هنوز خمیده قامتش وای مادر....
هنوز کبوده صورتش وای مادر....
دارم میسوزم....
*خوش به حالت اونایی که محرم برات گریه می کنند...اربعین برات پیاده میان...
برای تو کاری نداره...دلم برات تنگ شده...یه کاری بکن....
برا باباش امام حسن بخونم...
کار عبدالله اینجا تمام نشد...*
برادر زاده داشت با عمو حرف میزد
که با تیری راه حنجرش بند اومد
حرمله با یه تیر ذبحش کرد...
خونش پاشید به روی مولا....
دست و پا زد تو آغوشش... رسید به بابا
" فَرَمَاهُ حَرْمَلَةُ بْنُ كَاهِلٍ بِسَهْمٍ فَذَبَحَهُ وَ هُوَ فِي حَجْرِ عَمِّهِ الْحُسَيْنِ..."
حرمله با یه تیر ذبحش کرد...
خونش پاشید به روی مولا....
دست و پا زد تو آغوش عشق...
رسید به بابا...
جسمش رو با نیزه کنار زد دشمن
دوباره به جون حسین افتادن....
*همه روضه من از اول تا به الان همین دو جمله هست....*
حسین زجرکُش شد...
دیگه چیزی باقی نموند از اون تن
آقای مارو ذره ذره کشتن...
حسین زجرکش شد...
*پسرش زین العابدین وقتی وارد کوفه شد،فرمود:
"اَنا بنُ المَذبوح بِشطِّ الفُرات...."
من پسر اون آقایی ام که کنار نهر سر از تنش جدا کردند...
" أنا ابن من انتهك حريمه..."
من پسر اون آقایی ام که حریمش رو هتک کردند...
"و ُسلِبَ نَعيمُه... وَانتَهَبَ مالُه..."
بار و بنه شو دزدیدند...
" وَ سُبيَ عِيالُه..."
زن و بچه هاش رو به اسارت بردند...
"وَ قُتِلَ صَبراََ..."
بابای من رو زجر کش کردند...
"و کفی بذلک فخرا..."
حسییین..
#روضه حضرت عبدالله ابن الحسن (ع)
شب پنجم محرم
به نفس حاج میثم مطیعی
میبینی عمه، توو قتلگاه افتاده
به زیر دست و پای سپاه افتاده
من عبدالله مو واللهِ
بابای من اباعبداللهس
آخه این رسمشه؟ من زندهام، ولی اون تنهاس!
دارم میام یه ذره دیگه صبر کن
عمه با گریه داره میگه صبر کن
ولی من میرم
دووم بیار یه خرده دیگه بابا
تا من نیومدم نزن دست و پا
برات میمیرم...
*ای حسین..
سیدبن طاووس نوشته:
فَخَرَجَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ"
از خیمه ها بیرون آمد.
"وَ هُوَ غُلَامٌ لَمْ يُرَاهِقْ مِنْ عِنْدِ النِّسَاءِ"
هنوز بالغ نشده بود.
" يَشْتَدُّ حَتَّى وَقَفَ إِلَى جَنْبِ الْحُسَيْنِ علیه السلام"
آمد..به سمت آقا دوید.
زینب آمد جلو.. آمد نگهش داره
"فَلَحِقَتْهُ زَيْنَبُ بِنْتُ عَلِيٍّ لِتَحْبِسَهُ ..."
زینب اجازه نمی داد...
"فَأَبَى وَ امْتَنَعَ امْتِنَاعاً شَدِيداً..."
عمه بذار برم...
هی صدا می زد:
" فَقَالَ لَا وَ اللَّهِ لَا أُفَارِقُ عَمِّي..."
من از عمو جدا نمیشم...
همین جور که می دوید سمت قتلگاه...هی صدا می زد:
"وَ اللَّهِ لَا أُفَارِقُ عَمِّي" *
دارم میام یه ذره دیگه صبر کن
عمه با گریه داره میگه صبر کن
ولی من میرم
دووم بیار یه خرده دیگه بابا
تا من نیومدم نزن دست و پا
برات میمیرم...
