.
#نوحه
#شب_سیزدهم_محرم
یا ثارَالله وَبنَ ثارِه
ای پیکرِ پاره پاره
ای کشتهی بیسرِمن، ای بیکفن
حسینمن، حسینمن، حسینمن
ای یادگار مادرم
آیا تویی برادرم
تاجِ سرم، ای امامِ پاره بدن
حسینمن، حسینمن، حسینمن
جای سالم نمانده بر
این گلوی خورده خنجر
بر این حنجر، مانده جای پای دشمن
حسینمن، حسینمن، حسینمن
#خروج_از_کربلا
#عبور_از_قتلگاه
تیر ۱۴۰۳/محرم ۱۴۴۶
#محمود_ژولیده ✍
#شب_دوازدهم_محرم
.👇
@navaye_asheghaan
شمر اگه بره، سنان نمیگذره
تو قتلگاه تو، زمان نمیگذره
حتی ازت دمِ اذان نمیگذره
تو قتلگاه تو، زمان نمیگذره
غروب شد، خورشید نشست
شمر ولی از تنت پا نشد ..
اذان شد، نمازش رو بست
راهِ حلقت ولی وا نشد ..
یک زن تنهام چطور
شمرُ ازت جدا کنم ؟!
پاشو اذونِ مغربِ
من به کی اقتدا کنم ؟!
نیزه رو نیزه ..
آب از سرت گذشت، آب از سرم گذشت
با مرکب از روی تنت برادرم گذشت ..
آب از سرت گذشت، آب از سرم گذشت
خودم دیدم چیا به مادرم گذشت ..
خلاصه ، راحت شدی
من بمیرم بهت سخت گرفت
میدونم این نصف روز
قدر یک عمر ازت وقت گرفت
نزار جلو نامحرما تو رو بلند صدا کنم
پاشو اذونِ مغربِ من به کی اقتدا کنم
لب گودال، مادر افتاده
ته گودال یک سر افتاده
مادر افتاده ..
خواهر افتاده ..
دختر افتاده ..
از روی نیزه، یک سر افتاده
از روی نیزه، اکبر افتاده
مادر افتاده ..
خواهر افتاده ..
دختر افتاده
روضه وتوسل به راوی دشت کربلا امام سجاد علیه السلام به نفسِ حاج محمود کریمی •✾•
چون آسمان کند کمر کینه استوار
کشتی نوح بشکند از موجهٔ بحار
خون شفق ز پنجه ی خورشید میچکد
از بس گلوی تشنه لبان را دهد فشار
روزگار در چاه سرنگون فکنَد ماهِ مصر را
یعقوب را سفید کند چشم انتظار
پور ابوتراب جگر گوشه ی رسول
طفلی که بود گیسوی پیغمبرش مهار
*بچه ی خردسال رو وقتی بغلش میکنی برای اینکه خودشو نگه داره موی شما رو میگیره..*
روزی که پا به دایره ی کربلا نهاد
بشنو چه ها کشید ز چرخ ستم شعار
از زخم تیر بر بدن نازنین او
صد روزن از بهشت برین گشت آشکار
اول(تنها) لبی که بوسه گهِ جبرئیل بود
بی آب شد ز سنگدلی های روزگار
رنگین ز خون شده است ز بی رویی سپهر
رویی که میگذاشت بر او مصطفی عُذار
طفلی که ناقة الله او بود مصطفی
خصم سیاه دل شده بر سینه اش سوار
*و الشمر جالس علی صدره، الان دارن از کربلا میرن اما از دیروز تا حالا بدن رو زمينه..*
عیسی در آسمان چهارم گرفت گوش
پیچید بس که نوحه در این نیلگون حصار
نتوان سپهر را به سرانگشت برگرفت
چون نیزه برگرفت سر آن بزرگوار
از بس که طائران هوا خون گریستند
از ماتم تو روی زمین گشت لاله زار
خضر و مسیح را به نفس زنده میکند
آنها که در رکاب تو کردند جان نثار
چون خاک کربلا نشود سجده گاه عرش
خون حسین ریخت بر آن خاک مُشکبار
روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار
خورشید سر برهنه برآمد ز کوهسار
موجی به جنبش آمد و برخاست کوه کوه
ابری به بارش آمد و بگریست زار زار
جمعی که پاسِ محمل شان داشت جبرئیل
گشتند بی امانی و محمل شترسوار
آن خیمه ای که گیسوی حورش طناب بود
شد سرنگون ز باد مخالف حباب وار
*امام شما رو امروز یه جوری سوار ناقه ی عریان کردن، شبِ امام سجاده، زمان حرکت آلُ الله از کربلاست، یک زن و این همه زن و بچه، امان از دل زینب.. همه رو سوار کرد، تا اومدن جلو خانم یه تَشر حیدری زد کنار برید خودم سوار میکنم همه رو، دونه دونه ناقه ها رو مینشوند، سوار میکرد، بلند میشدن، با دست بسته هم سوار میشدن... آخرین نفر موند، فقط خانم زینب موند و رباب، اصلا دیگه روضه عاشورایی نیست، فقط ناله ست، چون دیگه خود بچه ها هم رمق ندارن، سینه زن ها هم رمق ندارن، دیروز بود همه مویه میکردن و موی میکَندن، الان انقده بچه ها کتک خوردن...حسین....
.
4_6023665871426162858(1).mp3
19.17M
|↻
چون خاک کربلا نشود سجده گاه عرش
خون حسین ریخت بر آن خاک مُشکبار
روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار
خورشید سر برهنه برآمد ز کوهسار
.
روضه وتوسل به راوی دشت کربلا امام سجاد علیه السلام
به نفسِ حاج محمد رضا طاهری •✾•
بسم الله الرحمن الرحیم
*گفت خشکسالیِ در مدینه بود، مردم اومده بودن برا دعا، نماز استثغا؛دیدم میون این مردم یه غلام سیاهی راهشو جدا کرد از هیبت این غلام ناخواسته دنبالش رفتم. دیدم رفت یه گوشه ای به تنهایی دستشو بالا آورد و شروع کرد دعا کردن. تو نخ این غلام سیاهه بودم، یه مرتبه دیدم باران رحمت الهی نازل شد. گفتم دعای این بود؟ با دعای این؟ من ببینم این کجا میره!
اومد بره منم دنبالش راه افتادم. تو کوچه پس کوچه های مدینه دیدم اومد تو کوچه بنی هاشم. شک کرده بودم اما دنبالش رفتم به یقین برسم. دیدم وارد خونهٔ امام سجاد شد. گفتم بله غلام این خونه بایدم اینطوری دست به دعا برداره خدا باران رحمتشو نازل کنه..یه جاهایی تو این روایت هم لطیفه هم آدم دلش می سوزه. میگه فرداش رفتم درِ خونه آقام زین العابدین علیه السلام در زدم. آقا با محبت باهام برخورد کرد.گفتم آقاجان یه درخواستی ازت دارم. حضرت فرمود: بخواه. گفتم: آقا یه غلامی داری میخوام ازت بخرم. با هر قیمتی که شما بگی. حضرت فرمود چرا بخریش؟ ما اون غلامو به شما هدیه کردیم. کی هست؟ هی یک به یک غلاما رو آوردن. گفتم نه این نیست. دوباره آوردن نه اینم نیست. آقا فرمود: دیگه کسی نمونده. آقا فقط یه نفر هست. به اسب ها رسیدگی میکنه. اونجا هم می خوابه. حضرت فرمود: اونم بیارید شاید اونه. تا اومد دیدش گفت آقا خودشه. حضرت فرمود: دیگه از این به بعد غلام ایشون هستی. برو خونهٔ ایشون. یه مرتبه غلامه زد زیر گریه. گفت: آقا چه کردم که داری منو از در خونت دور میکنی؟ چه غلطی کردم؟ حضرت فرمود:غلام! کاری نکردی. این دوست ما چشمش تو رو گرفته. رو کرد به اون به التماس گفت: من چه کردم که داری منو از آقام جدا میکنی؟ گفتم عزیزم گریه نکن! من تو رو برا کار نمی برم. میخوام ببرمت خونه ام، من غلامیتو بکنم! حالا بگو چی شده؟ گفت: من دیدم که تو رفتی مناجات کردی. خدا به دعای تو باران رحمتو نازل کرد. میخوام بیای برکت خونمون بشی. گفت آ خدا! این راز بین من و تو بود دیگه نمیخوام زنده بمونم. میگن همه دور و بریای حضرت. غلاما، خود آقا امام سجادم شروع کردن گریه کردن. این مَردَ هم پشیمون شد رفت. تو راهم گریه کرد گفت عجب کاری کردم. هنوز به خونه اش نرسیده بود پیک امام سجاد رفت دنبالش. فلانی رفیقت از دنیا رفت. اگه میخوای، تشییع جنازه اش خودتو برسون. اینجا که میرسیم باید به آقامون اینطور عرضه بداریم...*
من و جدا شدن از کوی تو خدا نکند
خدا هر آنچه کند از توأم جدا نکند
ادامه روضه
👇👇👇👇
تمام عمر خود، آزار دیدم
جهان را بر سرم آوار دیدم
*میخوای گریه کنی باید برا اینا گریه کنی:
عزیزان خدا را خوار دیدم
میان مجلس اغیار دیدم
چهل منزل که نه، عمری حزینم
چهل سال است من چله نشینم
شبانه روز، یاد اربعینم
همیشه چشم خود، پُربار دیدم
* آقاجانم! امشب شما روضه بخون ما پا به پات گریه کنیم...*
شده اشکم روان، با که بگویم
غمِ هفت آسمان با که بگویم
از این داغ گران با که بگویم
حرم را بر سرِ بازار دیدم
الهی که زنی مضطر نمانَد
میان کوچه، بی یاور نماند
اگر هم ماند، بی معجر نماند
خودم این درد را ناچار دیدم
از این غصه گریبان می دهم چاک
میان خنده های قوم ناپاک
عقیله عمه ام را بر روی خاک...
به زیر کعب نی، بسیار دیدم
نرفت از تن، نشانِ سلسله... نه!
نرفت از گوش، صوتِ هلهله... نه!
نرفت از خاطر من، حرمله... نه!
از آن ملعون غمی دشوار دیدم
به روی سینه ی بابا دویدند
تنش را سمت گودالی کشیدند
سرش را با چه زجری می بریدند
خودم دیدم اگر ناچار دیدم
#شاعر: محمد جواد شیرازی
* گفت برم آقامو خوشحال کنم. از کوفه با شتاب خودشو رسوند مدینه. گفتم برم پهلو آقا اگر اینو بگم حضرت لباس عزا رو از تن بیرون میکنه. آقاجان! چشمت روشن! مختار قیام کرده. قتله باباتو، همه رو به سزای اعمال شون رسونده. یک به یک گفتم. شمر رو گفتم، همه رو گفتم. دیدم آقا شروع کرد گریه کردن. گفتم آقا! خوشحال نشدی؟ گفت: خدا رحمت کنه مختارو. من یه سوال دارم ازت، به من بگو آیا حرمله رو هم گرفته؟ گفتم آقا این همه رو گفتم. چطور این نانجیب؟فرمود: نمیدونی چه دلی از ما سوزوند. آخه مگه شیرخواره چقد آب میخوره؟نذاشتن حرف بابام تموم شه! این نانجیب جیگر بابامو آتیش زد.... ای حسین...*
روضه خانگی - امام سجاد(ع) - 1876(1).mp3
11.52M
تمام عمر خود، آزار دیدم
جهان را بر سرم آوار دیدم
عزیزان خدا را خوار دیدم
میان مجلس اغیار دیدم