زندگى با قرآن
٦ آذر ۱۴۰۲
«فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ»
مسيرى كه انسان بايد بپيمايد، آشكار، واضح و روشن است. آنچه او را دچار ترديد، ناراحتى، ضعف، ناپايدارى و تشتت میكند، اين است كه از اين مسير مستقيم روى میگرداند! بهجاى اينكه، آنچه را در دنيا و آخرت میطلبد روشن و واضح ببيند و به سمتش برود و آنچه كه در مشتش هست را استفاده كند، اينها را فراموش میكند و به سمتى ديگر میرود؛ به سمت افكار دور و دراز، آرزوهاى بلند، اميال شهوانى باطل، هواهايى كه ناشى از ضعف و اراده و بىتصميمی است، نگاه كردن به ديگران، گرفتار حب و بغض بودن، گرفتار مسائلى بودن كه به درد دنيا و آخرتش نمیخورد...
خداوند كه از وراى همه ما و نزديكتر و بهتر از همه ما، بر همه چيز بيناست و از مادر به ما مهربانتر است، از روى حسرت فرياد میزند كه: «فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ» به كجا میرويد؟!
اين همه نعمت آسمانى و زمينى، دنيايى و آخرتى، جلوى روى شماست، اما شما به جايى میرويد كه هيچ منفعتى برايتان ندارد!
وقتى همه چيز آنقدر روشن و واضح است و خداوند به فكر شماست و قرآنى در اختيارتان است كه همه چيز در آن هست و قسمهاى شديد ياد شده؛
«فَلَا أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ
الْجَوَارِ الْكُنَّسِ
وَاللَّيْلِ إِذَا عَسْعَسَ
وَالصُّبْحِ إِذَا تَنَفَّسَ»
به اينكه «إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ»
اين نعمتها و هدايتهايى كه پيش روى شماست و سمبل اعلاى آن قرآن است، كلامیاست از فرستاده اى كريم و بزرگوار.
«ذِي قُوَّةٍ عِنْدَ ذِي الْعَرْشِ مَكِينٍ»
كسى كه نزد كائنات و مركز آن، جايگاه، مقام و منزلتى عظيم دارد و فرشتگان و قواى آسمان و زمين، وى را اطاعت میكنند.
«وَمَا صَاحِبُكُمْ بِمَجْنُونٍ»
كسى كه اين هدايتها را براى شما میآورد دیوانه نیست و هدايتهايى كه هر لحظه به سمت شما میآيد، ديوانگى نيست. درست است که ما در ظاهر، هيچوقت به اينها استناد ديوانگى نمیدهيم، اما در عمل آنقدر از آنها فاصله داريم و منكر هستيم كه گويا به جنون متهمشان میكنيم!
«وَمَا هُوَ عَلَى الْغَيْبِ بِضَنِينٍ»
خداوند و كائنات و آسمان و زمين و پيامبر(ص) و هر چه كه در اين جهان براى ما میتواند برسد، بخل نسبت به هدايت و دنيا و آخرت شما ندارند. با اين همه به كجا میرويد؟! «فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ»
«إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِلْعَالَمِينَ»
همه اين هدايتها وسيلهاى است براى همه جهانيان و هیچ استثنايى در کار نيست، بلكه این، شما هستی كه درحاليكه راه آشكارى پيش رويت باز است، فكر میكنى راه را گم كردهاى! همه عالميان، هر انسانى، با هر ايدهاى، با هر مقدار از شقاوتى كه بر قلبش حاكم شده است، با قلب سياه، با گناه و دورى، هر كسى كه هستى، يكى از اين عالَمين هستى و اين هدايتها، ذكر و يادآورى براى توست...
اما به يك شرط، «لِمَنْ شَاءَ مِنْكُمْ أَنْ يَسْتَقِيمَ»
براى كسى كه واقعا در طلب راه رفتن است و دنبال فراموشى و ترك آن و پرداختن به توهمات، تخيلات، اعتباريات، تقليدهاى كوركورانه، اضطراب هاى اجتماعى و گرفتارى در تشتتها نيست.
«وَمَا تَشَاءُونَ إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ»
اين كه تا اينجا آمدى و اينلحظه به دنبال هدايتى هستى و چنين ميلى در تو ايجاد شده است، بدون كمك خداوند و همه كائنات امكان نداشته است! پس از اين هم، راه آشكار و واضح است و براى تو قابل پيمودن. اگر غير از اين بود، هرگز تا اين نقطه نمیتوانستى بيايى. اكنون نيز مسير همينقدر روشن و آماده است، فقط بايد حركت كنى و هيچ مشكلى در كار نيست؛
«لِمَنْ شَاءَ مِنْكُمْ أَنْ يَسْتَقِيمَ»
كسى كه میخواهد اين راهِ باز و آشكار و شفاف را بپيمايد، براى خود، حقهبازى نمیكند، دروغ نمیگويد، خود را فريب نمیدهد. هركس اين ميل را داشته باشد، مسير برايش آشكار است و بهمحض تصميم گرفتن، قدم بر میدارد و آن قدم او را به مطلوب میرساند و فاصلهاى هم بين اينها نيست، بر هم منطبق هستند...
#در_مكتب_علامه_طباطبايي
#زندگي_با_قرآن
#محمد_حسین_قدوسی
#مخاطبه
@Allaamehwisdom
زندگى با قرآن
١٣ آذر ۱۴۰۲
«مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْهَا وَهُمْ مِنْ فَزَعٍ يَوْمَئِذٍ آمِنُونَ»
در مسيرى كه انسان در جهت حق، احياى انسانيت و فضيلتهاى انسانىاش میرود، نااميدى و يأس از خوب شدن، انسان را آزار میدهد.
اين یأس و نااميدى، هميشه ناشى از ضعف انسان نيست بلكه گاهى ناشى از قوت انسان است؛ قوتِ ديدن معايب و نقصهايش كه سرتاسر زندگىاش را فراگرفته است.
اينكه میبيند زمان زيادى از عمرش گذشته است، فرصتش اندك است و هواهاى نفسانى بر او حاكم است.
تنها چيزى كه در اين حالت به انسان اميد میدهد و به او كمك میكند كه به نقاطى برسد كه در آرزو و رؤياى آن است، خيرى است كه از انسان صادر میشود. اما او هرگز نمیتواند صرفا با اين خيرى كه انجام میدهد، بر نااميدي ها و معايب خود پيروز گردد، بلكه لطف خداوند است كه در مقابل هر خيرى، كثيرى از خيرات را بر روح و روان او میريزد؛
«مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْهَا...»
چيزى كه در مقابل حسنه و قدم كوچك انسان به او داده میشود، به مراتب و صدها و هزاران برابر، بالاتر از چيزى است كه خود انسان انجام میدهد، بلكه از جنسى ديگر است و قابل مقايسه نيست!
