eitaa logo
ذاکرین آل الله
252 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
1.3هزار ویدیو
288 فایل
( متن اشعار؛سبکها وفایلهای صوتی ایام ولادت و شهادت ائمه اطهار(ع) ومناسبتها ی ملی و مذهبی التماس دعا حاج غلامرضا سالار 09351601259 . شماره جهت ارتباط با مدیر کانال...
مشاهده در ایتا
دانلود
. در حال و هوای بقیع و عزای حضرت ام البنین سلام الله علیها سلام مدینه ای شهر غربت مرغ دلم پر میزنه برا زیارت سلام مدینه فدای داغت فدای اون بقیع بی شمع و چراغت سلام ما به غربت زمین و آسمانت به اشک دیدگان زائرانت با خاک آن مزار بی نشانت سلام ما به چشم خون و سینه ی کبابت به آن قبور زیر آفتابت به چار قبر خاکی و خرابت ........................... دل زمین و سما گرفته کنج بقیع یه مادری عزا گرفته با نوحه ی او غم گریه میکرد حتی دل سنگ عدو هم گریه میکرد روضه میخوند برای یک ماه و سه تا ستاره برای اون حنجر پاره پاره برای اونکه مادری نداره روضه میخوند برای خیمه ها و اشک خواهر برای کاروان و داغ معجر برای قتلگاه و ضرب خنجر ✍ 👇
. ز چشمان سکینه شرمگین بود فرات اشک هایش آتیش بود شبیه مشک آب تیر خورده دل صد پاره ی ام البنین بود ............... نوایی آتشین دارد دل ما چه آوایی حزین دارد دل ما کشیده چار سویش صورت قبر غم ام‌البنین دارد دل ما .
. ( سیدتی فاطمه حضرت ام البنین ) کنج بقیع دلغمین نشسته روی زمین مرثیه خوانی کند بهر "قطیع الیمین" سیدتی فاطمه....... جام و سبو گریه کرد لاله بر او گریه کرد ز گریه ی مادری چشم عدو گریه کرد سیدتی فاطمه...... نمی شود باورش چه آمده بر سرش دست علمدار عشق جدا شد از پیکرش سیدتی فاطمه..... دو چشم او شد زغم چشمه ی اشک و الم یکی به یاد حسین یکی به یاد حرم سیدتی فاطمه...... گریه کند بی حساب مادر سقای آب خجل شد از تشنگان خجل بود از رباب سیدتی فاطمه...... بر غم آن پاره تن سر جدا از بدن به جای زهرا کند گریه بر آن بی کفن سیدتی فاطمه... ✍ .👇
. بگرید مدینه ز آهی حزین حرم دلشکسته ، بقیع دلغمین بگو مادران شهیدان همه کنند نوحه از داغ ام البنین واویلا واویلا یا ام البنین گلی ، گر بسوزد تنش مشکل است رود لاله از گلشنش مشکل است جوان ، گر بپوشد لباس کفن به مادر خبر دادنش مشکل است واویلا واویلا یا ام البنین به آن مادری که شد از غصه پیر خبر آمد از مرگ ماه منیر خبر آمده دست او شد جدا خبر آمده چشم او خورده تیر واویلا واویلا یا ام البنین ✍ 👇
. اولادی و مَن تَحتَ الخَضراء کُلُّهُم بِفِداءِ اَبی عَبدِالله چه شد لاله ام چه شد یاس من افتاد از بدن دست عباس من میگریم بر آن مقطوع الیدین فرزندانم فدای طفل حسین اولادی ...... اولادم شدند فدای حسین بادا سر من فدای زینبین پیکرش به خاک بود و سر نداشت گریم بر شهیدی که مادر نداشت اولادی..... میگریم که شد خیمه قحط آب وای از دل زینب از دل رباب گشته جای آن دستان قلم اشک چشمانم آب آور حرم اولادی...... ✍ 👇
کانَـت تَخـرُجُ إِلَی البَقِیعِ فَتَندُبُ بنی‌ها أَشجَی نُدبَةٍ وَ أَحرَقَها بُنیانگذار هم (س) بود
‍ ‍ . ‍ سلام_الله_علیها 🏴بند اول آشفته حالم،با غم غمینم،ام البنینم،ام البنینم دنیای دردم،زار و حزینم،ام البنینم،که بی بنینم یه روزی من پسر داشتم توی باغم ثمر داشتم چهار تا تاج سر داشتم عصای دست من بودن همه ی هست من بودن دل خوش بودم پسر داشتم شنیدم که سراشون به نامردی جدا شد جسمشون قطعه قطعه سرا رو نیزه ها شد (آه و واویلتا وای) 🏴بند دوم افتادم از پا،نقش زمینم،ام البنینم،ام البنینم با غصه حالا،من همنشینم،ام البنینم،که بی بنینم یه روزی نور عین داشتم خوشی داشتم حسین داشتم همه دارو ندارم بود یه روزی من قمر داشتم دلم خوش بود پسر داشتم ماه شبهای تارم بود شنیدم بعد عباس حسینم بی پناه شد دیگه قدش دوتا و بی یار و بی سپاه شد (آه و واویلتا وای) 🏴بند سوم سقای لشکر،ای آخرین یار،پاشو علمدار،پاشو علمدار بعد تو میشه،کار حسین زار،پاشو علمدار،پاشو علمدار پاشو نور نگاهه من پاشو پشت و پناهه من پاشو سرلشکرم عباس کمرم رو شکستی تو راه چارم رو بستی تو اومده مادرم عباس چرا فرقت شکسته کی دستاتو بریده پاشو دشمن به خیمه دیگه لشکر کشیده (آه و واویلتا وای) 🎤 کربلایی ✍️کربلایی امیرحسین سلطانی
