eitaa logo
ذاکرین آل الله
255 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1.3هزار ویدیو
289 فایل
( متن اشعار؛سبکها وفایلهای صوتی ایام ولادت و شهادت ائمه اطهار(ع) ومناسبتها ی ملی و مذهبی التماس دعا حاج غلامرضا سالار 09351601259 . شماره جهت ارتباط با مدیر کانال...
مشاهده در ایتا
دانلود
من به عشقت اسیر می میرم پیش پایت حقیر می میرم مهرتو روشنی به دل بخشید گر که روشن ضمیر می میرم چون که مسکین آستان توأم وقت مُردن امیر می میرم دوست دارم که با تو باشم من گرجوان یا که پیر می میرم از رهت پا نمی کشم هرگز تا که دراین مسیر می میرم بس که شرمنده ام ز افعالم پیش تو سر بزیر می میرم دم مُردن اگر تو را بینم چقدر دلپذیر می میرم لحظه ای بعد دیدن رویت گربمیرم چه دیر می میرم به ولای تو می خورم سوگند گر بگوئی بمیر می میرم در ره عشق تو «وفایی »گفت من به عشقت اسیر می میرم 🔸شاعر : ___________
امشب مدینه خوابِ راحت کرد مادر اما تو را خیلی اذیت کرد مادر   همسایه هایت را دعا کردی و این شهر هرشب فقط پشتِ تو غیبت کرد مادر   چشم و سر و پهلویَم امشب درد دارند دردِ تو بر ما هم سرایت کرد مادر   بابا تو را می شست دیدم رفت از حال وقتی به بازویِ تو دقت کرد مادر   این زخمِ سینه عاقبت کارِ خودش کرد ما را اسیرِ این مصیبت کرد مادر   هم اشک هم بابا عرق می ریخت اما حالِ مرا خیلی رعایت کرد مادر   از چادری که سهمِ من شد از تو،پیداست آتش فقط از تو عیادت کرد مادر   با آنهمه زخمی که خوردی ، قاتلِ تو از ماندنت در کوچه حیرت کرد مادر   آنروز دیدم هفت جایت را شکستند دیدم مغیره هِی جسارت کرد مادر   دست از قلافِ خویش قُنفذ بر نمی داشت هِی زد ، تو را غرقِ جراحت کرد مادر   از بس برایم روضه خواندی از حسینم چشمم به این خون گریه عادت کرد مادر   می آید آنروزی که می گویم : کجایی پیراهنش را شمر غارت کرد مادر   بر نیزه بود و ناگهان دیدم که سنگی  پیشانیِ او را دو قسمت کرد مادر   بازارِ شام و حال و روزِ ما به بازار عباس را غرقِ خجالت کرد مادر   عمداً سنان با چند نامردِ یهودی ما را معطل چند ساعت کرد مادر   لطفی
رفتی و روز و شبم یکسره غمبار شده نیستی خانه به روی سرم آوار شده سهم دستان منم مثل تو دیوار شده پسرت فاطمه تب کرده و بیمار شده   نفسم!همنفست بی کس و بی یار شده    موقع غسل تنت بود ،سرم درد گرفت تا نگاهم به پرت خورد پرم درد گرفت بیشتر دیدمت و بیشترم درد گرفت زیر تابوت تو زهرا کمرم درد گرفت   دم در خیره به من تیزی مسمار شده   آب غسلت همه از چشم تر حیدر بود ورم بازویت از صورت تو بدترد تازه بو بردم اگر پوشیه ات بر سر بود... ..روی پیشانی تو جای کلون در بود   شصتم از وضع وخیم تو خبردار شده   با چنین وقت کمم کار تنت را چه کنم؟ خون جار شده روی کفنت را چه کنم؟ رد سیلی کنار دهنت را چه کنم؟ نیمه شب گریه ی سخت حسنت را چه کنم؟   رفته ای و اسدالله گرفتار شده   به خدا زندگیم را به نظر چرخاندند ریشه ام را که تو بودی به تبر چرخاندند خبر مرگ تو را اهل خبر چرخاندند تا که دیدند علی را همه سر چرخاندند   بی محلی به علی سنت بازار شده   نیستی دخترمان زار و پریشان شده است تو چه گفتی که فقط گرم حسین جان شده است حرف از پیرهنی آمد و گریان شده است صحبت از بوسه ی بر حنجر عریان شده است   کربلا وعده ی دیدار منو یار شده   موقع گریه برای بدن بی سر شد بدنی پاک لگد کوب شد و پرپر شد قطعه قطعه پسری محضر یک مادر شد نوبت نیزه زن ناشی خیره سر شد   نیزه ای در وسط حنجره اش کار شده   کیخسروی
  پس از مصیبت در، در بدر شدم ، مادر همین که از خبرت با خبر شدم مادر   نوشته اند : چهل تن به یک نفر من هم اسیر صورت آن یک نفر شدم مادر   میان شعله ی آتش چه آمده به رخت که من ز داغ رخت شعله ور شدم مادر ؟   چه آمده به سرت ؟ باز چهره پوشاندی ! دوباره زخمی زخم بصر شدم مادر ؟   حسن نگاه به دیوار خانه می نالد: شهید روضه ی مسمار در شدم مادر!   نشسته ام .. که تو شب ها دگر نمی خوابی شکسته ام ز غمت، پیر تر شدم مادر   رهم دهید به خانه که بی لیاقت من  به روضه خوانیتان مفتخر شدم  مادر   دعا کنید برایم به حق چادرتان نیازمند دعای سحر شدم مادر   شما که عازم راه سفر شدی مادر، پس از شما چقدر در بدر شدم مادر   کرمی
از بس که غصه بر جگرم پا گذاشته خون بر نگاه های ترم پا گذاشته   دیگر توان نمانده بیایم زیارتت انبوه درد دور و برم پا گذاشته   تنهایی علی که از هرچه بیشتر بر زخم های مختصرم پا گذاشته   با پای خود نیامده ام... لطف بچه هاست یک شهر روی بال و پرم پا گذاشته   من هم قد حسن شده ام او نیست هم قدم ردی خمیده بر کمرم پا گذاشته   گل بوسه های میخ در و تازیانه ها بر بوسه هایت ای پدرم پا گذاشته   آنکس که پیش چشم علی میزند مرا روی غرور همسفرم پا گذاشته   محسن فقط مدافع من گشت پشت در اما کسی بر سپرم پا گذاشته   بیابانی
زمین گریه زمان گریه، تمام چشمها گریه صدای مادرم میآید از سجاده با گریه   چرا عجل وفاتی از قنوتش میچکد اینبار چرا پس با صدای قطعه قطعه، پس چرا گریه؟   چرا ایندفعه جای "جار ثم الدار"ِ دستانش به روی چادرش میبارد از هر ربنا گریه؟   دل معصوم وقتی بشکند کون و مکان بغض است که ماهی بین دریا و کبوتر در هوا گریه    صدایی از در و همسایه میآمد که یا حیدر بگو که فاطمه یا شب شود یا روز را گریه   پدر یک بیت الاحزان از کبود دردهایش ساخت و کار ما در آنجا روز و شب شد، یکصدا گریه   جلال او، جمال او، صفاتی از خدا دارد و با هر قطره اشک مادرم دارد خدا گریه   میان کوچه این ایام بی انصافی محض است که خنده سهم قنفذ باشد اما سهم ما گریه   نه، اشک مادرم ازقصه های غربت باباست فراوان ریخت از این دردهای آشنا گریه   علی را کار طوفانی زهرا خانه برگرداند شبیه رعد میغرید و مثل ابرها گریه   عظیم پور
