eitaa logo
ذاکرین آل الله
296 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
1.5هزار ویدیو
319 فایل
( متن اشعار؛سبکها وفایلهای صوتی ایام ولادت و شهادت ائمه اطهار(ع) ومناسبتها ی ملی و مذهبی التماس دعا حاج غلامرضا سالار 09351601259 . شماره جهت ارتباط با مدیر کانال...
مشاهده در ایتا
دانلود
. تو بانوی ممتحنی نیمه ی جان حسنی به اهلبیت روح و تنی تو مثل مرتضی ،خیبر شکنی نبی را یاسی علی را دلبر به خلقت تاجی به عقبی سرور مدد یا زهرا س بانوی با کرم تویی سایه ی رو سرم تویی مدافع حرم تویی ذکر امیرعشق دم به دم تویی بهشت احمد جمال سبحان تمام عشق علیِّ عمران مدد یا زهرا س روح رسول رکن علی بین زنان بی مثلی مُظهر حق مَظهر حق گفته ثنای تو ذات ازلی ثنایت قرآن دمت بی پایان فراقت درد و وصالت درمان مدد یا زهرا س ابوذر رئیس میرزایی✍ ...................... میون اون دیوار و در زدن توو میدون خطر برای حفظ دین شدن فدایی علی مادر و پسر میونه آتیش با ضرب سیلی رخ ماهش شد کبود و نیلی واویلا زهرا س توو دلشون مهری نبود هیزم بود و آتیش و دود نتیجه ی سقیفه شد پهلوی زخمی و بازوی کبود برای حیدر نمونده صبری غم ناموس و چشای ابری واویلا زهرا س به زخم دل نمک زدن فاطمه رو کتک زدن دشمنا با غلاف تیغ به دست و بازوی قاصدک زدن علی رو بردن با قلبی خسته طناب و گردن با دست بسته واویلا زهرا س ابوذر رئیس میرزایی ................. . صبر علی سراومده اشک چشام در اومده فاطمه جون پاشو ببین چه روزی برسر حیدر اومده حسن گریونه حسین میخونه بمون مادرجون مرو از خونه مرو یا زهرا س خونمون شده خزون خانم من پیشم بمون روح تنم زیر لبت عجل وفاتی رو اینقده نخون بزن حرفی که زدنیا سیرم بدون تو من دیگه می میرم مرو یا زهرا س ((راه نرو پرت شکست کارنکن فضه که هست)) الهی که خیر نبینه شیشه ی عمرتو بالگد شکست منو کشته این نگاهت زهرا علی میسوزه زآهت زهرا مدد یا زهرا س ابوذر رئیس میرزایی✍ .............. . . بارونیه چشای من چه جور کنم تورو کفن پریشونه زینب تو بلندشو موهاشو باز شونه بزن چرا زخمیه کنار ابروت زدن بدجوری به روی بازوت واویلا زهرا س دنیا برام شده قفس بی توعلی نداره کس فراق تو سخته برام از ته دل میگم پاشو هم نفس کنار قبرت علی گریونه پاشو تا باهم بریم به خونه واویلا زهرا س پاشو حسین نداره تاب نیمه ی شب نداره خواب منتظره تا که بیای لباشو تر کنی با جرعه ی آب علی بعد تو شده بداحوال قرار بعدی باشه توو گودال واویلا زهرا س ابوذر رئیس میرزایی ................ دست علی بسته شد بازوی تو شکسته شد زآشیانه پرزدی علی در این قفس بی تو خسته شد دلم خون گشته پناهم رفتی غریبم بی تو سپاهم رفتی واویلا زهرا س به یاورم نظر زدن به خانه ام شرر زدن باهدف کشتن من به سینه ی گلم  میخ در زدن زداغت برلب رسد صبر من نباشی خانه شود قبر من واویلا زهرا س آرامشم قرار من خزان شدی بهار من جوان قد کمان من بی تو سیه شده روزگارمن ز بابای تو شدم شرمنده مغیره هر روز به من میخنده واویلا زهرا س .