مشک خالی و پاره را تا دید موج باران ز دیده اش بارید یاد آن قامت قیامت کرد تا شنید از غمش به خود لرزید نفسش بین سینه بند آمد گه به هوش است میرود از هوش ناله آتشین کشید از دل مشک و را می کشید در آغوش بر سرش خاک بی کسی می ریخت بر سر و صورت از غمش می زد با قدی خم به دیده ای گریان بوسه ها روی پرچمش می زد مثل زهرای مرضیه او هم شب و روزش به گریه سر می شد روضه میخواند و یاحسین می گفت باغم او شبش سحر میشد ناله ها از سر جگر می زد تا زمشک دریده می گفتند سر به در میزد آن زمانی که از گلوی بریده می گفتند... محمد حبیب زاده
. ام البنین تو همنشین حیدری بانو تو در کرامت محشری بانو تو بر شهیدان مادری بانو جان امیرالمؤمنین تویی رهرو راه شاه دین تویی بانوی خانه ی ولایتی مام عباس مه جبین تویی صلی الله علیک ام بنین۴ ام البنین تو بوده ای به اهل بیت حساس خدا به تو داده مهی عباس دسته گلی با عطر و بوی یاس عباست علمدار کربلاست در شجاعت همچون شیر خداست با اذن حی کبریای خود از کار عالمی گره گشاست صلی الله علیک ام بنین۴ ام البنین سوز غم کرب و بلا داری داغ شهیدان خدا داری فرزند دست از تن جدا داری بانوی با کرامتی و پاک در بقیع می نشستی روی خاک دیده گریان بودی به صبح و شام یاد پیکرهای پاره و چاک صلی الله علیک ام بنین۴ ام البنین ندیده ای تو که گل لیلا به پیش دیده ی تر بابا صد پاره شد ز کینه ی اعدا بابا آمده در کنار او با چشم گریان بی قرار او بیند با دیدگان تر حسین بر خاک افتاده جان نثار او صلی الله علیک ام بنین۴ ام البنین ندیده ای غنچه شده پرپر جان داده بر دست پدر اصغر بر سینه ی پدر شده زیور ندیدی حسین خونجگر شده نخل باغ او بی ثمر شده چشمش بر خیمه و مادر او دیده گریان بهر پسر شده صلی الله علیک ام بنین۴ ام البنین ندیده ای نقش زمین عباس به دست دشمن لعین عباس گردیده بشکسته جبین عباس ندیدی جان او فدا شده فرق سرش از کین دو تا شده خورده بر چشم او تیر ستم دستانش از پیکر جدا شده صلی الله علیک ام بنین۴ ام البنین ندیده ای به روز عاشورا حسین فاطمه شده تنها گشته اسیر ظلم دشمن ها ندیدی حرمتش دریده شد ناله ی غربتش شنیده شد با دستان شمر لعین و پست رأس او از قفا بریده شد صلی الله علیک ام بنین۴
. تو دستِ مهر فاطمه در آستینی خود آفتابِ عشقی و سایه نشینی ای همسر مولا که شأنت هست والا باید بگوید از تو علامه امینی چون چارده معصوم جای تو به عرش ست حالا اگر که چند روزی در زمینی ام البنینی بود هر کس را که دیدم باید به تو پس گفت ام المؤمنینی هر کس ارادت داشت بر تو اینچنین گفت داغِ غمِ عباس جانت را نبینی از هر چه ترسیدی سرت آورد دنیا این بار نوبت بر تو شد ، بستر نشینی ذکرِ مصیبت را بشیر آغاز چون کرد گفتی به عالم نیست چون من شرمگینی او گفت شاه عشق تا باشد سلامت در علقمه افتاد و خاکی شد جبینی وقتی که دستانِ گلت از تن جدا شد خم شد حسین آنجا برای دست چینی می خواست زهرا را ببیند ، تیر نگذاشت نگذاشت برخیزد ، عمودِ آهنینی یک روز گفتی ، فاطمه من را نخوانید یک روز هم گفتی که امّ بی بنینی 🔸شاعر: =========================