عملى كه ما انجام میدهيم محدود و اندك است و تحفه ناچيزى است كه با ظرف كوچك، همتى كم، اراده اندك و با نهايت قصور و تقصير انجام میگيرد. اما آنچه كائنات، خداوند و اهل بيت(ع) به ما ارزانى میكنند، جنسى متفاوتى دارد و به مراتب بالاتر است. حقيقتى است كه به انسان ارزانى میشود و انسان را از سيئات وسيعش نجات میدهد؛ سيئاتى كه انسان هر قدر زحمت بكشد، هرگز نمیتواند بر آنها غلبه پيدا كند. غلبه بر اينها از طريق لطف خداوند است؛ لطف خداوند هم اينگونه است كه وقتى بهانه اى از حسنات، توبه اى اندك، بازگشتى كوتاه، عملى كوچك، نيتى خير، قدمیكوتاه و نگاهى به آسمان و روشن شدن شعله ى آهى در قلب انسان حاصل شود، آثارش آسمان و زمين را فرا میگيرد!
برای كسى كه به اين خير توجه میكند و نيتى در راه خير دارد، با قدمی اندك، ترس و وحشتى كه در آن جهان بر انسان عارض میشود و نهايت و مجموعه اى است از ترسهايى كه سمبلش در اين جهان هست، به احساس امنيت و ايمنى میرسد؛
«...وَهُمْ مِنْ فَزَعٍ يَوْمَئِذٍ آمِنُونَ»
اين امنيت و احساس بى هراسى و راحتى كه بر روح انسان ريخته میشود، هرگز از جنس آن حسنه اندكش نيست، از جنس خير كثير الهى است.
همانطور كه معكوسش هم همين گونه است؛
«وَمَنْ جَاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَكُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِي النَّارِ هَلْ تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»
وقتى انسان عملى بد مرتكب میشود، گويا روبروى آتش ايستاده است. آتش حقيقى و نهايى گرچه در قيامت است، اما در همين عالم هم اگر كسى، لحظه اى توجه كند، آن آتش را روبروى خود میبيند.
«... هَلْ تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»؛ اين آتش چيزى نيست جز عمل خودِ انسان.
اما اين هراس، ناراحتى و آتشى كه مقابل انسان، ديده میشود، با لحظه اى توجه، يك سر برگرداندن، يك نيت، قدم، قلب شكسته و شعله آه از سوى انسان، به چنان پاداش و نتايجى میرسد كه به او احساس ايمنى میدهد و خير كثير غير قابل مقايسه با عمل خودش را نصيبش میكند.
اين حقيقتِ مسيرى است كه در اين جهان براى انسان مثل شاهراهى آماده و مهياست.
#در_مكتب_علامه_طباطبايي
#زندگي_با_قرآن
#محمد_حسین_قدوسی
#مخاطبه
@Allaamehwisdom
زندگى با قرآن
٢٧ آذر ۱۴۰۲
«امْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمَّا يَأْتِكُمْ مَثَلُ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ ۖ مَسَّتْهُمُ الْبَأْسَاءُ وَالضَّرَّاءُ وَزُلْزِلُوا حَتَّىٰ يَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ مَتَىٰ نَصْرُ اللَّهِ ۗ أَلَا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِيبٌ»
انسانی که در مسیرش، در جهت هدایت الهی، رسیدن به فضایل انسانی، حقیقت و هویت انسانی خود حرکت میکند، همه آن چیزی که برایش رخ میدهد، ناشی از انتخاب اوست. در راه این انتخاب، باید از محدودیتها و زندانهای تنگ مادی خارج شود، چشمش را از محدودیتها برداشته و افقهای دور دست را به نظاره بنشیند. این شکستن زندانهای تنگ یا به اختیار خود اوست یا بدون اختیار او؛ اما در هر حال همان چیزی است که او، خود انتخاب کرده است. انسانی که در اثر انتخاب خود، در این مسیر میافتد، باید بتواند در مسیرش برود و حرکت کند. انسان، در حالیکه آن انتخاب حقیقی را انجام داده، وقتی در این جهان پای میگذارد، فکر میکند که استثناست؛ وقتی مشکلات دیگران را میبیند، تصور میکند همه اینها متعلق به دیگران است!
«أمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمَّا يَأْتِكُمْ مَثَلُ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ»
آیا فکر میکنید که به آن جنت، بهشت و مرتبه روحی، انسانی و الهی که به دنبالش هستید و انتخابش کردید میرسید، در حالیکه از زندانهای تنگ خود هم خارج نشوید؟! فکر میکنیم این تناقض برای دیگران است و برای ما نیست! اما با نگاهی به دیگرانی که این مسیر را طی کردهاند و کسانی که به افق نامتناهی خیره شدهاند و از این تنگی به در آمدهاند، میبینیم که «مَسَّتْهُمُ الْبَأْسَاءُ وَالضَّرَّاءُ» برای آنها مشکلاتی رخ میدهد که ناشی از جهان بیرونی نیست، بلکه ناشی از گرفتاری آنها، در زندانهای تنگ خودشان است و این «بَأْسَاءُ وَ ضَّرَّاءُ» در اثر خروج آنها از این زندانهاست.
«وَزُلْزِلُوا» اگر انسان، بخواهد به درستی از این زندان خارج شود و داخل جنت شود، باید ارکان این زندان بلرزد، حتی برای انبیاء.
«حَتَّىٰ يَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ مَتَىٰ نَصْرُ اللَّهِ» حتی انبیاء، اولیاء و شهداء هم برای رسیدن به مرتبه خود، باید این مشکلات را تحمل کنند تا بتوانند از این زندان خلاص گردند. تفاوت ما، انسانهای عادی با اولیای الهی و با انبیاء و اولیاء این است که آنها این راه را با انتخاب و اختیار و درک خود طی میکنند و زندانشان را با دست خویش میشکنند. با دست خود به مرحلهای میرسند که مشکلات را میبینند و با اولیای خود و کسانی که با ایشان ایمان آوردهاند، به جایی میرسند که بگویند: «مَتَىٰ نَصْرُ اللَّهِ».
اینها در عین اینکه مشکلات و سختیها را میبینند، سختیهایی که در گذشته بهصورت مجمل درک میکردند، پس از ورود به این جهان نیز، بهوضوح و بهتفصیل و با دقت به آنها میرسند، اما در عین حال انتخابشان دچار تزلزل نمیشود، بر خلاف ما که متزلزل میشویم!
آنها در عین دیدن و کشیدن این سختیها، پیش خود و همه کائنات و انسانها، با صدای بلند فریاد میزنند که: «مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلًا».