‍ . ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ به کی بگم من؟ عزیز جونمو گرفتن همه توونمو گرفتن بهار خونمو گرفتن عزیز حیدر منی که جز تورو ندارم غم تو رو دووم نیارم یه بار دیگه بیا کنارم علی رو کشته اشک حسن نور دوعینم بغض گلوی زینبینم بهونه میگیره حسین ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ پا تابه سر آئینه ی دردم چه کنم گر دور مزار تو نگردم چه کنم کردی تو نود زخم مرا چاره ولی یک زخم تو را چاره نکردم چه کنم ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
. کاش می شد که به جای تو علی خاک شود کلّ جانم به فدای تو، علی خاک شود رفتی و خانه پر از شعله ی درد است هنوز رفتی و صورت اطفال تو زرد است هنوز رفتی و میخ در از خون تو سیراب شده رفتی ای شمعِ به پای غم من آب شده ردّ شلاق به بازوی تو زهرا،چه کند؟ بعد تو با غم تو حیدر تنها،چه کند؟ رفتی و دشمن ما شاد شده یا زهرا از غم و غصّه ی جانکاه بگو با بابا که پس از داغ تو ای نازپدر این امت نه ز تو نه ز خدواند....نکردند وحشت پشت در پهلوی من را به جفا بشکستند بعد آن دست علی،یاور دین را بستند محسنم در دل قنداقه ی خون جان داده دخترت پشت در ای وای زمین افتاده ✍ .
. زهرا شبونه، شکسته غرورم موندم چجوری، تنت رو بشورم زینب داره می بینه تابوتو دیدم دیگه کبودیِ روتو آخر نگفتی زخمِ بازوتو ای وای خانوم، ای وای خانوم با آبِ غسلت، اشکم روونه کشته علی رو، دفنِ شبونه مظلومه زهرا 4 ******* حالا که وقته، تشیعِ جنازس بازم به رویِ، کفن خونِ تازس امشب علی کنارِ تو مُرده زخم تو دادمو درآورده چی بوده که به صورت خورده ای وای خانوم، ای وای خانوم واسه همین بود، رو می گرفتی از کوچه آخر، چیزی نگفتی مظلومه زهرا 4 ******* باور ندارم، تو قبری عزیزم آخه چجوری، رو تو خاک بریزم پاشو ببین علی گرفتاره این خونه رو سرِ من آواره رفتی و خونِ تو رو دیواره ای وای خانوم، ای وای خانوم تا صبح میمونم، امشب کنارت افتادم از پا، روی مزارت مظلومه زهرا 4 👇 ............................... . روز شهادت ~ سبک زهرا شبونه شکستی غرورم .. زهرا ، ببین بغض گرفته گلومو برگرد ، که دوریت سفید کرده مومو۲ (برگرد که خونه بی تو دلگیره برگرد که زینب داره می میره)۲ برگرد حسن بهونه میگیره ... حالا که من پُر از غم و دردم هی دور بستر تو میگردم برگرد ببین درُ عوض کردم ... برگرد زهرا ... با رفتن تو دل بی شکیبه برگرد عزیزم ، حیدر غریبه حیدر غریبه ... حیدر غریبه ... ....****.... فصل بهاره چرا تو خزونی۲ برگرد عزیزم تو خیلی جوونی۲ (جای تو نیست میون این تابوت برگرد ایشالله خوب میشه پهلوت)۲ کشته منو زخم روی بازوت از من نگیر نگاهِ کم سوتو با من نگفتی درد پهلوتو حق داشتی پوشوندی ازم روتو برگرد زهرا ... با رفتن تو دل بی شکیبه برگرد عزیزم ، حیدر غریبه حیدر غریبه ... حیدر غریبه ... .....****..... باشه قرار من و تو، توو گودال۲ پیش چشامون حسین میره از حال۲ (میبینی که رو مرکب افتاده  پیشِ نگاهِ زینب افتاده دفنش به نیمۀ شب افتاده)۲ میبینی انگشترشو بردن پیراهن از تنش درآوردن زن هایِ خیمه کعب نی خوردن زهرا برگرد ... اونجا بیا و باز مادری کن فکری برای بی معجری کن زینب غریبه ... زینب غریبه ... .
