#ولادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
ای میوه معراج چشم روشن تو
یک کهکشان راه است تا فهمیدن تو
ای نور قبل از نور چشمت چشمه نور
دست همه خورشید ها بر دامن تو
دست غزل خالی ست در از تو سرودن
از واژه هایم بر نیاید گفتن تو
قبل از شما مثل جهنم بود این خاک
حالا بهشتی گشته با عطر تن تو
ای قله احسان سخاوت های باران
تندیس احسان میشود پیراهن تو
چشم مرا بارانی خاکت سرشتند
نامه رسان بی نشان مدفن تو
رو به درازا میرود شب های دنیا
بعد از تو و آن ماجرای رفتن تو
#حسن _کردی
#ولادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
در زمان خلق زهرا هیچ کس دستی نداشت
لاشریک له... خودش تنهای تنها خلق کرد
تا نماند بعد از این گرد یتیمی بر رخش
بهر پیغمبر خدا ام ابیها خلق کرد
حجت الله علی الحجة به این معناست که
یازده تا حجت الله علینا خلق کرد
مریم از عمرش یکی دارد اگر عیسی مسیح
فاطمه در دامنش چندین مسیحا خلق کرد
فاطمه یعنی همان إنا هدیناه السبیل
حبرییل از سجده ی بر فاطمه شد جبرییل
در وجود فاطمه صورت و سیرت دیدنی ست
مادری با این وقار و شأن و شوکت دیدنی ست
مصطفی خم میشود بوسه به دستش میزند
دختری با این همه قدر و ابهت دیدنی ست
در تمام عمر خود از شوهرش چیزی نخواست
همسری اینگونه با صبر و متانت دیدنی ست
محضر آقای خود هر وقت لب تر میکند
چشم گفتن های حیدر بی نهایت دیدنی ست
میرود محراب با معبود خلوت میکند
رفتن معراج او روزی سه نوبت دیدنی ست
نزد نابینا هم از سر چادرش را برنداشت
اینقدر حجب و حیا، شرم و نجابت دیدنی ست
هر کجا زهرای مرضیه نباشد دوزخ است
با وجود حضرت صدیقه جنت دیدنی ست
بی گمان در محشر فردا به حرفم میرسید
زیر پای مادرم تخت شفاعت دیدنی ست
از مقام حضرتش امروز قطعا غافلیم
جایگاه فاطمه روز قیامت دیدنی ست
زیر و رویم میکند وقتی صدایم میکند
نقش زهرا بی گمان شبهای هییت دیدنی ست
شک اگر داری از امثال أبوحامد بپرس
مهر بی بی زیر طومار شهادت دیدنی ست
در گرفتاری گره از کارمان وا می کند
رحمت بسیار این خاتون به رعیت دیدنیست
از دهان طفل میگیرد به سائل میدهد
جود و بذل و بخشش وقت کرامت دیدنی ست
در مرام و مسلک زهرا "برو" در کار نیست
"گر گدا کاهل بود تقصیر صاحبخانه چیست"
#علیرضا_خاکساری
#ولادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
هی میکِشم گل مینویسم مادر من
وقت توسل می نویسم مادر من
من قصه های باورم را دوست دارم
من عاشقانه های مادرم را دوست دارم
ای رحمت للعالمین خوانده تو را اُم
خورشیدی و دور سرت دریای انجم
ترکیب عشق و نور و احساس و حیایی
تو چلّه ی پیغمبر اهل حرایی
اول که عطر خاک و باران زد تو بودی
وقتی نسیم سیب می آمد تو بودی
آثار تو در جاده ی افلاک باقی ست
یک جلوه ات در قصه ی لولاک باقی ست
دست تو در روز قیامت بازِ باز است
دست تو در امر شفاعت بازِ باز است
ای ذکر تسبیح تو بعد از هر نمازم
ایاک نعبد های جاری در نمازم
ای دختر آیینه های بی تعلق
هرچه سرودند از تو شعر بی تملق
معراج اهل آسمان از دامن تو
عطر خدا می آید از پیراهن تو
کوثر توئی ما تشنه کامان تو هستیم
ما مستحق لقمه ی نان تو هستیم
باران شما و ما همه خاک کویریم
بر ما ببار از تشنگی اینجا نمیریم
ای وصف تو در آیه های پاک کوثر
ای بوسه بر دست شما داده پیمبر
ای گرد خاک چادرت خورشید تابان
از چادر تو صد یهودی شد مسلمان
آئینه ی تقدیس در دنیای پیشین
ای لیله القدر پیمبرهای پیشین
ما با تو ترسی از شب محشر نداریم
