ شهید هادی محبی❣️ هستیم .
👇👇👇
در این ۴۰ روز به نام نامی
☀️ حضرت بقیة الله عجل الله فرجه الشریف
☀️ و امام حسن مجتبی علیه السلام
مهمان شهدایی هستیم که
❣️سرّی آشکار شده با امام زمان علیه السلام و امام حسن مجتبی علیه السلام دارند.
در این ۴۰ روز مراقبت می کنیم بر
✅ دعای مکارم الاخلاق (حداقل روزی یک بند آن قرائت شود بطوریکه در طول این ۴۰ روز دوبار کل دعا خوانده شود)
✅ انجام اعمال ماه شعبان به ویژه صلوات شعبانیه
#المستغاث_بک_یا_صاحب_الزمان
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ
هادي دوست داشت سرباز صاحبالزمان (عج) گردد، و اولين قدم را برداشت؛ آمر به معروف و نهي از منكر در ماه مبارك رمضان رهسپار نور شد.
دومین روز ماه رمضان سال 78 محله امام حسین(ع)تهران یک روز تلخ را تجربه کرد و نظارهگر شهادت جوانی بود که جان خود را در راه امر به معروف فدا کرد. 20 سال از آن حادثه میگذرد و «هادی محبی» نام ماندگار راه امر به معروف و نهی از منکر است که خون خود را در همان راهی داد که اباعبدالله(ع) برای آن به شهادت رسید.
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
هادي دوست داشت سرباز صاحبالزمان (عج) گردد، و اولين قدم را برداشت؛ آمر به معروف و نهي از منكر در ماه
در تاريخ 23/1/1354 در خانوادهاي مؤمن و متعهد چشم به جهان گشود. او دوران كودكي را در شهر تهران و صداي هلهله و شادي كودكان زادگاهش سپري كرد، و در سن 7 سالگي در جست و جوي علم به مدرسه رفت، عشق و علاقه او به ايثارگران و شهداء كشور عزيزمان باعث شد خيلي زود در انجمن اسلامي مدرسهاش ثبت نام نمايد. او پس از اخذ مدرك ديپلم حسابداري از هنرستان حمزه سيدالشهدا (ع) در دانشگاه پيام نور در رشته مديريت پذيرفته شد. هادي از همان ابتدا به دنبال گمشدهاي ميگشت، تا جان بيتابش را آرام نمايد. به همين علت گاهگاهي به مناطق جنوب ميرفت. تا نشانه اي او را به سر منزل مقصود برساند، وي مدتي بعد فرماندهي گروهان 118 گردان عاشورا را بر عهده گرفت(1) محبي بارها از خداوند متعال شهادت را آرزو نمود. سرانجام در روز دوم ماه مبارك رمضان درميدان امام حسين (ع) تهران با ضربات چاقو به ناحيه گردن به شهادت رسيد
ماجرای شهادت
روز دوم ماه رمضان بود، هادي براي اقامه نماز به مسجد رفت، خسته به نظر ميرسيد، دو ماه تمام روزه بود به نزديك مغازه رسيد. شلوغي جمعيت را كنار زد، مقابل مغازهاش پسري ايستاده بود و فرياد ميكشيد، نگاهي به او انداخت، پسر دو ساعتي قبل از بازداشتگاه آزاد شده بود، حال عادي نداشت، هادي وارد مغازه شد، پسر نعره كشيد:«بيا بيرون» محبي آرام به خيابان رفت تا بلكه با صحبت او را آرام نمايد، در همين لحظه چاقويي به دستش خورد، خون لباسش را سرخ نمود. پسر چاقو را به گلوي هادي چسباند و در يك لحظه پيكر خونين سرباز سيد علي بر زمين افتاد، با مشاهده اين صحنه مردي به خيابان دويد با آهن به كمر پسر زد، او را به زمين انداخت پسر چاقو را به طرف او گرفت، اما دسته چاقو شكست، دو روز بعد هادي در ميان بغضهاي شكسته بسيجيان و نگاه غمگين پدر به خاك سپرده شد، جمعيت زيادي كنار مزار او جمع شده بودند، اما خاك هنوز به آب آغشته نشده بود تا روي جسد را بپوشاند. مردم زيارت عاشورا را قرائت كردند، دوباره تلقين خوانده شد، قبر را
پوشاندند. بسيجي ها به سختي از كنار مزار برخاستند، چند لحظه بعد بار ديگر خود را به او رساندند. اما هيچكس نمي دانست كه هادي دوست داشت اينگونه به خاك سپرده شود.
هادي شقايق پرپر باغ معرفت اسلام بود او دوست داشت جوانان ميهنش چون سروي آزاد باشند. اما تهاجم فرهنگي قامت رشيدش را به خون پاك خضاب كرد.
پدر شهید 👇👇
دوم ماه رمضان بود، از مسجد به خانه آمدم که پسر بزرگم تلفنی به من خبر داد که به بیمارستان بوعلی بروم. به بیمارستان که رسیدم، دیدم همه فرزندانم به جز هادی آنجا هستند، چون هادی نزدیک بیمارستان بوعلی، مغازه الکتریکی داشت. سوال که پرسیدم، پسر بزرگم گفت هادی دعوا کرده و با چاقو او را زدهاند، گفتم هادی اهل دعوا نیست، همیشه کارهایش را با خنده و گفتوگو کردن پیش میبرد. چند ساعت بعد هم خبر شهادتش را به ما دادند.
به ما گفتند که هادی را دفن نکنیم تا مسائل حل شده و فضا آرام شود. خود ما هم فردای بعد از شهادت فهمیدیم که او «شهید امر به معروف و نهی از منکر» است. گویا هادی در حال رفتن به مسجد بوده که شخصی به نام حامد را میبیند که در ماه رمضان در حالی که سیگار میکشیده، مزاحم نوامیس مردم شده است. هادی به او تذکر میدهد که این کار را نکند، حامد هم هادی را تهدید میکند که شیشههای مغازهاش را خواهد شکست. پسرم توجه نمیکند و به مسجد میرود، در بازگشت حامد و 11 نفر از دوستانش جلو هادی را میگیرند و 11 ضربه چاقو به او میزنند که آخرین آن رگ شریان دست هادی را قطع میکند.