تفاوت ما با آنها در این است که آنها میبینند که: «أَلَا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِيبٌ». نه قرب زمانی و مرحلهای؛ این قربت، یک حقیقت وجودی و نزدیکی ذاتی به خود انسان است. ما این را نمیبینیم و فکر میکنیم که فقط زمان و مکان است که نزدیک است.
اولیای الهی میبینند که این شکست، شکستن زندان است و با تمام قوا آن را میپذیرند و به دنبالش هستند و هرگز تصمیمی برای تغییر آن ندارند. اما ما پیوسته سعی میکنیم که از این شکستن زندانها فرار کنیم و این فرار، راه ما را دشوارتر میکند، چرا که چیزی است که خود انتخاب کردیم.
اوج، چکیده و عصاره همه این مصیبتها، در مورد حضرت صدیقه طاهره(س) است؛ در آن عمر کوتاه، زمان کوتاه و روزهای اندکی که بین وفات ایشان و رحلت پدرشان هست، عصاره تمام حزنهای عالم بر ایشان تجمع میکند. بعد از وفات ایشان نیز این حزن به امیرالمؤمنین(ع) هجوم میآورد. در خطبه فدکیه نیز عصاره تمام تحولات جهان، از گذشته و آینده را حضرت زهرا(س) بیان میفرمایند؛ همه آن چیزی که قرآن و انبیا آمدند تا بگویند، همه حزن و اندوه ایشان و دلایلش که تا قیام حضرت مهدی(عج) ادامه پیدا میکند و این، حقیقت عالم است.
#در_مكتب_علامه_طباطبايي
#زندگي_با_قرآن
#محمد_حسین_قدوسی
#مخاطبه
@Allaamehwisdom
«قَالَ فَإِنِ اتَّبَعْتَنِي فَلَا تَسْأَلْنِي عَنْ شَيْءٍ حَتَّىٰ أُحْدِثَ لَكَ مِنْهُ ذِكْرًا»
در اينجا خضر(ع) به موسی(ع) میگويد اگر چيزى ديدى صبر كن!
اين صبر وقتى انجام نشد، «قَالَ أَلَمْ أَقُلْ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْرًا» اينجا هم خضر(ع)، موسی(ع) را توبيخ نمیكند بلكه مطلبى را كه ابتدا به او گفته بوده، توضيح میدهد و موسی(ع) به آن توجه نمیكند!
حتی بعد از اين ماجرا هم ارجاع مسأله، به نسيان میشود و مجدد همان مسير تكرار میشود و آنقدر تكرار میشود تا خضر(ع) میفرمايد كه: «هَٰذَا فِرَاقُ بَيْنِي وَبَيْنِكَ ۚ سَأُنَبِّئُكَ بِتَأْوِيلِ مَا لَمْ تَسْتَطِعْ عَلَيْهِ صَبْرًا»؛
اينجا هم اين جدايى و فراغ و گرفتن امكانات از روى توبيخ نيست، بلكه براى باز شدن مسير اوست، به همين دليل «بِتَأْوِيلِ مَا لَمْ تَسْتَطِعْ عَلَيْهِ صَبْرًا» میپردازد و يكبهيك توضيح میدهد تا راه برايش باز گردد.
اين مسير ماست؛ باید با خضرهايى كه يك به يك برايمان آورده میشوند و با علائمی كه از زنده شدن ماهى و حركت و سيرش به سوى دريا هم عجيبتر است، همراهتر باشيم و از نسيانهايى كه گرچه در اثر اعمال ما، غفلت ما و كار شيطان هستند، اما بدون دليل نيستند و بهاذن خداوند و بخاطر مصلحت ما هستند بهره گیریم.
همه جهان، كائنات، آسمان، زمين و همه خضرها، براى اين هستند كه ما از جايى كه نشستيم و فراموشى بر ما غالب شده، بلند شويم و لحظهای جلوتر برويم و قدمی برداريم. اين يك قدم، میتواند سرنوشت ما را تغيير دهد.
#در_مكتب_علامه_طباطبايي
#زندگي_با_قرآن
#محمد_حسین_قدوسی
#مخاطبه
@Allaamehwisdom
زندگى با قرآن
۱۸ دی ۱۴۰۲
«قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِي خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ»
الله، خداوند، خالق و هرچه كه انسان با آن، خداوند را مینامد، وجودى در آسمان ها و زمين و متفاوت و روبرو يا بيرون از ما نيست. حقيقتى است كه از رگ گردن به ما نزديكتر است. اين حقيقت فراتر از خود و غير است و نزديك ترين طريق به او، همين حقيقت بىنهايت ماست؛
هر زمان كه ما از لاك زندگى روزمره خود، لحظهاى خارج شويم و به اين حقيقت نامتناهى توجه كنيم، همان «الله» است.
«قُلِ اللَّهُ»؛ يك كلمه، «الله» بىهيچ آداب، توضيح، مقدمه و مؤخرهاى! مستقيم، روشن، واضح، آشكار، شفاف، بديهىترين بديهيات، خورشيدى كه نه در بيرون، بلكه در درون انسان و بلكه در تمام آسمان و زمين میدرخشد و هر لحظه، هر انسانى، در هر شرايطى و با هر وضعيتى، با توجه، آن را رو در رو میبيند؛ رو در رويى كه فراتر از بيرون و درون است.
كسى كه اين خورشيد آشكار و بديهى كه چشمان انسان را خيره میكند، نبيند و غفلت ورزد،
«ثُمَّ ذَرْهُمْ فِي خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ»
وقتى از آن خورشيد برجسته غفلت میكند، بعد از آن آنچه میماند و هر چه هست، توهم و ظلمات است! ظلماتى که به هر دليلى میتواند باشد؛ حتى ب عنوان معنويت، لذت معنوى و به اسم حق، حقيقت، دين و هزاران بهانه، فرقى نمیكند. مابقىاش توهمیاست كه «ظلمات بعضها فوق بعض» و انسان در اين ظلمات و گردش زندگى، هيچ چيزى جز ملاعبه و بازى انجام نمیدهد؛ هيچ حقيقت، پيشرفت، فراروى و دستآوردى برايش نيست. «ذَرْهُمْ» اين رهايى برايش دستآوردى ندارد؛ «قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِي خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ»
و اين دوگانگى براى انسان وجود دارد كه؛
لحظهاى كه توجه به بینهايت كند، روشن و مستقيم، بدون هيچ واسطه و مقدمه و مؤخرهاى، چونان خورشيدى درخشان، او را گرم میكند، همه چيز را برايش مهيا میكند و تمامی حقيقت، قدرت و كرامت در مشت او میشود،
در مقابل در صورت غفلت، براى او توهمی بيش حاصل نيست كه در آن در حال بازى كردن است؛ «فِي خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ».
اما در اين بازى و اين «خوض»، توهم و ظلمات هم، همين كه انسان توجه داشته باشد كه در حال بازى است، با هر عنوانى، خود بهترين مقدمه است براى رهايى او.