خود را فقط در دست لطفت می سپاریم
ای احترامت واجب بر هر پیمبر
ای آسمان روشن شب های حیدر
خورشید بعد از دیدنت در تابش آمد
عالم پِی دستاس تو در چرخش امد
بر آسمان عشق حیدر دل که دادی
پیراهنت را هدیه بر سائل که دادی
عالم به دستان عطایت آفرین گفت
بر بخشش بی انتهایت آفرین گفت
شور نمازت تا خدا بالا گرفته
اینگونه نامت کنیه ی زهرا گرفته
ای خادمت آسیه و حوا و مریم
چشم همه بر دست تو چشمان ما هم
گاهی گلو از مهر تو تر می نمایم
بنگر چگونه بی شما سر می نمایم
امروز جمعه؛ روز آقای غریبی ست
بانوی من بی صاحبی درد عجیبی ست
دیگر کسی چشم انتظار آسمان نیست
چشم انتظار مهدی صاحب زمان نیست
ندبه گذشت و حضرت دریا نیامد
گاه سمات آمد ولی آقا نیامد
بانو قسم بر پهلوی آزرده ی تو
بر چهره ی در کوچه سیلی خورده ی تو
امشب بگو مهدی بیاید ما غریبیم
آقای هم عهدی بیاید ما غریبیم
#ولادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
چون تو تمام آينه خلق احمدي
هر روز روز تو ست به سال پيمبري
ايام شادماني و روز ولادت است
هنگام شاد بودن و وقت عبادت است
در مصحف خداي تعالي نوشته بود
اين نور با طهور ولايت سر شته بود
پيش از شروع خلقت اين خاك و آسمان
اين دانه را به مزرعه عرش كشته بود
از بسكه بود دست توسل به سمت تو
هر گوشه اي ز چادر تو رشته رشته بود
چندي به التماس زمين كرده اي نزول
اين آخرين مسافرت يك فرشته بود
عالم هنوز طعم محبت به جان نداشت
حب تو در صحيفه مومن نوشته بود
ما را ببخش مدح تو كوثر نداشتيم
ما غير چند واژه ابتر نداشتيم
هر دختري كه ام امامت نمي شود
يا مادر پيمبر رحمت نمي شود
در مجمع خلايق حق فاطمه يكي است
اين وحدت است شامل كثرت نمي شود
آنجا كه پاي كفو علي هست در ميان
هر دختري كه لايق وصلت نمي شود
از اينكه آب مهريه ات بود روشن است
هر خانه اي كه خانه رحمت نمي شود
فردا بيا كه باز قيامت بپا كني
اي بانويي كه بي تو قيامت نمي شود
با اشتياق سمت صراط آوريد رو
زهرا بدون برگ شفاعت نمي شود
اين سينه باز حال و هواي مدينه خواست
يا رب دعاي كيست اجابت نمي شود
آخر مدينه راز پس پرده داشته است
آخر مدينه يار سفر كرده داشته است
لطف مدام حضرت ياسين به دست توست
آري دعا به دست تو آمين به دست توست
آنجا كه سينه در تب اندوه سوخته است
آرامش دوباره وتسكين به دست توست
پير خمين جلوه ي فرزندي ي تو داشت
يعني كه عزت و شرف دين به دست توست
آنجا كه ابر فتنه گري سايه گسترد
نابودي تمام شياطين به دست توست
اسلام با دعاي تو پيروز مي شود
آري كليد فتح فلسطين به دست توست
اين انقلاب جلوه اي از كوثر تو بود
بر روح تو سلام خدا و دو صد درود
#جواد _محمد_ زماني
#ولادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
ما با علی امام تو هم رأی می شویم
هردم برای شیر خدا ذوالفقار ،تو
آن روزکه تمامی مردم پیاده اند
برروی ناقه های بهشتی سوار،تو
آنجابرای اینکه شفاعت شویم ما
حتما دودست ساقی خود را بیار،تو
محشر به نام پاک تو محشور میشویم
بی اذن تو زدرب جنان دور میشویم
توآمدی که درشب دلها قمرشوی
درسینه ی شکسته ی دوران گُهرشوی
توآمدی که قامت دین را بپا کنی
برشاخه های نخل ولا برگ و بَرشوی
تو آمدی که سوره کوثربیاوری
تو آمدی برای علی بال و پرشوی
توآمدی که مادری ات رانشان دهی
تو آمدی که مادر کل بشرشوی
معنای اصل ام ابیهافقط تویی
توآمدی که باعث فخرپدرشوی
توآمدی که در دل دریای شعله ها
مثل کتاب سوخته ای شعله ور شوی
تو آمدی که برلب سادات روز و شب
شعربلند مادرم و میخ درشوی
