#مرثیه حضرت علی اصغر(ع)
علی اصغر گل نشکفته ی باغ حسین است
دل هر عاشقی با روضه اش در شور و شین است
بنازم دست این شش ماهه را مشکل گشا شد
هر آن کس آمده بر در گهش حاجت روا شد
امان از لحظه ای که پیش بابا دست و پا زد
گلویش پاره گشت و آتشی بر کربلا زد
بمیرم حرمله با حنجر نازش چه ها کرد
سه شعبه بر گلوی کوچک اصغر رها کرد
شده آغوش بابایش خدایا بستر او
حسین دیگر چه گوید در جواب مادر او
چه شمعی بوده اصغر حرمله آبش نموده
به آغوش پدر با تیر سیرابش نموده
خدا بر مادر بی تاب او صبری عطا کن
دل ما را به آه سینه ی او کربلا کن
#کربلایی_مرتضی_شاهمندی
# نوحه واحدیاسنگین حضرت علی اصغر(ع)
لالایی ، بابات طاقت نداره
ابوالفضل ، رفته که آب بیاره
لبهای خشک تو ، خونها به دل کند
بی آبیِ حرم ، من را خجل کند
آه ، گشته بیتاب ، اصغرمن ، رفته در خواب
وای علی اصغر ، علی اصغر ، علی اصغر(۲)
دست و پا ، تو نزن دارم می سوزم
می خنده ، دشمنت به حال و روزم
از شدت عطش ، اصغر نموده غش
مانده به راه او ، چشمان مادرش
آه ، حنجر تو ، چی بگم به ، مادر تو
وای ، علی اصغر ، علی اصغر ،علی اصغر
آخرش ، رفتی تو اصغر من
داغ تو ، نمی شه که باور من
خون گلوی تو ، ریخته به دست من
کم دست و پا بزن ، ای بود وهست من
آه ، پاره پاره ، شد گلوی ، شیرُخواره
وای ، علی اصغر ، علی اصغر ، علی اصغر
#کربلایی_مرتضی_شاهمندی
#استقبال محرم
#نوحه زمینه ، سنگین ، واحد ، شور
(به همه سبکها خوانده میشود)
حضرت علی اصغر(ع)
کودک جانباز من شیرین زبانم اصغرم
آخرین سرباز من ای نور دیده ی تَرَم
غنچه ی خندان من چرا اینقَدَر بی تابی
خوابیدی یا بی حالی مگر که تشنه ی آبی
ای گل نیلوفرم علی اصغر پسرم
لایی لایی اصغرم (۴)
داغ مرگ تو علی آتیش زده بر جگرم
مادرِ غم دیده ات با ناله گوید پسرم
من جواب مادرت ، رُو چی بدم ای اصغرم
جسم غرق به خونت چطور سوی خیمه بَرَم
تویی گل پرپرم تویی علی اصغرم
لایی لایی اصغرم
با تیر سه شعبه ای سَرِ شش ماهه جدا شد
توی میدون بَلا اصغر تقدیم خدا شد
بر سر شونه ی من هدف تیر بلا شد
ای خُدا تو شاهد باش شهید کرببلا شد
بر سرِ دست بابا می زنی تو دست و پا
لایی لایی اصغرم
#کربلایی_مرتضی_شاهمندی
مادرها نمیدونم بچه شش ماهه دارید یا نه...
اگه بچه شش ماه دارین...
الان یه دست زیر گلوش بکشید ببینید آیا طاقت دارید یه زخم روی بدنش ببینید یا نه...
فقط همینو بگم ابی عبدالله نگاه کرد... دید تیر سه شعبه...
گوش تا گوش علی رو دریده...
علی اصغر روی دستها بابا داره جان میده...
خدایا... حالا جواب مادرش رو چی بگم...
جواب رباب رو چی بگم...
خدایا هیچ مردی شرمنده همسرش نشه...
دیدند حسین هی چند قدم به سمت خیمه ها میره برمیگرده...
🔸تو رفتی مادرت حیران شد ای وای
🔸تمام خیمه ها ویران شد ای وای
🔸مگر تیرسه شعبه خنجری بود
🔸سرت بر پوست آویزان شد ای وای
الا لعنه الله علی القوم الظالمین
#روضه آماده و کامل
شب_هفتم_محرم
بسم الله الرحمن الرحيم
السَّلامُ عَلَیکمْ یااَهْلَ بَیتِ النُّبُوَّة...