. به جان من ز خاک تیره سر بردار مادرجان بیا در خانه پا بر چشم من بگذار مادرجان مرا خشنود کن با آن تبسم‌های شیرینت غمی از دوش بابایم علی بردار مادرجان تو ذکر خواب می‌گفتی برایم در عوض من هم کنار تربتت بنشسته‌ام بیدار مادرجان از آن سوزم که بینم در کنار قبر پنهانت نباشد جز من و بابم علی زوار مادرجان پیمبر خواست قربانت شود اما پس از مرگش تو قربانی شدی بین در و دیوار مادرجان تو که در روز جان دادی چرا شب دفن گردیدی بگو آخر چه سرّی بود در این کار مادرجان به مزد آن که بودی یاور بابای مظلومم ز هر کس بر تو آمد محنت و آزار مادرجان برایت خانه داری می‌کنم برخیز و محسن را به دست خانه دار کوچکت بسپار مادرجان نمی‌دانم چرا هنگام دفنت باب مظلومم خجالت می‌کشید از احمد مختار مادرجان ترا می‌خواستم تا سیر بینم وقت جان دادن نمی‌دادی نشانم از چه رو رخسار مادرجان از این غم تا ابد خون می‌چکد از دیده زینب که گشته سینه‌ات مجروح از مسمار مادرجان منبع ودیعة الرسول ص 352 شاعر میثم .
. شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها ، ، ( سربند ) السلام علیک یا بنت نبی الله زهره ی خانه ی ماه یا زهرا ای ناموس الهی سیده ی دو عالم ای نور چشم خاتم یا زهرا در عزایت آسمان سینه زن دیده گریان حجت بن الحسن فاطمه جان فاطمه یا زهرا ✍ .................. . شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها هیزم آورده دشمن گلخانه بین آتش پروانه بین آتش واویلا در پیش روی زهرا آتش کم کم قد افراخت چهره ی او گل انداخت واویلا گو به مسمار بوسه ات جانکاه است مادر است او کودکی در راه است وا مصیبت فاطمه یا زهرا شاخه شکست و افتاد میوه ی نا رسیده یارب زهرا چه دیده واویلا صدا زد باغبان را آتش به لاله ها زد تا فضه را صدا زد واویلا بر روی خاک عرش اعلا افتاد کودکی مرد مادر از پا افتاد وا مصیبت فاطمه یازهرا ................ . 357 _شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها ( شهادت ) دارم دل شکسته دارم دل غمینی یا زهرا کلمینی یا زهرا وا کن چشمان بسته تا اینکه جان بگیرم یا دعا کن بمیرم یا زهرا رو به قبله گشته قبله گاهم غربت آمد می رود پناهم فاطمه جان الوداع یا زهرا خبر دهد ز هجران اشک این آشیانه تابوت کنج خانه یا زهرا تو میدانی چه سخت است مرد از محن بگرید در پیش زن بگرید یا زهرا بین شکسته بغض در گلویم داغت افکند لرزه بر زانویم فاطمه جان الوداع یا زهرا ............. . 