تو آمدی که باطن شهری عیان شود
تو آمدی که شاهدمرگ پسرشوی
من که برای مدح توچیزی نداشتم
تنها قلم به صفحه قلبم گذاشتم
#مهدی _نظری
#ولادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
قرآن گشودم آیه ی محشر بیاورم
میخواستم که سوره ی کوثر بیاورم
من کیستم زفاطمه سر در بیاورم
باید کسی شبیه پیمبر بیاورم
هنگام وصفت عقل مرا ترک می کند
معراج رفته شان تو را درک میکند
با نور تو زمین شرف آسمان گرفت
چل روز مصطفی ثمری بی کران گرفت
پا بر زمین گذاشتی و خاک جان گرفت
تا آمدم بگویم زهرا زبان گرفت
گفتم که رخصتی بده بهتر بخوانمت
مهرت اجازه داد که مادر بخوانمت
مادر سلام، گوشه ی چشمی به ما کنید
مادر سلام، درد مرا هم دواکنید
با این امید در زده ام تا که وا کنید
لطفی به این اسیر یتیم گدا کنید
حالا اگر چه چادر تو وصله دار هست
من سائلم همیشه برایم انار هست
یا آیه آیه آیه ی خود(( هل اتی)) کنی
یا از کرم لباس عروسی عطا کنی
چادر امانتی بدهی تا چها کنی
یک قوم را به نور خدا آشنا کنی
دنیا تو را نخواست که اینقدر زشت شد
خاکی که زیر پای تو آمد بهشت شد
دنیا تمام ظلمت و تو ماورای نور
با تو کم است فاصله تا انتهای نور
همسایه ات اگر که شده آشنای نور
این بوده است از برکات دعای نور
در آسمان نور چه بدری ،شبیه توست
در سال یک شب است که قدری شبیه توست
در خانه عطر سیب تو از بس جمیل بود
یادآور بهشت خدای جلیل بود
سرچشمه ی وضوی تو از سلسبیل بود
جاروی خانه ی تو پر جبرئیل بود
دنیا به پای مهر تو از شرم آب شد
آبی که گشت مهرییه ی تو گلاب شد
آنکه تورا به جمله ی لولاک می شناخت
درک تورا فراتر از ادراک می شناخت
پرواز را چه کس بجز افلاک می شناخت
بانوی آب را پدر خاک می شناخت...
نام پدر همیشه به دنبال مادر است
خیر العمل محبت زهرا و حیدر است
#مجید_ تال
#ولادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
قرآن گشودم آیه ی محشر بیاورم
میخواستم که سوره ی کوثر بیاورم
من کیستم زفاطمه سر در بیاورم
باید کسی شبیه پیمبر بیاورم
هنگام وصفت عقل مرا ترک می کند
معراج رفته؛ شأن تو را درک میکند
با نور تو زمین شرف آسمان گرفت
چل روز مصطفی ثمری بی کران گرفت
پا بر زمین گذاشتی و خاک جان گرفت
تا آمدم بگویم زهرا زبان گرفت
گفتم که رخصتی بده بهتر بخوانمت
مهرت اجازه داد که مادر بخوانمت
مادر سلام، گوشه ی چشمی به ما کنید
مادر سلام، درد مرا هم دواکنید
با این امید در زده ام تا که وا کنید
لطفی به این اسیر یتیم گدا کنید
حالا اگر چه چادر تو وصله دار هست
من سائلم همیشه برایم انار هست
یا آیه آیه آیه ی خود(( هل اتی)) کنی
یا از کرم لباس عروسی عطا کنی
چادر امانتی بدهی تا چها کنی
یک قوم را به نور خدا آشنا کنی
دنیا تو را نخواست که اینقدر زشت شد
خاکی که زیر پای تو آمد بهشت شد
دنیا تمام ظلمت و تو ماورای نور
با تو کم است فاصله تا انتهای نور
همسایه ات اگر که شده آشنای نور
این بوده است از برکات دعای نور
در آسمان نور چه بدری ،شبیه توست
در سال یک شب است که قدری شبیه توست
در خانه عطر سیب تو از بس جمیل بود
یادآور بهشت خدای جلیل بود
سرچشمه ی وضوی تو از سلسبیل بود
جاروی خانه ی تو پر جبرئیل بود
دنیا به پای مهر تو از شرم آب شد
آبی که گشت مهرییه ی تو گلاب شد
آنکه تورا به جمله ی لولاک می شناخت
درک تورا فراتر از ادراک می شناخت
پرواز را چه کس بجز افلاک می شناخت
بانوی آب را پدر خاک می شناخت...
نام پدر همیشه به دنبال مادر است
خیر العمل محبت زهرا و حیدر است
#مجید تال