#شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
آئینهیِ خورده تَرَک بانویِ نیمهجونم
شعلهیِ غصّهیِ فدک آتیشِ آشیونم
چطوری باورم بِشه دخترِ چارسالهَمون
با گریه داره میکنه کاراتو تویِ خونهَم
آه خالیه بستر آه میکشه دختر
آه روضهیِ حیدر آه شد میخِ این در
آه مظلومه زهرا/۴/
فقط گوشایِ چاهه که آهِ منو شنیده
از خواب پریده حسنم رنگش چرا پریده
هِی زیرِ لب میگه نَزن بریده و بریده
خدا میدونه پسرم تو کوچه چی کشیده
آه بارون میباره آه چشمِ تو تاره
آه روضهیِ بچّهَم آه شد گوشُواره
آه...
اِرثیهیِ تو تو خونهَم یه بُقچه شور و شینه
رو دستِ زینب روز و شب پیراهنِ حسینه
با دیدنِ این دو کفن بیتاب و بیقراره
هِی میزنه رو پاش میگه حسین کفن نداره
آه سنگینه روضه آه تنم میلرزه
آه دلم میسوزه آه سری به نیزه
آه غریب مادر /۴/
#حسین_ایمانی
#شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
تو بستر بیماری ، زدست زخم کاری
شبا تا صبح بیداری مادر .. مادر ..
گریه نکن مادرجون ، نداره دردت درمون،
دیگه نداری سامون مادر .. مادر ..
از تو آسمون چشمات، یه ستاره سرازیره
بمیره براتو زینب ، نفست داره میگیره
قد من ازغم داره خم میشه
چون غصتو می خورم همیشه
قلبم برات غرق ماتم میشه
یا فاطمه فاطمه یا زهرا
جدایی از تو سخته ، با تو پدر خوشبخته،
نشو تو از ما خسته مادر . . مادر ..
دار وندارم مادر ، باغ و بهارم مادر
صبر وقرارم مادر مادر .. مادر
مادرم چرا از بابا، رومیگیری و گریونی
به داداش حسنم گفتم ،مگه علتو میدونی؟!
حرف از جدایی نزن می میرم
من بیتو از این زمونه سیرم
ایکاش به همراه تو بمیرم
یا فاطمه فاطمه یا زهرا
بلند شو ازجات مادر، فدای اشکات مادر
میلرزه دستات مادر
درد و بهونه کردی ، تو کار خونه کردی
موهامو شونه کردی
تو که خوب میدونی مادر ،غم نور دوعینت رو
پاشو تا ببینی اشک و، ناله ی حسنینت رو
زخم تنت قاتل حیدر شد
باضربه ی در گلت پرپر شد
تو کوچه پیدا گل معجرشد
یا فاطمه فاطمه یا زهرا
#رسول_میثمی
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
فاش شد بر عاشقان از "ذکرکم فی الذاکرین"
حمد دارد ذکر اسماء تو حمد الشاکرین
بردن نام تو حتی با وضو هم مشکل است
آری آری فرق دارد اسم تو با سایرین
فهم تو کار پیمبرهاست کار ما که نیست
ما عرفنا قدرکِ! العفو! نحن القاصرین!
