14010131eheyat-motiee-zemzemh.mp3
2.34M
شب قدر شبی است که باید شکواییه هجران را درنوردید و به امید وصل و دیدار، بیدار نشست و از جام طهور «سلام» تا مطلع «فجر» سرمست بود.
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
.
سینه زنی وتوسل به امیرالمؤمنین علیه السلام ویژهٔ شبهای قدر
#شب_نوزدهم ماه رمضان
با چاه بگو، با چاه بگو
مَحرم رازت منم یا ولیُ الله بگو
خون رو دل خون دل رو خون دل رو خون دل
قطره قطره با زبونِ گریه کوتاه بگو
گریه کن مولا
گریه کن شاید کمی موجِ غمت آروم بشه
گریه کن مولا
گریه کن که آخرِ این گریه ها آرامشه
گریه کن مولا
گریه کن تا من کنارِ گریه هات مهمون بشم
گریه کن مولا
گریه کن تو آسمونِ ناله هات بارون بشم
گریه کن، من هم برات گریه کنم
گریه کن، با روضه هات گریه کنم
با چاه بگو، با چاه بگو
از رفیقِ نیمه راه و سختی راه بگو
از غریبی از غریبی از غریبی از غریبی یا علی
ذره ذره با زبونِ غصّه و آه بگو
گریه کن مولا
گریه کن دردِ جهانت به خدا کم دردی نیست
گریه کن مولا
گریه کن با گریه هات حرفِ دلت رو بنویس
گریه کن مولا
گریه کن تو شعله های بی بصیرتی بسوز
گریه کن مولا
گریه کن که ذوالفقارِ تو غلاف مونده هنوز
گریه کن، من هم برات گریه کنم
گریه کن، با روضه هات گریه کنم
با چاه بگو، با چاه بگو
شب به شب مرثیه ای از داغِ جانکاه بگو
از فراق و از فراق و از فراق واز فراق
از همون شب که به زیرِ خاک رفته ماه بگو
گریه کن مولا
گریه کن معلومه حرفای نگفته داری و
گریه کن مولا
گریه کن معلومه که داغ نهفته داری و
گریه کن مولا
گریه کن دنیای بی فاطمه دنیای غمه
گریه کن مولا
گریه کن حالا که هر روز و شب تو ماتمه
گریه کن، من هم برات گریه کنم
گریه کن، با روضه هات گریه کنم
.
14010131eheyat-narimani-zamine.mp3
2.32M
سینه زنی و توسل به امیرالمؤمنین علیه السلام ویژهٔ شبهای قدر
#شب_نوزدهم مبارک رمضان به نفس کربلایی سید رضا نریمانی
ﻣﺤﺮﺍﺏ! ﻧﺎﻟﻪ ﺍﺯ ﺩﻝ ﺧﻮﻧﯿﻦ ﮐﺸﯿﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ:
ﯾﺎ ﻓﺎﻃﻤﻪ! ﺩﻋﺎﯼ ﻋﻠﯽ ﻣﺴﺘﺠﺎﺏ ﺷﺪ
ﻣﻮﯾﯽ ﮐﻪ ﺷﺪ ﺳﻔﯿﺪ ﺯﻫﺠﺮﺍﻥ ﻓﺎﻃﻤﻪ
ﺟﺮﻣﺶ ﻣﮕﺮ ﭼﻪ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺧﻮﻥ ﺧﻀﺎﺏ ﺷﺪ؟
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
🏴#شهادت_حضرت_علی_ع
🏴#شب_نوزدهم
🏴#سبک_زمینه
🏴#سبک_تو_که_رفتی
▪️▪️▪️▪️▪️▪️
می میرم می بینم می کشی از سینه تو اه
نمونده انگاری برای موندن تو راه
بزن حرفی اخه با دختر دل پریشون
تورو خدا تو از خدا دیگه مرگ و نخواه
میری و
داغه تو می مونه تو دل همیشه
میری و
داغ مادر دوباره تازه میشه
بابا جون
دوست دارم بازم بابا صدات کنم
من به جای تو بمیرم جونم و فدات کنم
حرف رفتن نزن وااااا
میمیرم بی تو من واا
▪️▪️▪️▪️▪️▪️
برای من دیگه زندگی معنا نداره
شبیه تو پرستارت دیگه نا نداره
بعد تو دیگه زندگی بابا جهنمه
بعد تو دیگه این شهر واسه من جا نداره
می گفتی
می مونم من با غم و درد محن
می مونم
با غما وغربت داداش حسن
می بینم
سر حسینم و به روی نیزه ها
می بینم
تنش و که افتاده زیر دست و پا
می رم بین انظار وااا
می رم کوچه بازار واااا
▪️▪️▪️▪️▪️▪️
توام شبیه مادرم وصیت می کنی
تنها صحبته از غروب و غارت می کنی
