زندگى با قرآن
٨ آبان ١٤٠٢
وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ وَلَا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَسَارًا
رحمت و شفايى كه در قرآن براى مؤمنين، وعده داده شده است و امراض و مشكلات آنها را بر طرف مىكند، در زندگى ما كجاست؟ مايى كه سرتاسر زندگى مادى و معنوى مان پر از مشكل، سختى، گرفتارى و گردنههاست و پيوسته به دنبال راهى براى نجات از اين مشكلات و حل آنها هستيم!
پيوسته در انديشه و توهم خود در خدمت قرآن هستيم، در قالب قرآن پژوه، قارى قرآن، داراى انس با قرآن و حافظ قرآن. پس چرا از اين رحمت و شفا برخوردار نمىشويم؟! آيا ما از زمره ى آن ظالمينى هستيم كه قرآن جز خسارت، چيزى به آنها اضافه نمىكند؟! بعيد است؛ ظالمينى كه به شقاوت مىرسند و با قرآن به عداوت مى پردازند، دشمن قرآن مىشوند و قلبشان سياه مىشود. بعيد است ما در اين مرحله باشيم!
اما چگونه است كه چيزى از اين قرآن درك نمىكنيم؟
دليلش اين است كه ما براى خود ادعا داريم؛ اگرچه دردهاى زيادى داريم اما اين درها را نمىخواهيم از طريق قرآن دوا كنيم!
طبیبِ عشق مسیحا دَم است و مُشفِق، لیك
چو دَرد در تو نبیند، که را دوا بکند؟
درد بسيار مىكشيم، اما خود را طبيب دردهامان مىشمريم و اين ظلمى كه مىكنيم از جنس ظلمهايى نيست كه باعث شقاوت انسان مىشود، بلكه ظلمى است نسبى؛ در مرحلهى خودمان و به قدر مشكلات خودمان. ظلم ما به اين است كه در مشكلات به انديشه، تفكر و آنچه داريم، دلخوش هستيم و توهم داريم كه از اين طريق مىتوان آن را حل كرد. حتى وقتى احساس عجز، همهى وجودمان را مىگيرد، هرگز روحمان به سمت قرآن، همچون طبيبى كه به او ايمان داريم، نمىرود!
قرآن براى كسى شفا و رحمت است كه به آن ايمان دارد؛ اين ايمان، ايمان ذهنى و عقيدتى نيست. اينگونه است كه وقتى انسان درد دارد، به سراغ قرآن برود و همه ى انديشهها و تفكرات را كنار بگذارد و ايمان داشته باشد كه بايد با اين مخاطبه و مواجهه حل گردد.
همچون انسانى كه بسمت طبيبى مىرود و سراپا گوش است تا از او نسخهاى دريافت كند و به آن عمل كند، ما نيز در مواجههى با قرآن بايد اين حالت را داشته باشيم و زندگى روزمره و دردمان را در دستانمان بگيريم و آن را عرضه كنيم و آمادهى شنيدنى با تمام ايمان و وجود باشيم. آنگاه جواب را از قرآن خواهيم گرفت و شفا و رحمت وجودمان را در بر مىگيرد.
اما هر يك از ما در مرحلهى خودمان، ظالم هستيم؛ در همين اندك رجوعمان به قرآن، يا تمركز نداريم يا توجه نداريم يا با ادعاهاى ناخودآگاهِ بسيار و قضاوت در مورد جهان و مشكلات خود و ديگران، با هزاران انديشه و توهم به سمت قرآن مىرويم و آنگاه تنها چيزى كه نمىشنويم قرآن است؛ چون آنقدر صدا در ذهن ما فراوان است كه صداى قرآن به گوشمان نمىرسد!
وقتى به خدمت و مواجههى با قرآن مىرويم، راهى نداريم جز انعطال اين زندگى، اين توهمات، انديشهها، قضاوتها، اين نسخههايى كه پيوسته براى خود در حال پيچيدن هستيم.
اين طبيب عشق را مىپذيريم، اما خودمان هزاران ادعاى طبابت داريم. بسيار دردمند هستيم، اما به ازاى هر دردى، هزاران طبيب در وجود ما در حال سر و صدا است؛ در اين بازار مسگرها كه طبيبهاى مدعى در وجود ما به مسگرى مىپردازند، صداى قرآن چگونه به ما برسد؟!
طبيب مسيحا دم، در اين هواى مسموم و سمى كه همهى وجود ما را فرا گرفته، چه دمى مىتواند بفرستد؟
ايمان عملى به اين است كه در همين لحظه كه در خدمت قرآن هستيم، نگاهمان به قرآن باشد و به شفا و رحمتى كه قرار است به ما برسد و زندگى روزمرهمان را در خدمتش قرار دهيم؛
نه اينكه اين زندگى روزمره را رها كنيم و به عبادت و مناجات و ترك دنيا بپردازيم، بلكه اگر شفاى همين دنيا را از قرآن بخواهيم، قرآن در همان لحظه، به ما ارزانى مىدارد. اما وقتى ما با ظلم نسبيمان به محضر قرآن مىرويم، به ما چيزى نمىرسد.
بازگشت به اين قرآن ساده است؛ با مقدماتى، لحظهاى همهى سر و صداها را خاموش كردن و تنها شدن؛
مقدمات نيز، اين است كه انسان آماده باشد براى يك لحظه قضاوتها، تفكرات، ادعاها، طبابتها و نتيجهگيریها و نگاهش را به جهان تعطيل كند. آن هنگام، اين شفا و رحمت چون بارانى سيلآسا كه بر وجود انسانى تنها در كوير نازل مىشود، سرتاسر وجود و عطش و هرآنچه او نياز دارد را پاسخ مىدهد و سيراب مىكند.
#در_مكتب_علامه_طباطبايي
#محمد_حسین_قدوسي
#زندگي_با_قرآن
#رو_در_رو_با_قرآن
#مخاطبه
@AllaamehWisdom
وظیفه شخصی
مرحوم استاد (سعادتپرور) میفرمودند، وظیفه هر شخص نجات خودش است؛ بیش از آن، اذن ولیّ خدا را میخواهد!
«لَمْ يُقَدِّمْ رِجْلاً حَتَّى يَعْلَمَ أَنَّ ذَلِكَ لِلَّهِ رِضًا أَوْ يَحْبِسَ» مؤمن قدم از قدم برنمیدارد، مگر اینکه بداند و احراز کند که رضایت خدا و امام در آن است؛ در غیر این صورت توقف میکند، و کسی که «حبسِ نفس» داشته باشد، خداوند راه خروج را برایش فراهم میکند؛ همان که قرآن میفرماید: «وَمَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا».
در روایت هست که دوران پیش از ظهور حضرت ولیعصر عجلالله، دوران شرورترین افراد است، که سبب امتلاء(پر شدن) ظلم و جور میشوند! در این عالم شرارتبار و پرفتنه، افرادی که سکوت دارند، در به رویشان باز میشود؛ «مَنْ صَمَتَ نَجَا». سکوت یعنی بگذار خدا صحبت کند، بگذار خدا برایت تصمیم بگیرد؛ بگذار او تعیین تکلیف کند، تسلیم باش! تا به تو اذن ندادند، به کاری ورود نکن.
وقتی بدون رضایت خدا و امام قدم از قدم برندارید، «كَانَ فِي ظِلِّ عَرْشِ اَللَّهِ يَوْمَ لاَ ظِلَّ إِلاَّ ظِلُّهُ» تحت سایه عرش الهی، و زیر چتر عنایت امام علیهالسلام قرار میگیرید.
فرمایش مرحوم استاد را تکرار میکنم؛ انسان در این دنیا آمده، برای پیدا کردن خودش، و وظیفهای غیر از این ندارد! وظیفهای فراتر از وظیفه شخصی اذن میخواهد.
سؤال: پس وظیفه و رسالت تبلیغ و ترویج دین خدا چه میشود؟!
من خودم از مرحوم آقای احمدی میانجی شنیدم، که ایشان هم از مرحوم آیتالله اراکی نقل میکردند، و ایشان هم از مرحوم شیخ عبدالکریم حائری(مؤسس حوزه علمیه قم) شنیده بودند، که در آیه «فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ»، منظور از «لِيَتَفَقَّهُوا» متدین شدن است! نه آموختن دین و عرضه کردن آن؛ متدین، وجودش تأثیر میگذارد.