358 _ شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها (شام غریبان ) امشب با گریه ی ماه با اشک چشم اختر شسته شد جسم کوثر واویلا سینه زن باغبان و نوحه خوان یاسمن شد گلی پرپر کفن شد واویلا تازه گشته ماتم پیغمبر گو به زینب که کفن بیاور فاطمه جان الوداع یا زهرا اهل مدینه خواب و علی با چشم خونبار سر نهاده به دیوار واویلا می گرید چون رسیده چشمش به چهره ی او دستش به زخم بازو واویلا اشک و خون شد از نگاهش جاری شد خجل از این امانت داری فاطمه جان الوداع یا زهرا .................. . 359 _شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها (بعد از شهادت) بر قبر بی نشانت زائر هر شبم من بی تو جان بر لبم من یا زهرا می شویم خاک قبرت با اشک دانه دانه بانوی بی نشانه یا زهرا بر مزارت تا سحر میسوزم همچو شمعی شعله ور میسوزم فاطمه جان فاطمه یا زهرا از یاد من نرفته در کوچه ها چه دیدی در جوانی خمیدی یا زهرا آیینه ام شکستی من پیش تو شکستم شرمنده ی تو هستم یا زهرا تازیانه بوسه زد ، بازویت تا قیامت خجلم از رویت فاطمه جان فاطمه یا زهرا
. ◾️سیلی زدن خلیفه دوم به مقداد فلَمّا طَلَعَ الصُّبحُ، أقْبَلَ الناسُ إلی بَیتِ فاطمةَ علیها سلام لِیُصَلُّوا علیها ، وَ رأی المقدادُ أبابَکر فقال له : نَحْنُ دَفَّنَّاها البارحه . فقال عمرُ لأبی بکرٍ : ألَمْ أقُلْ لَکَ أَنَّهُمْ یَفْعَلون کذلک ؟ قالَ مقدادُ : إنَّ فاطمةَ علیها سلام أوْصَتْ بِذلک ؛ أنکم لا تصلُّن عَلیها. فَرَفع عُمرُ یَدَه و ضَرَبَ علی رأسِ مِقْدادِ و وَجْهَه ضَرْباً عَنیفاً حَتَّی أعیَی مِنْ کِثرةِ الضَّربْ ، و خَلَّصَ الحاضِرُون المِقدادَ مِنْ یَدهِ . وقال المقدادُ :ماتَتْ إبنهُ رسولِ اللهِ علیها السلام وَالدَّمُ یَنزِفُ مِنْ جَنْبِها بِسبَبِ ضربةِ سَیفٍ وسَوْطٍ ضَرَبْتَها أنتَ ، و أنا أحْقَرُ عِندَکم مِن علیٍّ و فاطمةَ علیهما سلام. و لمّا سَمِعوا هذا الکلامَ قالوا : واللهِ لأحقُّ الناسِ بِالضْربِ عَلیُ بن أبی طالب علیه‌السلام . فأقَبْلوا إلی علیٍّ و هُوَ جالِسٌ فی بابِ دارِه ، قالَ عمرُ : یَابنَ أبی طالِب ! ألا تَتْرکُ حَسَدَکَ القدیمَ ، فَغَسَّلتَ رسولَ اللهِ و صَلّیْتِ عَلی جَسَدِ فاطمةَ سَلامُ الله عَلَیها فی غِیابِنا وَ عَلَّمْتَ الحَسَنَ و نادی لأبی بکر : إنْزِلْ عَنْ مِنبَرِ أبی ؟! و عَلیٌّ ساکِتٌ لَمْ یَقُلْ شَیءً . فَأجابَهُ عقیلُ : وَ أَنْتُمْ وَاللهِ أشدُّ الناسِ حَسَداً و أَقْدَمَ عَداوهً لِرسولِ اللهِ و أهلِ بَیْتهِ ؛ ضَرَبْتُموها بِالأَمسِ وَ خَرَجَتْ مِنَ الدُّنیا وَ ظَهْرِها مُضَرِّجٌ بدمٍ ، و هِیَ غَیُر راضِیهً عَنْکُما ..... بعد از دفن شبانه هنگامی‌که صبح شد، مردم به سمت منزل فاطمه سلام الله علیها روی آوردند تا بر او نماز