سینه چاک عصمتت از اخرین تا اولین
هاج و واج حکمتت از اولین تا اخِرین
عشق تو شرط قبول انبیای مرسلین
چادرت حبل المتین اهل بیت طاهرین
هرکجا که روضه ای باشد مزار فاطمه ست
پرچم روضه ضریح و گریه کن ها زائرین
چادرت خاکی شد و کفر سقیفه فاش شد
دستشان رو شد دگر والله خیر الماکرین
به تلاقی مدینه روز محشر که شود
ناقه باشد مال تو پادرد مال حاضرین
سهم تو شلاق شد ویل لقوم الظالمین
صبر کرد اما علی! بَشِّر عباد الصابرین
به غرور شیعه برخورده تورا خیلی زدند
سوره کوثر نشسته در شرار کافرین
عده ای طعنه زدند و عده ای خیره شدند
لال گردد آن زبانها کور چشم ناظرین
عده ای دستور دادند عده ای آتش زدند
لعنت ما تا ابد بر عاملین و آمرین
🔸شاعر:
#سید_پوریا_هاشمی
#شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
بی نیاز از تمام دنیاییم
مستمند نگاه زهراییم
عزت جاودانه می خواهیم
رحمت مادرانه می خواهیم
فاطمه ای یگانه خلقت
سوره ی مهربانی و رحمت
مثل باران نور می باری
تاج لولاک روی سر داری
نغمه ی آسمانی توحید
مشرق نور یازده خورشید
بر بلندای نور و ایمانی
حجت الله بر امامانی
آسمانها ز نور چشمانت
ملک الموت هم به فرمانت
پشت پرچین خانه ات جبریل
آمده مستمند احسانت
و پدر پشت بوسه ها می دید
آسمان را میان دستانت
نور شبهای چادرت بانو
کرده محراب را غزل خوانت
می شود دیدنی جمال علی
وقت اعجاز صوت قرآنت
برده هوش از سر تمامی شهر
عطر خرمای سهم سلمانت
بی تو خورشید سنگ تاریک است
با تو تا عرش راه نزدیک است
پاسخ رنج های دنیایت
در قیامت "لَسوفَ یُعطیکَ" است
در عبادت عظیم و نستوهی
به تو زیبد "نَفَخْتُ مِن روحی"
تو صراط کمال دنیایی
زهره ی بی زوال دنیایی
صفتی نیست قابلت باشد
چه کلامی معادلت باشد؟
"یُطعِمونَ الطَعامِ" سوره ی دهر
آیه ای از فضائلت باشد
انسیه حوریه و یا انسان
تا کجا حد فاصلت باشد
قبل خلقت که امتحان دادی
به خدا خویش را نشان دادی
نور اگر پاک دامنی دارد
از جمال تو روشنی دارد
پدرت جمله ی "فِداها"یش
یک جهان حرف گفتنی دارد
بر پدر مایه ی مباهاتی
نور یک اربعین مناجاتی
کوری چشم ابتران حسود
مادر نسل پاک ساداتی
روز محشر در آن پریشانی
صاحب برترین مقاماتی
صورتت رو گرفت از دنیا
بلکه از آن دو چشم نابینا
آفتاب از حجابتان روشن
واژه ها در مقابلت الکن
با ولای تو زندگی کردیم
در کلاس تو بندگی کردیم
در پناه دعای روشن نور
تبِ دنیا شد از جهانم دور
بی پناهم پناه می خواهم
خسته ام تکیه گاه می خواهم
ای همه عرش و فرش پابستت
ای فدای جریحه ی دستت
قبر مخفی ت میزند فریاد
تا ابد بر سقیفه نفرین باد
ای که سرچشمه ی بهاری تو
به چه جرمی بنفشه زاری تو
یاس هجده بهار دیده چرا
ذکر عجل وفات داری تو
نود و پنج روز بارانی
لحظه ها را به انتظاری تو
ای که بر ماه چهره ات مادر
طاقت برگ گل نداری تو
آه از دست شوم آن نامرد
آه از خنده های آن ولگرد
وسط کوچه اتفاق افتاد
ناگهان ماه در محاق افتاد
از خجالت زمین ترک برداشت
صورتت داغی از فدک برداشت
رد شوم از فضای آن کوچه
از غم ماجرای آن کوچه
بگذرد این جهان جهانی که...
می رسد آن زمان زمانی که...