ادب کنید که امشب شب مناجات است شب توسل و اشک و شب عنایات است وفات مادر ساقی..عزیز سادات است ادب کنید که هنگام عرض حاجات است - هر آنکه برد در خانه اش گدایی را به سر نمانده برایش دگر هوایی را - ملائکه همه حاجت گرفته اند از او به مژه ام بزنم خاک خانه اش جارو کسی که پیش قدم هاش می زند زانو شده ست ریزه خور سفره ی همین بانو - فدای معرفت و راه و رسم حیدری اش فدای مرحمت و التفات مادری اش - بنای خانه ی او عشق او به مولا بود دلش بزرگ..دلش امتداد دریا بود اگرچه فرصت خانمی اش مهیا بود خودش نوشت که این زن کنیز زهرا بود - بزرگ بود و امیری رشید فرزندش همیشه جان اباالفضل بوده سوگندش - کشید شعله به قلب مدینه با گریه که کار او شده یا التماس یا گریه چه گریه ها که درآورد گریه ها گریه نماز صبح به آه و دم عشا گریه - تمام شهر پریشان گریه ی او بود بقیع شاهد اشک های بانو بود - شبی نشست به روضه به ناله های رباب به گریه های سکینه به بی وفاییِ آب به شانه های خمیده به زخم و ردّ طناب به حال محتضر زینب و به بزم شراب - گهی به صورت و گاهی به روی سر می زد به حال اهل حرم داد از جگر می زد - سکینه گفت که مادر خوشا به احوالت ندیده ای و نگشته حراج خلخالت ندیده ای که بخندند بر تو و حالت ندیده ای که چه شد با شهید گودالت - تنش به روی زمین زیر دست و پاها بود برای غارت او حرمله مهیا بود - خبر رسید که ساقی پرش شکسته شده و ابروان کمانش ز هم گسسته شده همینکه دید دگر راه چاره بسته شده صدا رسید بیایید حسین خسته شده… -‌ صدای هلهله آمد..بیا..بیا..کشتیم زدیم ساقیِ اورا…حسین را کشتیم - به دور قتله گهش هی برو بیا کردند به قتل صبر سرش را ز تن جدا کردند برای پیرهن کهنه شر به پا کردند به روی خاک تن زخمی اش رها کردند - “به خون حنجرش آغشته شد..بمیرم من عزیز ما نگران کشته شد..بمیرم من” 🔸شاعر: ==========================
عمری برای داغ زهرا گریه کردی هرنیمه شب همپای مولا گریه کردی درپای تو خاک بقیع ازاشک گل شد وقتی که گفتی واحسینا گریه کردی اول برای زینب و داغ حسینش بعدش برای دست سقا گریه کردی یکبار دیدی که رباب از حال رفته صدبار مثل موج دریا گریه کردی دیدی رقیه نیست جای اوسکینه هربارکه میگفت بابا گریه کردی خوب است که شام غریبان راندیدی باروضه های خارصحراگریه کردی حرف سه شعبه آمدوازحال رفتی دیدی کسی می افتد از پا گریه کردی گرم عزای بچه های خود نبودی باگریه های زینب اما گریه کردی تشت طلاو خیزران را که ندیدی ابری شدی با حرف زنها گریه کردی حرف کنیز آمد سکینه زود تب کرد لطمه زدی هی صورتت را گریه کردی بی بی نبودی موی دختر بچه ها سوخت قد تمام سینه زنها گریه کردی 🔸شاعر: ==========================
پس از زهرا نمیبینی زنی را اینچنین باشد زنی اینگونه هم شان امیرالمؤمنین باشد قدم بگذاشت در بیت علی فخر کلابیه که مفهوم‌جدیدی از ادب روی زمین باشد شده‌ بانوی‌ این خانه‌ ولی‌ چشمی ندید اصلا سر یک سفره با اولاد زهرا همنشین باشد اگر ام‌الاسد خوانند او را این روا باشد ولی‌ میخواست نام او فقط ام‌البنین باشد شجاعت را به فرزندان خود چون شیر میداده که ام‌ الغیرت و ام‌ الادب، شیر‌آفرین باشد ابالفضلم! همیشه سید و مولا بخوان اورا کسی را که ز نسل رحمه للعالمین باشد علمداری که در باران تیر علقمه داده دو دستش را که دستان خدا در آستین باشد سروده چارپاره در عزای کربلا اما هنوز از خیسی چشم عروسش شرمگین باشد به جای چار فرزندی که در کرببلا داده بنا شد در کنار چار امامش همنشین باشد تویی بانو نخستین سفره‌دار داغ عاشورا که تا محشر قیام کربلا با تو عجین باشد اگرچه مادرم زهرا نشد اما خدارا شکر برای من همین بس مادرم ام‌البنین باشد 🔸شاعر: =========================
