✍امام باقر علیه السلام:
خوبی و بدی در روز جمعه چند برابر(حساب) میشود. روز جمعه سرور روزهاست، خداوند نیکیها را در آن چند برابر میکند و گناهان را در آن میزداید و درجات را در آن بالا میبرد و دعاها را در آن مستجاب میکند و اندوهها را در آن بر طرف میسازد و حاجتهای بزرگ را در آن بر میآورد.
امام محمد باقر علیه السلام فرمود: در هر شب جمعه، از اول شب تا آخر آن، فرشته ای از سوی خداوند از عرش الهی ندا میکند: آیا مؤمنی هست که پیش از طلوع صبح، برای آخرت و دنیای خود، روزی، شفای بیماری، و نجات از زندان مرا بخواند تا من دعای او را مستجاب، توبهاش را قبول، روزی اش را زیاد، بیماری و غماش را برطرف و ستمِ ستمگر را از او دفع کنم؟
📚 ثواب الاعمال، ص۱۴۳
📚 دایرة المعارف تشیع، ج۷
فرازی از نامه #امام_زمان عجل الله به شیخ مفید :
از خداوند بترسید و تقوا پیشه کنید و ما خاندان رسالت را مدد رسانید. در برابر فتنه هایی که پیش می آید و البته عده ای در این آزمایش و برخورد با فتنه ها هلاک می شوند، مقاومت کنید و البته همه این ها از نشانه های حرکت و قیام ما هستند.
اوامر و نواهی ما را متروک نگذارید و بدانید که علی رغم کراهت و ناخشنودی کفار و مشرکان، خداوند نور خود را تمام خواهد کرد.
|⇦•بیت وحی و شعله های نار...
#توسل به امام زمان عجل الله و روضۀ حضرت زهرا سلام الله علیها
بیت وحی و شعله های نار أَینَ المُنتَقِم
سوخت در آتش گل و گلزار أَینَ المُنتَقِم
این صدای ناله زهراست می آید به گوش
از میان آن در و دیوار أَینَ المُنتَقِم
مادر و شش ماهه باهم پشت در افتاده اند
کار شد بر خادمه دشوار أَینَ المُنتَقِم
خونِ محسن میچکد از آن دَرِ آتش زده
خون زهرا ریزد از مسمار أَینَ المُنتَقِم
با چهل نامرد شد در کوچه زهرا رو به رو
وایِ من از این همه آزار أَینَ المُنتَقِم
در کنار قبر زهرا نیمه شبها تا به صبح
ناله میزد حیدر کرار أَینَ المُنتَقِم
───
داره در میسوزه
کبوتر میسوزه
جلو چشمِ دختر، بمیرم برات
یه مادر میسوزه، بمیرم برات
چه خاکی به سر شد
آتیش شعله ور شد
پیچید آهِ زهرا، بمیرم برات
علی بی پسر شد، بمیرم برات
رنج و عذاب شد
نقش زمین زندگیِ ابوتراب شد
عبای حیدر برا فاطمه حجاب شد
فضه کجایی؟ فضه کجایی؟
از مادرم نمیرسه دیگه صدایی
تو خونمون شده عجب برو بیایی
وای مادرم، وای مادرم...
خونه ی آقامِ
چرا ازدحامِ
نگفتش یکی هم، بمیرم برات
این آقا امامِ، بمیرم برات
تا حقش رو خوردن
گلوشو فشوردن
بدونِ عمامه، بمیرم برات
علی رو می بردن، بمیرم برات
|⇦•گریه کنید مادرِ ما بی پناه بود...
