4_5775904403714215857.mp3
26.28M
امیر المومنین امام علی (ع)فرمودند: من به فاطمه و پدرش مباهات می کنم و آن گاه به رسول خدا افتخار می کنم در آن هنگام که فاطمه را به همسری من درآورد.
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#قسمت_پایانی #روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
غسل تمام شد بچه ها معلومه یه طرف دیگه ایی بودن غسل مادر ندیدند.صدا زد علی.. حسن ،حسین،بیاین برای آخرین بار مادرتان رو ببینید.. فقط آروم کسی بلند گریه نکنه میخواد بند آخر کفن را ببنده
حسن و حسین اومدند خودشون رو انداختن رو بدن نیمه جان مادر، امیرالمؤمنین قسم میخوره میگه به خدا قسم دیدم بندهای پایینی کفن باز شد
معلومه مادرمان خوب شد دو تا دستاشو از تو کفن بیرون آورد. خودش به تنهایی دستاشو بیرون آورد. یکی گردن حسن یکی گردن حسین سه ماه اینجوری حسین و بغل نگرفته بود.. سه ماه اینجوری حسن و بغل نگرفته بود.. یکی گردن حسن یکی گردن حسین شاید چند ثانیه ای چند دقیقه ای نمیدونم..این صحنه طول کشیده باشه سریع از آسمون ندا اومد یا علی بچه ها را از بدن فاطمه( سلام الله علیها) جدا کن ملائکه طاقت دیدن ندارن..
قربونت برم حسینم بسه دیگه...حسنم بسه دیگه.. دورتون بگردم بسه دیگه ببینید زینبم داره نگاه میکنه بلند شین شما مَردای این خونه ایید بلند شین زینب داره نگاه میکنه الان جون میده ها..بچه ها را با نوازش از رو بدن مادر جدا کرد، یا ابا عبدالله.. کار تمام شد. صدا زد حسن! جونم بابا.. بدو برو سلمان را خبر کن ،دیگه من طاقت ندارم دیگه پاهام نمیکشه بگو حداقل سلمان بیاد کمک کنه..حسن بدو بدو رفت در سلمان را زد سلمان بدو خودتو برسون..چه خبره شبیه چی شده؟ سلمان! مادرم و بابام شسته میخوایم ببریم..شبیه تو این دل شب تو این تاریکی چرا به ما نگفتی؟ مادرم سفارش کرده کسی نباشه کسی نشنوه، کسی نبینه، سلمان بدو بدو اومد تو خونهٔ مولا وای چه خبره تو خونه؟! وسط حیاط خونه یه تابوت گذاشته.بدنم یه طرفه.. علی یه طرف زانوهاشو بغل گرفته حسینم یه طرف زینبم یه طرف... دیدی اونایی که غم دیدن میفهمن اونایی که داغ مادر دیدن..یهو مثلاً رفیقت را میبینی داغت دوباره تازه میشه.. همچنین که سلمان اومد تو خونه علی چشمش به سلمان افتاد..گفت آه سلمان! سلمان رو بغل گرفت دوتایی با هم گریه کردنند.. سلمان دیدی چی شد؟ سلمان دیدی مردم شهر با علی چی کار کردند؟ آقا من چی کار کنم چه کاری از دستم بر میاد. سلمان کمک علی باش تو از مائی ،کمک من کن من دیگه دستام بازوهام، پاهام طاقت نداره.. این علیه میگه پاهام طاقت نداره
امیرالمؤمنین فرمود: سلمان تو کمک من باش. من جلو تابوت را میگیرم تو عقبتر تابوت و بلند کردند... یهو دیدن بچه ها.. بچه ها شما هم میخواین بیاین؟ بله بابا.. مگه میشه نیایم قول باید بدینا همین الان باید قول بدین تو کوچه داد نزنید حرف نزنید گریه نکنید..باشه بابا فقط به ما اجازه بده بیایم تشییع جنازه..آروم آروم تابوت را بلند کردن... به عزت و شرف لا اله الا الله
تو کوچه امیرالمؤمنین جلوی تابوت داره میره بچه ها هم عقب تابوت دارن میان یهو یه نقطه از کوچه که رسیدن دیدن حسن رو زمین نشست... تابوت را زمین گذاشتن زیر بغلای حسن رو گرفتن چی شده چرا اینجوری گریه میکنی؟ مگه قول ندادی داد نزنی؟ صدا زد.. سلمان دستبه دل حسن نگذار.. این چیزی که من اینجا دیدم نه حسین دیده، نه بابا علی دیده، یه رازی بین منو مادر بوده.. تو این دلم مونده بذار الآن بگم همه بفهمن چرا من اینجوری دارم گریه میکنم.. سلمان! همینجا با مادر میرفتیم دست تو دست مادر، مادر با من حرف میزد،مادر دست منو گرفته بود، منو میکشوند به سمت خونه.. اما یه مرتبه دیدم روبرومون چند نفر جلومون رو گرفتن کجا؟ من اومدم جلو فهمیدم اینا برا چی اومدن یه مرتبه دیدم دستشو بالا آورد.. نه یه دست دو دستشو بالا آورد......یا زهرا
.