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امام باقر علیه السلام: ‌خوبی و بدی در روز جمعه چند برابر(حساب) می‌شود. روز جمعه سرور روزهاست، خداوند نیکی‌ها را در آن چند برابر می‌کند و گناهان را در آن می‌زداید و درجات را در آن بالا می‌برد و دعاها را در آن مستجاب می‌کند و اندوه‌ها را در آن بر طرف می‌سازد و حاجت‌های بزرگ را در آن بر می‌آورد. ‌ امام محمد باقر علیه السلام فرمود: در هر شب جمعه، از اول شب تا آخر آن، فرشته ای از سوی خداوند از عرش الهی ندا می‌کند: ‌آیا مؤمنی هست که پیش از طلوع صبح، برای آخرت و دنیای خود، روزی، شفای بیماری، و نجات از زندان مرا بخواند تا من دعای او را مستجاب، توبه‌اش را قبول، روزی اش را زیاد، بیماری و غم‌اش را برطرف و ستمِ ستمگر را از او دفع کنم؟ ‌‌📚 ثواب الاعمال، ص۱۴۳ 📚 دایرة المعارف تشیع، ج۷ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فرازی از نامه عجل الله به شیخ مفید : از خداوند بترسید و تقوا پیشه کنید و ما خاندان رسالت را مدد رسانید. در برابر فتنه هایی که پیش می آید و البته عده ای در این آزمایش و برخورد با فتنه ها هلاک می شوند، مقاومت کنید و البته همه این ها از نشانه های حرکت و قیام ما هستند. اوامر و نواهی ما را متروک نگذارید و بدانید که علی رغم کراهت و ناخشنودی کفار و مشرکان، خداوند نور خود را تمام خواهد کرد.
|⇦•بیت وحی و شعله های نار... به امام زمان عجل الله و روضۀ حضرت زهرا سلام الله علیها بیت وحی و شعله های نار أَینَ المُنتَقِم سوخت در آتش گل و گلزار أَینَ المُنتَقِم این صدای ناله زهراست می آید به گوش از میان آن در و دیوار أَینَ المُنتَقِم مادر و شش ماهه باهم پشت در افتاده اند کار شد بر خادمه دشوار أَینَ المُنتَقِم خونِ محسن می‌چکد از آن دَرِ آتش زده خون زهرا ریزد از مسمار أَینَ المُنتَقِم با چهل نامرد شد در کوچه زهرا رو به رو وایِ من از این همه آزار أَینَ المُنتَقِم در کنار قبر زهرا نیمه شبها تا به صبح ناله میزد حیدر کرار أَینَ المُنتَقِم ─── داره در میسوزه کبوتر میسوزه جلو چشمِ دختر، بمیرم برات یه مادر میسوزه، بمیرم برات چه خاکی به سر شد آتیش شعله ور شد پیچید آهِ زهرا، بمیرم برات علی بی پسر شد، بمیرم برات رنج و عذاب شد نقش زمین زندگیِ ابوتراب شد عبای حیدر برا فاطمه حجاب شد فضه کجایی؟ فضه کجایی؟ از مادرم نمیرسه دیگه صدایی تو خونمون شده عجب برو بیایی وای مادرم، وای مادرم... خونه ی آقامِ چرا ازدحامِ نگفتش یکی هم، بمیرم برات این آقا امامِ، بمیرم برات تا حقش رو خوردن گلوشو فشوردن بدونِ عمامه، بمیرم برات علی رو می بردن، بمیرم برات