*یه حرفی عبدالله داره، تو هم بگو....این نوجوونا بگن..*
«اگر که من شهید نشم میمیرم، شهیدت میشم»
دارن شمشیرا بالا و پایین میرن
*اگر الان من یه حرفی بزنم دست از سرم بر نمی دارید.. چرا این حرفو زدی؟
یه روز مادرش بین در و دیوار بود...
"والنّار تَصعُر"
آتش زبانه می کشید...
"فَیَضرِبُنی بِیَدِه"
از چپ و راست به صورت من سیلی می زد...
تو این خانواده عادته*
دارن شمشیرا بالا و پایین میرن
*ای کاش فقط شمشیر بود
"قُتِل الحسین بالسیف و السنان و الحجر والعصا..."
پیرمردان ناتوان حتی
با عصا می زدند بر بدنت..
حسین....*
دارن شمشیرا بالا و پایین میرن
مدام رو زخمای قبلی جا میگیرن
*عبدالله داره نگاه می کنه...
بابا جات خالیه قاسم برام گفته بود اینقدر به کفنت تیر زدند کفن به تنت دوخته شد...الان دارم یه صحنه هایی رو می بینم...*
دارن شمشیرا بالا و پایین میرن
مدام رو زخمای قبلی جا میگیرن...
پاشو با هم بجنگیم بازم
اومده پسرِ کوچیکت
دستام میشه شبیه عباس، سپرِ کوچیکت
*شمشیر رو بالا آورد...
"فَأَهْوَى بَحْرُ بْنُ كَعْبٍ وَ قِيلَ حَرْمَلَةُ بْنُ كَاهِلٍ إِلَى الْحُسَيْنِ علیه السلام بِالسَّيْفِ"
شمشیر رو که بالا برد،قصد امام حسین کرد...
تمام توانش رو جمع کرد...گفت با این ضربه حسین رو می کشم...
" فَقَالَ لَهُ الْغُلَامُ وَيْلَكَ يَا ابْنَ الْخَبِيثَةِ..."
نوجوون صدا زد:وای بر تو فرزند زن ناپاک...
" أَ تَقْتُلُ عَمِّي ..."
میخوای عموی من رو بکشی؟!
"فَضَرَبَهُ بِالسَّيْفِ..."
شمشیر رو پایین آورد...
" فَاتَّقَاهَا الْغُلَامُ بِيَدِهِ..."
این دست نازک رو جلوی شمشیر گذاشت...
" فَأَطَنَّهَا إِلَى الْجِلْد..."
دست به پوست آویزان شد...
"فَإِذَا هِيَ مُعَلَّقَةٌ..."
دست که به پوست آویزان شد،جلوی ضربت شمشیر رو گرفت یا نه....
یه اتفاقی افتاد...
ضربه به حسین بن علی اصابت کرد...
"فَنَادَى الْغُلَامُ يَا عَمَّاهْ..."
" فَأَخَذَهُ الْحُسَيْنُ علیه السلام وَ ضَمَّهُ إِلَي صَدرِه..."
نوجوان رو به سینه چسباند...
"وَ قَالَ يَا ابْنَ أَخِي اصْبِرْ عَلَى مَا نَزَلَ بِكَ "
عزیزدلم صبر کن...
"وَ احْتَسِبْ فِي ذَلِكَ الْخَيْرَ..."
به حساب خدا بذار...
" فَإِنَّ اللَّهَ يُلْحِقُكَ بِآبَائِكَ الصَّالِحِينَ..."
شهادت گوارای وجودت...نگران بودی...گفتی قاسم رفت...من جا می مونم...
شهادتت مبارک عمو...*
پاشو با هم بجنگیم بازم
اومده پسرِ کوچیکت
دستام میشه شبیه عباس، سپرِ کوچیکت
دستای من فقط به یه مو بنده
دشمن به نالههای من میخنده
عموی خوبم
منو توو آغوشت بگیر و ناز کن
عموی خوبم..