4_5775904403714215858.mp3
22.45M
↻
امیر المومنین علیه السلام فرمودند:
من هرگزفاطمه را در طول مدت زندگی مشترک به غضب نیاوردم وهیچگاه مخالف میل او رفتار نکردم و دوستی مانند فاطمه برای من دیگر پیدا نخواهد شد.
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
مي دونديد الان به روايت نود و پنج روز چه شب و روزايي است؟ مادرمون فاطمه توي بسترِ بيماري است، بي معرفت ها دَرِ خونه ي مولا رو آتيش زدن...
اونايي كه امشب مشكل دارن، حاجت دارن بايد فاطمي گريه كنن، آي اونايي كه مادر داريد! هميشه دعا كنيد خدا نكنه بچه اي بره خونه ببينه مادرش دست به پهلوش گرفته، هي اون بچه دعا ميكنه: الهي حال مادرم زودتر خوب بشه... اما دلا امشب بسوزه برا دلِ امام زمان، الان هم شايد مدينه باشه، كنار قبر مادرشون فاطمه، ياصاحب الزمان!...*
عزيزِ بي قرينه كي ميآيي؟
سحر خيزِ مدينه كي ميآيي؟
عزيزم مادرت چشم انتظاره
دواي دردِ سينه كي ميآيي؟
*يه جمله بگم با چشم سوزان بريم مدينه، ميگه: ديدم مقداد هي دست روي دست مزينه، توي كوچه نميره، گفتم: مقداد! چرا توي كوچه نميري؟ گفت: آخه اين همون كوچه اي است كه پسرِ فاطمه هي صدا زده: واي مادرم! واي مادرم! مادرم! مادرم!... اوناي كه مشكل داريد، اونايي كه ميخوان با دلِ زينب هم ناله بشن بسم الله، هر كي هم مادر نداره ثواب اين روضه رو بفرسته براش...*
فلك ديدي چه خاكي بر سرم كرد
به طفلي رخت ماتم بر تنم كرد
الهي بشكنه دستِ مغيره
كه بينِ كوچه ها بي مادرم كرد
*صدا زد: زينبم! حسنم! حسينم! اُم كلثوم! بريد وضو بگيريد ميخوام دعا كنم، بچه ها خوشحال شدن، مادرمون ميخواد برا خودش دعا كنه، دعا كنه حالش حتما خوب ميشه... بچه ها نشستن تا مادر دعا كنه، اونا هم آمين بگن، اما يه وقت مادرشون دستاش رو بالا آوُرد، صدا زد: "اللهم عجّل وَفاتی سَریعا" يعني خدا حالا ديگه مرگِ من رو برسون...