انسانى كه تمام زندگى اش را در اين «خوض»، توهم و بازى مشغول است، اين گردشى كه او را به جايى نمیرساند، با همين توجه كه بفهمد در اينها هيچ حقيقى نيست و هرچه هست توهم و باطل و ظلمات است، بهترين ابزار براى اوست كه لحظاتى به آن حقيقت بینهايت توجه كند و چه بسا اين لحظات براى تمام عمرش كافی است...
ما در اين بازى كه میگرديم و توهمی بر توهم میافزاييم، همين كه متوجه باشيم و قواعد اين بازى را رعايت كنيم و آنها را ترك نكنيم، بهترين ابزار است براى لحظاتى تجربهى نجات. اين كه لحظهاى اندك بتوانيم حقيقت بىنهايت را، در درون خود ببينيم و با اين خورشيد كه فراتر از بيرون و درون است، گرم شويم و با نورش كه فراتر از آسمانها و زمين را روشن میكند و به ما كرامت، اقتدار و قدرت میدهد، نورانى گرديم، همين نور و گرما براى ما كافى است كه هرگز از يادش نبريم، حتى اگر همه عمر در ملاعبه و بازى، در حال گردش باشيم.
حقيقت يك چيز است؛ توجه به اينكه ما درحال بازى و فرو رفتن در ظلمات توهمیخود هستيم و حقيقت آن لحظهاى است كه انسان اين قدرت را بيابد كه به خورشيد توجه كند و اصول بازى را رعايت كند. هيچ كس هم از اين قاعده استثنا نيست.
كسى كه به توهم دل خوش میكند و حاضر نيست از آن دل بكند، يا انسانى كه توجه میكند اما قواعد را رعايت نمیكند، اين لحظات را هم تجربه نمیكند. اگر هم تجربه كند، متوجه آن نيست، اگر هم متوجه شد، چه بسا سبب شود در «خوض» خود بيشتر بماند! چرا که لحظاتى اين حقيقت بینهايت را تجربه میکند و خمار اين تجربه در توهم خويش بيشتر فرو میرود، مگر اينكه توجه حقيقى كند.
وقتى فرد بازگشت، به شرط رعايت مقدمه و رعايت قواعد بازى، اين لحظاتى كه خورشيد بىنهايت، حقيقت و عينيت به او گرما بخشيده است، براى همه عمرش كافى است؛ حتى اگر سالها سرگردان باشد، هرگز اين آفتاب از يادش نمیرود و پيوسته در ميل بازگشت است و اين ميل او تا وقتى زنده است، به نتيجه میرسد و زنده میماند تا ميلش را به نتيجه رساند و در حدى به آفتاب توجه كند كه وقتى از اين دنيا برود، كوله بارش خالى نباشد.
#در_مكتب_علامه_طباطبايي
#زندگي_با_قرآن
#محمد_حسین_قدوسی
#مخاطبه
@Allaamehwisdom
زندگى با قرآن
۲۵ دی ۱۴۰۲
«أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ ۖ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ»
هنگامی كه انسان در حال هبوط به اين دنيا بوده است، خداوند از او عهد گرفته و او پذيرفته است كه مواظب شيطانى باشد كه همواره نزدش حاضر است و دشمنى آشكار و روشن است. اين عهد، عهد زمانى، قبلِ زمانى و با زبان نبوده است، بلكه عهدى با تمام وجود است؛ وجودى كه در اين جهان حاضر شده است، اين عهد را فهميده، درك كرده و پذيرفته است.
همين الان نيز شيطان در زندگى ما، در هر لحظه و هر حركت ما، دشمنى روشن و واضح است.
در مقابل، حركتى كه انسان را به سوى بینهايت میبرد؛ شيطان، وسوسه و تمايلات واهى ايجاد میكند؛ و انسانی که از او پیروی کند، نه لذتى از اين جهان میبرد و نه از باطن اين جهان كه آخرت است چيزى برايش باقى میماند.
اين دشمنى كاملا اشكار است و انسان، هر لحظه كه نگاه كند، اين را میبيند. مسير صحيح، مسيرى است كه انسان را به سوى بینهايت، رهايى و آشكار كردن انسانيتش میبرد؛ و واضح و آشكار است؛
«وَأَنِ اعْبُدُونِي ۚ هَٰذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِيمٌ»
و اگر انسان خود را فريب ندهد آن را میبيند.
«وَلَقَدْ أَضَلَّ مِنكُمْ جِبِلًّا كَثِيرًا أَفَلَمْ تَكُونُوا تَعْقِلُونَ»
آیا شما ذرهاى عقل نداريد كه بنگريد چه جماعت كثيرى، از ابتداى بشريت تاكنون با همين وسوسهها و هواهاى شيطانى به اين راه سخت رسيدند؟ اين جهان را با اين همه مشكلات و اين جهنمی را كه براى خود ساختهاند، نمیبينيد؟!
اين وضعيت انسان است، که در حالى كه میبيند و در حالى كه میداند، اين مسير مستقيم، به سوى بىنهايت، رهايى، انسانيت و بهبود دنيا و آخرت اوست؛ و از طرف ديگر میبيند كه شيطان هم دشمنى آشكار است كه دشمنىاش، هر لحظه وضوح دارد، و همچنين میبيند كه گروه بسيارى را گمراه كرده است (يعنى اين وضعيتى كه در اين جهان میبينيم؛ اين همه مرگ و فقر و جنايت و ظلم و قتل و غارت...) اما با وجود اين ديدنها، لحظهاى عقلش را به كار نمیگيرد!
«هَذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِي كُنتُمْ تُوعَدُونَ»
اگر جهنم را میخواهيد ببينيد! نگاه كنيد! آن جهنم هم، باطن همين جهنم است!
آن راه مستقيم، پيش پاى انسان روشن و آشكار است، اما انسان پيوسته در مقابل وسوسهها، احساسات، حب و بغضها و اينكه فلانى چه كرد و من چه كنم، قرار میگيرد. در مقابل ذرهاى مقام و موقعيت، ذرهاى لجبازى، اندكى مشغول شدن و خود را غافل كردن، از حقيقتى كه با تمام وجود برايش آشكار است، زرق و برقى كه ديگر برايش هيچ جاذبه اى ندارد؛ اما حاضر نيست رهايش كند.
از سوى ديگر صداى حضرت احديت است كه؛ «أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ ۖ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ»
آيا با شما عهد نكرديم؟ آيا سرتاسر وجود شما را آغشته به اين معرفت و درك نكرديم؟ آيا همين الان، چيزى بر شما پنهان است؟
غير از اين نيست كه نمیخواهيم لحظهاى فكر كنيم! و اين راه مستقيم است؛
«وَأَنِ اعْبُدُونِي ۚ هَٰذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِيمٌ»
در سوى ديگر، گروه كثيرى هستند،-يعنى همه بشريت- كه از طريق وسوسههايى كه براى ما هم هست، به اين همه ظلم و جنايت و تباهى رسيدند و دنيا و آخرتشان را نابود كردند و به اين جهنمی كه میبينيد رسيدند.