|⇦•گریه کنید مادرِ ما بی پناه بود... و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها گریه کنید مادرِ ما بی پناه بود گریه کنید مادرِ ما بی گناه بود میخونه مقتل و با خون جگر چهل نفر به یک نفر زده این روضه به سینه ها شرر چهل نفر به یک نفر کوچه پر شد از یه عده خیره سر چهل نفر به یک نفر یه مادر و میخ در و یکی بگیره جلو چشم ِحیدر و یه چادره شعله ور و بسوزه چادر می سوزه میخ در و زهرا خودش برای علی یک سپاه بود گریه کنید مادر مون پا به ماه بود مونده از خون روی چادرش اثر تازیانه و غلاف و میخ در ناموس حیدر و این همه خطر چهل نفر به یک نفر پناهش و اینا زدن خانوم پا به ماهشو گرفته خون‌ نگاهش و غرق لگد شکسته تکیه گاهشو وای از مدینه وای از کرببلا وای از پشت در و‌ گودال قتلگاه میسوزه خونه ای که مثل بهشته میخ در بود و پر و بال فرشته الهی بشکنه دست اون کسی که توی نامش به معاویه نوشته قدم قدم توی کوچه تا دَمِ در اومدم نرسیده بی هوا لگد زدم لگد زدم صدای ناله ی زهرا میون شلوغی گم شد ضربه ای که زد به پهلو ضربه ی دوازدهم شد وای از مدینه و وای از کرببلا وای از پشت در وگودال قتلگاه
دارم عذاب می کشم و آب می‌کشم با چاه آه از دلِ بی‌تاب می‌کشم   اُفتاده عکسِ ماه در این چاه و عکسِ من دارم خجالت از رُخِ مهتاب می‌کشم   کِی در کنارِ خاکِ تو من خاک می‌شوم کِی رَختِ خویش از دلِ سیلاب می‌کشم   سلمانِ پیر زیرِ بغلهایِ من گرفت خود را به رویِ شانه‌یِ اصحاب می‌کشم   عکس تو مانده است به دیوارِ خانه‌ام دستی که بسته شد رویِ این قاب می‌کشم   من هرچه می‌کشم همه از دستِ قنفذ است داد از مغیره از غم خوناب می‌کشم   من هرچه از تو مانده در این بقچه‌ی غریب دارم به چشم خسته‌ی بی خواب می‌کشم   دارم لباسِ سوخته را جمع می‌کنم این میخ این در  همه را آب می‌کشم   لطفی  
بسترت جمع شد اما اثرت هست هنوز بالشی خیس ، ز چشمان ترت هست هنوز   رنگ این پارچه ی بستر تو گلگون ماند اثری از بدن مختصرت هست هنوز   ای پرستوی مهاجر سفرت کشت مرا کوچ کردی و در این لانه پرت هست هنوز   رسمش این بود که تنها بروی بی حیدر ؟ شوق رفتن به دل همسفرت هست هنوز   راستی حال تو خوب است ، خوشی بانویم ؟! اثر زخمِ همان میخ درت هست هنور ؟   خوب شد پهلوی تو ، درد نداری دیگر ؟ با تو آن دردِ شدید کمرت هست هنوز ؟   ناله های حسنت از همه جانسوزتر است نیمه های دل شب نوحه گرت هست هنوز   زینبت زنده کند یاد تو را در خانه اصلا انگار ، که چادر به سرت هست هنوز   جای من هم به روی محسن مان بوسه بزن پشت این در ، اثری از پسرت هست هنوز   قاسمی  
اولین شهیدی که که وارد بهشت میشود فاطمه ی زهرا ست که یک زن است خواهرم! شهیدانه زندگی کن...