جمله ي آخرِ من، از همه التماس دعا، خيلي به علي سخت گذشت، كي؟ اون شبي كه ميخواد فاطمه اش رو به خاك بسپاره، اون لحظه اي كه دست برد زيرِ بدن فاطمه، اون رو بالا آوُرد، ديد زهرا بدنش آب شده، يه نگاه دور و برش كرد، ديد كسي نيست كمكش كنه...*
دست من نيرو ندارد اين همه
تا بريزد خاك روي فاطمه
*اما من بگم: يا اميرالمؤمنين! درسته بازوي فاطمه ات رو شكستن، درسته پهلوي فاطمه ات رو شكستن، اما شما فاطمه رو غسل داديد، كفن كرديد، اما من ميخوام بگم: من بميرم برا زينب، هر چي نگاه به بدنِ داداشش ميكنه، ديد هيچ جاي سالمي به بدنش نمونده، هي فرياد ميزد:" يا اُماه!...* مادر بيا كربلا... دستت رو بيار بالا سه مرتبه صدا بزن: ياحسين!...
.
"حضرت زهرا (سلام الله علیها))
سلام ما سلام ما به رحمت و به جود تو
سلام ما سلام ما به چهره ى كبود تو
سلام ما سلام ما به قلب داغديده ات
سلام ما سلام ما به قامت خميده ات
سلام ما سلام ما به طفل نا اميد تو
سلام ما سلام ما به محسن شهيد تو
سلام ما سلام ما به چهره ى خجسته ات
سلام ما سلام ما به پهلوى شكسته ات
سلام سلام ما به گريه هاى دخترت
سلام ما سلام ما به ناله هاى شوهرت
سلام ما سلام ما به نغمه ى حجاز تو
سلام ما سلام ما به آخرين نماز تو
سلام ما سلام ما به صحنه ى مدينه ات
سلام سلام ما به خون زخم سينه ات
سلام ما سلام ما به قلب پر ز داغ تو
سلام ما سلام ما به قبر بى چراغ تو"
.
.
#مناجات_فاطمیه_امام_زمان_عج
السلام علیک یا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
وقتی که با گناه، گذشته دقایقم
گویم چگونه در غم هجر تو صادقم
آخر چگونه مدعی عشق تو شوم
رویی نمانده است بگویم که عاشقم
دنیا چقدر فاصله انداخت بین ما
گم شد همیشه یاد تو بین علائقم
یک دم بیا و نوکر خود امر و نهی کن
من با تمام ِآن چه بخواهی موافقم
من حاضرم که جان بدهم در هوای تو
باشد که بگذری ز خطاهای سابقم
ای کشتی نجات، مرا با خودت ببر
بیراهه رفته در همه ی عمر؛ قایقم
غافل شدم ز تو گل نرگس مرا ببخش
عمری فریب خورده ی ناز شقایقم
آقا بدم درست ولی مهلتم بده
بنما برای نوکری خویش لایقم
در #فاطمیه، وارث قرآن به یاد تو
در روضه های غربت قرآن ناطقم
کردم دعا برای ظهور تو با غضب
یاد هجوم و کینه ی قوم منافقم
.
#مصائب_بعد_از_شهادت
🩸«اُمّأیمَن» که اینگونه طاقت ندارد؛ دیگر خدا رحم کند به دل مولا ...
در روایت آمده است:
📋 أَنَّ أُمَّ أَيْمَنَ لَمَّا تُوُفِّيَتْ فَاطِمَةُ سلاماللهعلیها حَلَفَتْ أَنْ لَا تَكُونَ بِالْمَدِينَةِ
▪️وقتی حضرت فاطمه زهرا سلاماللهعلیها به شهادت رسید،«امّاَیمن» سوگند خورد که دیگر در مدینه نماند؛
📋 إِذْ لَا تُطِيقُ النَّظَرَ إِلَى مَوَاضِعَ كَانَتْ فِيهَا فَخَرَجَتْ إِلَى مَكَّةَ
👈 زیرا طاقت دیدن آن مواضع و محلهایی که حضرت فاطمه زهرا «سلاماللهعلیها» در آنجا بود را نداشت. لذا از مدینه خارج شد و به سوی مکّه حرکت کرد....