بِمُوالاتِکُمْ عَلَّمَنَا اللَّهُ مَعالِمَ دِینِنا وَاَصْلَحَ ماکانَ فَسَدَ مِنْ دنیانا
(خداوند، به ولايت شما، نشانه هاى روشن دين را به ما آموخت و آنچه را از دنيايمان تباه شده بود، اصلاح كرد)
🔸شب گر رخ مهتاب نبیند سـخت است
🔸لب تشـنه اگر آب نبیند ســخت است
🔸ما نوکر و ارباب تویی مهـدی جان
🔸نوکر رخ اربـاب نبیند ســخت است
اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّهِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَهِ وَفی کُلِّ ساعَهٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً.
یا صاحب الزمان...
🔸آفتابا بسکه پیدائی نمیدانم کجائی
🔸دور از مائی و با مائی نمیدانم کجائی
امام زمان...
این روزها همه جا صدای یا بن الحسن بلنده...
همه دارن شما رو صدا میزنند...
ای منتقم کجایی...
🔸هر طرف رو آورم روی دل آرای تو بینم
🔸جلوه گر از بس بهر جائی نمیدانم کجایی
عزیز فاطمه...
ما منتظر اون روزی هستیم...
که صدای شما از کنار خانه خدا بلند ميشه:
« ألا یا أهل العالم أنا بقیه الله»
🔸کعبهای یا کربلا یا در نجف یا کاظمینی
🔸یا کنار قبر زهرایی نميدانم کجایی
امشب.. کجا زانوی غم به بغل گرفتی...
کجا برا جد غریبت اشک می ریزی...
آقا جانم...
🔸عبد را هجران مولا تلخ تر از زهر باشد
🔸من تو را عبدم تو مولائی نمیدانم کجائی
ما که جز در خونه ی شما جایی رو نداریم...
آقا... ما که جز شما اهل بیت کسی رو نداریم...
یا صاحب الزمان
شب هفتم محرم...
اومدیم بگیم آقا...
🔸مانده بر لب های اصغر همچنان نقش تبسم
🔸تا برای انتقام آئی نمیدانم کجائی
آقا بیا انتقام شش ماهه ی کربلا رو بگیر...
یا بن الحسن...
#روضه_حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
🔸کیست اصغر، اکبر ذبح عظیم
🔸خود به تنهایی صراط مستقیم
امشب بریم درخانه ی باب الحوائج ششماهه ی امام حسین...
علی اصغر...
خدا میدونه میدونه یک سال منتظر شب هفتم نشستیم...
بیاییم برا ششماهه ی حسین اشک بریزیم...
جان عالم به فداش...
🔸اختری برشانه ی خون خدا
🔸آبروی روی گلگون خدا
این آقازاده خیلی آبرو داره درخونه ی خدا...
🔸دست های کوچکش، دست حسین
🔸روز عاشورا همه هست حسین
ابی عبدالله هم عنایت خاصی به علی اصغرش داره...
فقط همینو بگم....
قطعا ابی عبدالله، گریه کن های ششماهه اش رو دست خالی بر نمیگردونه...
🔸صورتش پژمرده اما دلگشا
🔸دستهای بسته اش مشکل گشا
عالمی به فدای دستان قشنگش...
با دستهای به ظاهر کوچیکش...
گره های بزرگی رو باز میکنه...
خیلی از علما، بزرگان ما، متوسل میشن به این شش ماهه...
آی مادری که سالهاست...
خدا بهت فرزند نداده...
امشب خدا رو به ششماهه ی حسین قسم بده...
خیلی ها امشب با دست پر از این مجلس میرن...
مواظب باش...
🔸دستهای بسته اش مشکل گشا
امشب... همه برا ششماهه گریه میکنند...
حتی روز عاشورا لشگر دشمن هم طاقت نیاورد...
گریه کردند...
مبادا آروم باشی...
🔸شیرخواری با پدر همدرد بود
🔸آخرین سرباز و اولمرد بود
لحظات آخر ابی عبدالله یه نگاه کرد به دوروبرش...
دید تنهای تنها مونده...
حبیب بن مظاهر رو به شهادت رسوندن...
عباسشو به شهادت رسوندن...
علی اکبرشو قطعه قطعه کردند...
دیگه یاری نداره...
یکدفعه از داخل خیمه...
صدای گریه علی اصغرش بلند شد...