از غمت ویرانم امّا خانه آبادم حسین می رسد با ناله اش زهرا به فریادم حسین می روم آشفته و زخمی سرِ خاک بقیع می رود تا کربلایت داد و بیدادم حسین بسکه بین گریه هایم جلوه کرده اسم تو اسم عباس خودم را بُردی از یادم حسین آنقدر از خشکی لبهای تو شرمنده ام یاد خشکی لب سقا نیفتادم حسین مشک پاره دیدم و گفتم که بیچاره رباب می زند بر سر رباب تو که نوزادم...حسین مادرت زهرا به جایم رفت بین علقمه ای فدای مادر تو چار اولادم حسین ذره ذره آب شد عباس و آب مشک ریخت قطعه قطعه ریخت آنجا شاخ شمشادم حسین من شنیدم فاطمه تا بین آن گودال رفت... سوخت از ذکر بُنیَّ عالم و آدم حسین زیر پا ذکر لبت را بی وضو برهم زدند ای فدای نالهء جدّ تو اجدادم حسین روی نی با خواهرت رفتی ز کوفه بین شام معجرش را پاره دیدی در میان ازدحام 🔸شاعر: =========================
محرمانِ این حرم هستیم با أُم‌الْبَنِینَ معنیِ یافاطمه یعنی که یا أُم‌الْبَنِینَ عقل از درکِ مقامات بلندش عاجز است عشق می‌گوید سلام‌الله عَلیٰ أُم‌الْبَنِینَ زائرِ زهرا فقط این راز را فهمیده است مصطفی بالاسر و پایینِ پا أُم‌الْبَنِینَ مرقدِ این فاطمه پایینِ پای فاطمه است نیست از آن قبرِ پنهان راه تا أُم‌الْبَنِینَ زندگی‌ات شد علی و بندگی‌ات شد علی آمدی تا قُرب  تا حق  تا خدا  أُم‌الْبَنِینَ با تو باید دید  زهرایی شدن  زینب شدن با تو باید خواند ما اَدراک ما أُم‌الْبَنِینَ در نجف نقشِ ضریحِ مرتضی یافاطمه است در حرم دیدم به ایوانِ طلا أُم‌الْبَنِینَ ابتدای این غزل از بیتِ زهرا شد شروع ابتدایی که ندارد انتها أُم‌الْبَنِینَ آمدی گفتی به اذن‌الله عشق آغاز شد نامِ تو شد مادرِ آیینه‌ها أُم‌الْبَنِینَ از همان روزی که زینب گفت مادرجان به تو از همان روزی که دختر شد تو را أُم‌الْبَنِینَ مادری کردی برای تشنگی‌های حسین مادری کردی برای مجتبی أُم‌الْبَنِینَ با کنیزان می‌نشستی و کنیزی کرده‌ای از خودت حتی زِ نامِ خود رها  أُم‌الْبَنِینَ "ای تمامِ مادران قربان این نامادری" ای پس از سوءُ القضا حُسن القضا أُم‌الْبَنِینَ چهار فرزندت فدای چهار فرزندِ علی زندگی را ساختی با هشت تا أُم‌الْبَنِینَ آه از روزی که آمد بِینِ آغوشت حرم تکیه می‌دادی پس از آن بر عصا أُم‌الْبَنِینَ در میانِ کاروانِ بچه‌هایت رفتی و... یک نفر اما ندیدی آشنا  أُم‌الْبَنِینَ تا که گفتی پیرزن دنبالِ زینب آمدم گفت حق داری که نشناسی مرا أُم‌الْبَنِینَ جانِ من داغِ کجا اینقدر پیرت کرده است گفت رفتم قتلگاهِ کربلا أُم‌الْبَنِینَ ای بلا دیده  کدامش در کجایش سخت بود گفت : وای از شام از شامِ بلا أُم‌الْبَنِینَ کربلا بود و هجومِ نیزها در نیزها شام بود و ضربه‌هایی بی هوا أُم‌الْبَنِینَ کربلا و خندها بر رو زدن‌های حسین شام بود و ناسزا در ناسزا  أُم‌الْبَنِینَ خوانده‌ای وَیلی عَلیٰ شِبلی علیکَ یاحسین خوانده‌ای لا تَدْعُوِنِّی وَیْکِ یا أُم‌الْبَنِینَ 🔸شاعر: ========================
@shere_aeini او حضرت خاتون عالم ما گدایش شد دستگیر عالمی دست عطایش باید بگیرد چادر ام البنین را هر کس که افتاده عقب کرببلایش پیر و جوان کربلا را داده حاجت شنبه به شنبه سفره های بی ریایش مادربزرگم بچه هایش را سپرده بر معجزات سفره ی مشکل گشایش هر سال می گیرند اجر نوکری را گریه کنان فاطمیه در عزایش دار و ندار او فدای کربلا شد دار و ندار کربلایی ها فدایش عباس در دامان او رب ادب شد رحمت به شیر پاک و شیر با وفایش این شیر زن با گریه دنیا را به هم ریخت مروان کشد آه از جگر با های هایش تازه نکن داغ دلش را ای مدینه دیگر نزن ام البنین او را صدایش ای آسمان خون گریه کن بر غربت او این پیر