در شهادتو به رو من باز کن
عموی خوبم...
«اگر که من شهید نشم میمیرم، شهیدت میشم»
*نوجوونا بگید...از الان یاد بگیرید...
"اِنَّماالدّنیا فَنا"
اگر قراره بمیریم چرا شهید نشیم؟!*
«اگر که من شهید نشم میمیرم، شهیدت میشم»
دارم میبینم بابا حسن رو اینجا
کنارش رو خاک، مادربزرگم زهرا....
بابام خیلی هواشو داره
گرفته زیر شونههاشو...
*مادرم آمده قتلگاه...*
بابام خیلی هواشو داره
گرفته زیر شونههاشو...
یاد کوچه به مادر میگه، از رو خاک پاشو...
*مادر بلند شو...مادر از روی خاک بلند شو...مادر چادرت خاکی شده،بلند شو...*
بابام خیلی هواشو داره
گرفته زیر شونههاشو...
یاد کوچه به مادر میگه، از رو خاک پاشو...
هرچی تا حالا قصهشو میشنیدم
دمِ شهادتی به چشمام دیدم
دارم میسوزم....
هنوز خمیده قامتش وای مادر....
هنوز کبوده صورتش وای مادر....
دارم میسوزم....
*وااای مادر...مادر...مادر...*
توسل به امام زمان عجل الله
روضه ابن الکریم حضرت عبدالله ابن الحسن علیه السلام شب پنجم محرم
به نفس سید مجیدبنی فاطمه •✾•
هر کس از دل دعا دارد
امیدی بر شفا دارد
درد ما را تویی درمان
درد دوری دوا دارد
چشمم به در است بیا مهدی
وقت گذر است بیا مهدی
با چشمم راهت را جارو زده ام
من منتظرم من منتظرم
با دست خالی بر تو رو زده ام
من منتظرم من منتظرم
بیا آقای من..
کنون که راه نداریم از حرم به حسن
سلام میدهم از دور دم به دم به حسن
بدان که دم زدن از او به عزم شاعر نیست
به اذن وحی ادب می کند قلم به حسن
من از قدیم خدا را چنان که یادم هست
همیشه وقت دعا داده ام قسم به حسن
به دلبرانِ زمان یک کلام گفتم لا
هزار بار ولی گفته ام نَعَم به حسن
بهشت محو تماشای خود نخواهد کرد
مرا که هم به حسین است چشم هم به حسن
*یا امام حسن مجتبی! میدونم غریبی، میدونم زائر نداری، میدونم حرم نداری، میدونم حتی یه شمع بالای قبرت روشن نکردن، اما آقا جان اگر هر زائری بیاد بقیع بهش نشون میدن میگن این قبر چهار امام غریبِ، اما من بمیرم گفت: آنگونه میکُشند که از یک زن حتی نشان قبر نمیماند به یاد زائرای مدینه...*
یا فاطمه من عقدهی دل وا نکردم
*میخوای زائر مدینه باشی؟ اونایی که مدینه رفتن میدونن، اونایی که مدینه میرن، موقع برگشتن مداح کاروان یه مرتبه تو اتوبوس شروع میکنه خوندن، میخوام شما هم بخونی...*
یا فاطمه من عقدهی دل وا نکردم
گشتم ولی قبر تورا پیدا نکردم
*دستت رو بیار مؤدب بالا فریاد بزن یا زهرا!..