بخوانند. مقداد، ابابکر را دید و به او گفت: ما او را دیشب به خاک سپردیم عمر به ابوبکر گفت: آیا به تو نگفتم آن‌ها مخفیانه او را دفن می‌کنند تا ما حاضر نباشیم. مقداد گفت: این وصیت فاطمه سلام‌الله‌علیها بوده است که شما بر او نماز نگذارید. عمر دست خویش را بالا برد و به شدت بر سر و صورت مقداد زد که از شدت ضربه، مقداد درمانده شده بود. حاضرین مقداد را از دست او رها کردند. مقداد گفت: دختر رسول خدا از دنیا رفت در حالی که خون از پهلوی او به سبب ضربه‌ی شمشیر و تازیانه‌ای که تو به او زده بودی، جاری بود. و من در نزد شما بسیار حقیرتر از علی علیه السلام و فاطمه سلام الله علیها هستم. هنگامی‌که این کلام را شنیدند، گفتند: به خدا سوگند آن کسی را که باید بزنیم، علی بن ابی طالب علیه السلام است. به سوی علی علیه‌السلام روی آوردند و او در مقابل درب خانه نشسته بود. عمر به او گفت: ای پسر ابی طالب علیه‌السلام آیا حسادت قدیمی‌ات را رها نکردی. رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله را غسل دادی و بر نماز فاطمه سلام‌الله‌علیها بدون حضور ما نماز خواندی و به حسن یاد دادی که به ابوبکر بگوید از منبر پدرم پایین بیا. علی علیه‌السلام سکوت نموده بود و چیزی نمی فرمود. عقیل پاسخ داد: به خدا سوگند شما حسودترین مردم هستید و کسانی هستید که به دشمنی پیامبر و اهل بیتش پیشی گرفتید. فاطمه سلام‌الله‌علیها را دیروز آنچنان زدید و او از دنیا رفت در حالی که پشت او (پهلوی او) غرق خون بود و او از شما دو نفر ناراضی بود .... 📚منابع: موسوعة الکبری عن فاطمة الزهراء، ج ۱۵، ص ۲۴۹ 👈برگرفته از کتاب فاطمیه ماثور، حجه الاسلام شیخ محسن حنیفی، صفحه ۱۴۳ .
. ◾️مصائب بعد از شهادت قالَ عمّارُ: مَضَیْتُ إلی دارِ سَیّدی وَ مولای أمیرِ المُؤمنین عَلیهِ السلامُ فاسْتَأْذَنْتُ الدُّخُولَ علیه ؟ فَأَذَّنَ لی... فَدَخَلْتُ عَلیهِ، فَوَجَدْتُه جالساً جلسةَ الحَزینِ الکَئیبِ و الحَسَنُ علیه‌السلام عَنْ یمینه و الحُسَیْنُ عَلیه السلام عَنْ شِمالِه وَ هُوَ تارةً یَلْتَفِتُ إلیَ الحُسَینِ علیه‌السلام و یَبْکی ... فلَمّا نَظَرتُ إلی حالِه وَ حالِ وُلدِه ، لَمْ أَمْلِکْ نَفْسی دُونَ أَنْ أَخَذَتنی العبرةُ وَ بَکیْتُ بُکاءً شدیداً ، فَلَمّا سَکَنَ نَشیجی قلتُ : سَیّدی! أَتأْذَنُ لی بِالکَلامِ ؟ قال: « تَکَلَّمْ یا أَبَا الیَقْظان» قُلتُ : سَیّدی! إِنَّکُم تَأمُرونَ بِالصَّبرِ عَلی الْمُصیبَهِ، فَما هذا الحُزنُ الطّویلُ؟ وَ إنَّ شیعَتَک لا یَقِرُّ لَهُم قَرارً بِاحْتِجابِکَ عَنْهُم ، وَقَدْ شَقَّ ذلک عَلیهم. قال: فَالتَفَتَ إِلیَّ، وَقالَ: یا عَمَّارُ! إنَّ العَزاءَ عَن مِثلِ مَنْ فَقَدْتُهُ لَعزیزٌ ، إِنیٌ فَقَدْتُ رَسُولَ اللهِ صَلّی اللهُ علیه وآله بَفَقْدِ فاطمةَ سَلامُ اللهِ علیها، وَ إذا مَشَتْ لَمْ تَخْرُمْ مَشْیَتُه ، و إنّی ما أحَسَسْتُ تألّمَ الفِراقِ إلاّ بِفِراقِها، وإنَّ أَعْظَمَ ما لَقیتْ مِنْ مُصیبَتِها ... إنّی لَمّا وَضَعَتُها علی المُغتَسِلِ وَجَدَتُ ضِلْعاً مِن أَضلاعِها مَکسوراً ، وَجَنْبُها قَد إِسْوَدَّ مِنْ ضَربِ السِّیاطِ ... وَ کانَتْ تَخْفی ذلک عَلی مخافةِ أن یَشْتَدَّ حُزْنی، و ما نَظرتُ عینایَ إلی الحسنِ و الحسینِ الاّو خَنَقَتْنی العبرةُ، و ما نَظَرتُ إلی زینبٍ باکیةً الا و أخَذَتْنی الرِّقَة علیها. ثم خَرَج علیه‌السلام مَع عَمّار فَاسْتَبْشَرَ الشیعةُ بِذلک. عمّار می‌گوید: به خانه آقا و مولایم امیرالمومنین رفتم و از ایشان اجازه‌ ورود گرفتم. به من اجازه فرمودند و داخل شدم. ایشان را در حالی که محزون و اندوهگین نشسته بودند، یافتم و حسن در سمت راست و حسین در سمت چپ ایشان نشسته بودند. گاهی به حسین علیه‌السلام نگاه می‌کرد و می‌گریست و گاهی به حسن علیه‌السلام. هنگامی‌که به حال او و فرزندانش نظاره کردم از خود بیخود شده، اشک‌هایم جاری شد و به شدت گریستم. هنگامی‌که آرام شدم عرضه داشتم: اجازه سخن به من می دهید فرمود: بگو ای ابا الیقظان! عرضه داشتم: شما امر بر صبر کردن در مصیبت می نمایید. پس این اندوه طولانی (در این مصیبت) چیست؟ در حالی که شیعیان شما به خاطر خانه‌نشینی و غیبت شما آرام ندارند و این امر بر آن‌ها سخت است. می‌گوید حضرت به من نگاه کرده و فرمود: ای عمّار! همانا مصیبت کسی که من از دست داده ام بسیار سخت است. من رسول خدا را با از دست دادن فاطمه از دست دادم. او برای من موجب آرامش و تسلیت بود. هنگامی‌که سخن می‌گفت در گوش من صدای رسول خدا می پیچید و هنگامی‌که راه می رفت مثل رسول خدا راه می‌رفت و من درد فراق را جز با دوری او احساس نکردم و چه بزرگ است مصیبتی که به من رسیده است. هنگامی‌که او را در جایگاه غسل قرار دادم، فهمیدم که استخوانی از پهلوی او شکسته است و پهلویش از ضربه تازیانه ها سیاه شده و او آن را از من مخفی می نمود که می ترسید مبادا اندوه من بیشتر شود و به حسن و حسین نمی نگرم مگر اینکه اشک راه گلویم می گیرد و به زینب گریان نگاه نمی‌کنم مگر اینکه دلم به حال او به رقّت در می آید. سپس حضرت با عمار از منزل خارج شدند و شیعیان به یکدیگر بشارت آن را دادند. 📚منابع: انوار العلومة، ص ۲۱۴ 👈برگرفته از کتاب فاطمیه ماثور، حجه الاسلام شیخ محسن حنیفی، صفحه ۱۳۰ .