📚 الخرائج و الجرائح، ج۲، ص۵۳۰
✍ منم شمعی که از جان دادن پروانه میلرزد
به روی گونه هایم اشک، دانه دانه میلرزد
از آن روزی که دشمن پشت پا بر هستی من زد
دل ویـرانـهام از دیـدن بیـگـانه میلرزد
چرا از من حسن حرف دلش را میکند پنهان
چه بغضی در گلو دارد که بیتابانه میلرزد
حسینم روضۀ دیوار و در هر لحظه میخواند
زمین و آسمان همراه این دردانه میلرزد
پریشان است موی کودکانم، فاطمه برگرد
ببین با آه طفلان تو دارد شـانه میـلرزد
چه آمد بر سر این خانه بعد از رفتنت بانو
صدای در که میآید تـمام خانه میلرزد
#⃣ #متن_کامل_روضه
#⃣ #حضرت_زهرا
#⃣ #فاطمیه
ای كه میگی به روضه خون
روضه ات رو اینجوری نخون
منم میگم با دلِ خون
خدا كنه دروغ باشه
میگن كه گوشواره شكست
میگن روی زمین نشست
مونده هنوز جایِ یه دست
خدا كنه دروغ باشه
به زخم تو نمک زدن
به خاطر فدک زدن
مادرمُ کتک زدن
خدا كنه دروغ باشه
دنیا به ما وفا نکرد
دردامونُ دوا نکرد
قنفذ چرا حیا نکرد
خدا كنه دروغ باشه
جاریِ اشکش مثه رود
بینِ در و آتیش و دود
گناهِ محسنش چی بود
خدا كنه دروغ باشه
تو کوچه هایِ بی سپر
تنها میونِ رهگذر
چهل نفر به یک نفر
خدا كنه دروغ باشه
*از اینجا وصل شیم علقمه، از اونجا روضه بخونم،علقمه هم همین اتفاق افتاد،چهل نفر نه،چهار هزار نفر به یک نفر،اما اون یک نفر عباس بود،اون یک نفر پسرِ امیرالمؤمنین بود،چهارهزار نفر رو کنده ی زانو همه هدف گرفتن عباس رو،الله اکبر،اول دست هارو قطع کردن،وقتی بازوش رو زدن،ابی عبدالله داشت رجز میخوند،تا این اتفاق افتاد،ابی عبدالله،از اون ورِ میدان صدا زد: " اَنَا بنُ فاطِمه" یعنی عباس یادت نره،بازوی مادرِ من رو هم تو کوچه ها زدن...تو مَردی،تو پهلوانی،تو عباسی،اما مادرِ من یک زنِ هجده ساله...مگه دستش چقدر توان داشت،چهل نفر دورش حلقه بزنن....امام باقر فرمود: سبب شهادت مادرِ ما همون ضربه های غلاف بود...یه جوری زد...
علی بهانه شد و ضربه خورد بازویت
دری شکست در آن دَم، فتاد بر رویت
شرار آتش ظلم زمان زبانه کشید
رسید آتشِ نمرودیان به گیسویت
جراحتی است به روی پرت از آن ایام
نشانه ای ز ملاقات میخ و پهلویت
هوا ز جور مخاف چو قیرگون گردید
نشست سایه ی دستی سیاه بر رویت
شاعر : #وحید_محمدی
*مدینه با غلاف زدن،کربلا هر کی هرچی داشت دور حسینش حلقه زد،" فرقةٌ بالسيوفِ وفرقةٌ بالرماحِ وفرقةٌ بالحجارةِ" امام باقر فرمود:جدِّ مارو به پنج وسیله کشتن،یه عده شمشیر زدن،یه عده تیرزدن،یه عده نیزه زدن،یه عده سنگ زدن....{ اما این آخری رو تا قیامت نمیشه باورش کرد...خیلی باورش سخته} امام باقر می فرمایند:" وفرقةٌ بالخَشَبِ والعصا؛" پیرمردها با چوب و عصا میزدن ... بگو : حسین ...
.