رها کن عمه مرا باید امتحان بدهم
رسیده موقع آن که خودی نشان بدهم
رها کن عمه مرا تا شجاعتِ علوی
نشان حرمله و خولی و سنان بدهم
دلم قرار ندارد در این قفس باید
کبوتر دل خود را به آسمان بدهم
عمو سپاه حسن می رسد به یاری تو
من آمدم که حسن را نشانتان بدهم
عمو شلوغی گودال بیش از اندازه است
خدا کند بتوانم نجاتتان بدهم
سپر برای تو با سینه میشوم هیهات
اگر به نیزه و شمشیرها امان بدهم
مگر که زنده نباشم که در دل گودال
اجازهی زدنت را به کوفیان بدهم
*عمه! رهام کن، عمه! مگه نمی بینی عموم رو غریب گیر آوُردن؟ ببین قاسم رفت، ببین علی اکبر رفت، من بدون اینا میمیرم، من عموم رو رها نمیکنم...*
من آمدم که شَوم حائل تو با عمه
*میدونی چرا از همه جلوتر رفت؟ وقتی رفت سمت گودی تا دید عمو افتاده...*
هوا ز جور مخالف چو قیرگون گردید
عزیز فاطمه از اسب سرنگون گردید
*همچین که عمو افتاد نالهی بچه ها بلند شد، دست عمه رو رها کرد دوید*
من آمدم که شوم حائل تو با عمه
مباد فرصت دیدن به عمه جان بدهم
عمو ببین شده دستم ز پوست آویزان
جدا شود چو علمدار اگر تکان بدهم
کسی ندیده به گودال آنچه من دیدم
عمو خدا نکند من ز دستتان بدهم
*تو گودی رفته، عمو تو گودال افتاده، هرنفسی که میکشه خون داره از شبکه های زره بیرون میاد، گرد و خاکِ، خودش رو انداخت بغل عمو، دید اون نانجیب شمشیر رو کشید، دید حسین زخمیِ، خواستن شمشیر به صورت حسین بزنن، این بچه دستش رو جلو آوُرد یه وقت حسین نگاه کرد دید این دست به پوست آویزانه...*
صدای مرکب و نعل جدید می آید
عمو چگونه خبر را به استخوان بدهم
فقط نصیب منو شیرخواره شد این فخر
که روی سینه ی مولای خویش جان بدهم
عزیز فاطمه انگشتر تو را ای کاش
بگیرم و خودم آن را به ساربان بدهم
برای آنکه جسارت به پیکرت نشود
خودم لباس تنت را به این و آن بدهم
* بهترین تیر انداز بود حرمله، اما سه تا تیر خاص آوُرده بود، اونم تیر سه شعبه... یه دونه از اون تیر هارو به اباالفضل زد، یه دونه از اون تیر هارو به گلوی علی اصغر زد، همهی تیر اندازهای ماهر آخرین تیرشون رو خیلی دقت میکنن، آخرین تیر و میدونی کجا خرج کرد؟
همچین که عبدالله خودش رو روی سینهی حسین انداخته بود، ابی عبدالله بدن زخمی بچه رو بغل گرفته، پسرِ برادرم!... یه وقت دیدن حرمله تیر رو کشید، یه تیر زد به سینهی عبدالله، این بچه تو بغل حسین دوخته شد.
رهاش کنید
فکری برای تَرَکِ لباش کنید
داره مناجات میکنه نگاش کنید
نفس نداره یه کاری براش کنید
جدا نکن
اگه جدا میکنی از قفا نکن
این بدنو طعمه ی نیزه ها نکن
از سنگ و نیزه و سنان، آشوبه حال قتلگاه
افتاده بی رمق عمو، بین گودال قتلگاه
پاشو بی حیا رو سینه نشین
داره خواهرش می بینه نشین
نمیبُره
خنجری که به حنجر تو میخوره
کُندیِ اون فراتر از تصوره
برا چی شمر این همه داره دلهره
بگو عمو
چطور بریده میشه این گلو عمو
چرا تن تو شده زیر و رو عمو
دارن میرن سمت حرم عمو عمو
https://eitaa.com/Arbabhosyn
هرکسی که تو جبهه خودی اشتباه میکنه
رو انقدر راحت نندازیمش بیرون!