توام می گی یه روزی می بینم بزم شراب
صحبته دست بسته و اسارت می کنی
میگی از
چوب خیزران و از تشت طلا
میگی از
ظلم اون یهودیا و شامیا
میگی از
اون همه دشنام و تازیونه ها
میگی از
سنگایی که می ریزن رو سر ما
می گفتی از بازار وااای
از تلخیه آزار وااای
▪️▪️▪️▪️▪️▪️
بیا نور دو دیده ام کنار بسترم
بیا پهلوونم عباس من ای پسرم
بگم رازی برات از کربلاو غربتت
بگم از غربتت این لحظه های آخرم
اباالفضل (ع)
ای کاشف الکرب عن وجه الحسین(ع)
بمیرم
میشی توکربلا مقطوع الیدین
بمیرم/دوتا دستات ازتنت جدامیشه
بمیرم/جون تو تو علقمه فدا میشه
جاری میشه اشکت وااای
پاره میشه مشکت وااای
✍
بنام خدا
دعای روز هیجدهم ماه مبارک رمضان با زبان شعربا الهام از دعای خاص امروز
"" "" ""
خدا برمن بکن لطف وعنایت/مرا بنما خداوندا هدایت
خدایا بنده را اهل یقین کن/مرا با نیک نامان همنشین کن
الهی خود مرا خوشخو بگردان/مرا با صالحان همسو بگردان
هزاران آرزو دارم الهی/ندارم جز شما پشت و پناهی
بجز این خواهشی یارب ندارم/مکن بر کشتی غفلت سوارم
تو یارب آگه از هر رمز و رازی/تو بی شک بی نیاز از هر نیازی
الهی محرم الاسرار مائی/انیس و مونس و غمخوار مائی
نیازی نیست بر گفتار فاحش/کنیم از تو تمنا یا که خواهش
تو یارب واقفی بر راز عالم/تو هستی همدم و همراز عالم
خدایا فاخر آشفته حالم/الهی تا به کی باید بنالم
توئی یارب طبیب دردمندان/بکن درد مرا الساعه درمان
.
#مناجات_روضه
#شب_قدر
#شب_نوزدهم
#ضربت_خوردن #امام_علی
گناه آورده ام بسیار یا غفار ارحم
بپوشان هر چه را میبینی ای ستار ارحم
کنار این همه گل آمدم چون خار ارحم
تمنا میکنم همواره پُر تکرار ارحم
نبخشی میروم سر به بیابان میگذارم
طلب کن هر چه خواهی تو بگو جان میگذارم
شب قدر آمد و من همچنان پشت درم وای
شکسته از گناه و معصیت بال و پرم وای
به دست غم چه خاکی پس بریزم بر سرم وای
اگر با دست لطف خود نگیری در برم وای
حسابم را نده دست کسی غیر از امیرم
اگر چه از خجالت پیش مولایم بمیرم
من از دست امام مهربانم مطمئنم
که از همدردی صاحب زمانم مطمئنم
خودش یک عمر داده آب و نانم مطمئنم
نمیاندازد آتش را به جانم مطمئنم
میان سینه طرح آه میاندازد امشب
دعایش کار ما را راه میاندازد امشب
#محمد_علی_بقایی ✍
آسمان و قمر پریشان است
چقدر این سحر پریشان است
صحن این خانه مثل هر شب نیست
مثل دیوار و در پریشان است
در نگاه پدر چنین دیدیم
مژه چشم تر پریشان است
منتظر بوده سالها انگار
غصه دارد اگر پریشان است
دست بر دامنش اگر زد میخ
از همه بیشتر پریشان است
محکم از خانه رفت تا مسجد
مرد و مردانه رفت تا مسجد
ماذنه خاک بوس مولا شد
بعد از آن روز قامتش تا شد
داشت محراب بر سرش میزد
آتش از جان به منبرش میزد
ناگهان اشقی الاشقیا برخواست
قاتل نفس مصطفی برخواست
آبرو از تمام دنیا برد
تیغ را با دو دست بالا برد
آنچنان ضربه زد که سر وا شد
در جنان قد فاطمه تا شد
قامت دین به خاک افتاده
حیدر است این به خاک افتاده
مثل دستار خونی بابا
چشم های پسر پریشان است
چشم های حسین کاسه خون
چشمهای قمر پریشان است
از دل کوچه بوی خون آمد
زینب از این خبر پریشان است
ام کلثوم میزند بر سر
بر روی شانه سر پریشان است
#محمد_علی_بقایی ✍
.
