eitaa logo
اَنارستــــــون
26.7هزار دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
205 ویدیو
2 فایل
[خدا مرا برای تو انــــــار آفریده است🌱] شروط _ تبادلات 👈 @shorutAnarestun تبلیغات 👈 @TarefeAnarestun
مشاهده در ایتا
دانلود
باد پنجه در خارها انداخته بود و آنها را بر سینه خشک بیابان می غلتاند . غلاف شمشیرش را تا میانه در خاک فرو برد و بر انحنای آن تکیه زد تا تماشا کند . در دور دست کوه هایی نشسته در مقابل و تا آنجا که نگاهش ادامه پیدا میکرد ، نه ایلی بود و نه عشایری . نه قومی و نه قبیله ای . خودش بود و خدای دختران و زنانش . گویی که در آن وادی ، تنها بلا از زمین میرویید و از آسمان خیر میبارید . به یاد آورد روزی را که دستهای محمد ص گرد شانه اش حلقه شد و او را تنگ به سینه فشرد تا انبوه موهایش را از روی پیشانی کنار بزند و میان ابروانش را ببوسد . بعد به ناگاه گریسته بود و حزن و اندوه از چشمهای آرامش چکیده بود روی دستهای کوچک حسین ع ... - تو را به بلای سختی گرفتار میکنند عزیز خردسالم ... به پشت سر نگاه کرد . شبح سایه ی خواهرش را دید که پرده خیمه را کنار زده و از شکاف باریکش حسین ع را نگاه میکند . همیشه چند قدم عقب تر از برادرش ایستاده و تماشایش کرده بود . دلش هیچ گاه از نگرانی و شوریده احوالی تهی نبوده . به سان مادری که از دور تمام حواسش جمع فرزندش باشد تا مبادا در خاک بغلتد و سنگ ریزه ها کف دستش را بخراشند . چه خوب همراهی بود و چه دلسوز مادری . به تبسم سرش را برای برادر تکان داد و حسین ع دستش را روی سینه اش گذاشت و زمزمه کرد : انت حیاتی کلها - تو تمام زندگی من هستی - پرده خیمه انداخته شد و این به آن معنا بود که دلش به جمله ای آرام گرفته . غلاف شمشیر را از خاک بیرون کشید و ایستاد ‌. خیال کرد که آیا پهنای دشت آنقدر وسیع هست که اگر گرگها به حرم بزنند ، دختران و زنان راهی برای فرار داشته باشند ؟ اگر راه را در گودی بر آنها ببندند چه ؟ آیا پاهای کوچکشان توان دویدن روی خاک تفتیده را دارد ؟ یا به رغم عطش میشود تا مرز رهایی پرواز کرد؟ شمشیر را از غلاف در آورد و از گودی سرازیر شد . به بوته ی کوچک خاری رسید و از خاک با تیغه شمشیر بیرون کشید . یکطور که فقط خودش و خدایش بشنوند میگفت : اگر که دامنی به آن ها گیر کند ، آتش خودش را پیش از دشمن به بال و پر گنجشکان خواهد رساند ... این خارها دویدن را کند میکنند ... خدایا ، خودت به اهل و خانواده ام رحم کن ‌. آنان بدون حسین ع چه کنند ؟! @Anarestun
امروز دختری سرِ ویرانه کَج نشست میخواست تا اَدایِ مرا در بیاورد... @Anarestun
یک نفر باید دوباره غسلِ یک زهرا کند... @Anarestun
حرِّ پشیمانِ توام یا حـسین... @Anarestun
اَنارستــــــون
حرِّ پشیمانِ توام یا حـسین... @Anarestun
آموختم ز حر كه به دربار اهل بیت با دست خالی‌ آیم و با دست پُر روم @Anarestun
ای فدایت خواهرت... رد مکن این هدیه‌ام را جان زهرا مادرت کودکانم نذرِ چشمانِ علیِ اصغرت... @Anarestun
" اَلسَّلامُ عَلَے مَنْ تَهَيَّجَ قَلْبُها لِلْحُسَيْنِ " سلام بر بانويی كه قلبش از جای كنده شد برای حسين ...! @Anarestun
حُر کفش‌هایش را به گردن آویخت... صورتش را روی خاک گذاشت!! و شما گفتید: سرت را بالا بگیر، دوستدارِ ما باید سربلند باشد.. !؟؟ @Anarestun
اَنارستــــــون
سلام به دلیل بازی کودکانه دوتا بچه ، یکیشون امشب تو بیمارستانِ .. 😭 و قلبشو برگردوندن ولی متاسفانه
متاسفانه این دختر کوچولو فوت شدن😔 به نیت صبر به خانوادش لطفا هرچقدر که براتون مقدوره صلوات بفرستین🙏
با اذن مجتبی به مُحرم رسیده‌ایم باید برایِ گُل پسرانش فدا شویم... @Anarestun
گردوخاکی شده آنجا و عمو پیدانیست من دلم مثلِ تو عمه بخدا دریا نیست مادرت آمده گودال چرا ای عمه؟!؟! "کربلا کوچه ندارد" ؛ پدرم اینجا نیست @Anarestun
[ یا اَباعَبْدِاللَّهِ اِنّی اَتَقَرَّبُ اِلَیکَ ] نا اُمید نباش ! خودت را دوان دوان برسان هیچ گاه برای فدا شدن دیر نیست... حتی اگر حسین ع در مسلخِ عِـشـق باشد ! @Anarestun
بر بیت بیت پیکر تو خیره‌مانده‌ام آه ای غزل چگونه ببینم قصیده‌ات؟! @Anarestun
تو اوجِ گریه کردنات، موقع دعای آخرِ مجلس روضه، یادِ کی می‌افتی؟ خدا براتون حفظش کنه هر کی هست... @Anarestun
هدایت شده از دِلیسم | Deliism
‏بنظرم recording audio خیلی ‏شیرین تر اَز is typing میتونه باشه، ‏وقتی صدا، صدایِ کسی باشه که دوسش داری... @deli_ism
بی گناهی تو اثبات شود می‌ارزد پس ببر تا سند معتبرش گردانی @Anarestun
اَنارستــــــون
بی گناهی تو اثبات شود می‌ارزد پس ببر تا سند معتبرش گردانی #علی‌اکبر‌لطیفیان @Anarestun
بگو براي سه شعبه ميان اين همه يَل چرا گلوى تو شد انتخاب عزيزدلم علیِ کوچکِ حسیـــــن... @Anarestun
[دارد سوزناک‌ترین ساز جهان کوک میشود]
آهسته گویمت، نکند بشنود رباب گهواره را در حراجی بازار دیده‌اند @Anarestun
چه خواهد کرد با این حلق اگر ناگاه سرنیزه...