مگه چند نفریم رفقا؟
#واگویه
https://eitaa.com/Arbabhosyn
.
enc_16618830409773259311702.mp3
3M
حالا اومدی حالا که دیگه رقیه افتاده از پا اومدی
حالا که بار سفر بستم از این دنیا اومدی
عمو عباس رو نیاوردی چرا تنها اومدی
🎙 #گروه_سرود_نجم_الثاقب
#️⃣ #شهادت_حضرت_رقیه_س
#️⃣ #شب_سوم_محرم
#️⃣ #گروه_سرود
#️⃣ #احساسی
#️⃣ #استودیویی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #استوری کلیپ های شب سوم محرم شهادت حضرت رقیه (س)
خواستم ناز کنم دست کشی تا به سرم
دیدم این موی چنین سوخته نازی دارد؟!
enc_16898627069296683764748.mp3
5.76M
مثل بچه مرده ها گریه کنید
میخواهم از رباب و دخترش بگم
این دفعه مصیبت رقیه رو
میخواهم از زبون مادرش بگم
دخترم مثل علی اصغر برات مادری کردم
رفتی و چادر خاکی تو رو روسری کردم
🎙 #محمد_حسین_حدادیان
✳️ #جدید
#️⃣ #شهادت_حضرت_رقیه_س
#️⃣ #شب_سوم_محرم
#️⃣ #احساسی
#️⃣ #استودیویی
enc_16287781378416962937460.mp3
2.26M
بابایی خیال کردی قهرم حالا اومدی واسه آشتی
نمیگی چرا رفتی و ما رو تنها گذاشتی عزیزم
بابایی رقیه بمیره که بالای ابروت کبوده
مگه گریه کردی که اینجور سر و روت کبوده عزیزم
🎙 #محمد_حسین_پویانفر
#️⃣ #شهادت_حضرت_رقیه_س
#️⃣ #شب_سوم_محرم
#️⃣ #استودیویی
enc_16642943759822491929561.mp3
4.22M
بابا کجا رفتی ندیدمت
از خیمه ها رفتی ندیدمت
رو نیزه ها بودی میدیدمت
تشت طلا رفتی میدیدمت
🎙 #سید_مجید_بنی_فاطمه
#️⃣ #شهادت_حضرت_رقیه_س
#️⃣ #استودیویی
قیامت بی حسین غوغا ندارد”
شفاعت بی حسین معنا ندارد”
حسینی باش که در محشر نگویند”
چرا پرونده ات امضاء ندارد
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
🏴 اشعار #شب_چهارم_محرم
___
#طفلان_حضرت_زینب
#حضرت_زینب
جبریل آمده است که شهپر بیاورد
عودی گرفته است که مجمر بیاورد
اینجا برای خواندن آیاتِ تازهای
رفته است از بهشت که منبر بیاورد
زینب نوشت ، بعدِ همین نام تا ابد
باید سلامهایِ مکرر بیاورد
عالم ندیده است که در قامت زنی
مانندِ خویش حضرتِ حیدر بیاورد
باید تمامِ خلق فقط سجدهاش کنند
او را اگر به عرصهی محشر بیاورد
این فاطمه است آمده تا مادری کند
آری علیست رفته که خیبر بیاورد
دینِ بلیغ ، دین حسین است بعد از او
باید خدا دوباره پیمبر بیاورد
این کوه هم به اَمرِ امامش سکوت کرد
صبری که از جگر دو جگر دربیاورد
از خیمهگاهِ فاطمه تا خیمهی علی
زینب رسیده است دو لشگر بیاورد
کرببلا شگفتیِ طوفانِ زینب است
گریه کنید گریه پریشانِ زینب است
اینجاست خواهرت دو برادر بیاورد
باید که زینیت دو برابر بیاورد
ای بی کسِ حرم ، حرمت را نگاه کن
حتی رُباب رفته که اصغر بیاورد
بر گردنِ من است غریبیات ، یاوری
من مردهام مگر کسِ دیگر بیاورد
شرمنده است خواهر و در خیمهگاهِ خود
بهتر از این نداشت که بهتر بیاورد
نگذار تا به موی سپیدت قسم دَهَم
حرفی مزن که اشکِ مرا در بیاورد
میدان دگر مَرو کمرت درد میکند
بگذار زینبت دو دلاور بیاورد
از خواهرت مخواه که پیراهنم بیار
باید بجاش خاک به معجر بیاورد
گفتم : محمدم که بزن روی سینهات