زن در علقمه مانده عصایش اشک بشیر از این همه ایمان در آمد او نیست اصلا فکر آقازاده هایش ای کاش او پیری زينب را نمی دید شد مرگ ، بعد از کربلا تنها دعایش ام البنین ِ بی بنین را عاقبت کشت داغ حسین و راس از پیکر جدایش 🔸شاعر: ========================== 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini رسید قافلهء عشق از سفر منزل کبود چشم و تنِ سرورانِ آن محمل امیر رفته چرا چون اسیر می آید شکسته بال و پر و بی منیر می آید از آن شکوه و صلابت فقط همین مانده رکاب رفته و تنها کمی نگین مانده به انتظار عزیزان ببین که ام بنین نشانده عرش را به روی فرش زمین بشیر بانیِ این شد که پیش تر برود و از فراق شهیدان کمی خبر بدهد به نزد ام بنین رفته و رعایت کرد ز روز حادثه او اندکی روایت کرد که بود واقعه را یکه تاز عباست ز معرفت چه بگویم و باز عباست شبی که سوز غریبی و ساز واهمه بود مدافعِ حرمِ بچه های فاطمه(س) بود در آن زمان که عدو وعدهء امان میداد اگر نبود حسین(ع) او ز غصه جان میداد چو مادر پسران طعنهء امان بشنید خروش آمد و غیرت در او زبانه کشید به من بگو حسین(ع) کو عزیزِ فاطمه(س) کو سخن خلاصه کن و از امیر قافله گو بشیر لب ز لب خود گشود و غوغا کرد شکسته بغض گلو، سفرهء دلش وا کرد حسینِ فاطمه را تشنه کام پژمردند یتیمِ قافله را بیشمار آزردند در آن زمان که زمین سیراز آبِ جاری بود به تشنه کامیِ اصغر سه شعبه یاری بود نبود غیرتی از دودمانِ این اسلام که قبل ذبح عظیمش دهند جرعه به کام سخن بریده بریده نواست واویلا دو دوست بر کمر و هم صداست با زهرا گذشت چندی و خاتون کاروان آمد چه بی جهاز و چرا اینچنین عیان آمد؟ چه پرجوانه سفر کرد و پیر آمده است چرا تبارِ علی(ع) چون اسیر آمده است چو چشم زینب کبری به مادرش افتاد به یاد غربت چشم برادرش افتاد امان ز سینهء پر درد زینب کبری امان ز بی کسیِ او غروب عاشورا فغان و شیون و زاری دوباره شعله کشید که باز حجب و حیا را به چشم فاطمه دید کشید ناله بیا امِ بی بنین گشتی هنوز روضه نخواندم که اینچنین گشتی کجاست تا که بگیرد رکاب عباست کجاست تا که نمیرد رباب عباست گرفت مشک،کجا رفت،پس کجا مانده؟ کنون که کنج خرابه رقیه جا مانده ببین که عزت ما رفت همرهِ عباس جلال و حشمتِ ما رفت همرهِ عباس بیا بیا که از او نزد تو گله دارم نگفت خواهر و من هم از او طلبکارم نه من،فرات هم از او طلبکار است ز حصرت لب او موج آب تبدار است دگر بس است خسته شدم جان من رسیده به لب ادب نکن بغلم کن به من بگو زینب 🔸شاعر: ========================== 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini شنیدم خون ثارالله چون ریخت شفق هر صبح و شام از دیده خون ریخت   حدیث کربلا شد عافیت سوز فلک ماتم نشین شد هر شب و روز   به هر سینه ولی غم مبتلا بود به یاد وقعه کرب و بلا بود   به خاطر خواهی آن دلنوازان سمند غم بهر سو گشت تازان   مدینه گریه می‌کردی به حالش زبان حالش این بود و مقالش   که نام من دگر امّ‌البنین نیست سر و کارم دگر با آن و این نیست   دلم بهر خوشی جایی ندارد که اسم من مسمّایی ندارد   بود پر از شیار غم جبینم اگر ام بنینم کو بنینم   ز دل‌بندان خود نادیده کامی چگونه خوش توان بودن به نامی   شنیدم نوجوانانم سراسر به جنگ کفر و کین رفتند با سر   به خون غلطیده عونم در ره دوست در این ره جعفر من نیز با اوست   ز دستم گر چه عبدالله رفته ولی شادم که در این راه رفته   شنیدم وقت ایثار و گه بذل کسی همت نکرده چون اباالفضل   شنیدم بوده پرچمدار و ساقی دو دست از او به حسرت مانده باقی   به گرد خیمه هر شب پاس داده به زینب تسلیت عباس داده   ز بس شوق شهادت کرده غرقش عمود آهنین