البته این هم مراتب دارد، و اگر کسی از انجام مراتب عالی عاجز است، به مرتبه پایینترش عمل کند؛ «دستت نمیرسد که بچینی گلی ز شاخ، باری به پای گلبن ایشان گیاه باش»
💬 بخشی از بیانات یکی از شاگردان سلوکی مرحوم سعادتپرور(ره)
@AllaamehWisdom
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«الدُّنیا ساعَة، فَاجعَلها طاعَة»
دنیا یک لحظه است، آن را به طاعت سپری کن!
رسول الله
عارفان هر دمی دو عید کنند
عنکبوتان مگس قدید کنند
#در_مكتب_علامه_طباطبايي
#محمدحسین_رحیمی
#لحظه_حال
@Allaamehwisdom
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔎رحمت و شفايى كه در قرآن براى مؤمنين، وعده داده شده است و امراض و مشكلات آنها را بر طرف مىكند، در زندگى ما كجاست؟
#در_مكتب_علامه_طباطبايي
#محمد_حسین_قدوسي
#زندگي_با_قرآن
@Allaamehwisdom
زندگى با قرآن
۱۵ آبان ۱۴۰۲
«لِكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَىٰ مَا فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ ۗ وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ»
يأس و ناراحتى از چيزى كه از دست میدهيم و شادى بهسبب چيزى كه بهدست میآوريم، طبيعت زندگى انسانى ماست.
پس چرا پروردگار اين امور را نهى میكند؟!
چرا نتيجه گيرى شده است كه هدف از خلقت جهان و مهندسى كائنات اين است كه انسان، از اين حالت طبيعى فاصله بگيرد و در نهايت اينگونه بيان شده؛«وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ»؟ آيا اينها گردنكشى است؟!
حقيقت اين است كه جهان براى اين آفريده شده است كه ما به ظرفيتى برسيم كه از گردش روزگار و دور قمرى آن فراتر رويم.
همه حوادثى كه در اين جهان رخ میدهد بر طبق مهندسى روشن و پيچيده و تنظيم شده است؛
«مَا أَصَابَ مِنْ مُصِيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي أَنْفُسِكُمْ إِلَّا فِي كِتَابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَهَا ۚ إِنَّ ذَٰلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ»
هر چيزى كه بصورت مشكلات و مصيبتها، چه در بيرون و چه در درون ما رخ میدهد، همه در تنظيم الهى و در كتاب آسمانى كه مسلط بر اين جهان است، طبق برنامهريزى موجود است.
«إِنَّ ذَٰلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ»؛ اين امر براى خداوند سهل و كوچك است.
هدف اين تنظيم چيست؟
هدف، عبادات، توسلات، مناسك و رفتارهاى گاه و بيگاه انسانها نيست. گناهى كه انسان میكند ضررى به خدا نمیرساند و تلاشى كه میكند ارزشى در آن راه ندارد!
آنچه كه بايد رخ دهد و ارزشمند است و هدف از خلقت انسان است، فراتر رفتن او از اين دور قمرى و افزايش ظرفيت وجودى اش است.
ابتدايىترين هدفى كه از اين برترى و افزايش ظرفيت، براى انسان پيدا میشود اين است كه از حوادث مايوس و ناراحت يا خوشحال و مغرور نگردد.
اما هدف بزرگتر، والاتر و كاملتر اين است كه انسان درك كند كه از اين جهان، چيزى درك نمیكند! درك اين جهالت، درك اينكه محدوديتى كه در وجودش هست، در مقابل اين جهان بینهايت و عينيت بيرونى، كمارزش است، بالاترين هدف است.
هدف اين است كه انسان، قدرت پيدا كند كه وارد زندگى روزمرهی خود شود و با جهل ها و درك هايى كه به بن بست میرسند، سازگارى پيدا كند و با زندانى كه او را محدود كرده است، مانوس شود و بفهمد كه فراتر از اينها جهانى هست. اما ما پيوسته مقاومت میكنيم!
اگر گناهى انجام دهيم، چنان آشفته میشويم كه گويا خداوند از آسمان نازل شده و همين يك گناه ما را ديده است! و برعكس وقتى به نتيجهی معنوى میرسيم چنان فخر و شادى در وجودمان غليان میكند كه گويا آسمانها را فتح كردهايم!
هدف، فراتر رفتن از اينهاست؛ هدف اين است كه متوجه شويم اين وجود محدود ما، خيلى كوچكتر، ضعيفتر، جاهلتر و كمارزش تر از آن حقيقت نامتناهى است كه در وجود ما و در همهی كائنات هست و ما با او متحد هستيم.
اين كه خداوند در مورد اين حس طبيعى كه در ما هست، اينگونه میفرمايد: «وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ»، به اين معناست كه اگرچه حالت منفى، غرور و گردنكشى كه در اشقيا هست، ممكن است هرگز در ما به آن حد از شقاوت نرسد، اما اندكى از اين حالت، میتواند برايمان حادث شود، مانند؛ توجه كردن به حالات ظاهرى خود و سرخوشى كه حتى از معنويت ها براى ما پيدا میشود.
در مقابل، پروردگار، از ما فراتر رفتن از اينها را میخواهد؛ رسيدن به سيرى فراتر از اين، جارى شدن در اين رود هستى و همهی خوبيها، بديها، ماديت و معنويت خود را كم ارزش محسوب كردن...
در اين صورت هست كه انسان، مخاطب آيهی پيشين قرار میگيرد: «سَابِقُوا إِلَىٰ مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ».
فرموده است بشتابيد بسوى مغفرت، نه اينكه بشتابيد بسوى كارهاى نيكی که انجام میدهید! بشتابيد بسوى چيزى كه از جهان نامتناهى میآيد؛ گشايش، آمرزش، مغفرت.
«وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا كَعَرْضِ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ»
بهشت رهايى، بهشت جارى بودن، بهشت حقيقى اين جهان كه عرضش عرض آسمان و زمين و تمام كائنات است.
«أُعِدَّتْ لِلَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ»
آنهايى كه متوجه شدند چيزى فراتر از درك خودشان هست و گردنكشى در برابر اين مسائل نمیكنند!
«ذَٰلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ»
اين برترى است كه خدا ارزانى میدارد، نه آنچه كه ما كسب میكنيم و راه رسيدن به اين فضل الهى، رها كردن خود محدودمان، با انديشه هاى محدود، خوبيهاى محدود و بديهاى محدود است. رها شدن از هر حساب و كتابى، حتى محاسبات روزانهمان كه اگرچه وظيفهی انجامش را داريم، اما ارزشى ندارند. وظيفهی ما فراتر رفتن از همهی اينهاست...
#در_مكتب_علامه_طباطبايي
#مخاطبه
#زندگي_با_قرآن
#محمدحسین_قدوسی
@Allaamehwisdom
بیانُ الطَّریق لیس من شُئُونِ الشَّرع...
(رسالة الولایة)
شرع هدف را به شما نشان میدهد و میگوید برو!
طریق با شماست...
الطُّرقِ الیَ اللهِ بِعددِ اَنفاسِ الخَلائق
٢۴ آبان، سالروز ارتحال علامه طباطبایی -رحمت و رضوان خدا بر او- گرامی باد.
#علامه_طباطبایی
#محمدحسین_رحیمی
@Allaamehwisdom
زندگى با قرآن
۲۲ آبان ۱۴۰۲
«قُلْ إِنَّمَا أَعِظُكُمْ بِوَاحِدَةٍ ۖ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَىٰ وَفُرَادَىٰ ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا ۚ مَا بِصَاحِبِكُمْ مِنْ جِنَّةٍ ۚ إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِيرٌ لَكُمْ بَيْنَ يَدَيْ عَذَابٍ شَدِيدٍ»
«قيامِ لله» يعنى اراده كردن، برخاستن و عمل كردنِ انسان، به آنچه كه میداند. هر انسانى در هر شرايطى، دستوراتى براى عمل كردن دارد كه آن را فراموش كرده يا نسبت به آن بىتوجه و بىاعتناست و هيچ انسانى از اين امر مستثنى نيست.