گفتم : که عون پیشِ تو حنجر بیاورد
گفتم : محمدم که عبای علی ببَر
گفتم : که عون چادرِ مادر بیاورد
اشکِ حسین لالهی دامانِ زینب است
گریه کنید گریه پریشانِ زینب است
رفته حسین تا دو برادر بیاورد
از داغها هزار برابر بیاورد
از قتلگاه تا به حرم خون تازه است
رفته است تا به شانه دو پیکر بیاورد
با تیغهای مانده بر آن سینهها رسد
جانی نداشت از تنشان در بیاورد
شرمنده بود ، جای کبودِ کبوتران
مجبور شد دو مُشت فقط پَر بیاورد
از پایکوبیِ سُمِ اسبان عجیب نیست
مجبور شد بجای بدن سر بیاورد
زینب به خیمه است مبادا اگر رود
شاید عرق به روی برادر بیاورد
ای کاش عصرِ روز دهم هم به خیمه بود
تا دیگری خبر سوی خواهر بیاورد
در بینِ خیمه بود و نمیدید قاتلی
گودال بود حوصله را سر بیاورد
وَالشمرُ جالسٌ نفَسِ مادرش گرفت
میخواست دادِ فاطمه را در بیاورد
یک سر به نیزه است که گریانِ زینب است
گریه کنید گریه پریشانِ زینب است
🔸شاعر:
#مهدی_بهارلو
___
🏴 اشعار #شب_چهارم_محرم
_
#طفلان_حضرت_زینب
#حضرت_زینب
درد من یا درد تو اینها ، چه فرقی میکند
زیـنبت با اکبر لیلا ، چه فرقی میکند
اذن میدان داده ای بر اکبر لیلای خویش
آمده وقت نبرد ما چه فرقی میکند
جنگ توجنگ من است پس توبگوکه اکبرت
با یلان زینب کبـری چه فرقی میکند
فرق دارد اکبرت آری که او شه زاده است
در صف میدان شدن اما چه فرقی میکند
این کفن پوشان فدایی و غلام اکبرند
هردو قربانیـیتان مولا چه فرقی میکند
مادر اکـبر بود لـیـلا اگـــر من زیـنبـم
آه من هر کس کند لیلا چه فرقی میکند
او برایت یک جوان و من دوتا آورده ام
عشق من معلوم شد اینجا چه فرقی میکند
مادر این دو من هستم دختر شیر خدا
ماده شیر و شیر نر آقا چه فرقی میکند
گرجهاد آزاد بود بر ما زنان میشد عیان
زینبت در رزم با یلـها چه فرقی میکند
دست بر تیغ ار برم حیدر نمایان میشود
جنگ، اینجا میشود معنا چه فرقی میکند
من علمدار توام در بین زنـهای اسیر
کار من با حضرت سقا چه فرقی میکند
آنکه میخواد دهد جان را به راه عشق تو
کوهو دشتو خشکیو دریا چه فرقی میکند
من فدایی توام در هر زمان و هر مکان
شام،کوفه،کربلا،مولا چه فرقی میکند
کی جدا بوده غم و درد منو تو یاحسین
حال یا دیروز یا فردا چه فرقی میکند
این دو شاگردان عباسند در جنگ آوری
اذن میدان ده ببین حالا چه فرقی میکند
یا محمد یا که عونم ،هردو را راهی بکن
هردو در میدان کنند غوغا چه فرقی میکند
(جان و مال و همسرو فرزند من قربان تو
بی توروز و شب این دنیا چه فرقی میکند)
🔸شاعر:
#سجاد_قاسمی
_
🌸پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند «اِنَّ الْحُسین مِصباحُ الْهُدی وَ سَفینَهُ الْنِّجاة»
🌹روبه شش گوشه ترین قبله ی عالم هر صبح
🌹بردن نام حسین بن علی(ع) به دل می نشیند....
🌹اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ
🌹وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ
🌹وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ
🌹وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ
#لبیک_یا_حسین
https://eitaa.com/Arbabhosyn