#سینه_زنی و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
گریه کنید مادرِ ما بی پناه بود
گریه کنید مادرِ ما بی گناه بود
میخونه مقتل و با خون جگر
چهل نفر به یک نفر
زده این روضه به سینه ها شرر
چهل نفر به یک نفر
کوچه پر شد از یه عده خیره سر
چهل نفر به یک نفر
یه مادر و میخ در و
یکی بگیره جلو چشم ِحیدر و
یه چادره شعله ور و
بسوزه چادر
می سوزه میخ در و
زهرا خودش برای علی یک سپاه بود
گریه کنید مادر مون پا به ماه بود
مونده از خون روی چادرش اثر
تازیانه و غلاف و میخ در
ناموس حیدر و این همه خطر
چهل نفر به یک نفر
پناهش و اینا زدن
خانوم پا به ماهشو
گرفته خون نگاهش و
غرق لگد شکسته تکیه گاهشو
وای از مدینه وای از کرببلا
وای از پشت در و گودال قتلگاه
میسوزه خونه ای که مثل بهشته
میخ در بود و پر و بال فرشته
الهی بشکنه دست اون کسی که
توی نامش به معاویه نوشته
قدم قدم
توی کوچه تا دَمِ در اومدم
نرسیده بی هوا لگد زدم
لگد زدم
صدای ناله ی زهرا
میون شلوغی گم شد
ضربه ای که زد به پهلو
ضربه ی دوازدهم شد
وای از مدینه و وای از کرببلا
وای از پشت در وگودال قتلگاه
#شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
دارم عذاب می کشم و آب میکشم
با چاه آه از دلِ بیتاب میکشم
اُفتاده عکسِ ماه در این چاه و عکسِ من
دارم خجالت از رُخِ مهتاب میکشم
کِی در کنارِ خاکِ تو من خاک میشوم
کِی رَختِ خویش از دلِ سیلاب میکشم
سلمانِ پیر زیرِ بغلهایِ من گرفت
خود را به رویِ شانهیِ اصحاب میکشم
عکس تو مانده است به دیوارِ خانهام
دستی که بسته شد رویِ این قاب میکشم
من هرچه میکشم همه از دستِ قنفذ است
داد از مغیره از غم خوناب میکشم
من هرچه از تو مانده در این بقچهی غریب
دارم به چشم خستهی بی خواب میکشم
دارم لباسِ سوخته را جمع میکنم
این میخ این در همه را آب میکشم
#حسن لطفی
#شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
بسترت جمع شد اما اثرت هست هنوز
بالشی خیس ، ز چشمان ترت هست هنوز
رنگ این پارچه ی بستر تو گلگون ماند
اثری از بدن مختصرت هست هنوز
ای پرستوی مهاجر سفرت کشت مرا
کوچ کردی و در این لانه پرت هست هنوز
رسمش این بود که تنها بروی بی حیدر ؟
شوق رفتن به دل همسفرت هست هنوز
راستی حال تو خوب است ، خوشی بانویم ؟!
اثر زخمِ همان میخ درت هست هنور ؟
خوب شد پهلوی تو ، درد نداری دیگر ؟
با تو آن دردِ شدید کمرت هست هنوز ؟
ناله های حسنت از همه جانسوزتر است
نیمه های دل شب نوحه گرت هست هنوز
زینبت زنده کند یاد تو را در خانه
اصلا انگار ، که چادر به سرت هست هنوز
جای من هم به روی محسن مان بوسه بزن
پشت این در ، اثری از پسرت هست هنوز
#رضا قاسمی
|⇦•دردی که گلستانِ مرا...
#روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
"السَّلامُ عَلَيْكُمْ يا أهلَ بَيْتِ النُّبُوَّة"
دردی که گلستانِ مرا ریخته بر هم
آسایش دورانِ مرا ریخته بر هم
هجرانِ رخِ یوسفِ زهراست که این طور
آبادیِ کنعانِ مرا ریخته برهم
بیچارگی و درد فراقی که چشیدم
یک عُمر، گریبان مرا ریخته برهم
دلگرمی من چشم ترم بود، گناهم
دلگرمی چشمان مرا ریخته بر هم
خسته شدم از این همه تاریکی نَفسَم
آن قدر که بنیانِ مرا ریخته بر هم
مدیونِ گُلِ فاطمه هستيم که دعایش
پرونده ي عصیان مرا ریخته بر هم
داغِ غمِ جانسوزِ علی و غم زهرا
آرامش مژگانِ مرا ریخته بر هم
*از موقعي كه شنيدم چه جوري تو كوچه ها كتكت زدن، از موقعي كه شنيدم جلو بچه هات زدنت، از موقعي كه شنيدم جلو علي زدنت نميتونم ساكت باشم...*
فرمود علی: فاطمه جان! حوریه ی من
اوضاع تو اَرکانِ مرا ریخته بر هم
مُبهم شدنت، جانِ علی بیشتر از قبل
احوالِ پریشانِ مرا ریخته برهم
لعنت به کسی که وسطِ کوچه تو را زد
نامرد، چه قرآن مرا ریخته بر هم
#شاعر محمد جواد شیرازی
كارِ دنيا را ببين، مردِ فرار از جنگ ها
هي رجز ميخواند و كرار بايد بشنود
───
دختري كه لقبِ اُمِّ ابيها دارد
پدرش بوسه به دستش بزند جا دارد
───
خدا کند که کسی بی هوا زمین نخورد
به ضرب پا وسط شعله ها زمین نخورد
───
چند روزي است سرم روي تنم مي افتد
دست من نيست كه گاهي بدنم مي افتد
گاهي اوقات كه راه نفسم مي گيرد
چند تا لكّه روي پيرهنم مي افتد
بايد اين دستِ مرا خادمه بالا ببرد
من كه بالا ببرم مطمئنم مي افتد
دست من سر زده كافي ست تكانش بدهم
مثل يك شاخه كنار بدنم مي افتد
دست من نيست اگر دست به ديوار شدم
من اگر تكيه به زينب بزنم مي افتد
هر كه امروز ببيند گره ی مويم را
ياد ديروز من و سوختنم مي افتد
سر اين سفره محال است خجالت نكشم
تا كه چشمم به دو چشم حسنم مي افتد
#شاعر استاد علی اکبر لطیفیان
*يه دردايي رو فقط امام حسن از مادرش مي دونست:..*
تا اشارات نظر، نامه رسان من توست
نشود فاشِ کسی آنچه میان من و توست
───
قنفذ کمر بست به کمر شکستنم
میخواست پیش مغیره ادعا کنه
مغیره خواست که کم نیاره پیش اون
با لگدی هم شده شر به پا کنه
اون روز دنیا هستیمو از حسد گرفت
وقتی دشمن از هرکسی مدد گرفت
هرکس اومد فاطمه رو لگد زد و
هر كس مي رفت چادرشو لگد گرفت
*مادر رسيد وسطِ كوچه ديد علي رو چهل نفر دارن مي برن، گرفت كمر بندِ مولا رو، بي بي به اذن خدا يه تكون داد كمر بند رو، چهل مرد نه، چهل نامردِ مبارزِ جنگي ريختن روي زمين، مغيره دادش در اومد: قنفذ آبرومون رفت يه كاري بكن...
چرا اين نانجيبا تا كم ميآرن دست به شمشير ميشن؟ چرا اينا تا كم ميآرن تيرِ سه شعبه ميآرن....*
من حسينم به سينه آذرم نزنيد
نمك به زخمِ دلِ درد پرورم نزنيد
در اين مدينه همين جا سَرِ مرا ببُريد
ولي غلافِ تيغ به بازوي مادرم نزنيد
* علي رو بُردن مسجد، كار تموم بود، ميگفتن: يا بيعت كن يا سرت رو مي بُريم، بي بي زهرا تا ديد شمشير بالاي سَرِ علي است، فرمود: اگه شمشير از سرِ علي بر نداريد عباي پيغمبر بر سر ميذارم، نفرينتون ميكنم...
مي دونم دلتون رفت كربلا، كنارِ بدنِ اِرباً اِربايِ عليِ اكبر...*
شدي شبيه اناري كه دانه دانه شده
کمی به خاک و کمی دست باغبان مانده
*كربلا هم زينب رسيد كنار حسينش، ديد داداشش بر بالين علي اكبرش داره جون ميده، داره با هق هق گريه ميگه:"وَلَدي!..." پاشو پسرم.... هر جوري بود حسين رو آروم كرد، وَاِلا حسين همون جا جون ميداد...*
قدِ من خم شده تا خوش قد و بالا شده اي
پدري دردِ سرش نيست كم از مادرها
مادرت نيست اگر، مادرِ سقا هم نيست
عمه ات هست به جايِ همه ي مادرها
*ناله بزن: ياحسين!...*