اين امكان وجود ندارد كه فردى تصميم بر طى راهى گرفته باشد و حداقلى از چشمانداز آن، برايش روشن نباشد. اگر انسان، بر آن مقدارى كه برايش روشن است عمل كند، بهتدريج مجهولات و ناتوانيهاى ادامه ى راه، برايش حل میشود.
قيام كنيد، چه به صورت فردى و چه گروهى؛ آنچه كه مفهوم اين آيه را بخوبى آشكار میسازد، سه جمله بعد آن است؛
«ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا»
وقتى قيام كرديم، چيزى كه بابش بر انسان باز میشود، تفكر و بينايى است؛ اينكه مسير براى ما مبهم است، به اين دليل است كه اهل عمل نيستيم. به محض بلند شدن و برداشتن گام اول و عمل كردن، بلافاصله زمينه ى تفكر براى انسان باز میشود و نسبت به حقايقى آگاه میشود كه زندگىاش را زير و رو میكند.
گام اول چيزى نيست جز همان چيزى كه انسان در هر شرايط و زمان و مكان، میفهمد. وقتى انسان تصميم به عمل میگيرد، كائنات او را راهنمايى میكنند. وقتى همه چيز به بن بست میرسد و انسان متوجه میشود غير از عمل كردن راهى ندارد، آنگاه میبايست بلند شود. وقتى بلند شد و گام اول طى شد، زمان تفكر فرا میرسد؛ زمانى كه بايد به راهش نگاه كند و اشتباهات و تقصيراتش را درك كند؛ از جهان بيرونى خارج شده وارد لاك خود شود و حقايقى را كه تاكنون نمیديده، ببيند.
به محض گام برداشتن و عمل، اين حقايق آشكار میشوند، به اين شرط كه در لاك خود، چاه درونش، فرو رود و از اين چشمه ى گواراى تفكر و بينايى و بصيرت و دانايى كه به سرعت از وجودش شروع به جوشش میكند، بنوشد و خود را براى لحظهاى سيراب كند.
سپس خواهد ديد كه «مَا بِصَاحِبِكُمْ مِنْ جِنَّةٍ»
تازه متوجه میشود كه انقدر مسير را اشتباه میرفته و اشتباه میانديشيده كه انگار به پيامبر نسبت ديوانگى میداده! اين مختص كفار صدر اسلام نيست، همه ى ما همين الان اينگونه ايم.
آنقدر از مسير دور هستيم كه انگار راه انبياء، اولياء، شهدا و علما ديوانگى است. اين جهالت با اندكى حركت براى ما باز میشود.
اگر انسان حركت نكند، يا حركت كند اما حاضر نباشد انديشهاش را بهكار بگيرد، به اين اشتباه مرتكب میشود كه اگر كسى كه او را نصيحتى صحيح كند و راهى را پيش رويش بگشايد، فكر میكند حرف باطلى، در حد ديوانگان، میزند!
«إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِيرٌ لَكُمْ بَيْنَ يَدَيْ عَذَابٍ شَدِيد»ٍ
وقتى انسان به مرحله ى عمل رسيد، يا حركت و عمل مى كند و انديشيد و راه برايش باز مى شود و حقايقى پيش رويش گشوده مى شود، يا دچار سختى و ناراحتى شديدى میشود. شدايدى كه بر ما، محيطمان، اجتماعمان و جهانمان وارد میشود، به دليل اين است كه به مرحله ى اقدام رسيديم و میتوانيم كارى انجام دهيم و فكر كنيم، اما انجام نمیدهيم!
طبيعتا «فماذا بَعد الحقِّ الا الضلال»؛ وقتى مسير باز شد و عمل نكرد، گمراهى حاصل میشود. تاوقتىكه زمينه ى گام برداشتن مهيا نيست، يا گام كوچك است، هنوز فرصت دارد، اما بعد از تمام شدن فرصت، حتى اگر دير شده باشد، يا بايد عمل كند كه راه تفكر برايش باز شود، يا در مقابل او عذابى اليم است. اين عذاب در همين جهان هم هست؛ كه همين وضعيت ما و همين سختيهاست.
اما كسى كه قيام كند به تفكراتى میرسد
كه زندگىاش را زير و رو میكند...
#در_مكتب_علامه_طباطبايي
#زندگي_با_قرآن
#محمد_حسین_قدوسی
@Allaamehwisdom
مدرسه معارف علامه طباطبایی
زندگى با قرآن ٨ آبان ١٤٠٢ وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قرآن براى كسى شفا و رحمت است كه به آن ايمان دارد؛ اين ايمان، ايمان ذهنى و عقيدتى نيست. اينگونه است كه وقتى انسان درد دارد، به سراغ قرآن برود و همهی انديشهها و تفكرات را كنار بگذارد و ايمان داشته باشد كه بايد با اين مخاطبه و مواجهه حل گردد.
همچون انسانى كه به سمت طبيبى مىرود و سراپا گوش است تا از او نسخهاى دريافت كند و به آن عمل كند، ما نيز در مواجههى با قرآن بايد اين حالت را داشته باشيم و زندگى روزمره و دردمان را در دستانمان بگيريم و آن را عرضه كنيم و آمادهى شنيدنى با تمام ايمان و وجود باشيم. آنگاه جواب را از قرآن خواهيم گرفت، و شفا و رحمت وجودمان را در بر مىگيرد.
#در_مكتب_علامه_طباطبايي
#زندگي_با_قرآن
#محمد_حسین_قدوسی
#مخاطبه
@Allaamehwisdom
زندگى با قرآن
٢٩ آبان ۱۴۰۲
«سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِي بَارَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آيَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ»
از ظاهر اين آيات میتوان اينگونه حدس زد كه مسجد الاقصى و سرزمينهاى اطرافش و حوادثى كه حول آن رخ میدهد، در سرنوشت و تاريخ جهان و بشريت جايگاه و اثر ويژه و ماندگارى دارند.
اين كه پيامبر اسلام(ص)، بنده خاص پروردگار كه در سرزمينى ديگر، در جوار مسجدالحرام زندگى میكند، در سيرى باطنى و شبانه به مسجدالاقصى میرود، نشان دهنده جايگاه ويژه آن است كه سير پيامبر(ص) هم بايستى در آنجا انجام گيرد!
تاكيد بر اين كه حول مسجدالاقصى، بركتهاى ويژهای است، نشان میدهد كه اين بركتها بايد در سرنوشت بشريت اثرگذار باشند؛ نعمتها و نزولات خاص الهى كه براى انسان و هدايت او هستند، بايد از اين سرزمينهاى اطراف مسجدالاقصى، به بشريت برسد.
اين كه پيامبر اسلام(ص) براى ديدن آيات الهى، در سيرى باطنى و شبانه به اين سرزمينها میرود، همراه با تاكيد خداوند بر دو صفتى است كه اينجا ذكر شده؛ «إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ ».
بعلاوه، پر حادثهترين قوم جهان به ظاهر آيات، يعنى بنى اسرائيل در اين جا مستقر هستند. حوادثى كه براى آنها رخ میدهد و دو وعدهای كه خداوند به آنها میدهد، و بالا و پايين شدنى كه اين قوم در اين سرزمين دارند نيز خاطرنشان شده و پروردگار میفرمايد؛
«وَقَضَيْنَا إِلَىٰ بَنِي إِسْرَائِيلَ فِي الْكِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبِيرًا»
دوبار در اين سرزمين، سركشى و طغيان میكنيد...
و در مورد حوادثى كه هر بار بر سرشان میآيد، میفرمايد؛
«فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ أُولَاهُمَا بَعَثْنَا عَلَيْكُمْ عِبَادًا لَنَا أُولِي بَأْسٍ شَدِيدٍ فَجَاسُوا خِلَالَ الدِّيَارِ ۚ وَكَانَ وَعْدًا مَفْعُولًا»
... جنگجويانى را بر شما مسلط و حاكم كرديم
«ثُمَّ رَدَدْنَا لَكُمُ الْكَرَّةَ عَلَيْهِمْ وَأَمْدَدْنَاكُمْ بِأَمْوَالٍ وَبَنِينَ وَجَعَلْنَاكُمْ أَكْثَرَ نَفِيرًا»
باز شما را برگردانديم و موقعيتى بهتر از قبل به شما ارزانى داشتيم...
«إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ ۖ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا ۚ فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ لِيَسُوءُوا وُجُوهَكُمْ وَلِيَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ كَمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَلِيُتَبِّرُوا مَا عَلَوْا تَتْبِيرًا»
«... وَإِنْ عُدْتُمْ عُدْنَا ۘ...»
اگر به فساد برگرديد ما هم بر میگرديم...
اين كه در مقابل اينها، گروه مومنانى هستند كه پيوسته در سرنوشت جهان اثرگذارى دارند، شايد براى ما حاوى اين درس باشد كه اين، سرنوشت و وضعيت ما در درون خودمان است!
همان چيزى را كه اكنون در شرايط بيرونى میبينيم، گويا در درون ما جريان دارد؛ در حصر و محاصره قوم طغيانگر هستيم. خدا و اهل بيت(ع) و حضرت صاحب(عج) كه خليفه الهى بر زمين است، پيوسته از ما میخواهند كه از اين شرايط حصر خود، كه در اثر قواى طغيانگر درون و بيرون ماست، بيرون آييم.
اين طغيان فقط توسط بنى اسرائيل، مستكبران جهان و مترفين نيست. چيزى كه براى آنها امكان فراهم میكند، طغيانى است كه درون هر كدام از ما حاكم است. اگر اين طغيان درونى و وجودى نباشد، هرگز طغيان بيرونى، امكان غلبه بر جهان و مسجد الاقصى پيدا نمیكند و شرايطى كه شاهد هستيم محقق نمیشود!
ما همانقدر كه در درونمان طغيانگر هستيم، همان قدر هم در مقابل اين طغيان، برخوردار از هدايت الهى هستيم؛ «إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ».
اين حصر، پيش از آن كه در مورد مسجد الاقصى باشد، در مورد سرزمين و مسجد درونى ماست و ما موظفيم براى غلبه بر اين طغيان درونى، مبارزه كنيم و همه تلاش و كوشش خود را به كار ببريم.
همانطور كه مشاهده میكنيم در شرايط بيرونى، كمبود امكانات رفاهى و پزشكى و هزاران مشكل ديگر نمودار هست، در درون ما هم همين حقيقت در جريان است، اگرچه كه غافل هستيم!
نيروهاى فاسد و طغيانگر درونى همين فشار، قحطى و كمبود امكانات را براى ما برپا كرده اند و ما بدون استقامت، حركت و قيام لله به نتيجه نمیرسيم.
ما بايستى با حركت به سمت حضرت صاحب الزمان(عج) كه خليفه الهى بر روى زمين هستند، براى آزادى مسجد درونىمان قيام كنيم؛ چه با حركتهاى شبانه و سحرگاهى به سمت مسجد درونىمان، چه با حركت روزانهای كه به تلاش و كوشش و توان انسان مربوط میشود. بايد اين حركتها را تا پيروزى كامل ادامه دهيم و هر كس در اين حركت پيشتازتر است، به خداوند نزديكتر و در اين مسجد، مقيمتر است.
#در_مكتب_علامه_طباطبايي
#زندگي_با_قرآن
#محمد_حسین_قدوسی
#مخاطبه
@AllaamehWisdom
شوقِ زیارت
یکی از اساتید نقل میکردند که یک بار از آذربایجان به قم میآمدم؛ در ترمینال تبریز شنیدم که داد میزدند مشهد...مشهد... من نیت کردم، و به قصد زیارت امام رضا علیهالسلام بلیط مشهد را گرفتم؛ با این فرض که باید تهران پیاده شوم، و به قم برگردم، چون خانوادهام آنجا منتظرم بودند؛ همین کار را کردم و برگشتم قم.
مرحوم آقای بهجت آن زمان مشهد بودند؛ وقتی با فاصله حدود دو ماه به قم برگشتند، و بنده را دیدند، گفتند زیارت قبول باشه! عرض کردم من مشهد مشرف نشدم؛ دوباره و سهباره فرمودند زیارت قبول باشه! من فهمیدم که بخاطر همان نیتی که کردم، و از قلبم گذشت که دوست دارم زائر باشم، ولی ناچار باید نزد خانواده برگردم؛ و فقط هزینه اضافهی بلیط تبریز-مشهد را به جای تبریز-تهران پرداخت کردم؛ انگار آقای بهجت تمثل مرا در مشهد، به عنوان زائر دیده بودند.
لذا اگر کسی، به هر دلیلی نتواند برای زیارت مشرف بشود؛ یا مراتب رضایت حضرت را در نرفتن ببیند؛ یا ضرورتی سبب ماندن و نرفتن بشود... اگر شوق زیارت داشته باشد، کافی است با یک نیت، مثل موردی که نقل شد، یا اگر تمکن دارد، هزینه زیارت فرد دیگری را بدهد، بدون اینکه به کسی بگوید؛ کأنّه امام از او بهتر پذیرایی میکند.
مرحوم آقای سعادتپرور میفرمودند، که گاهی «أَنْ تَکْتُبَنِی» بهتر از «أَنْ تَرْزُقَنِی» است؛{اَنْ تَکتُبَنی مِنْ حُجّاجِ بَیتِک الْحَرامِ} هر دو تعبیر در دعای ماه رمضان آمده است. ایشان میفرمودند گاهی شوقِ زیارت داشتن و به خاطر اولویت یا ضرورتی نرفتن، و ثبت شدن به عنوان زائر؛ مصونیت از برخی عوارضِ سفر، مانند غیبت و تهمت و دلشکستن و... را به دنبال دارد، و چه بسا بهتر است، و خیر و برکت بیشتری دارد.
💬 بخشی از بیانات یکی از شاگردان سلوکی مرحوم سعادتپرور(ره)
@AllaamehWisdom
زندگى با قرآن
٦ آذر ۱۴۰۲
«فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ»
مسيرى كه انسان بايد بپيمايد، آشكار، واضح و روشن است. آنچه او را دچار ترديد، ناراحتى، ضعف، ناپايدارى و تشتت میكند، اين است كه از اين مسير مستقيم روى میگرداند! بهجاى اينكه، آنچه را در دنيا و آخرت میطلبد روشن و واضح ببيند و به سمتش برود و آنچه كه در مشتش هست را استفاده كند، اينها را فراموش میكند و به سمتى ديگر میرود؛ به سمت افكار دور و دراز، آرزوهاى بلند، اميال شهوانى باطل، هواهايى كه ناشى از ضعف و اراده و بىتصميمی است، نگاه كردن به ديگران، گرفتار حب و بغض بودن، گرفتار مسائلى بودن كه به درد دنيا و آخرتش نمیخورد...
خداوند كه از وراى همه ما و نزديكتر و بهتر از همه ما، بر همه چيز بيناست و از مادر به ما مهربانتر است، از روى حسرت فرياد میزند كه: «فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ» به كجا میرويد؟!
اين همه نعمت آسمانى و زمينى، دنيايى و آخرتى، جلوى روى شماست، اما شما به جايى میرويد كه هيچ منفعتى برايتان ندارد!
وقتى همه چيز آنقدر روشن و واضح است و خداوند به فكر شماست و قرآنى در اختيارتان است كه همه چيز در آن هست و قسمهاى شديد ياد شده؛
«فَلَا أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ
الْجَوَارِ الْكُنَّسِ
وَاللَّيْلِ إِذَا عَسْعَسَ
وَالصُّبْحِ إِذَا تَنَفَّسَ»
به اينكه «إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ»
اين نعمتها و هدايتهايى كه پيش روى شماست و سمبل اعلاى آن قرآن است، كلامیاست از فرستاده اى كريم و بزرگوار.
«ذِي قُوَّةٍ عِنْدَ ذِي الْعَرْشِ مَكِينٍ»
كسى كه نزد كائنات و مركز آن، جايگاه، مقام و منزلتى عظيم دارد و فرشتگان و قواى آسمان و زمين، وى را اطاعت میكنند.
«وَمَا صَاحِبُكُمْ بِمَجْنُونٍ»
كسى كه اين هدايتها را براى شما میآورد دیوانه نیست و هدايتهايى كه هر لحظه به سمت شما میآيد، ديوانگى نيست. درست است که ما در ظاهر، هيچوقت به اينها استناد ديوانگى نمیدهيم، اما در عمل آنقدر از آنها فاصله داريم و منكر هستيم كه گويا به جنون متهمشان میكنيم!