در مقابل اينها اما، بهشتى است كه آن، بهشت خويشتن است.
#در_مكتب_علامه_طباطبايي
#زندگي_با_قرآن
#محمد_حسین_قدوسی
#مخاطبه
@AllaamehWisdom
☝
انسان با لحظهاى توجه به خود، به بینهايت و آزادى از زندگى روزمره، كه سبب احياى انسانيت در وجود میشود، طبق آيه قرآن، گويى همه جهان و مردم را احيا كرده است. اين حقيقت جهان است، غلو و حرف تبليغاتى نيست:
«مَن احیاها فَکانما احَیا النّاس جَمیعاً».
«وَلَقَدْ جَاءَتْهُمْ رُسُلُنَا بِالْبَيِّنَاتِ»
فرستادههاى ما اين حقايق را بر شما گفتند، اما «إِنَّ كَثِيرًا مِنْهُمْ بَعْدَ ذَلِكَ فِي الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ»؛ با اينكه اين حقيقت آشكار است و راه باز است، بدون نياز به حكومتى، جهادى و نه هيچ چيز ديگر.
همين انسانى كه اين جا نشسته است، براى لحظهاى كه خود را احيا كند، گويا به گردش اين جهان امداد و سوخترسانى میكند. اما انسانى كه از اين امر، غافل میشود به اسراف میپردازد؛ اسراف اين است كه انسان دنبال كلاسهاى مختلف، برنامههاى جديد، اساتيد جديد باشد، درحاليكه نيازى به آنها نيست. چرا كه حقيقت روشن است؛ كافى است انسان لحظهاى توجه كند؛ كه اين توجه، احياى تمام انسانها و جهان است و راه باز و روشن است.
اما در اين دنياى ظاهرى بسيارى از ما در حال اسراف هستيم؛
اسراف حقيقى، اسراف خويشتن است، اسراف لحظههاست؛ لحظههايى كه انسان میتواند در همان جايى كه نشسته است، حركتى بكند. اما او فكر ديروز و فردا، شايد و بايد و نبايد، فكر ارشاد ديگران، حرف و موضوع جديد در جايى پيدا كردن است، در حالى كه نيازى به اينها نيست.
خويشتن، پيش انسان حاضر است و احياى آن احياى تمامی جهان، پيش انداختن ظهور و نزديكى به فرج است. فرج شخصى انسان، با احياى خويشتن، زودتر از فرج عمومی حاصل میگردد و با اين كار، انسان در راه فرج عمومی كه كامل و تمام است، پيشرفتى حاصل میكند كه خودش هرگز توجه ندارد! انسانى كه لحظهاى غفلت كرده است نيز، از اين فرج شخصى فاصله گرفته و در آن غيبتى که حضرت مهدى(عج) گرفتار آن هستند، شريك و سهيم است.
همه اينها با يك لحظه توجه براى انسان حاصل میگردد و نياز به هيچ چيز ديگر نيست.
#در_مكتب_علامه_طباطبايي
#زندگي_با_قرآن
#محمد_حسین_قدوسی
#مخاطبه
@Allaamehwisdom
☝☝
وای بر من از این چیزهایی که برای من جلوه شده و من آن را با توهم و نادانی و تعصب، خوب و زیبا میبینم.
«ظن و مُنا»
ظنون درکهایی که به خیال انسان درک هستند، ولی حقیقت ندارند و تمام این باورهایی که زندگی ما را در برگرفته و ما میدانیم که این باورها چندان ارزش ندارد.
ظنون گمانهایی هستند که ما نمیتوانیم از آنها دست بکشیم. این گمانها که سرتاسر زندگی ما را فرا گرفته و برای نجات از آنها، گاهی دهها سال از زندگیمان را تلف میکنیم.
مُنا درخواستها و آرزوهایی است که انسان تمام زندگیش را فدای آنها میکند.
ظنون و منا هیزمهای سوزاندن زندگی است. نه زندگی آن جهانی که حقیقتی است، بلکه زندگی همین جهان!
زنانگیِ باطل و توهمی و تخیلی ما و احساسات بینتیجه و تمایلات و هواهایی که همچون جلوه باطلی از یک حالت زنانگی بر انسان حاکم میشود و حقیقتی ندارد و با حقیقت زنانگی هیچ تناسبی ندارد و یا زنهایی که اینگونه هستند و فرا رفتند از آن حقیقت خودشان، اینها آتش بیار و هیزم این آتش هستند.
وای بر این نفس!
«وَتَبّاً لَها لِجُرْاَتِها عَلى سَيِّدِها وَمَوْليها»
و نابود باد این انسان، این منی که در مقابل این بینهایتهایی که راه را بر او باز میکند و اینها را میبیند، میایستد و بر امور کوچک و بیارزش تعصب میکند و سالهای عمرش را بر آن تلف میکند؛ و گاهی هم یک قدمی از محدوده کوچک بیرون میگذارد و فکر میکند آسمان را فتح کرده و به خودش مغرور میشود. مثلا بخشش کردم، نماز خواندم و یا فلان فداکاری را کردم و همه این امور انسان را عقبتر میبرد و بیشتر نابود میکند و آن انسانی که پیوسته خودش هیزم میآورد تا زندگیش را بسوزاند و چیزی از این زندگی درک نکند و این درون خودش است . برای ابولهب درونی و این قوه جهالت و تعصب و حماقت خودش.
همه احساسات و قوای لطیف همه زیباییهای روحی و همه چیزهایی که زن جلوه نهایی آن است در هر مردی و در هر جامعهای هم وجود دارد؛ به جای اینکه از این زیباییها برای رسیدن و برای حرکت به سمت نامتناهی استفاده کند، عاملی برای بازدارندگی زندگیاش میکند. عامل بازدارنده از پیشرفت و خوشی و آرامش و تعادل و از احساس راحتی و پیوسته این قوه زیبایی و زیبایی خواهی و زیبایی دوستی به جای اینکه او را پیش ببرد، هیزمی برای سوزاندن زندگیاش میشود و به این سوزاندن افتخار میکند و برای آن پول هم میدهد و حاضر است زندگی خانوادگیش را فدا کند، دینش را فدا کند، زندگی اجتماعیاش را فدا کند و به این توهم افتخار هم میکند و چنان این تعلقات بر او حاکم است و چنان میبیند و میداند که :
«فِي جِيدِها حَبْلٌ مِنْ مَسَدٍ»
این طناب بافته شده از تعلقات بر گردنش هست و با همان از این جهان میرود و با همان محشور میشود.