ذولفقار از نیام می جوشد
از زمین انتقام می جوشد
وارث روزگار می آید
یوسفت با بهار می آید
#حسن_کردی
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
پشتِ در خانه ی علی بلوا شد
با فاطمه بر سر علی دعوا شد
یک ضربه و یک بازو و یک آه بلند
شال از کمر امیر مردان وا شد
دربی که تمام قد در آتش میسوخت
آوار به روی صورت زهرا شد
در حال نفس نفس زدن بود هنوز
یک میخ گداخته سرش پیدا شد
سربسته بگویم سخن از ناموس است
سربسته بگویم که چه در آنجا شد
با طفل زمین خورد در آنجا مادر
بی طفل ولی بود که از جا پا شد
شرحِ غم زهرای جوان را باید
از رنگِ محاسن علی جویا شد
🔸شاعر:
#سید_حسین_میرعمادی
____
#شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
دِلا بکوش مُطهر بمان و مَحرم باش
دخیل چادرِ دُخت رسول اکرم باش
به تزکیه سپری کن دو روز دنیا را
بدین طریق به چشم خدا مُکرّم باش
عبودیت به صفات ربوبیت برسد
بیا و عبد خداوند باش ، رَب هم باش
تو جمع عالَم دنیا و آخرت هستی
مباش فکر دو عالم ، خودت دو عالم باش
مسافریم و از اینجا خلاصه باید رفت
به فکر رفتن از این نشئه نیز کم کم باش
ز راه میرسد آن دم که صور را بدمند
از این به بعد دَمادَم به یاد آن دَم باش
به سفره خانه یِ حاتم مَبَر نیاز ، اما
اگر به خانه یِ تو آمدند حاتم باش
اگر درست نکردی ، خودت درست بمان
کسی به دست تو آدم نشد ، تو آدم باش
غمی به غصه همسایه هات اضافه نکن
ولی به غصه همسایه هات مرهم باش
بگو به زن که زنی فاطمه نخواهد شد
بگو که لااقل آسیه باش ، مریم باش
شب زفاف دو رکعت نماز قبر بخوان
شب زفاف که شد فکر قبر خود هم باش
چراغ خانه به مسجد رواست نی خانه
به فکر مسجد و محراب و ابروی خم باش
گر ایستاده بمیری شهید میمیری
درست مثل شهیدان چو کوه ، محکم باش
کلید قفل شهادت بدست گریه توست
امیدوار به این اشکهای نم نم باش
آهای اُمت اسلام ! بهر پیروزی
دخیل چادر دخت رسول اکرم باش
#علی_اکبر_لطیفیان
|⇦•ببین که من و بچه هات...
#سینه_زنی و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
ببین که من و بچه هات
نگرونیم برات
پاشو با خنده هات
آرومِمون کن
با این همه دل تنگیام
بذار باهات بیام
رحمی به اشکای
این نیمه جون کن
وصیت کردی برات
با بچه هات دعا کنیم
وصیت کردی باهات
بی سر و صدا وداع کنیم
بمونیم و پر زدنتو نگاه کنیم
آماده ی پر کشیدنی
آتیش به قلب علی میزنی
آرومِ جونم نرو
یارِ جَوُونم نرو
تب و حرمِ چادرت
ورمِ رو پرت
نفسه آخرت، نزدیکه امشب
شب و گل یاس منو
التماس منو
میشنوی تو دلِ تاریکه امشب
وصیت کردی به من
دلواپسی برا حسن
وصیت کردی به من
برسونه دخترت کفن
ستاره ها آماده ی رفتن بشن
اشکات داره بی صدا میشه
روح از تنم داره جدا میشه
آرومِ جونم نرو
یارِ جَوُونم نرو
داره میمیره زینبت
میسوزه با تبت
حالا که رو لبت
شهادتینِ
داری میگی با دخترت
حرفای آخرت
آخرین گریه ها برا حسینِ
وصیت کردی خودت
کنارشی تو قتلگاه
وصیت کردی حسین
بیاره به چادرت پناه
اون لحظه که هلهله میکنه سپاه
دیدارِ بعدی به کربلا
دنبال رأسِ رو نیزه ها
مظلومِ بی سر حسین
غریبِ مادر حسین
رهبر انقلاب:
[ امیرالمؤمنین این روزها
با دل شکسته
با سینهی پُر از غم،
با عزیزهی خود وداع میکند و ودیعهی گرانبهای پیغمبر را به او برمیگرداند...]
|⇦•ای روشنايیِ سحرِ فاطميه ام...