«وَمَا هُوَ عَلَى الْغَيْبِ بِضَنِينٍ»
خداوند و كائنات و آسمان و زمين و پيامبر(ص) و هر چه كه در اين جهان براى ما میتواند برسد، بخل نسبت به هدايت و دنيا و آخرت شما ندارند. با اين همه به كجا میرويد؟! «فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ»
«إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِلْعَالَمِينَ»
همه اين هدايتها وسيلهاى است براى همه جهانيان و هیچ استثنايى در کار نيست، بلكه این، شما هستی كه درحاليكه راه آشكارى پيش رويت باز است، فكر میكنى راه را گم كردهاى! همه عالميان، هر انسانى، با هر ايدهاى، با هر مقدار از شقاوتى كه بر قلبش حاكم شده است، با قلب سياه، با گناه و دورى، هر كسى كه هستى، يكى از اين عالَمين هستى و اين هدايتها، ذكر و يادآورى براى توست...
اما به يك شرط، «لِمَنْ شَاءَ مِنْكُمْ أَنْ يَسْتَقِيمَ»
براى كسى كه واقعا در طلب راه رفتن است و دنبال فراموشى و ترك آن و پرداختن به توهمات، تخيلات، اعتباريات، تقليدهاى كوركورانه، اضطراب هاى اجتماعى و گرفتارى در تشتتها نيست.
«وَمَا تَشَاءُونَ إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ»
اين كه تا اينجا آمدى و اينلحظه به دنبال هدايتى هستى و چنين ميلى در تو ايجاد شده است، بدون كمك خداوند و همه كائنات امكان نداشته است! پس از اين هم، راه آشكار و واضح است و براى تو قابل پيمودن. اگر غير از اين بود، هرگز تا اين نقطه نمیتوانستى بيايى. اكنون نيز مسير همينقدر روشن و آماده است، فقط بايد حركت كنى و هيچ مشكلى در كار نيست؛
«لِمَنْ شَاءَ مِنْكُمْ أَنْ يَسْتَقِيمَ»
كسى كه میخواهد اين راهِ باز و آشكار و شفاف را بپيمايد، براى خود، حقهبازى نمیكند، دروغ نمیگويد، خود را فريب نمیدهد. هركس اين ميل را داشته باشد، مسير برايش آشكار است و بهمحض تصميم گرفتن، قدم بر میدارد و آن قدم او را به مطلوب میرساند و فاصلهاى هم بين اينها نيست، بر هم منطبق هستند...
#در_مكتب_علامه_طباطبايي
#زندگي_با_قرآن
#محمد_حسین_قدوسی
#مخاطبه
@Allaamehwisdom
شیعه نه بنا دارد و نه مبنا!
گاهی ترازوها هم باید تراز شوند. به این کار، در علوم مهندسی کالیبره کردن میگویند. در علوم مهندسی تمام ابزارهای سنجش را هر چند وقت یک بار کالیبره میکنند. ما هم باید ابزارهای سنجش خود را کالیبره کنیم.
منظور از اینکه شیعه نه بنا دارد و نه مبنا، این است که بنا و مبنای غیرقابلتغییر ندارد!
انسان سه ترازو دارد؛ ترازوی فطرت، عقل، قلب. این سه ترازو توسط ترازوی شرع کالیبره میشوند. شریعت برای کالیبره کردن این سه ترازو آمده است.
اگر این سه ترازو دچار اشکال نمیشدند اصلا به شرع نیازی نبود. اما چون این ترازوها دچار اشکال میشوند، خداوند انبیاء را فرستاده تا این سه ترازو را برای انسان تراز کنند. شریعت تراز میکند.
دین آمده به شما سیر کردن آموزش دهد. پیامبر آمده سیر کردن را به ما یاد بدهد. پیامبر برای ما زمینه را فراهم کرده و رفته است. آنچه باید میگفته را گفته. خودش گفته هیچ چیزی از راههای سعادت نبود مگر اینکه گفتم و هیچ چیزی از مسیر شقا نبود إلا اینکه گفتم.
الان پیامبر در بین ما نیست. ولی فضای مراقبه را داریم. ما شاهکلیدی به نام مراقبه داریم.
شما هیچ دستورالعمل دیگری به جز مراقبه ندارید.
شما وقتی در فضای مراقبه قرار میگیری و دائما مشغول تراز این ترازوها هستی، خودِ این مسیر، راهی است که با انسان حرف میزند:
تو پای به ره در نه و هیچ مپرس
خود راه بگویدت که چون باید رفت
در سیر زندگی عادی که دائم باید انتخاب کنیم مراقبه ما چیست؟
وقتی این را یاد گرفتی در فضای مراقبه و سه تا هم ترازو داری که مدام آنها را تراز میکنی؛ حال قدم به قدم که به جلو میروی، یاد میگیری. تمرینش تمرین زندگی کردن است. وقتی تمرین زندگی کردن را یاد گرفتی میشوی دائم الذکر. دیگر ذکرت این نیست که سبحان الله را بر زبان آوری، ذکر تو همین آنی هست که در آن هستی. ذکر من میشود گفتگویی که با شما دارم.
مراقبه این است که من فهم خود را در معرض شنوایی شما قرار دهم، و در گفتگویی که با هم میکنیم این تراز اتفاق بیفتد. به این گفتگو میگویند فضای مراقبه، یا همان گفتگوهای دینی.
رفتوآمد بین فطرت و عقل و قلب و شریعت در فضای مراقبه، همان گفتگوست.
یکی از نمونههای مراقبه این است که من حرفم را به شما ارائه کنم و بعد دوباره خودم را از زبان شما بشنوم. شنیدن خودم از زبان شما. ارائه سیر به کسان دیگری که در این مسیر هستند به شرطی که محرم راز باشند، مراقبه است.
#در_مکتب_علامه_طباطبایی
#محمد_حسین_رحیمی
@AllaamehWisdom
زندگى با قرآن
١٣ آذر ۱۴۰۲
«مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْهَا وَهُمْ مِنْ فَزَعٍ يَوْمَئِذٍ آمِنُونَ»
در مسيرى كه انسان در جهت حق، احياى انسانيت و فضيلتهاى انسانىاش میرود، نااميدى و يأس از خوب شدن، انسان را آزار میدهد.
اين یأس و نااميدى، هميشه ناشى از ضعف انسان نيست بلكه گاهى ناشى از قوت انسان است؛ قوتِ ديدن معايب و نقصهايش كه سرتاسر زندگىاش را فراگرفته است.
اينكه میبيند زمان زيادى از عمرش گذشته است، فرصتش اندك است و هواهاى نفسانى بر او حاكم است.
تنها چيزى كه در اين حالت به انسان اميد میدهد و به او كمك میكند كه به نقاطى برسد كه در آرزو و رؤياى آن است، خيرى است كه از انسان صادر میشود. اما او هرگز نمیتواند صرفا با اين خيرى كه انجام میدهد، بر نااميدي ها و معايب خود پيروز گردد، بلكه لطف خداوند است كه در مقابل هر خيرى، كثيرى از خيرات را بر روح و روان او میريزد؛
«مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْهَا...»
چيزى كه در مقابل حسنه و قدم كوچك انسان به او داده میشود، به مراتب و صدها و هزاران برابر، بالاتر از چيزى است كه خود انسان انجام میدهد، بلكه از جنسى ديگر است و قابل مقايسه نيست!
عملى كه ما انجام میدهيم محدود و اندك است و تحفه ناچيزى است كه با ظرف كوچك، همتى كم، اراده اندك و با نهايت قصور و تقصير انجام میگيرد. اما آنچه كائنات، خداوند و اهل بيت(ع) به ما ارزانى میكنند، جنسى متفاوتى دارد و به مراتب بالاتر است. حقيقتى است كه به انسان ارزانى میشود و انسان را از سيئات وسيعش نجات میدهد؛ سيئاتى كه انسان هر قدر زحمت بكشد، هرگز نمیتواند بر آنها غلبه پيدا كند. غلبه بر اينها از طريق لطف خداوند است؛ لطف خداوند هم اينگونه است كه وقتى بهانه اى از حسنات، توبه اى اندك، بازگشتى كوتاه، عملى كوچك، نيتى خير، قدمیكوتاه و نگاهى به آسمان و روشن شدن شعله ى آهى در قلب انسان حاصل شود، آثارش آسمان و زمين را فرا میگيرد!