حبی که توهمی است به نتیجه نمیرسد و وقتی به نتیجه نمیرسد تبدیل به بغض میشود، عدم توانایی رها کردن این حب و بغضها همچون ریسمانی است که تناسبی با آدم ندارد. مثل ابولهب که با وجود اشراف زاده بودن، بر گردنش طنابی از لیف خرما (از جنسی که مختص طبقه فرو دست بوده) انداختند که آیه اینطور نمادین مطرح میکند.
انسان هم اینگونه است. وقتی خودش را میبیند، متوجه میشود که چه تعلقات و گرفتاریها و بغضها و کینههایی درون خودش همچون طنابهایی دست و پایش را گرفته و بر گردنش هست و اینها هرگز تناسبی با انسان ندارد اما در این جهان حاضر نیست که این توهم را رها کند!
#در_مكتب_علامه_طباطبايی
#محمد_حسین_قدوسی
#زندگی_با_قرآن
#مخاطبه
@Allaamehwisdom
زندگى با قرآن
۱۶ بهمن ۱۴۰۲
«تِلْكَ الْجَنَّةُ الَّتِي نُورِثُ مِنْ عِبَادِنَا مَنْ كَانَ تَقِيًّا»
مشكلات و گرفتاریهايى كه انسان دارد؛ اين كه در زندگى مادى و معنوىاش پيشرفت نمیكند و پيوسته از چالهاى به چاله ديگر و از چاهى به چاه ديگر و از درهاى به دره ديگر سقوط میكند، بهدليل گرفتاریها و تشتتهايى است كه خودش در مسيرش ايجاد میكند. اما بهشت موفقيت، زيبايى و رهايى در اين جهان و آن جهان، براى انسانى است كه خود را از اينها بِكَند؛
«تِلْكَ الْجَنَّةُ الَّتِي نُورِثُ مِنْ عِبَادِنَا مَنْ كَانَ تَقِيًّا»
بهشتى كه در درون انسان است، اما او نمیبيند، ميراث كسى است كه تقوا داشته باشد؛ تقوا از همه گرفتارىهايى كه انسان براى خود ايجاد میكند، رها شدن از زندانهايى كه انسان خود را در آن زندانى كرده است.
براى دستيابى به اين بهشت، راه طولانى در پيش نداريم، تنها كارى كه بايد كرد اين است كه از غل و زنجيرى كه بر دست و پايمان محكم بستيم، تارهايى كه چون عنكبوت به دور خود پيچيديم و چون ابريشم، خود را درون آن مخفى كرديم، خود را رها كنيم وهر طنابى را كه خداوند و كائنات از دست و پاى ما باز میكنند را ما با اصرار بر وجود خود نبنديم!
هيچ كارى نياز نيست، بجز اين كه مسير طبيعى و انسانى كه پيش پايمان هست و بطور طبيعى آن را طى میكنيم را ترك نكنيم و با التماس، فشار، اصرار و با هزينههاى زياد به مسيرهاى انحرافى، جادههايى كه در كنار جاده اصلى ايجاد شدند و ما را از مسير، حقيقت و هدف و طى كردن باز میدارند را ترك كرده و به مسير اصلى باز گرديم.
اين جنت به ما ارث میرسد، اما ارث، چيزى نيست كه بعدا برسد، بلكه همين الان در آن هستيم. جنتى كه در آن جهان هم براى مؤمنى كه تقوا پيشه كرده حاصل میشود، حقيقت همين جنت و آشكار شدن باطن اين جهان است و جهنم هم چيزى نيست جز وضعيتى كه خود، در اين جهان براى خود ايجاد كرديم.
اما در شرايط اكثر ما انسانهاى متوسطى كه در اين زمانه زندگى میكنيم، براى اينكه بتوانيم تقوا پيشه كنيم و وابستگىها و زنجيرها را از دست و پایمان باز كنيم، نياز به نظم داريم. به همين دليل است كه مولا على(ع) در كلامیكه براى اهل زمانه خود داشت، اينگونه فرمود: «أُوصِيكُم بِتَقْوَى اللهِ، وَنَظْمِ أَمْرِكُمْ ...»
مردم آن زمانه كه از بسيارى جهات شبيه مردم زمانه ما بودند؛ در يك نابسامانى، بىنظمى، اغتشاش و تشتت بسر میبردند كه در اثر مخلوط شدن زندگى و اجزا و همه عواملش برايشان ايجاد شده بود. آنها(همانند ما) بدون نظم و ساماندهى نمیتوانستند جنبههايى را كه مخالف تقواست، پيدا كنند.
انسان در اين زمانه، مانند آن زمان همهى امور را براى خود مخلوط كرده و حق و باطل را به هم آميخته است و زندگىاش آغشته به امورى است كه گاهى بسيار خوب و گاهى بسيار بد هستند!
راه حقيقىِ تقوا كه بهشت حقيقى را براى انسان آشكار میكند، در ميانه زندگى روزمره پر از مشكلات، معايب و محاسن و فرصتها و تهديدها، چنان به هم مخلوط شده است كه انسان بدون نظم و ساماندهى زندگى اش نمیتواند در آن قرار گيرد.
رها شدن از اغتشاشات، تشتتها و همه امورى كه زندگى او را مشغول میكند و باعث میشود كه نتواند خورشيد را ببيند و راه را پيدا كند، حقيقت آشكارى را كه در افق پيش رويش به زيبايى و سهولت برايش نمودار است، نبيند، جز با نظم امكان ندارد؛ نظمهاى ساده، آشكار و بديهى.
انسانهايى كه میتوانند در اين جهان، لحظه اى تأمل كنند و راه روبرويشان را رؤيت كنند، به راحتى میتوانند عوامل باطل و غير باطل و صحيح و سقم را در زندگى شان تشخيص دهند. انسان میتواند در نظمیساده و ابتدايى، آنچه را كه مانع اوست و امور بىارزش را كنار گذارد و حقيقت پيش رويش را پيدا كند و پيش رود و به آن برسد. اما بدون نظم، انسان در اغتشاش و تشتتى از عوامل مختلف، خود، جهان، تمام كائنات، اولياء و خداوند را پيوسته مقصر قلمداد میكند و يا برعكس؛ پيوسته در حال درخواست از آنهاست، در حالىكه به چيزى كه روبرويش هست توجه ندارد!
در حالى كه مسير پيش پايش روشن و آشكار است و میتواند حركت كند، او در زندگى روزمرهاى كه براى خود ساخته، از آنها غفلت میكند و وقتش را به دنبال خدا و استاد و اولياء و ... تلف میكند!