با زبان کودکی...
میگه بابا...
مبادا صدای غربتت رو بشنوم بابا...
بابا..هنوز من زنده ام...
بابا...هنوز یک سرباز کوچک داری بابا...
🔸من به باغِ سرخِ خون، یاس توام
🔸با دو دست بسته عباس توام
چه خوب خودش رو فدا کرد...
آماده ای گریه کنی بسم الله...
خواهرها امشب باید بلندتر گریه کنند...
آخه شما بهتر میفهمید حال مادر علی اصغر رو...
ابی عبدالله قنداقه علی اصغرش رو آغوش گرفت...
اومد در مقابل دشمن ایستاد...
علی اصغرش رو روی دستاش بلند کرد...
صدا زد...
«یا قَوْمِ، إِنْ لَمْ تَرْحَمُونی فَارْحَمُوا هذَا الطِّفْلَ»
ای نانجیبها...
شما با من سر جنگ دارید...
اگه به من حسین رحم نمیکنید...
این طفل شش ماهه که کاری نکرده...
یه نگاه به لبهای خشکیدش بندازید...
ببینید...
اما ترونه کیف یتلّظى ّعطشا
اگه بهش آب بدید میمیره...
اگه آب هم ندید میمیره...
اگه حرف من حسین رو قبول ندارید خودتون ببرید سیرابش کنید...
دشمن داره نگاه میکنه...
خیلی ها به گریه افتادن...
ابی عبدالله داره حرف میزنه...
شاید اینها دلشون بسوزه...
یکدفعه دیدند...
حرمله نانجیب تیر سه شعبه از کمان رها کرد...
«فَذُبحَ الطِفل مِنَ الوَرید إلَی الوَرید أو مِنَ الاُذُنِ إلَی الاُذُن»
🔸از شیرخواره ای به همه شیرخوارگان
🔸آغوش گرم مادرتان نوش جانتان
🏴 اشعار #شب_هفتم_محرم
===========================
#حضرت_علی_اصغر
این طفل زبان بسته ی من خواب ندارد
از تشنگی اش در بغلم تاب ندارد
گفتم که از آن مشک عمو قطره ی آبی
گفتند که شرمنده عمو آب ندارد
یک مشک تهی، تشنگی و گریه طفلی
دیگر چه کنم قافله میراب ندارد
بُرد آن شه دین زیر عبا کودک خود را
دیدند که تنها شده اصحاب ندارد
گفتند عجب! چیست که بردست حسین است
رخشندگی اش را رخ مهتاب ندارد
در دفتر خود یک مه دیگر بنویسید
اینگونه مهی جز خود ارباب ندارد
از بین همه حرمله گویا پیِ کاریست
اینجا چه بگویم که دلم تاب ندارد
یک تیر سه پر، حنجر نازک، چه سکوتی
گفتند که شاید دلِ پرتاب ندارد
آن سنگ دل اما به دل زاده ی زهرا
زخمی زده که زخمه و مضراب ندارد
با کوچکیِ دست، همین غنچه ی پرپر
وا کرده هزاران گره، اعجاب ندارد
سالک هم از او حاجت خود را طلبیده
زیرا که به دل جز غم احباب ندارد
🔸شاعر:
#حسن_تقی_لو
==========================
🏴 اشعار #شب_هفتم_محرم
===========================
#حضرت_علی_اصغر
ملتهب است حنجرت بس که ندیده آب را
داده به خیمه های ما وضع تو التهاب را
شکر عدالتت خدا اصغر ماست تشنه لب
مرکب شمر میخورد از لب رود آب را
چنگ به سینه میکِشی مادر خویش میکُشی
تشنه ترینِ تشنگان سعی مکن سراب را
مشک گرفت و رفت تا علقمه تا بیاورد
یا که به خیمه آب را یا خبر رباب را
کُشت تمام خیمه را رفتن چشمهای تو
تا به کجا به مادرت میدهی اضطراب را
دست به دست رفتهای تا ته خیمهی زنان
گریهی بی امان تو خواب نموده خواب را
آب نمانده در حرم شیر نمانده در برم
گبر و جهود و هم نبیند این چنین عذاب را