برای كسى كه به اين خير توجه میكند و نيتى در راه خير دارد، با قدمی اندك، ترس و وحشتى كه در آن جهان بر انسان عارض میشود و نهايت و مجموعه اى است از ترسهايى كه سمبلش در اين جهان هست، به احساس امنيت و ايمنى میرسد؛
«...وَهُمْ مِنْ فَزَعٍ يَوْمَئِذٍ آمِنُونَ»
اين امنيت و احساس بى هراسى و راحتى كه بر روح انسان ريخته میشود، هرگز از جنس آن حسنه اندكش نيست، از جنس خير كثير الهى است.
همانطور كه معكوسش هم همين گونه است؛
«وَمَنْ جَاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَكُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِي النَّارِ هَلْ تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»
وقتى انسان عملى بد مرتكب میشود، گويا روبروى آتش ايستاده است. آتش حقيقى و نهايى گرچه در قيامت است، اما در همين عالم هم اگر كسى، لحظه اى توجه كند، آن آتش را روبروى خود میبيند.
«... هَلْ تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»؛ اين آتش چيزى نيست جز عمل خودِ انسان.
اما اين هراس، ناراحتى و آتشى كه مقابل انسان، ديده میشود، با لحظه اى توجه، يك سر برگرداندن، يك نيت، قدم، قلب شكسته و شعله آه از سوى انسان، به چنان پاداش و نتايجى میرسد كه به او احساس ايمنى میدهد و خير كثير غير قابل مقايسه با عمل خودش را نصيبش میكند.
اين حقيقتِ مسيرى است كه در اين جهان براى انسان مثل شاهراهى آماده و مهياست.
#در_مكتب_علامه_طباطبايي
#زندگي_با_قرآن
#محمد_حسین_قدوسی
#مخاطبه
@Allaamehwisdom
خانه پدری
جامعه امروز ما پر از سر و صدا و ظواهر دین است؛ پر از حرفهای خوب، پر از شعار و توصیه و حرفهای ارزشمند و دعوت اما عمل و حقیقت خیلی کم است. این حکمت برای کسی است که به دنبال یک موعظهای است.
البته که خود این موعظه خواستن هم بخشی از این بیماری است که جامعه دائما به دنبال پیدا کردن مطلب یا کسی باشد، برای کمک گرفتن ولی در نهایت عمل بسیار اندک است.
این حکمت در عین مختصر بودن بسیار جامع به تمام مشکلات انسانهای یک جامعه پرداخته به گونهای که میشود این کلام را از معجزات حضرت دانست.
حالات انسان نشاندهنده شخصیت اوست. اینکه انسان به دنبال اثر ماندگار در درون است و یا به دنبال تأثیرات فراگیر لحظهای و ناپایدار. یکی از نتایجی که در حالتهای انسان حاصل میشود این است که چیزهایی که حقیقتا برای انسان ضرر دارد، یک نتیجه زود گذر و ظاهری دارد. انسان وقتی به خودش توجه دارد و برنامههایش به گونهای است که روی خودش تمرکز دارد، یک شخصیتی دارد و انسانی که از خودش غافل است و فقط به دیگران توجه میکند و این توجه به دیگران را با ظواهر دینی و هر چیز خوبی که هست مخلوط میکند و این غفلت از خودش تبدیل شده به شخصیتی با توجه بیش از حد به دیگران.
اگر گناه و معصیتی از کسی سر بزند آن را با صدا و هیاهو و بزرگنمایی عنوان میکند و اگر بزرگتر از همان معصیت که دیگران انجام دادهاند از خودش سر بزند آن را بسیار کوچک میبیند.
اگر کار خوبی از خودش سر بزند آنرا با بزرگنمایی همه جا اعلام میکند و کار خوب دیگران را بسیار معمولی جلوه میدهد.
برخی از افراد تمایل به همنشینی با اغنیا دارند یعنی اصولا به ذکر یا لهو بودن کار آنها کاری ندارند، و فقط تمایل به همنشینی با آنها دارند. دلیلش هم این است که روحیه و حالاتی برای خودش پیدا کرده که اصولا ذکر و مطالب خوب و ارزشمند چندان روی او اثری ندارد و بنیان را خراب کرده و فقط به یکسری ظواهر اکتفا کرده است.
#نهجالبلاغه
#حکمت۱۵٠
#محمد_حسین_قدوسی
#در_مکتب_علامه_طباطبایی
@Allaamehwisdom
مدرسه معارف علامه طباطبایی
خانه پدری جامعه امروز ما پر از سر و صدا و ظواهر دین است؛ پر از حرفهای خوب، پر از شعار و توصیه و حر
پرسش:
در روابط انسانی جایی باید خودمان یا بقیه را قضاوت کنیم؛ این چه طور میشود؟
پاسخ:
انسان یک جاهایی مجبور هست که توجه خودش را به دیگری بدهد و یا قضاوتی بکند یا امر به معروفی بکند و یا توضیحی بدهد، تذکری بدهد، اما اگر آن بخشی که نیاز ندارد را خوب انجام بدهد و توجهاش به خودش باشد و در حالت طبیعی این سیر را در زندگی خودش طی کرده باشد، آن یک جایی که مجبور است به دیگران توجه کند ضرری به او نمیرساند. اگر سیر کلی ما توجه به دیگران نباشد و اگر جایی مجبور میشویم که به دیگران توجه کنیم به حداقل ضروری اکتفا کنیم در آنجا ضرری به ما نمیرسد.اما اغلب ما بیشتر به دیگران توجه میکنیم تا خودمان!
#حکمت۱۵٠
#پرسش_پاسخ
#محمد_حسین_قدوسی
#در_مکتب_علامه_طباطبایی
@Allaamehwisdom
هدایت شده از مدرسه معارف علامه طباطبایی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 عنصرِ هستی
در روایت داریم «قَالَ اَلشَّجَرَةُ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ نَسَبُهُ ثَابِتٌ فِي بَنِي هَاشِمٍ وَ فَرْعُ اَلشَّجَرَةِ عَلِيٌّ وَ عُنْصُرُ اَلشَّجَرَةِ فَاطِمَةُ وَ أَغْصَانُهَا اَلْأَئِمَّةُ وَ وَرَقُهَا اَلشِّيعَةُ...» (امام باقر-ع- جلد۲۴، صفحه۱۳۹)
«عنصر» را معنا کردند به وصلکننده همه اجزا؛ مثل اینکه مفصلها قسمت پایین و بالای دست و پا را به هم وصل میکنند. کأنّه پیغمبر اکرم به منزلهی ریشه، امیرالمؤمنین به منزله تنهی درخت ولایت، و اهلبیت به منزله شاخهها هستند، و شیعیان به منزلهی برگهایی هستند که میآیند و میروند، و عوض میشوند؛ ولی پیکره درخت سالم میماند.
حضرت زهرا(س) «عنصر» یعنی آن حلقه اتصالِ همه اینها به همدیگر است... کسی که نور نبوت و نور وصایت را در خودش جمع کند. نور ولایت از جمع این دو نور شکل میگیرد؛ حضرت زهرا(س) جمع بین دو نور نبوت و وصایت هستند.
♣️ شهادت صدیقه طاهره، حضرت فاطمه زهرا سلامالله علیها را تسلیت میگوییم. ♣️
👁 «مدرسه معارف علامه طباطبایی» را دنبال کنید:
تلگرام | اینستا | ایتا | توییتر | بله | آپارات
«فَصَبْرٌ جَمِيلٌ وَاللهُ المُستَعانُ»
سوگوارانه خبرِ درگذشت سرکار خانم منصورهٔ روزبه (طباطبایی)، همسر گرامیِ مرحوم علامه محمدحسین طباطبایی صاحب تفسیر المیزان را به اطلاع میرسانیم.
وفات ایشان را به خانوادهی گرامی تسلیت میگوییم و از درگاه خداوند منّان صبر و شکیبایی برایشان آرزومندیم.
امید است ایشان قرین نور و رحمت الهی و غرق در آرامش ابدی غنوده باشند.
بهاطلاع گرامیان میرسانیم مراسم اقامهی نماز، تشییع و تدفین مرحوم منصوره روزبه فردا از ساعت ۱۱ صبح در صحن امام رضا(ع) واقع در حرم حضرت معصومه(س) برگزار خواهد شد.