براى رهايى از اين وضعيت يك نظم ابتدايى روشن، آشكار و بديهى كافى است. با اين نظم او متوجه خواهد شد كه چگونه قدم بردارد و در كنار اين مسير روشن، راههاى انحرافى و امورى كه او را مشغول كردهاند و ذهنش را خراب كرده اند و نمیگذارند قدمى بردارد را تشخيص میدهد. در این صورت به راحتى قدمش را بر میدارد و به او ارث میرسد آنچه كه در آيه قرآن است؛
«تِلْكَ الْجَنَّةُ الَّتِي نُورِثُ مِنْ عِبَادِنَا مَنْ كَانَ تَقِيًّا»
#در_مكتب_علامه_طباطبايي
#زندگي_با_قرآن
#محمد_حسین_قدوسی
#مخاطبه
@Allaamehwisdom
☝☝☝
تمام كائنات در كارند تا ما از اين قرارگاههايى كه به نفع ما نيست و برايمان خسارت، غفلت، انحراف و اشتباه در پيش دارد، برگرديم.
«لَعَلَّكُمْ تُسْأَلُونَ»
اگرچه اين «تُسْأَلُونَ» را تفسيرهاى گوناگونى كردند، اما به قرينه «لَعَلَّ» اين سؤال، میبايستى سؤال ارزشمندى باشد؛
انسان برگردد تا از خود بپرسد، يا ديگران از او بپرسند؛ سوالى را كه ارزشمند است و به او كمك میكند تا به وسيله آن حقيقت را بيابد؛ آن چيزى كه تا كنون برايش يقينى بوده، مورد سؤال قرار دهد تا بتواند از نو بينديشد.
بعد از اينكه انسان، در نقصها، غرایزى كه به بنبست رسيدهاند، تمايلاتى كه به نتيجه نرسيدهاند، بينشها و تحليلهاى مادى و معنوى كه به دنبالشان بوده و فكر میكرده آنها مصلحت دنيايى و آخرتىاش بودند، به بنبست میرسد، نبايد فرار كند، بلكه بايد بازگردد به مساكن و جاهايى كه قرار و آرامش مجازى و توهمی و دروغينش را دنبال میكرده است.
«لَعَلَّكُمْ تُسْأَلُونَ» تا شاید اين سؤال در وجودش شكل بگيرد.
در ادامه خداوند خطاب میفرمايد:
«وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا لَاعِبِينَ»
خداوند بازيچه خلق نكرده است! ما فكر میكنيم، براى ذرهاى رشد، بايد به همه زندگى پشت پا زد، و بنبستها ما را میترساند و نگاه ما به جهان، اين گونه است كه گويى خداوند، اين جهان را از روى بازى ايجاد كرده است و ما را بازى داده است، اما خداوند میفرمايد اين بازيچه نيست!
«لَوْ أَرَدْنَا أَنْ نَتَّخِذَ لَهْوًا لَاتَّخَذْنَاهُ مِنْ لَدُنَّا إِنْ كُنَّا فَاعِلِينَ»
اگر هم بناى بر بازى و سرگرمی داشتيم، راههایى بهتر از اين بود كه با شما بازى كنيم؛ ما كوچكتر از آن هستيم كه بازيچهى پروردگار قرار گيريم.
«بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْبَاطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ ۚ وَلَكُمُ الْوَيْلُ مِمَّا تَصِفُونَ»
بلكه اين فرايندى كه در حال رخ دادن در وجود شماست، بدین جهت است كه حق، حقيقت و حقانيت، در وجود شما، همچون آتشفشانى بروز پيدا میكند و باطل را در هم میكوبد. اين صداى درهم كوبيدن، چرا براى شما اين طور سخت و تلخ است؟!
اين تلخى از چيست؟
«فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ»
وقتى باطل میرود، اين شيطان است كه بايد شيهه بكشد و آه و ناله كند، چرا شما آه و ناله میكنيد؟!
«وَلَكُمُ الْوَيْلُ مِمَّا تَصِفُونَ»
واى بر شما از اين نگاهى كه به جهان و خدا داريد!
از اين نگاه و انديشه نادرست و ناحق هر ضررى میرسد به خود ماست، نه خداوند!
#در_مكتب_علامه_طباطبايي
#زندگي_با_قرآن
#محمد_حسین_قدوسی
#مخاطبه
@Allaamehwisdom
👆👆
«فِيهَا كُتُبٌ قَيِّمَةٌ»
قوانين و نوشتههايى استوار و با ارزش كه مشكلات انسان را حل میكند؛
اينها و همه آنچه كه برای انسان در هر مرحله نیاز است، پيش چشم او، در وجودش و در كنه عقل و ذاتش برايش مشخص است. وقتى انسان اينها را رها كند، زندگى دنيايى و آخرتىاش را خراب میكند، اما اگر به اين دين خالص و ارزشمند برگردد، همه چيز برايش روشن و آشكار میشود.
وقتى میخواهد به اين زندگى دنيايى برگردد و براى زندگى روزمرهاش دستورالعمل میخواهد و میخواهد بداند كه چه بايد بكند، وقتى احساس سرگردانى و گمراهى میكند، دو دستور روشن پيش رويش است؛
«يُقِيمُوا الصَّلَاةَ وَيُؤْتُوا الزَّكَاةَ ۚ»
«الصَّلَاةَ»؛ پيوستگى روزمرهاى كه انسان براى خودش قرار میدهد؛ زمان خلوت، زمان توجه و معنويت.
زمانى كه خودش با خويشتنش خلوت میكند و اين اتصال را در همان روز و لحظه و در حد امكان، براى خود فراهم میكند و چيزى جز اين نمیخواهد.
صلاة به معناى تعقلىاش، چيزى است كه انسان در روزش نياز هست كه از زندگى روزمره، خود را بكند و متصل به بینهايت شود؛ همان مقدارى كه در آن روز و آن زمان برايش مقدور است و نه بيشتر! نيازى به تفسير، درس اخلاق، اينور و آنور رفتن، بيابانها را طى كردن، گروههاى مجازى را سرزدن و ... نيست، بلكه همان مقدارى كه زمان صلاتش هست؛ نه فقط زمان نماز، بلکه در برگيرنده خلوت روزانهاش هم هست. انسان بايد اين لحظات را غنيمت شمرد و وظيفهاش را كه در اينجا فقط توجه كردن در حدى است كه میتواند، انجام دهد.
وقتى از اين خلوت در میآيد و به زندگى روزمره میپردازد، بايد زكات دهد؛
«وَيُؤْتُوا الزَّكَاةَ ۚ» زكات فقط پولى كه انسان میپردازد نيست! بايد مثل انسانى عاقل، طبيعى و متعادل كه در حال حركت است، زندگىاش را طی کند، اما بداند كه هر چيزى، هر حركتى، هر نعمتى و مكنتى دارد، بايد از بخشى از آن در جهت پاكى اجتماع و خدمت به ديگران و احياى امر خداوند استفاده كند. انسان بايد از هر چيزى كه داراست، وقتى ضرورتهايش را برداشت و حداقل ضرورى خودش فراهم شد، از مازاد آن حقى براى خدا و پيغمبر(ص)، انسانهاى صالح، حركتهاى صالح و افراد نيازمند و كسانى كه محتاجش هستند، بپردازد.