رفت و کشید اماممان منت خولی و سنان
حرمله داد آن میان بر سخنش جواب را
🔸شاعر:
#سید_محمد_حسین_حسینی
==========================
🏴 اشعار #شب_هفتم_محرم
===========================
#حضرت_علی_اصغر
آری اگرچه دستِ هجران بسته بالم را
بستم کنار مرقدت پای خیالم را
روزی که از داغ تو گریه میکنم خوبم
از وضع چشمم میتوان فهمید حالم را
باکی ندارم از تباکی وقت بی اشکی
کافیست که زهرا ببیند قیل و قالم را
سینهکبودتبودنم هم ماجرا دارد
بر گردنم انداخته زهرا مدالم را
از کل قبرستان عذاب قبر بردارند
با من اگر در قبر بگذارند شالم را
رد میشدم از محفلی و میشنیدم شمع-
در محضر پروانهها میزد مثالم را
از شُستن دیگِ غذای نذریِ روضه
دارم تمامیِ مقاماتِ کمالم را
هرچه که دارم از بساط روضهات دارم
از برکت روضه گرفتم رزق سالم را
**
گفتند از هُرم عطش گلهای باغت سوخت
داغ گلستان تو سوزاندهست عالم را
نیزه کجا و حنجر ششماههی تشنه؟
عباس گریه میکند بر نی سؤالم را
🔸شاعر:
#گروه_یا_مظلوم
==========================
🏴 اشعار #شب_هفتم_محرم
===========================
#حضرت_علی_اصغر
کاش میشد با لالا آرومت کنن
یا که بی سرصدا آرومت کنن
تو همینجا بمون و هی گریه کن
نکنه نیزهها آرومت کنن
اخلاق تو و باباتو میشناسم
نالههای آشناتو میشناسم
نگو این صدای گریهی تو نیست
من صدای گریههاتو میشناسم
خیمهخیمه با شتاب رفتم علی
هرطرف خونهخراب رفتم علی
هفت دفعه هاجر دوید، به آب رسید
صددفعه دنبال آب رفتم علی
راستی خندون شدنت مبارکه
مرد میدون شدنت مبارکه
گریه کردی و همه کِل کشیدن
آخ رَجَزخون شدنت مبارکه
از کسی سه شعبه خوردی انگاری
بازه چشمات ولی مردی انگاری
عجله داشتی برا بزرگ شدن
سه تا دندون درآوردی انگاری
ی خبر فقط برام بیاد بسه
خیلی نه! یه خط برام بیاد بسه
حالا که بابات میره پشت خیام
بند قنداقت برام بیاد بسه
کاش بشه تیر و یه گوشه چال کنم
زبون سپاه شام و لال کنم
من اگر هم که ببخشم همه رو
محاله حرمله رو حلال کنم
حالِ من، بی تو دیگه جا نمیاد
سر تو پیشم با دعوا نمیاد
من دلم خوش بود هنوز نَفَس داری
نفساتم دیگه بالا نمیاد
اومدم پشت حرم خاکت کنم
یه گوشه با قد خم خاکت کنم
بابا میگه دیر شده خاک و بریز
چه کنم نمیتونم خاکت کنم
روی دست دلاوری کردی علی
مث جدت حیدری کردی علی
آبرومو خریدی بین زنا
روت سفید، چه محشری کردی علی
🔸شاعر:
#سید_پوریا_هاشمی
==========================
🏴 اشعار #شب_هفتم_محرم
===========================
#حضرت_علی_اصغر
قراره زندگیهامون
همش دور و برت باشه
تموم زندگیم روضهس
تا حرف اصغرت باشه
صدا پیچیده تو خیمه
صدای اصغره انگار
رباب از غصه دلخونه
بازم اصغر شده بیدار
ببخش ای کودکم، مادر
نداره قطرهی شیری
تو که حال منو دیدی
چرا آروم نمیگیری
بابات تنها توو مِیدونه
دلش پُر غُصه و درده
صداتو بشنوه ایکاش
صداش کن بلکه برگرده
اجابت شد دعام، بابات
نشد گریَهت فراموشِش
میخواد آبِت بده مادر!