@AllaamehWisdom
زندگى با قرآن
٢٧ آذر ۱۴۰۲
«امْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمَّا يَأْتِكُمْ مَثَلُ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ ۖ مَسَّتْهُمُ الْبَأْسَاءُ وَالضَّرَّاءُ وَزُلْزِلُوا حَتَّىٰ يَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ مَتَىٰ نَصْرُ اللَّهِ ۗ أَلَا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِيبٌ»
انسانی که در مسیرش، در جهت هدایت الهی، رسیدن به فضایل انسانی، حقیقت و هویت انسانی خود حرکت میکند، همه آن چیزی که برایش رخ میدهد، ناشی از انتخاب اوست. در راه این انتخاب، باید از محدودیتها و زندانهای تنگ مادی خارج شود، چشمش را از محدودیتها برداشته و افقهای دور دست را به نظاره بنشیند. این شکستن زندانهای تنگ یا به اختیار خود اوست یا بدون اختیار او؛ اما در هر حال همان چیزی است که او، خود انتخاب کرده است. انسانی که در اثر انتخاب خود، در این مسیر میافتد، باید بتواند در مسیرش برود و حرکت کند. انسان، در حالیکه آن انتخاب حقیقی را انجام داده، وقتی در این جهان پای میگذارد، فکر میکند که استثناست؛ وقتی مشکلات دیگران را میبیند، تصور میکند همه اینها متعلق به دیگران است!
«أمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمَّا يَأْتِكُمْ مَثَلُ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ»
آیا فکر میکنید که به آن جنت، بهشت و مرتبه روحی، انسانی و الهی که به دنبالش هستید و انتخابش کردید میرسید، در حالیکه از زندانهای تنگ خود هم خارج نشوید؟! فکر میکنیم این تناقض برای دیگران است و برای ما نیست! اما با نگاهی به دیگرانی که این مسیر را طی کردهاند و کسانی که به افق نامتناهی خیره شدهاند و از این تنگی به در آمدهاند، میبینیم که «مَسَّتْهُمُ الْبَأْسَاءُ وَالضَّرَّاءُ» برای آنها مشکلاتی رخ میدهد که ناشی از جهان بیرونی نیست، بلکه ناشی از گرفتاری آنها، در زندانهای تنگ خودشان است و این «بَأْسَاءُ وَ ضَّرَّاءُ» در اثر خروج آنها از این زندانهاست.
«وَزُلْزِلُوا» اگر انسان، بخواهد به درستی از این زندان خارج شود و داخل جنت شود، باید ارکان این زندان بلرزد، حتی برای انبیاء.
«حَتَّىٰ يَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ مَتَىٰ نَصْرُ اللَّهِ» حتی انبیاء، اولیاء و شهداء هم برای رسیدن به مرتبه خود، باید این مشکلات را تحمل کنند تا بتوانند از این زندان خلاص گردند. تفاوت ما، انسانهای عادی با اولیای الهی و با انبیاء و اولیاء این است که آنها این راه را با انتخاب و اختیار و درک خود طی میکنند و زندانشان را با دست خویش میشکنند. با دست خود به مرحلهای میرسند که مشکلات را میبینند و با اولیای خود و کسانی که با ایشان ایمان آوردهاند، به جایی میرسند که بگویند: «مَتَىٰ نَصْرُ اللَّهِ».
اینها در عین اینکه مشکلات و سختیها را میبینند، سختیهایی که در گذشته بهصورت مجمل درک میکردند، پس از ورود به این جهان نیز، بهوضوح و بهتفصیل و با دقت به آنها میرسند، اما در عین حال انتخابشان دچار تزلزل نمیشود، بر خلاف ما که متزلزل میشویم!
آنها در عین دیدن و کشیدن این سختیها، پیش خود و همه کائنات و انسانها، با صدای بلند فریاد میزنند که: «مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلًا».
تفاوت ما با آنها در این است که آنها میبینند که: «أَلَا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِيبٌ». نه قرب زمانی و مرحلهای؛ این قربت، یک حقیقت وجودی و نزدیکی ذاتی به خود انسان است. ما این را نمیبینیم و فکر میکنیم که فقط زمان و مکان است که نزدیک است.
اولیای الهی میبینند که این شکست، شکستن زندان است و با تمام قوا آن را میپذیرند و به دنبالش هستند و هرگز تصمیمی برای تغییر آن ندارند. اما ما پیوسته سعی میکنیم که از این شکستن زندانها فرار کنیم و این فرار، راه ما را دشوارتر میکند، چرا که چیزی است که خود انتخاب کردیم.
اوج، چکیده و عصاره همه این مصیبتها، در مورد حضرت صدیقه طاهره(س) است؛ در آن عمر کوتاه، زمان کوتاه و روزهای اندکی که بین وفات ایشان و رحلت پدرشان هست، عصاره تمام حزنهای عالم بر ایشان تجمع میکند. بعد از وفات ایشان نیز این حزن به امیرالمؤمنین(ع) هجوم میآورد. در خطبه فدکیه نیز عصاره تمام تحولات جهان، از گذشته و آینده را حضرت زهرا(س) بیان میفرمایند؛ همه آن چیزی که قرآن و انبیا آمدند تا بگویند، همه حزن و اندوه ایشان و دلایلش که تا قیام حضرت مهدی(عج) ادامه پیدا میکند و این، حقیقت عالم است.
#در_مكتب_علامه_طباطبايي
#زندگي_با_قرآن
#محمد_حسین_قدوسی
#مخاطبه
@Allaamehwisdom
زندگى با قرآن
۴ دی ۱۴۰۲
«قَالَ أَرَأَيْتَ إِذْ أَوَيْنَا إِلَى الصَّخْرَةِ فَإِنِّي نَسِيتُ الْحُوتَ وَمَا أَنْسَانِيهُ إِلَّا الشَّيْطَانُ أَنْ أَذْكُرَهُ ۚ وَاتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِي الْبَحْرِ عَجَبًا»
اگرچه فراموشی امری است که در ظاهر، بدون اختیار انسان صورت میگیرد و انسان تقصیر و قصوری در آن ندارد، اما در عالم واقع، نه چندان بی دليل است و نه دليل واحدی دارد! در این آیه وقتی موسی(ع) و همراهش متوجه میشوند که غذایشان را در منزلگاه قبلی جا گذاشتهاند، اعلام میدارد: «وَمَا أَنْسَانِيهُ إِلَّا الشَّيْطَانُ أَنْ أَذْكُرَهُ» این نسیان و فراموشی من از شیطان بود.
در آيات قبل و بعد از اين آيه نيز چندين بار به فراموشى، در حالات مختلف اشاره میكند:
«فَلَمَّا بَلَغَا مَجْمَعَ بَيْنِهِمَا نَسِيَا حُوتَهُمَا فَاتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِي الْبَحْرِ سَرَبًا»
قبل از آن هم، اين نسيان به هر دوى آنها نسبت داده میشود و بعد از اينكه موسی(ع)، خضر(ع) را ملاقات میكند، قرار میشود كه سؤالى نپرسد، اما خضر(ع) عملی انجام میدهد كه موسی(ع) نمیتواند صبر كند و دليل آن را سؤال میكند. خضر(ع) به او میگويد:
«قَالَ أَلَمْ أَقُلْ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْرًا»
آیا نگفتم نمیتوانى صبر كنى؟! موسی(ع) در جواب میگويد:
«لَا تُؤَاخِذْنِي بِمَا نَسِيتُ وَلَا تُرْهِقْنِي مِنْ أَمْرِي عُسْرًا»؛ باز هم اين امر را به نسيان نسبت میدهد و درخواست میكند كه مرا مؤاخذه نكن و در كارم به من سخت نگير.
واقعيت امر اين است كه اصل نسيان، از شيطان است و در اثر كارهاى خود انسان! نسيان بطور معمول، در اثر اين است كه انسان در مشغوليتهاى روزمرهای كه دارد، آن چيزى را كه میداند، فراموش كند. اين غفلت ناشى از اعمال انسان است، اما اينطور نيست كه خداوند انسان را رها كند؛ اگر مصلحتى و دليلى وجود داشته باشد كه اين نسيان به ضرر انسان باشد، خداوند راهى براى او ايجاد میكند كه اين فراموشىاش از بين برود. اگر در زندگى خود دقت كنيم، بهخوبى میتوانيم ببينيم كه چه بسیار جاهايى وجود داشته است كه بطور طبيعى جاى فراموشى ما بوده، اما هرگز دچار فراموشى نشدهايم.