تفاوتى در مكنت، قدرت، ثروت، توانايى، علم... انسان نيست، مازاد همه اينها بايد زكاتش داده شود.
وقتى اين دو انجام شد، حركت حقيقى فرد به سمت بىنهايت شكل گرفته است و اينقدر پيچيده نيست، و با توجه به اين دو، سرگردانى براى كسى نمیماند.
«وَيُقِيمُوا الصَّلَاةَ وَيُؤْتُوا الزَّكَاةَ ۚ وَذَٰلِكَ دِينُ الْقَيِّمَةِ»
اين، مسير برتر است، مسير استوار و ثابت، روشن و واضح، شاهراهى كه كسى در آن منحرف و سرگردان نمیشود و دچار ابهام و اشتباه نمیگردد!
«وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ حُنَفَاءَ»
فقط يك چيز از ما خواسته شده است، حقيقت انسانى براى ما، تمركز كردن در حقيقت بينهايتى است كه درون ماست و در زندگى روزمره دو بعد بيشتر ندارد؛ خلوتی که صلاة وپیوستگی و توجه به نامتناهى ما از درونمان برقرار میشود و بازگشت به زندگى كه زكات زندگى مان را بدهيم؛
«وَذَٰلِكَ دِينُ الْقَيِّمَةِ»
#در_مكتب_علامه_طباطبايي
#زندگي_با_قرآن
#محمد_حسین_قدوسی
#مخاطبه
@Allaamehwisdom
☝☝☝
مانع، «على علم عندى» است؛ توهمات ما!
در مقابل هر علامتى كه از آسمان میرسد، مسيرى كه پيدا میشود، هر نورى كه از زمين میرسد، هر منارهاى كه میخواهد ما را راهنمايى كند و هر علامتى، بلافاصله توهمی استوار میكنيم و جلويش میايستيم!
«أَوَلَمْ يَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَكَ مِن قَبْلِهِ مِنَ الْقُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَأَكْثَرُ جَمْعًا»
آيا انسان به گذشتگانش و همه جهان نمینگرد؛ باز هم بر اين همه علوم، معارف، دانشها و تكيهگاهها كه هرگز نتوانستهاند، حتى خودشان را به جايى برسانند، تكيه میكند؟!
وقتى انسان در اين شرايط قرار میگيرد و قارونهاى درون و بيرون را میبيند كه «فَخَرَجَ عَلَىٰ قَوْمِهِ فِي زِينَتِهِ»
زينتى از جنس توهمات میبيند و توهم بر او جلوه میكند.
«قَالَ الَّذِينَ يُرِيدُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا يَا لَيْتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتِيَ قَارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِيمٍ»
كسانیكه نگاهشان نگاه به نزديك است، توهمات برايشان جلوه میكند و آرزو میكنند كه كاش بيشتر در اين توهمات فرو میرفتيم.
اما نيروهايى كه در مقابل هستند؛ نيروهاى درونى و بيرونى كه میخواهند انسان را در اين دريا، شناور كنند و پيش ببرند میگویند:
«وَقَالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَيْلَكُمْ ثَوَابُ اللَّهِ خَيْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا وَلَا يُلَقَّاهَا إِلَّا الصَّابِرُونَ»
ثواب الهى چيزى است كه رود كائنات او را به سمتش پيش میبرد، ثواب بینهايت و آنچه كه وقتى انسان خود را به اين زندان گرفتار نكند، برايش حاصل میشود و بسيار ارزشمندتر است. اين ثواب براى كسى است كه ايمان به اين رود میآورد و ايمان به رها كردن خود و عمل صالح انجام دادن، صلاة و زكات.
«وَلَا يُلَقَّاهَا إِلَّا الصَّابِرُونَ»
اما كمیصبر میخواهد!
كسانیكه با هر صدايى به صدا در میآيند، حاضر به لحظهاى صبر، در مقابل حقيقتى كه قرار است برايشان جلوه كند و در حال جلوه كردن است، نيستند و شروع به آه و ناله و فرياد براى دنيا و آخرتشان میكنند، به اين حقيقت نمیرسند.
وقتى كه اين طور گرفتار میشوند، ناگهان همه توهماتى كه براى خود درست كرده اند فرو میريزد؛
«فَخَسَفْنَا بِهِ وَبِدَارِهِ الْأَرْضَ فَمَا كَانَ لَهُ مِنْ فِئَةٍ يَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَمَا كَانَ مِنَ الْمُنْتَصِرِينَ»
اما اين فرو ريختن اگر براى قارونى كه به مرتبه شقاوت رسيده است انتهاى كار است، براى ما ابتداى كار است! از اين فرو ريختن نبايد ترسيد و بايد به سمتش رفت و شكر كرد بابت اين فرو ريختن...
«وَأَصْبَحَ الَّذِينَ تَمَنَّوْا مَكَانَهُ بِالْأَمْسِ يَقُولُونَ وَيْكَأَنَّ اللَّهَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَيَقْدِرُ لَوْلَا أَنْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْنَا لَخَسَفَ بِنَا وَيْكَأَنَّهُ لَا يُفْلِحُ الْكَافِرُونَ»
آنچه به عنوان قارون و قارونهاى بيرونى، در اين جهان براى ديگران آشكار میشود، براى ما مانند صبحى است كه میتوانيم نگاه كنيم و بگوييم كه
«لَوْلَا أَنْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْنَا لَخَسَفَ بِنَا وَيْكَأَنَّهُ لَا يُفْلِحُ الْكَافِرُونَ»
اينكه ما از فرو ريختن نهايى نجات پيدا كرديم و مرحله به مرحله توهماتمان فرو میريزد، نعمت و منتى است كه خداوند به ما داده است.
و اين رمضان، جايى است كه انسان میتواند خود را رها كند؛ رمضان، زمان بازگشت است و ماهِ در محضر قرآن قرار گرفتن و به خويشتن نگاه كردن و برگشتن از توهماتى كه انسان را فرا گرفته است. اين زمان بازگشت و بهار قرآن، بهار ما هم هست. ما زمانى كه اين قارونهاى بيرونى را میبينيم، در اين ماه میتوانيم بازگرديم و قرآن بهترين وسيله برای بازگشت است.
#در_مكتب_علامه_طباطبايي
#زندگي_با_قرآن
#محمد_حسین_قدوسی
#مخاطبه
@Allaamehwisdom