#توسل به امام زمان عجل الله و روضۀ حضرت زهرا سلام الله علیها
ای روشنايیِ سحرِ فاطميه ام
صاحب عزایِ خونجگرِ فاطميه ام
ايام می رود به اميد ديدنت
يك بار رد شو از گذرِ فاطميه ام
دست مرا بگير و به دنبال خود ببر
تا با تو طی شود سَفرِ فاطميه ام
*مگه میشه برای مادری مجلس ختم بگیرن پسرش نیاد، دَمِ در واینسته، به همه خوش آمد نگه، آقا! امشب یه سری به مجلس ما هم بزن، به ما بیچاره ها هم یه نظری کن...*
آقا! گناه، روزیِ چَشمِ مرا گرفت
رزقی بده به چشم ترِ فاطميه ام
با خود هميشه گفته ام آيا نمی شود
ديدار روی تو ثمرِ فاطميه ام
* این روزا اومدم تو مجلسِ مادرت، گفتم شاید به منم نگاهی کردی...*
وقتی شنيده ام كه ميايی به روضه ها
هر شب اسير و در به درِ فاطميه ام
پايان راه سينه زنی ها شهادت است
ای كاش گُل كُند هنرِ فاطميه ام
در می زنم كه اِذن عيادت دهی به من
با اين اميد پُشتِ دَرِ فاطميه ام
#شاعر محمد بیابانی
*روزای آخرِ عُمرِ بی بی، زنهای مدینه اومدن برای عیادتش، اما فاطمه کسی رو راه نمیداد، اومدن خانم اُمِّ اَیمَن رو واسطه کردن، اُمِّ اَیمَن اومد گفت: خانوم! زنهای همسایه میخوان شمارو ببینن، خیلی اصرار دارن، بی بی اجازه عیادت دادن، این خانوم ها اومدن دورِ بسترِ زهرا، گفتن: دخترِ پیغمبر حلالمون کن، اختیارِ ما دستِ مردامونه، اجازه ندادن بیاییم عیادتت، بی بی فرمود:من از شما یه گلایه ای ندارم، چرا اون لحظه ای که من روی زمین افتادم، می دیدید دورم نامحرما جمع شدن، چرا نیومدید من رو کمک کنید؟ خواستم علی رو صدا بزنم، دیدم دستاش رو بستن، صدا زدم:" یا فِضَّهُ خُذینی" فضه من رو دریاب بخدا محسنم رو کشتن، هیچ کسی نیومد زهرا رو یاری کنه...اما نه یه عده اومدن زهرا رو یاری کردن..*
ای که در کوچه ها افتادی
زیرِ دست و پا
جلوی چشمای بابا افتادی
چهل تا بی حیا
بی خبر از خدا
میزدنت تو را
چرا چرا چرا
*چهل تا مرد جنگی اومدن کمک، هر کی میرسید یه ضربه به زهرا میزد، اینجا دیدن دستِ علی بسته است، مادر رو غریب گیر آوُردن، کربلا هم دخترش زینب رو غریب گیر آوُردن، هر کی میرسید زینب رو میزد، ای حسین!...*
هر چه او بیشتر نفس میزد
بیشتر میزدن زینب را
یک نفر مانده بود در گودال
صد نفر میزدن زینب را
تیغ هاشان که ماند در گودال
با سپر میزدن زینب را
خوابشان برد بچه ها در شب
اما تا سحر میزدن زینب را
* با تمام وجودت صدا بزن: حسین!...*