اين عدم غلبهى نسيان بر انسان، در جايى كه بطور معمول نسيان دارد، گاهى از جانب شيطان و گاهى از جانب پروردگار است؛ در جايى به دليل مسيرى كه انسان میرود، خداوند جلوى اين نسيان را میگيرد و امكان دخالت شيطان در آن را سلب میكند و در جاى ديگه اين امر را رها میكند. اين رها كردن هم بدون دليل نيست؛ همينطور كه در اينجا وقتى موسی(ع) و جوان، ماهى را فراموش كردند، ماهى ناگهان زنده میشود و در آب شناور میشود و راهش را طى میكند و میرود! اين علامتى میشود براى آنها، و اين نسيان از جانب شيطان است. اما اينكه خداوند اذن میدهد كه اين نسيان رخ دهد، بدليل مصلحتى است كه در اين علامت هست.
شيطان گرچه عصيان پروردگار را انجام میدهد اما همين عصيان هم بدون اجازهى او امكانپذير نيست. اين اجازه را خداوند، زمانى میدهد كه در اثر دخالتش در كارهاى ما، براى ما مقدمهای يا دركى پيدا شود كه امكان رشد بيشترى برايمان فراهم آورد.
اجازه يافتن شيطان براى دخالت در كار ما نيز، بنا بر مصالحى است كه براى رشد ماست. جايى كه اين مصالح وجود نداشته باشد، او اجازه دخالت پيدا نمیكند. اين امر تا زمانى ادامه پيدا میكند كه انسان به شقاوت برسد و اميد هدايت از او قطع شود و سرسپرده شيطان شود.
اما تا وقتى به اين مرحله نرسيده، پيوسته خداوند به اشكال و راههاى مختلفى كمكش میكند؛ با دخالتها و نسيانهايى كه از طريق شيطان حاصل میشود، علائمی كه غير عادى هستند، رسيدن خضری(ع) كه به ما كمك میكند، ايجاد فرصتهايى كه در آنها انسان میتواند خود را بيازمايد و نصيحت خضرهايى كه در مسير انسان قرار میگيرند و توضيحاتى كه براى انسان دارند...
«قَالَ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْرًا»
اين مرحلهای است كه تو ظرفيتش را پيدا نكردى و نمیتوانى بر آن صبر كنى.
«وَكَيْفَ تَصْبِرُ عَلَىٰ مَا لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْرًا»
در آن چيزى كه احاطه معرفتى و ظرفيتى پيدا نكردى، امكان صبر برايت وجود ندارد!
ما نيز اگرچه همراه هستيم، اما اين همراهى از عمق وجودمان نيست.
«قَالَ سَتَجِدُنِي إِنْ شَاءَ اللَّهُ صَابِرًا وَلَا أَعْصِي لَكَ أَمْرًا»
با اينكه خضر(ع) توضيح میدهد كه اين امكان براى تو نيست، انسان بجاى اينكه از آن روشنايى مسيرى كه برايش ايجاد شده استفاده كند، بر امر خود اصرار میكند. باز هم براى او راه را باز میكنند؛
«قَالَ فَإِنِ اتَّبَعْتَنِي فَلَا تَسْأَلْنِي عَنْ شَيْءٍ حَتَّىٰ أُحْدِثَ لَكَ مِنْهُ ذِكْرًا»
در اينجا خضر(ع) به موسی(ع) میگويد اگر چيزى ديدى صبر كن!
اين صبر وقتى انجام نشد، «قَالَ أَلَمْ أَقُلْ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْرًا» اينجا هم خضر(ع)، موسی(ع) را توبيخ نمیكند بلكه مطلبى را كه ابتدا به او گفته بوده، توضيح میدهد و موسی(ع) به آن توجه نمیكند!
حتی بعد از اين ماجرا هم ارجاع مسأله، به نسيان میشود و مجدد همان مسير تكرار میشود و آنقدر تكرار میشود تا خضر(ع) میفرمايد كه: «هَٰذَا فِرَاقُ بَيْنِي وَبَيْنِكَ ۚ سَأُنَبِّئُكَ بِتَأْوِيلِ مَا لَمْ تَسْتَطِعْ عَلَيْهِ صَبْرًا»؛
اينجا هم اين جدايى و فراغ و گرفتن امكانات از روى توبيخ نيست، بلكه براى باز شدن مسير اوست، به همين دليل «بِتَأْوِيلِ مَا لَمْ تَسْتَطِعْ عَلَيْهِ صَبْرًا» میپردازد و يكبهيك توضيح میدهد تا راه برايش باز گردد.
اين مسير ماست؛ باید با خضرهايى كه يك به يك برايمان آورده میشوند و با علائمی كه از زنده شدن ماهى و حركت و سيرش به سوى دريا هم عجيبتر است، همراهتر باشيم و از نسيانهايى كه گرچه در اثر اعمال ما، غفلت ما و كار شيطان هستند، اما بدون دليل نيستند و بهاذن خداوند و بخاطر مصلحت ما هستند بهره گیریم.
همه جهان، كائنات، آسمان، زمين و همه خضرها، براى اين هستند كه ما از جايى كه نشستيم و فراموشى بر ما غالب شده، بلند شويم و لحظهای جلوتر برويم و قدمی برداريم. اين يك قدم، میتواند سرنوشت ما را تغيير دهد.
#در_مكتب_علامه_طباطبايي
#زندگي_با_قرآن
#محمد_حسین_قدوسی
#مخاطبه
@Allaamehwisdom
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«وَنَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَالْخَيْرِ فِتْنَةً»
#در_مکتب_علامه_طباطبایی
#محمدحسین_رحیمی
@Allaamehwisdom
وزنِ استغفار
چیزی که بشر به آن مبتلاست، جهلِ اختیاری است؛ و اگر میخواهد نجات پیدا کند، باید از این جهلِ اختیاری بیرون بیاید؛ به دنبال معرفت امام و مظلومیت امام باشد. بداند که با معصیت خودش اصل شر را تقویت میکند و اسباب بقای اشرار را فراهم میکند.
آنچه که رنجآور و بسیار نگرانکننده و تأثرآور است، امام زمان میفرمایند دوستان ما، ما را محبوس کردهاند. اگر دوستان ما با ما بودند، تعجیل میشد و تأخير فرج نمیشد!
حالا چه باید کرد؟
اگر متوجه شدیم که به امام معصوم ظلم کردیم، و به خاطر جهل اختیاری که داریم رابطه خودمان با امام را کمرنگ میکنیم؛
دستوری که وجود دارد استغفار حقیقی و کثرت استغفار است.
استغفار اسباب ریزش گناهان میشود و این هم به خاطر اين است که حروف وزن دارند؛ استغفار و به خصوص صلوات بر محمد و آل محمد وزن دارند و روح دارند. چطور پیامبر و حضرت علی برای کسی صحبت میکردند و کلماتشان تأثیر میگذاشت، و همانجا شیعه میشدند، چون کلماتی که وزن امامت در آن ریخته شده، اسباب تحول فرد میشود.
همانطور که کلمات ما تأثیر ندارد یا کم تأثیر دارد، چون خودمان وزن نداریم و کم بهرهایم.
اهلبیت فرمودند وزن استغفار خیلی زیاد است و روح استغفار خیلی غنی است. استغفار شویندگیاش خیلی زیاد است.
کسی که مداومت بر استغفار دارد، این باعث میشود که یک تحولی در وجودش ایجاد شود. خود پیامبر با آن جایگاهی که داشت، هیچ مجلسی را ترک نمیکرد مگر اینکه استغفار میکرد.
خود پیامبر میفرمودند: روی قلب من پیامبر هم پردهی رقیقی از حجاب قرار میگیرد و من استغفار میکنم.
◾بخشی از بیانات یکی از شاگردان سلوکی مرحوم سعادتپرور(ره)
#در_مكتب_علامه_طباطبايی
#سعادتپرور #پهلوانی
@Allaamehwisdom