Babolharam Mahdi Mirdamad.mp3
3.56M
◈مدینه با غلاف زدن،کربلا هر کی هرچی داشت دور حسینش حلقه زد
" فرقةٌ بالسيوفِ وفرقةٌ بالرماحِ وفرقةٌ بالحجارةِ"
••
4_5895347113503496125.mp3
995.6K
#شور
#حضرت_فاطمه سلام الله علیها
〰️〰️〰️〰️〰️〰️
عین سرپناس / چادرت برام
فاطمیه شد / مادرم سلام
پای سُفرتَن / کل عالمین
مادر منی / مادر حسین
عشق بی نظیری مادر // دستامو می گیری مادر
من دلم خوشه به سینه زنی
فاطمیه شد، چی میشه // این دَفَم مث همیشه
واسه نوکریت صدام بزنی
امنا فاطمه ۴
〰️〰️〰️〰️〰️〰️
بیشتر از همه / فکر نوکری
نیست شبیه تو / دیگه مادری
گم نمی کنم / نور چادرو
عین مادرم / دوست دارم تو رو
مادرونه باز نگام کن // توو نماز شب دعام کن
من دلم خوشه تو مادرمی
جوری واسه ی تو باید // گنبد طلا بسازیم
تا همه بگن عجب حرمی
امنا فاطمه ۴
〰️〰️〰️〰️〰️〰️
فاتح جمل / صاحبِ کرم
یا امام حسن / قربونت برم
صاحب اقتدار / شاه صف شکن
مث حیدره / رزم تو حسن
میری توی قلب لشکر // میخونی انا ابن الحیدر
ارث حیدره شجاعت تو
تو صراط مستقیمی // بیشتر از همه کریمی
پهنه سفره ی کرامت تو
مولانا یا حسن ۴
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
.
علی که واسه همه خوشی میخواد
پس چرا خوشی به قلبش نمیاد
اونی که هیزم اورده پشتِ در
خوب جوااابِ لطفِ حیدرُ داد
یه نفر نه دو نفر نه چِل نفر
دورِ خونه ی علیِ چه خبر
تا شنیدن صدایِ فاطمه رو
وحشیونه هی لگد زدن به در
خوب میدونستن
پشتِ در زهراست
میدونستن بی فاطمه علی تنهاست
یه لگد محکم
کرد تموم کارو
هم شکست حیدرُ هم سینه ی زهرا رو
توی اتیش ، میسوخت زهرا ، علی و دستایِ بسته واویلا
اونی که فتح خیبر کرد ، با دست بسته کمک میخواد حالا
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
زبان حال
همه ی کوچه شنیدن خبرُ
که سوزوندن درِ بیتِ حیدرُ
همه فهمیده بودن که با لگد
چِل نفر زده بودن یه مادرُ
کسی اما یه سراغی نگرفت
که بپرسه حالِ زهرایِ منُ
اونا که ندیده بودن غمَمُ
حالا دیدن همه اشکایِ منُ
حالا من موندم
با تبِ زهرا
عَجّل وفاتیِ روی لبِ زهرا
مادرِ بیمار
حیدرِ تنها
نیمه شب میاد صدایِ ناله ی زهرا
خمیدم من ، شکستم من ، مثِ زهرا رو خاکا نشستم من
بُریدم من ، دویدم من ، ولی پهلوشُ شکسته دیدم من
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
یکی بود یکی نبودِ قصه ها
برایِ علی یه واقعیته
فاطمه صدات چرا در نمیاد
هرچی بات حرف میزنم یه ساعته
میگیرم تو بغلم سرِ تو رو
نرو فاطمه توروخدا نرو
تو که بهتر میدونی که هیچکسی
نمیگیره اخه جای مادرُ
چشماتُ وا کن
پاشو که دیره
حسن از شدت گریه داره میمیره
چشماتُ وا کن
پاشو لالایی
تو بخون بازم برا زینبِ بابایی
دلم تنگه ، دلم خونه ، علی با خاطره های کوچه میمونه
بخواب اروم ، شدی خسته ، باید گریه کنم بعد تو اهسته