. ◾️نبش قبر . حضرت على عليه‌السلام فاطمه زهرا علیهاسلام را غسل داد. به هنگام غسل دادن وى غير از حضرت على عليه‌السلام، حسنين عليهماالسلام، زينب، امّ كلثوم، فضه خادمه و اسماء بنت عميس كسى ديگر حضور نداشت. آنگاه جنازه آن بانو را شبانه با حضور حسنين عليهماالسلام به جانب بقيع حمل نمودند و نماز بر بدن مبارك خواندند، كسى از فوت ايشان مطّلع نشد، احدى از مردم بر بدن آن بانو نماز نخواند مگر آن افرادى كه گفته شد. على عليه‌السلام بدن مباركش را در روضه مقدسه دفن و موضع قبرش را پنهان كرد. صبح آن شبى كه فاطمه عليهاسلام را دفن نمودند اثر چهل قبر جديد در قبرستان بقيع مشاهده مى ‏شد. هنگامى كه مسلمانان از رحلت حضرت فاطمه علیهاسلام آگاه و متوجه بقيع شدند با چهل قبر جديد مواجه‏ گرديدند، نتوانستند قبر حضرت زهرا را از ميان آن چهل قبر تشخيص دهند. عموم مردم از اين مصيبت ضجّه كردند و يك ديگر را ملامت نمودند و گفتند: پيغمبر صلی‌الله‌علیه‌‌وآله شما بيش از يك دختر يادگارى ننهاد، فاطمه علیهاسلام رحلت كرد و دفن شد و شما به هنگام مردنش حاضر نشديد، نماز بر جنازه ‏اش نگذاشتيد و محل قبر او را هم نمى ‏دانيد! علمای قوم گفتند: گروهى از زنان مسلمان را احضار كنيد كه اين قبرها را بشكافند تا جنازه فاطمه علیهاسلام را به دست بياوريم و بر بدن او نماز بخوانيم و قبرش را زيارت كنيم. هنگامى كه خبر اين توطئه به گوش حضرت على بن ابى طالب عليه‌السلام رسيد، در حالى آمد كه خشمناك، چشمان مباركش سرخ، رگهاى گردنش بيرون زده، قباى زرد رنگى پوشيده بود كه آن را به هنگام غضب و ناراحتى مى ‏پوشيد و بر ذوالفقار تکیه زده بود، آمد تا وارد بقيع شد. شخصى به ميان مردم رفت و گفت: اين على بن ابى طالب عليه‌السلام است كه با اين حالت آمده و سوگند مى ‏خورد كه اگر يك سنگ از اين قبور جابجا شود شمشير را در ميان همه شما بگذارد و تا آخرين نفر شما را نابود نمايد. عمر در حالى كه با يارانش بود، با حضرت اميرالمومنین عليه‌السلام روبرو شد گفت: اى ابو الحسن! چه قصد دارى؟ به خداوند سوگند ما قبر فاطمه علیهاسلام را مى ‏شكافيم و بر جنازه ‏اش نماز مى ‏گزاريم. حضرت امير علیه‌السلام لباس‌هاى وى را گرفت و او را از جاى بر كند و بر زمين زد و فرمود: یابن السوداء! من حقّ خود (يعنى مقام خلافت) را بدين جهت از دست دادم كه مبادا مردم از دين خويش برگردند. اما درباره قبر فاطمه علیهاسلام: به حقّ آن خدايى كه جان على در دست قدرت اوست اگر تو و يارانت راجع به اين قبرها عملى انجام دهيد زمين را از خون شما سيراب خواهم كرد. عمر! از اين خيال در گذر! پس از عمر ، ابوبكر با حضرت امير علیه السلام ملاقات نمود و گفت: اى ابوالحسن! تو را به حقّ پيغمبر اسلام و آن كسى كه بالاى عرش است سوگند مى‏ دهم كه از عمر دست بردارى، زيرا ما از انجام دادن عملى كه تو نمى ‏پسندى خوددارى مى ‏كنيم. راوى مى‏ گويد: على عليه السّلام عمر را رها كرد و مردم پراكنده شدند و به دنبال مقصود خود باز نگشتند. 📚منابع: بحار الانوار، علامه مجلسی، ج ۴۳، ص ۱۷۱ 👈برگرفته از کتاب فاطمیه ماثور، حجه الاسلام شیخ محسن حنیفی، صفحه ۱۴۱