از کوچه به هنگام گذر خاطره دارم
میسوزم و باسوز جگر خاطره دارم
مانوس به اشکم چه کنم دست خودم نیست
آخر من ازین دیده ی تر خاطره دارم
یک روز عصا بودم و یک عمر خمیدم
از درد سر و درد کـمر خاطـره دارم
کابوس گرفته ز من این خواب شبم را
با آه شب و سوز سحر خاطره دارم
این پیری من زیر سر کودکی ام بود
در سن کم از غم چقدر خاطره دارم
رد میشدم از کوچه ی تنگ و جگرم سوخت
از سیلی و از چرخش سر خاطره دارم
بیزارم ازین سرعت بسته شدن در
من با لگد و آتش در خاطره دارم
#نـوكـر_نـوشـت:
#حـسـن_جــان
سیلیِ به #زهرا سبب مرگ #حسن شد
آری بخدا غصه ی ناموس کشنده ست
#دوشنبتون_امام_حسنی
#به_یاد_شهیدان
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_
عجل_فرجهم
نوکری کار من و کار تو ذاتا کرم است
خار هم بین گلستان شما محترم است
بی نیـازم ز همــه عالــم و آدم زیـــرا
لطف سرشار شما سایه ی روی سرم است
اینکـه هر روز فقط از تو سخـن میگویم
اثـر لقمــه ی پـاک پـدر و مــادرم است
حسنی زاده شـــدم، پس حسنی میمیرم
گُــل ذکر تو فقط در نفس آخــرم است
من به انـدازه ی یک عمر، بدهکار توام
نامتان ذکر طپشهـای دل مضطرم است
حــرم خاکی تو غصه برایم شده است
فکر و ذکرم به خدا ساختن یک حرم است
#نــوكـر_نـوشـت:
#حسن_جـان
روی قبر خاکی ات طرح ضریحت می کشد
آرزوها دارد این نـوکـر برایت #یاحـسـن
#صلی_الله_علیک_ياسيدناالمظلوم_يااباعبدالله_الحسين
.