|⇦•دردی که گلستانِ مرا... و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها "السَّلامُ عَلَيْكُمْ يا أهلَ بَيْتِ النُّبُوَّة" دردی که گلستانِ مرا ریخته بر هم آسایش دورانِ مرا ریخته بر هم هجرانِ رخِ یوسفِ زهراست که این طور آبادیِ کنعانِ مرا ریخته برهم بیچارگی و درد فراقی که چشیدم یک عُمر، گریبان مرا ریخته برهم دلگرمی من چشم ترم بود، گناهم دلگرمی چشمان مرا ریخته بر هم خسته شدم از این همه تاریکی نَفسَم آن قدر که بنیانِ مرا ریخته بر هم مدیونِ گُلِ فاطمه هستيم که دعایش پرونده ي عصیان مرا ریخته بر هم داغِ غمِ جانسوزِ علی و غم زهرا آرامش مژگانِ مرا ریخته بر هم *از موقعي كه شنيدم چه جوري تو كوچه ها كتكت زدن، از موقعي كه شنيدم جلو بچه هات زدنت، از موقعي كه شنيدم جلو علي زدنت نميتونم ساكت باشم...* فرمود علی: فاطمه جان! حوریه ی من اوضاع تو اَرکانِ مرا ریخته بر هم مُبهم شدنت، جانِ علی بیشتر از قبل احوالِ پریشانِ مرا ریخته برهم لعنت به کسی که وسطِ کوچه تو را زد نامرد، چه قرآن مرا ریخته بر هم محمد جواد شیرازی كارِ دنيا را ببين، مردِ فرار از جنگ ها هي رجز ميخواند و كرار بايد بشنود ─── دختري كه لقبِ اُمِّ ابيها دارد پدرش بوسه به دستش بزند جا دارد ─── خدا کند که کسی بی هوا زمین نخورد به ضرب پا وسط شعله ها زمین نخورد ─── چند روزي است سرم روي تنم مي افتد دست من نيست كه گاهي بدنم مي افتد گاهي اوقات كه راه نفسم مي گيرد چند تا لكّه روي پيرهنم مي افتد بايد اين دستِ مرا خادمه بالا ببرد من كه بالا ببرم مطمئنم مي افتد دست من سر زده كافي ست تكانش بدهم مثل يك شاخه كنار بدنم مي افتد دست من نيست اگر دست به ديوار شدم من اگر تكيه به زينب بزنم مي افتد هر كه امروز ببيند گره ی مويم را ياد ديروز من و سوختنم مي افتد سر اين سفره محال است خجالت نكشم تا كه چشمم به دو چشم حسنم مي افتد استاد علی اکبر لطیفیان *يه دردايي رو فقط امام حسن از مادرش مي دونست:..* تا اشارات نظر، نامه رسان من توست نشود فاشِ کسی آنچه میان من و توست ─── قنفذ کمر بست به کمر شکستنم می‌خواست پیش مغیره ادعا کنه مغیره خواست که کم نیاره پیش اون با لگدی هم شده شر به ‌پا کنه اون روز دنیا هستیمو از حسد گرفت وقتی دشمن از هرکسی مدد گرفت هرکس اومد فاطمه رو لگد زد و هر كس مي رفت چادرشو لگد گرفت *مادر رسيد وسطِ كوچه ديد علي رو چهل نفر دارن مي برن، گرفت كمر بندِ مولا رو، بي بي به اذن خدا يه تكون داد كمر بند رو، چهل مرد نه، چهل نامردِ مبارزِ جنگي ريختن روي زمين، مغيره دادش در اومد: قنفذ آبرومون رفت يه كاري بكن... چرا اين نانجيبا تا كم ميآرن دست به شمشير ميشن؟ چرا اينا تا كم ميآرن تيرِ سه شعبه ميآرن....* من حسينم به سينه آذرم نزنيد نمك به زخمِ دلِ درد پرورم نزنيد در اين مدينه همين جا سَرِ مرا ببُريد ولي غلافِ تيغ به بازوي مادرم نزنيد * علي رو بُردن مسجد، كار تموم بود، ميگفتن: يا بيعت كن يا سرت رو مي بُريم، بي بي زهرا تا ديد شمشير بالاي سَرِ علي است، فرمود: اگه شمشير از سرِ علي بر نداريد عباي پيغمبر بر سر ميذارم، نفرينتون ميكنم... مي دونم دلتون رفت كربلا، كنارِ بدنِ اِرباً اِربايِ عليِ اكبر...* شدي شبيه اناري كه دانه دانه شده کمی به خاک و کمی دست باغبان مانده *كربلا هم زينب رسيد كنار حسينش، ديد داداشش بر بالين علي اكبرش داره جون ميده، داره با هق هق گريه ميگه:"وَلَدي!..." پاشو پسرم.... هر جوري بود حسين رو آروم كرد، وَاِلا حسين همون جا جون ميداد...* قدِ من خم شده تا خوش قد و بالا شده اي پدري دردِ سرش نيست كم از مادرها مادرت نيست اگر، مادرِ سقا هم نيست عمه ات هست به جايِ همه ي مادرها *ناله بزن: ياحسين!...*
حتی اگر دستت را شکستند دست از یاری امام زمانت برنداری.. مَنِ فاطمه، برای امام زمانم، امیرالمؤمنین جان دادم.