بخواب آروم توو آغوشِش
چه سخته، روضه سنگینه
حسین با کودکش اومد
برای قطرهی آبی
حسین به دشمنش رو زد
چی شد اصغر شده خاموش
چرا توو دشت غوغا شد
گلوش خشکیده بود اما
با تیر حرمله وا شد
حسین و اضطرار ای وای
چرا حیرونه توو این دشت
اومد سمت حرم اما
چرا هی اومد و برگشت
🔸شاعر:
#محسن_ناصحی
==========================
🏴 اشعار #شب_هفتم_محرم
===========================
#حضرت_علی_اصغر
بنویسید که اینگونه شده سرگشته
یک قدم رفته به خیمه، دو قدم برگشته
روی برگشت ندارد به حرم، حق دارد
چه جوابی بدهد، بی علی اصغر گشته
طفل را زیر عبا برد، همه فهمیدند
پدر پیر خجالتزده مضطر گشته
نه فقط خیمه، که از حالت واله شدنش
دیدهی لشگر کوفه به خدا، تر گشته
آب میداد و نمیداد چه فرقی میکرد؟!
رفتنی بود دگر غنچهی پرپر گشته
آب میخواست اگر، خواست هدایت بشوند
پاسخ خواستنش خندهی لشگر گشته
به دلش تیر سه شعبه دو سه تا داغ گذاشت
داغ این طفل ولی چند برابر گشته
آه! از تیر بزرگی که به حلقومش خورد
آه! از آن بدن کوچک بی سر گشته
آنقدر نیزه زمین زد بدنش پیدا شد
حرمله از همه انگار که بهتر گشته...
🔸شاعر:
#گروه_یا_مظلوم
==========================
🏴 اشعار #شب_هفتم_محرم
===========================
#حضرت_علی_اصغر
بنویسید که اینگونه شده سرگشته
یک قدم رفته به خیمه، دو قدم برگشته
روی برگشت ندارد به حرم، حق دارد
چه جوابی بدهد، بی علی اصغر گشته
طفل را زیر عبا برد، همه فهمیدند
پدر پیر خجالتزده مضطر گشته
نه فقط خیمه، که از حالت واله شدنش
دیدهی لشگر کوفه به خدا، تر گشته
آب میداد و نمیداد چه فرقی میکرد؟!
رفتنی بود دگر غنچهی پرپر گشته
آب میخواست اگر، خواست هدایت بشوند
پاسخ خواستنش خندهی لشگر گشته
به دلش تیر سه شعبه دو سه تا داغ گذاشت
داغ این طفل ولی چند برابر گشته
آه! از تیر بزرگی که به حلقومش خورد
آه! از آن بدن کوچک بی سر گشته
آنقدر نیزه زمین زد بدنش پیدا شد
حرمله از همه انگار که بهتر گشته...
🔸شاعر:
#گروه_یا_مظلوم
==========================
🏴 اشعار #شب_هفتم_محرم
===========================
#حضرت_علی_اصغر
#حضرت_رباب
بدون معجر هم میکند حجاب رباب
ز نور فاطمه دارد به خود نقاب رباب
کدام قافیه خوب است شعر مرثیه را
بدون وقفه دلم داد زد رباب رباب
ز داغ سینهی خشکیده از عطش بی شک
تمام عمر به خود میدهد عذاب رباب
به التماس اباالفضل زیر لب میخواند
به گوش مشک علی و به گوش آب رباب
از آن زمان که به دنبال آب رفته حسین
ندیده است علی را مگر به خواب رباب
تمام روضه همین است: بعد از عاشورا
خطاب میکندش شمر با عتاب: رباب!