خورده به فرقش   ولی با این همه آشفته حالی که دل هرگز نشد از غصه خالی   دگر خون گرید از غم هر دو عینم سیه پوشیده‌ی سوگ حسینم   حسینی کز فروغ علم و بینش رخش شد شمع بزم آفرینش   وجودش مایه هر دلخوشی بود مخالف با مرام حق‌کشی بود   گرفتم تا از او الهام وایده حیات من جهاد است و عقیده   به هر بزمی که شمع محفلم من به جای مادرش خونین دلم من   خداوندا «شفق» عبد است و عاصی ببخش او را ز قید غم خلاصی 🔸شاعر: ========================== 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini این زن که می‌بینی نگاهی خاص دارد در چشم‌هایش معدن الماس دارد او عاشق شاهی‌ست که جای زر و سیم تنها دو تا پیراهن کرباس دارد هنگام گندم آرد کردن، گفتگوها با خاطراتِ نیلیِ دستاس دارد با بچه‌های فاطمه چون همنشین است بر دامنش عطر گلاب و یاس دارد فانوس حاجات جهانی روشن است از لطفی که نور چشم او «عباس» دارد... 🔸شاعر: ========================== 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
اي دلت بند اميرالمؤمنين رشته‌های چادرت حبل المتين مادر ماهي و خورشيد زمين ای كنيز فاطمه! ام البنين يك رباعي داشته ديوان تو چار گل روييده بر دامان تو چارقُل خوانديم در قرآن تو همسر شيری و خود شير آفرين مثل قطره آمدي، دريا شدي خاك بودي، تربت اعلي شدي تا كنيز خانه زهرا شدي خانه‌ات شد قبله‌ی عرش برين اي به روح تو سلام اهل بيت عارفی تو بر مقام اهل بيت بچه‌های تو غلام اهل بيت ای غلام خانه‌ات روح الامين تو همه تن بودى و جان شد علی در كوير تشنه باران شد علي تو شدی قاری و قرآن شد علي ای مفاتيح الجنان بی قرين آن‌كه حكم صبر از الله داشت پيش چشمت سر درون چاه داشت نيمه‌شب‌ها روضه‌ای كوتاه داشت: پيش چشمم خورد زهرا بر زمين وقت رفتن پيش چشم زينبين گفته‌ای عباس را: اي نور عين بر نمی‌گردی مدينه بی حسين جان تو جان امام من، همين * * حال آورده بشير از ره خبر كاروان عشق آمد از سفر نه ستاره مانده ديگر، نه قمر آه ای ام البنينِ بی بنين بند قلب دختر زهرا گسست تا كنار علقمه افتاد دست با عمودی فرق عباست شكست خورد با صورت زمين آن مه جبين تا علمدار حرم از حال رفت يوسف زهرا سوی گودال رفت دست دشمن جانب خلخال رفت حمله كردند از يسار و از يمين روز، سينه‌زن شد و شب گريه كرد شمر تا خنديد، زينب گريه كرد نعل می‌رقصيد و مركب گريه كرد ذوالجناح آمد به خيمه شرمگين تو نبودی خيمه را آتش زدند عشق را در كربلا آتش زدند بچه‌ها را بي صدا آتش زدند سوخت آن‌شب قلب ختم المرسلين خوب شد مادر! نبودي ناگهان سرخ شد از خشم، چشم آسمان تا كه در گودال آمد ساربان خاتم آل عبا شد بی نگين خوب شد مادر نبودي، سر شكست در حرم گهواره‌ی اصغر شكست بعد سقا حُرمت معجر شكست راهي بازار شد پرده‌نشين 🔸شاعر:
خودت را از هرآنچه غیر عشق او رها کردی خودت را نذر او کردی و از عالَم جدا کردی به زهرا قول دادی خادم ایتام او باشی بلاگردانشان بودی، به قول خود وفا کردی برای پاسداری از حسینش، بچه‌هایت را فدا کردی، فدا کردی، فدا کردی، فدا کردی بشیر از ماه تو گفت و تو از خورشید پرسیدی ادب را تربیت کردی، ولا را مبتلا کردی علمدار عزای زینت دوش نبی بودی در آغوش مدینه خیمه‌ی ماتم به پا کردی تو خاک تیره را با اشک چشمانت بها دادی تو خاک تیره را با اشک چشمانت طلا کردی نشستی روضه خواندی در دل تاریک قبرستان زمینِ مرده را با اشک خود دارالشفا کردی شبیه فاطمه اشکت چراغ راهِ مردم شد برای گریه هرجا کربلایی دست و پا کردی چه مادرها که نور تو چراغ راهشان بوده چه فصلی در کتاب غیرت و ایثار وا کردی جهان را خیمه‌ی شیداییِ اصحاب عاشورا... جهان را مجلس مرثیه‌ی خون خدا کردی...