میان کوچه که افتاد دشمنت از پا ‏ در آن جهاد نیفتاد چادرت از سر ‏ کنون به تیرگی ابرها خبر برسد ‏که زیر سایه ی آن چادر است این کشور ‏⁧
رهبرانقلاب: فاطمه‌ی زهرا یعنی یک رهبر به تمام معنا، مثل یک پیغمبر، مثل یک هدایتگر عموم بشر؛ در این حدّ و در این اندازه زهرای اطهر، دختر جوان، ظاهر میشود؛ این زنِ اسلام است.
روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها ای شهر! جای زخم کمی التیام باش ای روزگار! چند صباحی به کام باش جمعیتی رسید ز دارُالنّفاقِ شهر روح الامین مراقبِ دارالسّلام باش ای داد، بی طهارتِ نامحترم! خموش پشت در است طاهره، با احترام باش *زهرا اومده پشتِ در، همون کسی که پیغمبر فرمود: روحِ بینِ دو پهلویِ مَنه...* این هیزم از کدام جهنم رسیده است ای در نسوز، جانِ علی با دوام باش اینجا خلیله در وسطِ شعله مانده است ای نار! بهرِ فاطمه بَرداً سلام باش ای آهنی که کوره ی هیزم چشیده ای دور از محلِ بوسه ی خَیرُالاَنام باش ای آهنی که کوره ی هیزم چشیده ای دور از محلِ بوسه ی خَیرُالاَنام باش سیصد مهاجم آمده، ای بی دفاعِ من! در فکر دفع کردن این ازدحام باش دیدم که تازیانه به گوشِ غلاف گفت حالا پیِ شکنجه ی روحِ امام باش *من یه سئوال دارم، اگه ببینی یه زنی کمک میخواد چه جوری کمکش میکنی؟ همه عالم وقتی میگن: یافاطمه! بی بی مددشون میده، حتی علی رو هم فاطمه کمک کرد، یه وقت یه زنِ عادی است، یه وقت کسی است که هر کسی میاد دَرِ خونه اش صدا میزنه، حتی لباس عروسیش رو هم به اون فقیر میبخشه، گردن بند میبخشه، روزگار یه کاری کرد فاطمه کمک خواست اما کسی کمکش نکرد، بین در و دیوار یه اتفاقی برای زهرا افتاد، همه ی دخترا وقتی به مشکلی میخورن باباشون رو صدا میزنن، نانجیب یه جور به در زد، ناله ی زهرا بلند شد" یا اَبَتاه!.."* در کوچه خواست تا که شود حامیِ علی دردا که تازیانه ی دشمن امان نداد هر قهرمان کُند به نشانِ خود افتخار زهرا نشانِ خود به علی هم نشان نداد تو فاطمیه ها دلا از غصه ها پُره اونی که مارو میکُشه خاکِ یه چادُره هیج جای دنیا مادری سیلی نمیخوره یه مادرِ جَوُون کی دیده تو دعاش مرگشو از خدا بخواد جلویِ بچه هاش یه مادرِ جَوُون کی دیده اینطوری از شوهرش مخفی کنه روشو با چادُری اون که برای زهرا فدا شده محسن بود اگه نبود میخ، الان تولدِ محسن بود *مادر! جلو بچه هات زدنت، مادر! جلو چشمِ شوهرت زدنت...* رفته هجومِ شعله ها به سویِ فاطمه وا شده رویِ اَجنبی به رویِ فاطمه شکسته با فشارِ در، پهلویِ فاطمه *هرجا هستی بلند صدا بزن: یا زهرا!...*