پس از امام که ماندهست پیکرش بر خاک
نشسته است فقط زیر آفتاب رباب
نجات بخش حسین است از جفای یزید
چه کرده است در آن مجلس شراب رباب
به گوش او نرسد کاش گریهی نوزاد
که از صداش میوفتد به اضطراب رباب
🔸شاعر:
#سید_محمد_حسین_حسینی
==========================
💔نوحه سینه زنی جانسوز حضرت علی اصغر(ع)
زیر عبا گرفتمت تو رو نبینه مادرت 😔
دستمو بردارم علی جدا میشه دیگه سرت
ای خدا پدری رو شرمنده نکن
حرمله دیگه بسه
به من خنده نکن
با دست خالی قبر تو میکَنم
غریب ترین بابای عالم منم
با مادرت تو رو صدا میزنم
💔علی لای لای
(حسین دست غریبی به روی زانو زد
برای جرعهٔ آبی به حرمله رو زد)
دلم میسوزه واسهٔ
مادر بیچاره ات علی
دق میکنه هی میبینه
خالیه گهواره تت علی
خاک کربلا سوخت تز غربت من
خون حنجرت تو ریخت
رو صورت من
نیومده خوشی دنیا به تو
داره میخنده کل صحرا به تو
به اسباشون آب دادن
اما به تو
💔علی لای لای
دم غروب توکربلا
میاد صدای گریه ها
برای نبش قبرتو
میان به پشت خیمه ها
عمر تو مثل یک گل کوتاهه چرا
روی نی سرطفل
شش ماهه چرا
کُشتن شیرخواره نداره ثواب
رو نی سرت بسته میشه باطناب
خدا خدا برس به داد رباب
لالالا
نه دیگه فکرآبه
نه بغل ربابه
بزارین بخوابه
لالالا
مادری توحرم گفت
تیرسه شعبه هم گفت
بزارین بخوابه
اهل حرم گریون
حرمله میخنده
رو دستای بابات
سرت به مو بنده
میسوزه جگرم
جگرم جگرم جگرم
لالایی پسرم پسرم
🏴 اشعار #شب_هفتم_محرم
===========================
#حضرت_علی_اصغر
#حضرت_رباب
هِی کتک خورد زنی پشتِ تو و هِی اُفتاد
پشتِ تو مادرِ بی شیر پیاپی اُفتاد
نگران بود نسیمِ خنکی هم نوَزد
باد هروقت گذر کرد سر از پی اُفتاد
گرچه بستند سرت را به نخِ قنداقهات
باز تا نیزه تکان خورد سر از نِی اُفتاد
سر در آغوشِ رُباب و دو سه ساعت بعدش
نیزهدارِ تو به او گفت : سرش کی اُفتاد؟!
🔸شاعر:
#حسن_لطفی
==========================
🏴 اشعار #شب_هفتم_محرم
===========================
#حضرت_علی_اصغر
#حضرت_رباب #دوبیتی_و_رباعی
غریبانه دستی به مویت کشیدم
پس از آن عبا را به رویت کشیدم
نمیشد که با تیر خاکت کنم
خودم تیر را از گلویت کشیدم
🔸شاعر:
#محمد_جواد_مطیع_ها
==========================
🏴 اشعار #شب_هفتم_محرم
===========================
#حضرت_علی_اصغر
#حضرت_رباب
زِ هر تکانِ لبت هر چه آب ،شرمنده
زتشنگیِ تو قلب کباب ، شرمنده
فقط به مادر تو عرض می کنم که نشد
نشد که آب بنوشد رباب ، شرمنده
کسی ندیده که یک مرد پیشِ همسرِ خود
شود به صورت ِ از خون خضاب شرمنده
سپاهِ کوفه ببین روی من زمین انداخت
شد عاقبت پسرِ بوتراب ، شرمنده
شتابِ تیرزیاد وگلوی تو نازک
به چوبِ تیر، گلو خورده تاب ،.. شرمنده
پسر ببین پدرت را هنوز می لرزد
به پشتِ خیمه روم با شتاب ، شرمنده
اگر مراسمِ دفنت سریع گشته ببخش
شدم ز غصه ای در اضطراب ، شرمنده
اگر که قبر تو پیدا کنند من چه کنم؟
به زیرِ خاک همینجا بخواب ، شرمنده
تنِ تو ، پهنیِ نیزه؟! خدا به خیر کند
اگر به نیزه تنت شد عذاب ، شرمنده
عزیز ِ غیرتی ام ،دیده بسته ای، نشوی
زمحملی که شده بی حجاب ، شرمنده
🔸شاعر:
#قاسم_نعمتی
==========================
اگر حرّ مینشست و با خود چون و چرا میکرد ،
اگر فکر می کرد قابل اصلاح نيست و حرکتی که کرده ، جبران ناپذير است
اگر با خود حساب و کتاب می کرد و مقام دنيوی را که به او وعده داده بودند ، رها نمی کرد ، در رکاب امام حسین علیه السلام شهيد نمیشد.
پس ما هم فکر نکنيم لیاقت نداریم و بايد از حرّ کمتر باشیم.
خداوند همت های بلند را دوست دارد
منتها نه به شعر و حرف و ادعا.
اگر ادعا کنیم ما را به وادی امتحان می کشانند.
بايد مانند حرّ، به صداقت، اخلاص، عشق، شجاعت، صبر و عمل، اين مقام را بخواهیم.
بايد با رهایی از قيود مال، جاه، مقام و حتی علم و عمل، به هرچه جز او پشت پا بزنیم؛
که اگر چنين کردیم، إن شاءالله مِنَّا أهل البَيت خواهیم شد.
.