دوباره گفتم: دیگر سفارشت نکنم دوباره گفتم: جان تو و حسین، پسر! دوباره گفتم و گفتی: "به روی چشم عزیز" فدای چشمت، چشم تو بی بلا مادر مدام بر لب من "إن یکاد" و "چارقل" است که چشم بد ز رُخت دور، بهتر از جانم! بدون خُوود و زره نشنوم به صف زده‌ای اگرچه من هم "جوشن کبیر" می‌خوانم * * شنیده‌ام که خودت یک تنه سپاه شدی شنیده‌ام که علم بر زمین نمی‌افتاد شنیده‌ام که به آب فرات لب نزدی فدای تشنگی‌ات...، شیر من حلالت باد بگو چه شد لبِ آن رود، رودِ تشنه‌ی من! بگو چه شد لب آن رود، ماهِ کامل من! بگو که در غم تو رود رود گریه کنم کدام دست، تو را چید میوه‌ی دل من! بگو بگو که به چشمت، چه چشم زخم رسید؟ که بود تیر بر آن ابروی کمانی زد؟ بگو بگو که بدانم چه آمده به سرت بگو بگو که بدانم چه بر سرم آمد همین که نام مرا می‌برند می‌گریم از این به بعد من و آه و چشم تَرشده‌ای چه نامِ مرثیه واری‌ست "مادر پسران" برای مادر تنهای بی پسر شده‌ای 🔸شاعر: .
به اسمِ فاطمه لطفاً مرا صدا نَکنید که اسمِ فاطمه زیبنده ی فقط، زهراست درونِ خانه ی حیدر اگر چه آمده ام کنیزِ فاطمه ام، چون مقامِ او، والاست مرا به یُمنِ وجودِ چهار فرزندم عِجالتاً فقط اُم البَنین صدا بکنید شده ست حاجتم اینکه فدایتان باشم برای حاجت من خواهشاً دعا بکنید خدا کُنَد که در این با شما به سَر بُردَن به قَدرِ ارزنی از دردتان دَوا بکنَم میانِ غربتتان در کنارتان باشم برای غربتتان جانِ خود، فدا بکنَم پسر بزرگ نکردَم مگر به این علت که هر چهار، شوَند عاشقانه مستِ شما نیامده به جهان بی دلیل عباسم که آمده ست، که باشد، عصای دستِ شما به بچه های خودم یاد داده ام این را که دست و سَر بدهند از شما جدا نَشَوَند به هر چهار پسر گفته ام که مَدیونند اگر که جزوِ شهیدانِ کربلا نَشَوَند هر آنچه دارم از این روزگارِ پُر مِحنَت به کف گرفته ام آری، فقط برای حسین تمامِ هستیِ اُم البنین ابلفضل است تمامِ هستیِ اُم البنین فدای حسین 🔸شاعر: ==========================
زمینه ، سنگین ، واحد ، شور (به همه سبکها خوانده میشود) سلامِ ما بر تو اِی ، گل امیرالمومنین یار و یاور حیدر ، یا حضرت ام البنین سلامِ همه عالم ، بر تو ای مادر ادب بعد زهرا تو هستی ، همسر قَتال العرب تویی ماه بی قرین. حضرت ام البنین ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ بی بی یا ام البنین (۴)‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ یه روزی ان شالله ، بانو کنار مزارت بر سر و سینه زنیم از ناله های غمبارت گریه های تو بی بی ، دل همه زنها شکست کربلا هم تیغ کین ، بر گل یاس تو نشست بفدای عباسِت دلِ پُر از احساسِت بی بی یا ام البنین (۴)‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ تا شنیدی از فرقِ ، عباس و دستان جدا گفتی همه پسرهام ، فدای حسین زهرا تا که شنیدی بانو ، از غم و غربت حسین صیحه ای زده ای و ، دلت شده به شور و شین بند دلت پاره شد زینبش آواره شد بی بی یا ام البنین (۴)‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ .
.   🔸بشیر آمد و شهرِ مدینه بر هم ریخت 🔸مدینه بر سرِ خود خاکِ غصّه‌وغم ریخت بشیر بن  جذلم میگه: هنگامى که به مدینه نزدیک شدیم، على بن الحسین دستور داد که ، خیمه ها را برپا کنند و بمن فرمود: اى بشیر! خدا پدرت رو رحمت کند، او شاعر بود، آیا تو نیز مى توانى شعر بگویى؟ گفتم: آرى، اى پسر رسول خدا، من نیز شاعرم. فرمود: وارد مدینه شو و خبر شهادت ابى عبدالله(علیه السلام) و ورود ما رو به مردم مدینه برسان 🔸مدینه از غمِ کـرب و بلا به سر می‌زد 🔸صدایِ قاصدِ غم شعله بر جگر می‌زد بشیر میگه به مسجد النبى رسیدم و صدامو به گریه بلند کردم و گفتم: «یا أَهْلَ یَثْرِبَ لا مُقامَ لَکُمْ بِها * قُتِلَ الْحُسَیْنُ فَأَدْمُعی مِدْرارُ اَلْجِسْمُ مِنْهُ بِکَرْبَلاءَ مُضَرَّجٌ * وَالرَّأسُ مِنْهُ عَلَى الْقَناهِ یُدارُ» (اى مردم مدینه، دیگر مدینه جاى ماندن شما نیست، زیرا حسین [آقاى شما] کشته شد که اشک من این گونه سرازیر است. پیکر او در کربلا به خاک و خون غلطیده و سر مقدسش بالاى نیزه، شهر به شهر گردانده شد). 🔸آهای شهرِ مـدینه... حسین را کشتند 🔸تمـامِ آبـرویِ عالـَمـین را کشتند على بن الحسین(علیه السلام) با عمه ها و خواهرانش در آستانه شهر فرود آمده اند 🔸عزیزِ فاطـمه را تشنه سَر بریده ستم 🔸 به یادِ فاطمه و فاطمیّه سوخت حرم بشیر میگه:، حتّى زنان مدینه از خانه هایشان با موهاى پریشان بیرون ریختند و درحالى که از شدّت مصیبت صورت هاى خود را مى خراشیدند و بر صورت هاى خود لطمه مى زدند، صدا به گریه و زارى بلند کردند. (هیچ مرد و زنى را گریان تر از آن روز ندیدم و بعد از وفات رسول خدا، روزى تلخ تر از آن روز بر مسلمانان نگذشت) 🔸بگو به حضرتِ امُّ البنـین چه شد پسرهایش 🔸دو دست و چشم و علمدار و مشکِ سقّا پَر بشیر اومد محضر عرضه داشت خانم جان... بچه هات رو در کربلا کشتند... بی بی فرمودند... ای بشیر... أخبِرنی عَن أبِی عَبدالله الحُسَین بشیر! از حسینم چه خبر... عرضه داشت... بی بی جان نبودی... دستهای عباست رو قطع کردند... عمود آهنین به فرقش زدند... فرمود ای بشیر... اَوْلادِی وَ مَنْ تَحْتَ الْخَضْراءِ کُلُّهُمْ فَداءً لاَِبِی عَبْدِ اللّهِ الْحُسَیْن علیه السلام تمام بچه هام فدای حسین... همه عالم فدای حسین... 🔸 نشسته است سرِ شاهِ دین رویِ نیزه 🔸 تـَنی به زیرِ سمِ اسبها شـده روضه مردم به سرعت به مکانى که کاروان در آنجا بود، رفتند دیدم على بن الحسین بیرون آمد، در حالى که پارچه اى در دست داشت که با آن اشک هایش را پاک مى کرد. کسى چارپایه اى آورد و حضرت روى آن نشست، در حالى که پیوسته اشک هایش جارى بود و نمى توانست جلوى گریه اش را بگیرد. مردم که این صحنه ها را دیدند، صداى گریه آنان بلند شد و از زنان و دختران مدینه نیز ناله و شیون برخاست؛ 🔸 بـِبار تا به قیامت که حرفِ غارت شد 🔸نصیبِ دخـترِ زهرا چرا اسارت شد؟! عبدالله بن جعفر هم اومده و داره دنبال خانمش می‌گرده ،یک به یک محمل ها رو داره سر می‌زنه،رسید به محمل زینب،نشناخت خانومش و ،پرسید: خانوم من زینبُ ندیدی ؟بی بی یه نگاه کرد به عبدالله،وگفت:عبدالله، حق داری من و نشناسی آره من اون زینبی نیستم که از پیش تو رفتم، آخه: 🔸آن شب که از مدینه سفر کردم اختیار 🔸 همراه بود؛ قاسم و عباس و اکبرم 🔸 مویم سیاه بود ولی معجرم سپید 🔸 مویم سفید شد، سیه گشت معجرم عبدالله جلو چشایِ من سر حسین رو بریدند ... هی روضه خوند و هی عبدالله گریه کرد ،همه حرفا که تموم شد گفت بی بی! یه گلایه دارم ازت ... شنیدم برا علی اکبر زودتر از داداشت رفتی ... بالا سر قاسم رفتی،بالا سر شهدای بنی هاشم رفتی،... مگه بچه های من قابل نبودند،چرا نرفتی بالا سرشون؟! گفت:عبدالله! تو دیگه چرا از من این سوال و می‌کنی؟ب‌حق داداشم قسم،ترسیدم نگاش به نگاه من بیفته از من خجالت بکشه،گفتم حسین ،خجالت زده ام نشه حسین... مدینه النبی صلی‌الله‌علیه‌وآله و سلم