#امام_زمان
در فراق دوست
ز هجران تو دارم چشم بارانی در این شب ها
تو را می جویمت ای ماه نورانی در این شب ها
به شوق وصل می مانم فقط آقا بیا بنگر
روم از هجر رویت رو به ویرانی در این شب ها
زدم لاف محبت لیک چون دارم خطا مولا
خودم را کرده ام در خویش زندانی در این شب ها
تو می آیی به دلجویی ز یارانت ، بدین خاطر
نشستم من به نجواهای طولانی در این شب
پریشانی فتاده در میان دوستدارانت
رها کن دوستان را از پریشانی در این شب ها
اگرچه نیستم لایق ، کرامت کن ولی مولا
به پابوست رسم یک شب به مهمانی در این شب ها
به سمت عاشقانت یک نفس جاری کن ای مولا
مناجات جگر سوزی که می خوانی در این شب ها
تو با یاد شهید کربلا می سوزی و ای کاش
مرا هم با نفس هایت بسوزانی در این شب ها
به دامان غم انگیزی که گلگون می شود از خون
مرا چون گوهر اشکت به غلتانی در این شب ها
گذشت آب از سر «یاسر» درین دریا، مکن غیبش
که دارد دیده ای از اشک توفانی در این شب ها
**
حاج محمود تاری «یاسر»✍
.
#مناجات_با_خدا
#حضرت_زهرا
مانده ام بی کَس و بی یار، مرا یاری کن
باز هم از منِ درمانده طرفداری کن
بار من روی زمین مانده..، خدایا چه کُنم
بار من مانده خدایا..، تو خریداری کن
معصیت در دل مُردابْ فرو بُرد مرا
تا که آب از سر من رد نشده..، کاری کن
بندهی نفْس شدم، بندگیام یادم رفت
بنده را راحت از این بندِ گرفتاری کن
اختیاراً ز درِ خانهی تو دور شدم
پس گداییِ مرا لطف کن، اجباری کن
وای بر حال کسی که رمضان گریه نکرد
سفره تا جمع نشد..، اشک مرا جاری کن
در سحر اهل مناجات تو سیراب شوند
منِ غفلتزده را تشنهی بیداری کن
روی قلبم بنویسید: گرفتارِ رضا...
سنگ را در حرمش لایقِ حَجّاری کن
بی پناهیم، پناهِ همه ی ما..، زهراست
زیر بال و پرش از شیعه نگهداری کن
بَردهام..، بردهی بی قیمتِ بازار نجف
حلقه در گوش همین بَردهی بازاری کن
دوست دارم که غلامِ درِ حیدر باشم
پس مرا تا به ابد نوکرِ درباری کن
جان آقای غریبی که ندارد حرمی
دل ویران مرا یک شبه مِعماری کن
گریه بر داغِ حسن ارثیهی اجدادیست
ایل و اولاد مرا اهل عزاداری کن
روزه با روضه اگر باز شود..، میچسبد
گریهکُن! با نمِ اشک خودت افطاری کن
▪️
پیش چشمان پسر، مادر او سیلی خورد
آی ناموسپرست! از غم او، زاری کن
جگرش سوخت ولی قاتل او زهر نبود...
قدر یک لحظه فقط فکر به مسماری کن!
میخِ در با همه هستیِ حسن بد تا کرد
پای خود را به حریم پَرِ زهرا وا کرد
✍